لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون
شب تاریک و سبکباران ساحل
مینشینی بر کرانه، میکشی از دل زبانه
او به میدان در نبردی با ستمکار زمانه
میشود ناگه به سویش تیری از دشمن روانه
قامت سرو بلندش بشکند چون از میانه
شکر خالق میگزاری، بر لبت هست این ترانه
لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون
٭ ٭ ٭
روزی ظریفی از طریق پست الکترونیکی عکسی برای من فرستاده بود که دیدنی و قابل تأمّل بود. شاید شما هم آن را دیده باشید.
عکس یک اسکناس پانصد تومانی. آنچه که آن اسکناس را از میلیونها برگ دیگر متفاوت میساخت، انبوه جملاتی بود که با خودکار آبی پشت اسکناس نوشته شده بود. گویا این اسکناس را از داخل ضریح یکی از امامزادهها بیرون آورده بودند. صاحب اسکناس که زائر محتاج و دست به دامن امامزاده جلیلالقدر بوده، تمام حاجات ریز و درشت خودش را پشت اسکناس نوشته بود؛ به گونهای که سرتاسر اسکناس، پوشیده از جملات و فهرست حاجتهای آن حاجتمند شده بود؛ از جمله در این فهرست درمان درد مزمن و صعبالعلاج مادر پیرش، قبولی در کنکور دانشگاه، درخواست خرید خانه مسکونی، تهیه نان شب بچّهها و …. همگی صدر تا ذیل آن برگ اسکناس را پر کرده بودند. اگر کسی حوصله میکرد و معادل ریالی هزینه بخشی از نیازمندیهای آن زائر را محاسبه میکرد، چیزی حدود سیصد میلیون تومان لازم میآمد تا مشکلاتش مرتفع شود. بخشهای دیگر که اساساً با میلیاردها ریال و دلار هم دست یافتنی نبودند.
شاید آن زائر از یاد برده بود که با بلایی که بر سر اسکناس پانصد تومانی آورده، دیگر هیچ راننده تاکسی هم حاضر به قبول آن از هیچ مسافری نبود، بگذاریم و بگذریم.
قصّه ما و اهل بیت(ع) به اینجا رسیده که گاه از روی جهالت ما، به ازای یک کاسه آش نذری و یک هزار تومانی که به صندوقهای جمعآوری صدقات کنار خیابان میاندازیم، سیصد میلیون تومان طلب میکنیم.
میخواستم عرض کنم که این گونه معامله کردن، یعنی ذوات مقدّسه را در یک ضریح نقرهای به ودیعه گذاردن و در وقت عرض نیاز به سویشان دویدن، به مزاح نزدیکتر است تا ولایتمداری.
اگر نگویم به نوعی، ظالمانهترین معاملهای است که در حقّ یک انسان معمولی میتوان داشت تا چه رسد با برگزیدهترین مردان صالح، مصلح و معصوم خداوند. پرواضح است که زائر، اسکناس اهدایی پانصد تومانی را ما به ازای حاجاتی که برآورده میشود، نمیشناسد و بنده هم نمیخواهم عرض کنم برای رفع حاجات ریز و درشت نباید به سوی ابواب حوائج رفت. آنان سادات و موالیانند و به دلیل رفعت مقام و شأن و عزّتی که نزد خداوند دارند، در مقام شافع، واسطه شایستهای برای برطرف شدن حاجاتند و از روی شفقت و به اذن الله، هماره یاریرسان حاجتمندان و سائلانند و چه بهتر که ما همه حاجاتمان را نزد ایشان ببریم و از تکدّی نزد صاحبان جاه و مال دنیوی که در بیعنایتی شهرهاند، پرهیز کنیم؛ امّا میخواهم عرض کنم معامله یک سویه ما از این رو ظالمانه است که تنها برای رفع حاجات دنیوی ریز و درشتمان به سوی این حضرات میرویم و در باقی ماجراها و سیر و سلوکمان در گستره زمین، رویکردی به آنان نداریم و گوش جانمان در برابر خواستهها و فرامین آنها که عین فرامین و اوامر و نواهی حضرت حق است، بسته میباشد.
این سخنکوشی عین آکنده گوشی است. گوشمان چنان آکنده است که شنوایی را از دست داده است.
پوشیده و بیآنکه بر زبان بیاوریم، آن حضرات را در خدمت هواجس خویش وارد کردهایم؛ بیآنکه حقّی در امر و نهی برای آنان قائل باشیم. اگر نیک بنگرید، در معاملات و مناسبات سال و ماه ما مردم، آن وقت که به تجربه پیری و کهنسالی نشستیم و به عبارتی عموم جوارح و اعضای فعّال بدنمان روی به کهولت نهاد، برای استخوان سبک کردن در صف اوّل جماعت مساجد بیتوته میکنیم و نوبت میگیریم. متأسّفانه در آن موقع هم سر در پی تضمین ملکیّت غرفهها و رواقهای بهشت و افزایش تعداد حوریهها گذاشتهایم. این هم از همان جنس معاملهای است که بدان خو کردهایم. عمل ما، تابعی از عمل تجّار است که همه چیز و همه کس را برای تجارت و سود میخواهند.
روزی برای زیارت قبور شهدای مدفون در «بهشت زهرا»، گذارم شهید مجید حدّاد عادل افتاد. قطعه شعر بسیار زیبایی بر سنگ قبر حک شده بود بر وزن این آیه قرآنی «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» همین آیه هم به عنوان مصرعی از ابیات بیان شده بود. آن قطعه را در مطلع مقاله ذکر کردم. معنی آیه این است: خداوند کریم میفرماید: «هیچ گاه به مقام برّ و نیکی نمیرسید؛ مگر آنکه آنچه را که دوست دارید، انفاق کنید.» شاید این پاسخ زیبا و رندانهای باشد برای این جمله دعایی که گاه میخوانیم «ربّنا فغفرلنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا معالابرار؛ ای ربّ ما و خداوند ما، گناهان ما را ببخش، سیّئات و آلودگیهای ما را بپوشان و ما را در زمره آنان بمیران»!
این درخواست قرار گرفتن در صف «ابرار» بسیار بلندتر از تقاضای آب و نان و شغل است و معمولاً برای نیل بدان هم کسی اسکناسی در ضریح امامزادگان نمیاندازد؛ امّا تقاضای بلندی است. درخواست ورود در جمع ابرار و محشور شدن با ابرار.
آن آیه شاید پاسخی برای این تقاضا باشد. «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» شرط برآورده شدن این دعا، انفاق دوست داشتنیترین داشتههاست. اگر همان لحظه که دست به دعا برداشتهایم، صدایی ما را مخاطب قرار دهد که ای سائل در ازای آن، چه خواهی داد؟ آیا پاسخی داریم؟
شاید گمان کنیم دست در جیب کردن و یک برگ اسکناس مچاله شده یا اتوکشیده پانصد تومانی را در کف دست فقیری افکندن، پاسخ سؤال خواهد بود و ما به ازای حاجت! آیا دوست داشتنیترین چیز از جمع جمله داراییهای ما، همین اسکناس و حتّی یکصد برابر آنست؟ بیشک چنین نیست! آیه هم پاسخ میدهد: «لن تنالوا» نمیرسید؛ ایجاد و درک آمادگی انفاق تمام و انفاق دوستداشتنیترین داشتهها، شرط تجربه آن مقام است. شاید استقرار در مقام آمادگی تمام برای انفاق تمام، درخود و با خود، تجربه مقام ابرار را نهفته داشته باشد.
حکایتی شنیدنی در آثار یکی از اهل زهد و معرفت در خاطر دارم که خلاصه آن را بیان میکنم. شاید حکایت در یکی از آثار مرحوم شیخ عطّار نیشابوری آمده باشد. مردی صاحب مُکنت و جاه و جلال، هر از چندی به نزدِ یکی از بزرگان اهل معرفت میآمد و از وی تقاضای معرفت و مقام اهل راز و امثال اینها میکرد. وقتی تقاضا مکرّر شد، شیخ او را صدا کرد و از وی خواست به بازار قصّابان رفته و شکمبه گوسفندی خریده و بیاورد. این موضوع بر مرد بسیار سنگین آمد. سالهای درازی خدمتکاران آشپزخانه او را خدمت کرده بودند و حالا باید برود به بازار قصّابان و شکمبه خریداری کند و پیش چشم رهگذران کوچه و بازار بیاورد. با اینهمه پذیرفت و بر خود چیره شد و رفت.
آن صاحب مکنت، شکمبه به دست بازگشت و به محضر شیخ رسید. به او گفته شد به سر جوی آب میان شهر رفته و شکمبهها را تمیز کند و باز گردد.
این تقاضا سختتر از خرید شکمبه بود. با این همه به جا آورد و بر خود فائق آمد و در خود شکست. دیگر از آنچه برای خود قائل بود، از اعتبار و خدم و حشم و لباس فاخر که به سبب آن بر دیگران مینازید، چیزی نمانده بود.
در برگشت، شیخ فرمود: به آشپزخانه برود، شکمبه را طبخ کند و در کسوت خادمان، مؤمنان را پذیرایی کند… بگذریم!
تا این حیثیّت و اعتبار ظاهری، پیش چشم قربی دارد و آمادگی کندن آن همه را از خود نداریم، آن تقاضای بلند، نوعی گستاخی است.
تا برای مردم و برای مؤمنان خود را به زحمت نیافکنده باشیم تا در جانمان این اتّفاق نیافتاده باشد و انفاق در جانمان و عملمان متجلّی نشده باشد، راه به جایی نخواهیم برد. به صرف دست به دعا برداشتن، نماز مستحبّی فراوان خواندن و بیخبر از آنچه بر خلق روزگار میگذرد، روزگار گذراندن، چیزی عایدمان نخواهد شد.
ما در خدمت در نیامده، سودای درک مدارج عالی ملکوت اعلا در سر میپروریم. دیگران را به سختی میافکنیم؛ امّا خود تحمّل بار مؤمنان نمیکنیم. تردیدی نیست که در میان همین شهرهای شلوغ میتوان مردانی را یافت که هنوز حاجت بر زبان نیاورده، حاجت روایند.
آنان قبلاً در خود، مقدّمات را حاضر ساختهاند؛ استعداد برکشیده شدن را در خود فراهم آوردهاند.
چرا گمان میکنیم با به جا آوردن صورت اعمال و احکام و حتّی اصرار ورزیدن در آن و گاه ابتلا به وسواس در ادای حروف ادعیّه و اذکار از مخارج صحیحش از زمین جسته و بر اریکه عیش و تنعّم بهشتی میتوان نشست؟ این سخن از بنده نیست.
خداوند کریم در آیه مبارکه میفرماید: «لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ…؛ ۱ نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [یا] مغرب بگردانید.» اینکه جمله همّت خود را مصروف قبله و کشف سمت و سوی دقیق آن برای برپا داشتن نماز کنید، برّ نیست. این انفاق کنندگان به خویشان و یتیمان و مسکینان و واماندگان و بردگان، این زکات دهندگان و راست قامتان در وقت هجوم محرومیتها و بیماریها و جنگها هستند که از ابرارند.
«أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ ۲ آنان صادقان راستگو و پرهیزگارند.»
در جمله این شرایط بیان شده برای احراز مقام برّ، خود را به سختی افکندن در خدمت به محرومان و مسکینان، بر دوش کشیدن رنج از پای افتادگان و گذار از بهترین داشتهها در مسیر رفع حاجت حاجتمندان پُر رنگتر از هر امر و تکلیف نمودار میشود.
شاید راز بسیاری از پاسخ نگرفتنها در وقت التجاء و التماس در همین امر نهفته باشد.
در خدمت درنیامده، با چند صبا رکوع و سجود خشک و خالی، طالب طیّ الارض و دیدار امام زمان(ع) نیز میشویم.
هیچ در احوال بسیاری از مؤمنان ملاقاتکننده با
امام زمان(عج) و صاحبان کرامت مطالعه کردهاید؟ کم نیستند حمّالان و قفلسازان و خادمانی که امام(ع) به ملاقات آنان آمدهاند یا آنان را واسطه فیض رساندن به سایر حاجتمندان ساختهاند؛ در حالی که جمع کثیری از زاهدان و عابدان، واسپس سالها عبادت و زهد و علم، پا از آستانه مسجد هم بیرون نگذاشتند تا چه رسد به طیّالارض و دیدار ملکوت آسمان و زمین. بد نیست از لسان قرآن درباره اوصاف ابرار بشنویم:
«انّ الابرار یَشربونَ مِن کاسٍ کان مزاجُها کافورا…؛ ۳
به یقین، ابرار و نیکان از جامی مینوشند که با عطر خوشی آمیخته است. از چشمهای که بندگان خاص (عبادُالله) خدا از آن مینوشند و از هر جا بخواهند، آن را جاری میسازند.
آنها وفاکنندگان نذر خودند و از روزی که شرّ و عذابش گسترده است (قیامت)میترسند و غذای خود را با آنکه بدان نیازمندند، به «فقیر» و «یتیم» و «اسیر» اطعام میکنند.
آنها میگویند: ما شما را به خاطر خدا اطعام میکنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم. ما از پروردگارمان ترسانیم، در آن روزی که عبوس و سخت است.
به خاطر این عقیده و عمل خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه میدارد و از آنها استقبال میکند؛ در حالی که شادمان و مسرورند و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنها پاداش میدهد … »
ترجمه آیات ذکر شده، از سوره «انسان» یا «هل اتی» بود. بد نیست بدانیم این سوره در شأن اهل بیت(ع) نازل شده است. شأن نزول آن نیز به واقعهای شنیدنی بر میگردد. علمای بسیاری از عامّه و خاصّه، این واقعه را ذکر کردهاند.
روزی امام حسن و امام حسین(ع) بیمار شدند. پیامبر خدا(ص) به همراه جمعی به عیادت آنان آمدند و به امام علی(ع) پیشنهاد کردند تا برای شفای فرزندان خود نذری کند. امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و کنیزشان، فضّه نذر کردند که اگر آن دو شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. حسن و حسین(ع) از بیماری شفا یافتند و آنان برای ادای نذر خود، روزه گرفتند؛ در حالی که چیزی در خانه نداشتند.
امام علی(ع)، از شمعون خیبری سه صاع جو به قرض گرفت. فاطمه(س) یک صاع آن را آرد کرد و پنج قرص نان پخت. هنگام افطار سائلی (فقیری) بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان محمّد(ص) فقیری مسلمانم، غذایی به من دهید. خداوند به شما از غذاهای بهشتی عطا کند. آنان مسکین را بر خود مقدّم داشتند و در آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند. به هنگام افطار، یتیمیبر در خانه آمد و آنان غدای خود را به وی دادند. در سومین روز نیز به هنگام افطار، اسیری به در خانه آمد و آنان سهم غذای خود را به او بخشیدند. صبح هنگام امام علی(ع) دست حسنین(ع) را گرفته و به نزد پیامبر(ص) آورد. پیامبر(ص) آنها را مشاهده کرد که از شدّت گرسنگی میلرزیدند، فرمود:
«مشاهده چنین حالی در شما برای من بسیار دشوار است.» سپس برخاست و به همراهی آنان وارد خانه فاطمه(س) شد و ایشان را دید که در محراب ایستاده؛ در حالی که از شدّت گرسنگی شکم او به پشتش چسبیده و چشمهایش به گودی نشسته است. پیامبر(ص) ناراحت شد. در همین هنگام جبرئیل فرود آمد و گفت:
«ای محمّد این سوره را بگیر. خداوند با چنین خاندانی، به تو تهنیت میگوید.»۴ آنگاه سوره «هل اتی» را بر او خواند.
حقیقت برّ، در وجود محمّد و آل محمّد(ص) متجلّی گشته و صفت برّ، مخصوص ایشان است. آنان ابرارند و مابقی طالبان مقام برّ، به شرط حصول شرایط، تابع ابرارند.
برّ به شکل تامّ و تمام در وجود مبارک امام علی(ع) و
اهل بیت(ع) متجلّی است و مقام شامخ ابرار برای ایشان است که واجد تامّ صفات ابرار در اطعام مساکین، انفاق و وفای به نذرند «لِوَجْهِ الله». در جان اینان جمله این اعمال در خلوص تمام برای خشنودی خداوند اتّفاق میافتد، بیآنکه ما به ازاء از خلق عالم مطالبه نمایند.
چنانکه آیههای مبارکه هشت و نُه در سوره «هل اتی»، بر آن صراحت دارد.
«إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورًا؛ ما برای خشنودی خداست که به شما میخورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم.» (آیه ۹)
سایرین از مردم، تحت توجّهات و عنایات خاندان ابرار (محمّد و آل محمّد(ص))، با تأسّی به فضائل و سیره و سنّت کامل و پسندیده ایشان، اهل نیکی و برّند و نوشنده از شراب برآمده از سرچشمه خاندان ابرار.
«عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا؛ چشمهای که بندگان خدا از آن مینوشند و [به دلخواه خویش] جاریاش میکنند.» (آیه ۶)
حسن بن مهران در حدیث خود نقل میکند:
منظور چشمهای است در منزل رسول خدا(ص) که به خانههای پیامبران و مؤمنان روانه میشود.۵
نه تنها مؤمنان، بلکه جمله پیامبران نیز نوشنده این شرابند از جامی آمیخته با کافور.
هر سخاوتمندی در سخا و هر شجاعی در شجاعت و هر نیکمردی در نیکویی، وامدار سرچشمه جمله سخاوتمندی و شجاعت و نیکویی و برّ است.
اینان، با معرفت و آگاهی از مقام و منزلت والای آن ابرار، خود را پاسدار و وامدار با وفای پیمان ولایت خاندان وحی میشناسند.
صفّار در «بصائر الدّرجات»، از قول حضرت موسی بن جعفر(ع) روایت میکند که:
از ایشان پرسیدم که منظور از یوقون بالذّر؛ وفا کنندگان به ذرّ چیست؟
فرمودند: «نسبت به آن عهد و پیمانی که در خصوص ولایت، از آنها گرفته شده است، برای خدا وفا میکنند.»۶
طالبان آبشخور نیکی و نیکنامی ابرار، وفاداران به عهد و پیمان خداوند درباره ولایت و مقام اهل بیت(ع)اند و این وفاداری، شرط قبولی جمله داد و دهش و اطعام مساکین نزد آنان است و پیشنیاز ضروری آن؛ ورنه جمله خلق روزگار به مناسبتهای مختلف درباره اطعام فقیران و دستگیری درماندگان قیام میکنند. قیام آنان، ضرورتاً آنان را واجد صفت ابرار و مقیم کوی برّ نمیسازد.
خداوند کریم در آخرین آیات از سوره هل اتی میفرماید:
«إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَۀٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلًا؛ ۷ این [آیات] پندنامهای است تا هر که خواهد، راهی به سوی پروردگار خود پیش گیرد.»
آنکه گوش جانش باز و نیوشای حق باشد، از این آیات (هل اتی) یادآور میشود که «صراط مستقیم» رسیدن به حق که عین فلاح و رستگاری است، جز ولایت حقیقی صاحبان درجه تامّ و تمام برّ و مصادیق صراط مستقیم نیست.
پاداش آنان که گام در مسیر ابرار میگذارند، مسیری که در انتها و در عالیترین مرتبه آن اهل بیت(ع) مقام گرفتهاند، نوشیدن شراب ولایت علی(ع) و اولاد ایشان است؛ شرابی که چشمه آن در خاندان وحی است.
محمّد بن یعقوب با سلسله اسناد از حضرت موسی بن جعفر(ع) نقل میکند که از حضرت درباره این سخن خداوند عزّوجلّ «إِنَّ هذِهِ تذکره» سؤال شد، فرمود: «منظور ولایت است.» عرض کردم: منظور از رحمت در آیه «یدخلُ مَن یشاءُ فِی رَحْمَه؛ هر که را بخواهد به رحمت خویش در میآورد.» چیست؟
حضرت فرمودند: «ولایت» ماست.
رحمت اعطایی به ابرار هم «ولایت» اهل بیت(ع) است.
به عبارت دیگر، شراب و ساقی و ساغر، همه اوست. از دست هم آنان، شراب ولایت به تشنهکامان مستحق و مستعدّ برّ نوشانده میشود؛ شرابی که عین رحمت است.
ابن شهر آشوب در «مناقب» در همین باره از قول امام باقر(ع) مینویسد:
«یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَه؛ ۸ رحمت، علیّ بن ابی طالب(ع) است.»
شاید با کسب اجازه از محضر مبارک امیرمؤمنان(ع) که خود آیه «برّ» و «طریق» نیل به سرچشمه ابرار و ساقی شراب گوارای ولایت و رحمت است، بتوان گفت:
«لَنْ تَنالُوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تُحبُّون»
هرگز به این سرچشمه برّ و نیکی متجلّی شده در ولایت
اهل بیت(ع) نمیتوان نائل شد و از دست نازنین آنان نمیتوان جامی آکنده از شراب ولایت که عین رحمت و رستگاری است، نوشید؛ مگر آنکه مؤمنان اهلِ ولایت، جمله دوست داشتنیترین داشتهها را نثار قدوم مبارک آنان کنند، صمیمانه و بی ما به ازاء در طریق قرب و حبّ الی الله؛ چنانکه آنان خود، چنین بودند و چنان کردند تا آنکه محلّ نزول آیات «هل اتی» شدند.
چنانکه در زیارات، خطاب به این عزیزان میگوییم:
چه شیرین است نامهایتان،
چه گرامی است جانهایتان،
چه بزرگ است مقامتان،
چه برجسته است منزلتان،
چه باوفاست عهدتان،
چه راست است وعدههاتان،
کلامتان نور است و فرمانهاتان رشد و رستگاری،
اعمالتان خیر است و عاداتتان احسان و نیکی،
شیوههایتان کرم است و شأنتان حقّ و راستی و مدارایی.
گفتارتان حکم است و حتمی و رأیتان دانش و بردباری و دوراندیشی!…
همانا شمایید روشنایی طریق خوبان و راهنمای ابرار و نیکان!
شمایید حجّتهای خدای جبّار!
از این روست که خداوند به وجود شما باران میباراند، آسمان را برقرار میدارد و اندوه و سختی را مرتفع میسازد! شمایید شاهراه راست و شاهدان دنیا!
شفیعان جهان آخرت شمایید و بازگشت جمله خلق روزگار به سوی شماست …
«زیارت جامعه» را در وقت عرض ادب و زیارت جمله حضرات معصومان(ع) قرائت میکنیم، چون آنان نور واحدند و در جمیع صفات و کمالات صاحب و واجد کاملترین مرتبهاند، نسبت به جمله خلایق ملکی و ملکوتی. آنان، صاحبان نعمت و امان زمین و زمانند، واسطه فیض حضرت خداوندی و دستگیر بندگان در همه امور این جهانی و آن جهانی.
با این توصیفات، چگونه است که در معاملهای از سر بیانصافی، به جای آنکه در خدمت آنان درآییم و در این باره چارهاندیشی کنیم، آنان را با همه عظمت وجودی، از سر نادانی و جهالت در خدمت خویش میطلبیم؟
چگونه است که از بذل مال و اعتبار و آبرو درباره ایشان دریغ میورزیم و در همان حال در خدمت تامّ و تمام فرومایگان چون خود وارد میشویم و از بذل هر چه داشتههای خدادادی است، دریغ نمیورزیم؟
راز بخش بزرگی از بنبستها و بحرانهای عارض شده بر حیات فردی و اجتماعی ما، به معامله بیانصافانه ما با اهل بیت(ع) برمیگردد، به استغنا جستن ما از ایشان.
وجهی از راز تأخیر طولانی در واقعه شریف ظهور کبرای حضرت صاحبالزّمان(ع) و ابتلای عمومی ما به اضطرار و اضطراب عصر غیبت، به گسست عهد ما با امام زمان(ع) و در خدمت نیامدنمان بر میگردد.
راز غالب آمدن فرزند خواندگان ابلیس بر ساحات حیات فرهنگی و تمدّنی مستضعفان و مسلمانان، به مبنا و محور قرار ندادن رأی و حکم اهل بیت(ع) و ملاک عمل نشناختن قول ایشان در جمله امور مادّی و فرهنگیمان برمیگردد.
ما را ـ برای خروج از اضطرار و اضطراب آخرالزّمانی ـ راهی جز مراجعه به ایشان و درک این معنا نیست.
برای ما مفرّی نیست، جز آنکه از ژرفای جان اعلام کنیم:
ای برگزیدگان و ای عزیزان!
آنکه از شما روی برگرداند، از دین خارج گشته است.
آنکه ملازمت و همراهی شما را برگزیند، به حق رسیده است.
و آنکه در حقّ شما کوتاهی کند، نابود گردیده است.
زیرا که؛ «والحقُّ معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم اهلُهُ و معدنُهُ» والسّلام.
بد نیست در پایان این قطعه شاعرانه شهید مجید حدّاد عادل را هم بخوانیم. مردی که سنگ گورش سند مدّعای اوست.
مینشینی بر کرانه، میکشی از دل زبانه
او به میدان در نبردی با ستمکار زمانه
میشود ناگه به سویش تیری از دشمن روانه
قامت سرو بلندش بشکند چون از میانه
شکر خالق میگزاری ـ بر لبت هست این ترانه
لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون
ثواب این مقاله را تقدیم شهیدان طریق جهاد و مراقبت از امر امام عصر(عج) میکنم.
اسماعیل شفیعی سروستانی
پینوشتها:
۱. سوره بقره (۲)، آیه ۱۷۷.
۲. همان.
۳. سوره انسان (۷۶)، آیات ۵ ـ ۱۲.
۴. مجمعالبیان، ج ۱۰، صص ۶۱۱ ـ ۶۱۴.
۵. البرهان، ج ۹، ص ۳۲۰.
۶. بصائر الدّرجات، ص ۹۸، ح ۲.
۷. سوره انسان (۷۶)، آیه ۲۰.
۸. مناقب، ج ۳، ص ۹۹؛ البرهان، ج ۹، ص ۳۲۹.
روزی ظریفی از طریق پست الکترونیکی عکسی برای من فرستاده بود که دیدنی و قابل تأمّل بود. شاید شما هم آن را دیده باشید.
عکس یک اسکناس پانصد تومانی. آنچه که آن اسکناس را از میلیونها برگ دیگر متفاوت میساخت، انبوه جملاتی بود که با خودکار آبی پشت اسکناس نوشته شده بود. گویا این اسکناس را از داخل ضریح یکی از امامزادهها بیرون آورده بودند. صاحب اسکناس که زائر محتاج و دست به دامن امامزاده جلیلالقدر بوده، تمام حاجات ریز و درشت خودش را پشت اسکناس نوشته بود؛ به گونهای که سرتاسر اسکناس، پوشیده از جملات و فهرست حاجتهای آن حاجتمند شده بود؛ از جمله در این فهرست درمان درد مزمن و صعبالعلاج مادر پیرش، قبولی در کنکور دانشگاه، درخواست خرید خانه مسکونی، تهیه نان شب بچّهها و …. همگی صدر تا ذیل آن برگ اسکناس را پر کرده بودند. اگر کسی حوصله میکرد و معادل ریالی هزینه بخشی از نیازمندیهای آن زائر را محاسبه میکرد، چیزی حدود سیصد میلیون تومان لازم میآمد تا مشکلاتش مرتفع شود. بخشهای دیگر که اساساً با میلیاردها ریال و دلار هم دست یافتنی نبودند.
شاید آن زائر از یاد برده بود که با بلایی که بر سر اسکناس پانصد تومانی آورده، دیگر هیچ راننده تاکسی هم حاضر به قبول آن از هیچ مسافری نبود، بگذاریم و بگذریم.
قصّه ما و اهل بیت(ع) به اینجا رسیده که گاه از روی جهالت ما، به ازای یک کاسه آش نذری و یک هزار تومانی که به صندوقهای جمعآوری صدقات کنار خیابان میاندازیم، سیصد میلیون تومان طلب میکنیم.
میخواستم عرض کنم که این گونه معامله کردن، یعنی ذوات مقدّسه را در یک ضریح نقرهای به ودیعه گذاردن و در وقت عرض نیاز به سویشان دویدن، به مزاح نزدیکتر است تا ولایتمداری.
اگر نگویم به نوعی، ظالمانهترین معاملهای است که در حقّ یک انسان معمولی میتوان داشت تا چه رسد با برگزیدهترین مردان صالح، مصلح و معصوم خداوند. پرواضح است که زائر، اسکناس اهدایی پانصد تومانی را ما به ازای حاجاتی که برآورده میشود، نمیشناسد و بنده هم نمیخواهم عرض کنم برای رفع حاجات ریز و درشت نباید به سوی ابواب حوائج رفت. آنان سادات و موالیانند و به دلیل رفعت مقام و شأن و عزّتی که نزد خداوند دارند، در مقام شافع، واسطه شایستهای برای برطرف شدن حاجاتند و از روی شفقت و به اذن الله، هماره یاریرسان حاجتمندان و سائلانند و چه بهتر که ما همه حاجاتمان را نزد ایشان ببریم و از تکدّی نزد صاحبان جاه و مال دنیوی که در بیعنایتی شهرهاند، پرهیز کنیم؛ امّا میخواهم عرض کنم معامله یک سویه ما از این رو ظالمانه است که تنها برای رفع حاجات دنیوی ریز و درشتمان به سوی این حضرات میرویم و در باقی ماجراها و سیر و سلوکمان در گستره زمین، رویکردی به آنان نداریم و گوش جانمان در برابر خواستهها و فرامین آنها که عین فرامین و اوامر و نواهی حضرت حق است، بسته میباشد.
این سخنکوشی عین آکنده گوشی است. گوشمان چنان آکنده است که شنوایی را از دست داده است.
پوشیده و بیآنکه بر زبان بیاوریم، آن حضرات را در خدمت هواجس خویش وارد کردهایم؛ بیآنکه حقّی در امر و نهی برای آنان قائل باشیم. اگر نیک بنگرید، در معاملات و مناسبات سال و ماه ما مردم، آن وقت که به تجربه پیری و کهنسالی نشستیم و به عبارتی عموم جوارح و اعضای فعّال بدنمان روی به کهولت نهاد، برای استخوان سبک کردن در صف اوّل جماعت مساجد بیتوته میکنیم و نوبت میگیریم. متأسّفانه در آن موقع هم سر در پی تضمین ملکیّت غرفهها و رواقهای بهشت و افزایش تعداد حوریهها گذاشتهایم. این هم از همان جنس معاملهای است که بدان خو کردهایم. عمل ما، تابعی از عمل تجّار است که همه چیز و همه کس را برای تجارت و سود میخواهند.
روزی برای زیارت قبور شهدای مدفون در «بهشت زهرا»، گذارم شهید مجید حدّاد عادل افتاد. قطعه شعر بسیار زیبایی بر سنگ قبر حک شده بود بر وزن این آیه قرآنی «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» همین آیه هم به عنوان مصرعی از ابیات بیان شده بود. آن قطعه را در مطلع مقاله ذکر کردم. معنی آیه این است: خداوند کریم میفرماید: «هیچ گاه به مقام برّ و نیکی نمیرسید؛ مگر آنکه آنچه را که دوست دارید، انفاق کنید.» شاید این پاسخ زیبا و رندانهای باشد برای این جمله دعایی که گاه میخوانیم «ربّنا فغفرلنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا معالابرار؛ ای ربّ ما و خداوند ما، گناهان ما را ببخش، سیّئات و آلودگیهای ما را بپوشان و ما را در زمره آنان بمیران»!
این درخواست قرار گرفتن در صف «ابرار» بسیار بلندتر از تقاضای آب و نان و شغل است و معمولاً برای نیل بدان هم کسی اسکناسی در ضریح امامزادگان نمیاندازد؛ امّا تقاضای بلندی است. درخواست ورود در جمع ابرار و محشور شدن با ابرار.
آن آیه شاید پاسخی برای این تقاضا باشد. «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» شرط برآورده شدن این دعا، انفاق دوست داشتنیترین داشتههاست. اگر همان لحظه که دست به دعا برداشتهایم، صدایی ما را مخاطب قرار دهد که ای سائل در ازای آن، چه خواهی داد؟ آیا پاسخی داریم؟
شاید گمان کنیم دست در جیب کردن و یک برگ اسکناس مچاله شده یا اتوکشیده پانصد تومانی را در کف دست فقیری افکندن، پاسخ سؤال خواهد بود و ما به ازای حاجت! آیا دوست داشتنیترین چیز از جمع جمله داراییهای ما، همین اسکناس و حتّی یکصد برابر آنست؟ بیشک چنین نیست! آیه هم پاسخ میدهد: «لن تنالوا» نمیرسید؛ ایجاد و درک آمادگی انفاق تمام و انفاق دوستداشتنیترین داشتهها، شرط تجربه آن مقام است. شاید استقرار در مقام آمادگی تمام برای انفاق تمام، درخود و با خود، تجربه مقام ابرار را نهفته داشته باشد.
حکایتی شنیدنی در آثار یکی از اهل زهد و معرفت در خاطر دارم که خلاصه آن را بیان میکنم. شاید حکایت در یکی از آثار مرحوم شیخ عطّار نیشابوری آمده باشد. مردی صاحب مُکنت و جاه و جلال، هر از چندی به نزدِ یکی از بزرگان اهل معرفت میآمد و از وی تقاضای معرفت و مقام اهل راز و امثال اینها میکرد. وقتی تقاضا مکرّر شد، شیخ او را صدا کرد و از وی خواست به بازار قصّابان رفته و شکمبه گوسفندی خریده و بیاورد. این موضوع بر مرد بسیار سنگین آمد. سالهای درازی خدمتکاران آشپزخانه او را خدمت کرده بودند و حالا باید برود به بازار قصّابان و شکمبه خریداری کند و پیش چشم رهگذران کوچه و بازار بیاورد. با اینهمه پذیرفت و بر خود چیره شد و رفت.
آن صاحب مکنت، شکمبه به دست بازگشت و به محضر شیخ رسید. به او گفته شد به سر جوی آب میان شهر رفته و شکمبهها را تمیز کند و باز گردد.
این تقاضا سختتر از خرید شکمبه بود. با این همه به جا آورد و بر خود فائق آمد و در خود شکست. دیگر از آنچه برای خود قائل بود، از اعتبار و خدم و حشم و لباس فاخر که به سبب آن بر دیگران مینازید، چیزی نمانده بود.
در برگشت، شیخ فرمود: به آشپزخانه برود، شکمبه را طبخ کند و در کسوت خادمان، مؤمنان را پذیرایی کند… بگذریم!
تا این حیثیّت و اعتبار ظاهری، پیش چشم قربی دارد و آمادگی کندن آن همه را از خود نداریم، آن تقاضای بلند، نوعی گستاخی است.
تا برای مردم و برای مؤمنان خود را به زحمت نیافکنده باشیم تا در جانمان این اتّفاق نیافتاده باشد و انفاق در جانمان و عملمان متجلّی نشده باشد، راه به جایی نخواهیم برد. به صرف دست به دعا برداشتن، نماز مستحبّی فراوان خواندن و بیخبر از آنچه بر خلق روزگار میگذرد، روزگار گذراندن، چیزی عایدمان نخواهد شد.
ما در خدمت در نیامده، سودای درک مدارج عالی ملکوت اعلا در سر میپروریم. دیگران را به سختی میافکنیم؛ امّا خود تحمّل بار مؤمنان نمیکنیم. تردیدی نیست که در میان همین شهرهای شلوغ میتوان مردانی را یافت که هنوز حاجت بر زبان نیاورده، حاجت روایند.
آنان قبلاً در خود، مقدّمات را حاضر ساختهاند؛ استعداد برکشیده شدن را در خود فراهم آوردهاند.
چرا گمان میکنیم با به جا آوردن صورت اعمال و احکام و حتّی اصرار ورزیدن در آن و گاه ابتلا به وسواس در ادای حروف ادعیّه و اذکار از مخارج صحیحش از زمین جسته و بر اریکه عیش و تنعّم بهشتی میتوان نشست؟ این سخن از بنده نیست.
خداوند کریم در آیه مبارکه میفرماید: «لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ…؛ ۱ نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [یا] مغرب بگردانید.» اینکه جمله همّت خود را مصروف قبله و کشف سمت و سوی دقیق آن برای برپا داشتن نماز کنید، برّ نیست. این انفاق کنندگان به خویشان و یتیمان و مسکینان و واماندگان و بردگان، این زکات دهندگان و راست قامتان در وقت هجوم محرومیتها و بیماریها و جنگها هستند که از ابرارند.
«أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ ۲ آنان صادقان راستگو و پرهیزگارند.»
در جمله این شرایط بیان شده برای احراز مقام برّ، خود را به سختی افکندن در خدمت به محرومان و مسکینان، بر دوش کشیدن رنج از پای افتادگان و گذار از بهترین داشتهها در مسیر رفع حاجت حاجتمندان پُر رنگتر از هر امر و تکلیف نمودار میشود.
شاید راز بسیاری از پاسخ نگرفتنها در وقت التجاء و التماس در همین امر نهفته باشد.
در خدمت درنیامده، با چند صبا رکوع و سجود خشک و خالی، طالب طیّ الارض و دیدار امام زمان(ع) نیز میشویم.
هیچ در احوال بسیاری از مؤمنان ملاقاتکننده با
امام زمان(عج) و صاحبان کرامت مطالعه کردهاید؟ کم نیستند حمّالان و قفلسازان و خادمانی که امام(ع) به ملاقات آنان آمدهاند یا آنان را واسطه فیض رساندن به سایر حاجتمندان ساختهاند؛ در حالی که جمع کثیری از زاهدان و عابدان، واسپس سالها عبادت و زهد و علم، پا از آستانه مسجد هم بیرون نگذاشتند تا چه رسد به طیّالارض و دیدار ملکوت آسمان و زمین. بد نیست از لسان قرآن درباره اوصاف ابرار بشنویم:
«انّ الابرار یَشربونَ مِن کاسٍ کان مزاجُها کافورا…؛ ۳
به یقین، ابرار و نیکان از جامی مینوشند که با عطر خوشی آمیخته است. از چشمهای که بندگان خاص (عبادُالله) خدا از آن مینوشند و از هر جا بخواهند، آن را جاری میسازند.
آنها وفاکنندگان نذر خودند و از روزی که شرّ و عذابش گسترده است (قیامت)میترسند و غذای خود را با آنکه بدان نیازمندند، به «فقیر» و «یتیم» و «اسیر» اطعام میکنند.
آنها میگویند: ما شما را به خاطر خدا اطعام میکنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم. ما از پروردگارمان ترسانیم، در آن روزی که عبوس و سخت است.
به خاطر این عقیده و عمل خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه میدارد و از آنها استقبال میکند؛ در حالی که شادمان و مسرورند و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنها پاداش میدهد … »
ترجمه آیات ذکر شده، از سوره «انسان» یا «هل اتی» بود. بد نیست بدانیم این سوره در شأن اهل بیت(ع) نازل شده است. شأن نزول آن نیز به واقعهای شنیدنی بر میگردد. علمای بسیاری از عامّه و خاصّه، این واقعه را ذکر کردهاند.
روزی امام حسن و امام حسین(ع) بیمار شدند. پیامبر خدا(ص) به همراه جمعی به عیادت آنان آمدند و به امام علی(ع) پیشنهاد کردند تا برای شفای فرزندان خود نذری کند. امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و کنیزشان، فضّه نذر کردند که اگر آن دو شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. حسن و حسین(ع) از بیماری شفا یافتند و آنان برای ادای نذر خود، روزه گرفتند؛ در حالی که چیزی در خانه نداشتند.
امام علی(ع)، از شمعون خیبری سه صاع جو به قرض گرفت. فاطمه(س) یک صاع آن را آرد کرد و پنج قرص نان پخت. هنگام افطار سائلی (فقیری) بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان محمّد(ص) فقیری مسلمانم، غذایی به من دهید. خداوند به شما از غذاهای بهشتی عطا کند. آنان مسکین را بر خود مقدّم داشتند و در آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند. به هنگام افطار، یتیمیبر در خانه آمد و آنان غدای خود را به وی دادند. در سومین روز نیز به هنگام افطار، اسیری به در خانه آمد و آنان سهم غذای خود را به او بخشیدند. صبح هنگام امام علی(ع) دست حسنین(ع) را گرفته و به نزد پیامبر(ص) آورد. پیامبر(ص) آنها را مشاهده کرد که از شدّت گرسنگی میلرزیدند، فرمود:
«مشاهده چنین حالی در شما برای من بسیار دشوار است.» سپس برخاست و به همراهی آنان وارد خانه فاطمه(س) شد و ایشان را دید که در محراب ایستاده؛ در حالی که از شدّت گرسنگی شکم او به پشتش چسبیده و چشمهایش به گودی نشسته است. پیامبر(ص) ناراحت شد. در همین هنگام جبرئیل فرود آمد و گفت:
«ای محمّد این سوره را بگیر. خداوند با چنین خاندانی، به تو تهنیت میگوید.»۴ آنگاه سوره «هل اتی» را بر او خواند.
حقیقت برّ، در وجود محمّد و آل محمّد(ص) متجلّی گشته و صفت برّ، مخصوص ایشان است. آنان ابرارند و مابقی طالبان مقام برّ، به شرط حصول شرایط، تابع ابرارند.
برّ به شکل تامّ و تمام در وجود مبارک امام علی(ع) و
اهل بیت(ع) متجلّی است و مقام شامخ ابرار برای ایشان است که واجد تامّ صفات ابرار در اطعام مساکین، انفاق و وفای به نذرند «لِوَجْهِ الله». در جان اینان جمله این اعمال در خلوص تمام برای خشنودی خداوند اتّفاق میافتد، بیآنکه ما به ازاء از خلق عالم مطالبه نمایند.
چنانکه آیههای مبارکه هشت و نُه در سوره «هل اتی»، بر آن صراحت دارد.
«إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورًا؛ ما برای خشنودی خداست که به شما میخورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم.» (آیه ۹)
سایرین از مردم، تحت توجّهات و عنایات خاندان ابرار (محمّد و آل محمّد(ص))، با تأسّی به فضائل و سیره و سنّت کامل و پسندیده ایشان، اهل نیکی و برّند و نوشنده از شراب برآمده از سرچشمه خاندان ابرار.
«عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا؛ چشمهای که بندگان خدا از آن مینوشند و [به دلخواه خویش] جاریاش میکنند.» (آیه ۶)
حسن بن مهران در حدیث خود نقل میکند:
منظور چشمهای است در منزل رسول خدا(ص) که به خانههای پیامبران و مؤمنان روانه میشود.۵
نه تنها مؤمنان، بلکه جمله پیامبران نیز نوشنده این شرابند از جامی آمیخته با کافور.
هر سخاوتمندی در سخا و هر شجاعی در شجاعت و هر نیکمردی در نیکویی، وامدار سرچشمه جمله سخاوتمندی و شجاعت و نیکویی و برّ است.
اینان، با معرفت و آگاهی از مقام و منزلت والای آن ابرار، خود را پاسدار و وامدار با وفای پیمان ولایت خاندان وحی میشناسند.
صفّار در «بصائر الدّرجات»، از قول حضرت موسی بن جعفر(ع) روایت میکند که:
از ایشان پرسیدم که منظور از یوقون بالذّر؛ وفا کنندگان به ذرّ چیست؟
فرمودند: «نسبت به آن عهد و پیمانی که در خصوص ولایت، از آنها گرفته شده است، برای خدا وفا میکنند.»۶
طالبان آبشخور نیکی و نیکنامی ابرار، وفاداران به عهد و پیمان خداوند درباره ولایت و مقام اهل بیت(ع)اند و این وفاداری، شرط قبولی جمله داد و دهش و اطعام مساکین نزد آنان است و پیشنیاز ضروری آن؛ ورنه جمله خلق روزگار به مناسبتهای مختلف درباره اطعام فقیران و دستگیری درماندگان قیام میکنند. قیام آنان، ضرورتاً آنان را واجد صفت ابرار و مقیم کوی برّ نمیسازد.
خداوند کریم در آخرین آیات از سوره هل اتی میفرماید:
«إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَۀٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلًا؛ ۷ این [آیات] پندنامهای است تا هر که خواهد، راهی به سوی پروردگار خود پیش گیرد.»
آنکه گوش جانش باز و نیوشای حق باشد، از این آیات (هل اتی) یادآور میشود که «صراط مستقیم» رسیدن به حق که عین فلاح و رستگاری است، جز ولایت حقیقی صاحبان درجه تامّ و تمام برّ و مصادیق صراط مستقیم نیست.
پاداش آنان که گام در مسیر ابرار میگذارند، مسیری که در انتها و در عالیترین مرتبه آن اهل بیت(ع) مقام گرفتهاند، نوشیدن شراب ولایت علی(ع) و اولاد ایشان است؛ شرابی که چشمه آن در خاندان وحی است.
محمّد بن یعقوب با سلسله اسناد از حضرت موسی بن جعفر(ع) نقل میکند که از حضرت درباره این سخن خداوند عزّوجلّ «إِنَّ هذِهِ تذکره» سؤال شد، فرمود: «منظور ولایت است.» عرض کردم: منظور از رحمت در آیه «یدخلُ مَن یشاءُ فِی رَحْمَه؛ هر که را بخواهد به رحمت خویش در میآورد.» چیست؟
حضرت فرمودند: «ولایت» ماست.
رحمت اعطایی به ابرار هم «ولایت» اهل بیت(ع) است.
به عبارت دیگر، شراب و ساقی و ساغر، همه اوست. از دست هم آنان، شراب ولایت به تشنهکامان مستحق و مستعدّ برّ نوشانده میشود؛ شرابی که عین رحمت است.
ابن شهر آشوب در «مناقب» در همین باره از قول امام باقر(ع) مینویسد:
«یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَه؛ ۸ رحمت، علیّ بن ابی طالب(ع) است.»
شاید با کسب اجازه از محضر مبارک امیرمؤمنان(ع) که خود آیه «برّ» و «طریق» نیل به سرچشمه ابرار و ساقی شراب گوارای ولایت و رحمت است، بتوان گفت:
«لَنْ تَنالُوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تُحبُّون»
هرگز به این سرچشمه برّ و نیکی متجلّی شده در ولایت
اهل بیت(ع) نمیتوان نائل شد و از دست نازنین آنان نمیتوان جامی آکنده از شراب ولایت که عین رحمت و رستگاری است، نوشید؛ مگر آنکه مؤمنان اهلِ ولایت، جمله دوست داشتنیترین داشتهها را نثار قدوم مبارک آنان کنند، صمیمانه و بی ما به ازاء در طریق قرب و حبّ الی الله؛ چنانکه آنان خود، چنین بودند و چنان کردند تا آنکه محلّ نزول آیات «هل اتی» شدند.
چنانکه در زیارات، خطاب به این عزیزان میگوییم:
چه شیرین است نامهایتان،
چه گرامی است جانهایتان،
چه بزرگ است مقامتان،
چه برجسته است منزلتان،
چه باوفاست عهدتان،
چه راست است وعدههاتان،
کلامتان نور است و فرمانهاتان رشد و رستگاری،
اعمالتان خیر است و عاداتتان احسان و نیکی،
شیوههایتان کرم است و شأنتان حقّ و راستی و مدارایی.
گفتارتان حکم است و حتمی و رأیتان دانش و بردباری و دوراندیشی!…
همانا شمایید روشنایی طریق خوبان و راهنمای ابرار و نیکان!
شمایید حجّتهای خدای جبّار!
از این روست که خداوند به وجود شما باران میباراند، آسمان را برقرار میدارد و اندوه و سختی را مرتفع میسازد! شمایید شاهراه راست و شاهدان دنیا!
شفیعان جهان آخرت شمایید و بازگشت جمله خلق روزگار به سوی شماست …
«زیارت جامعه» را در وقت عرض ادب و زیارت جمله حضرات معصومان(ع) قرائت میکنیم، چون آنان نور واحدند و در جمیع صفات و کمالات صاحب و واجد کاملترین مرتبهاند، نسبت به جمله خلایق ملکی و ملکوتی. آنان، صاحبان نعمت و امان زمین و زمانند، واسطه فیض حضرت خداوندی و دستگیر بندگان در همه امور این جهانی و آن جهانی.
با این توصیفات، چگونه است که در معاملهای از سر بیانصافی، به جای آنکه در خدمت آنان درآییم و در این باره چارهاندیشی کنیم، آنان را با همه عظمت وجودی، از سر نادانی و جهالت در خدمت خویش میطلبیم؟
چگونه است که از بذل مال و اعتبار و آبرو درباره ایشان دریغ میورزیم و در همان حال در خدمت تامّ و تمام فرومایگان چون خود وارد میشویم و از بذل هر چه داشتههای خدادادی است، دریغ نمیورزیم؟
راز بخش بزرگی از بنبستها و بحرانهای عارض شده بر حیات فردی و اجتماعی ما، به معامله بیانصافانه ما با اهل بیت(ع) برمیگردد، به استغنا جستن ما از ایشان.
وجهی از راز تأخیر طولانی در واقعه شریف ظهور کبرای حضرت صاحبالزّمان(ع) و ابتلای عمومی ما به اضطرار و اضطراب عصر غیبت، به گسست عهد ما با امام زمان(ع) و در خدمت نیامدنمان بر میگردد.
راز غالب آمدن فرزند خواندگان ابلیس بر ساحات حیات فرهنگی و تمدّنی مستضعفان و مسلمانان، به مبنا و محور قرار ندادن رأی و حکم اهل بیت(ع) و ملاک عمل نشناختن قول ایشان در جمله امور مادّی و فرهنگیمان برمیگردد.
ما را ـ برای خروج از اضطرار و اضطراب آخرالزّمانی ـ راهی جز مراجعه به ایشان و درک این معنا نیست.
برای ما مفرّی نیست، جز آنکه از ژرفای جان اعلام کنیم:
ای برگزیدگان و ای عزیزان!
آنکه از شما روی برگرداند، از دین خارج گشته است.
آنکه ملازمت و همراهی شما را برگزیند، به حق رسیده است.
و آنکه در حقّ شما کوتاهی کند، نابود گردیده است.
زیرا که؛ «والحقُّ معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم اهلُهُ و معدنُهُ» والسّلام.
بد نیست در پایان این قطعه شاعرانه شهید مجید حدّاد عادل را هم بخوانیم. مردی که سنگ گورش سند مدّعای اوست.
مینشینی بر کرانه، میکشی از دل زبانه
او به میدان در نبردی با ستمکار زمانه
میشود ناگه به سویش تیری از دشمن روانه
قامت سرو بلندش بشکند چون از میانه
شکر خالق میگزاری ـ بر لبت هست این ترانه
لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون
ثواب این مقاله را تقدیم شهیدان طریق جهاد و مراقبت از امر امام عصر(عج) میکنم.
اسماعیل شفیعی سروستانی
پینوشتها:
۱. سوره بقره (۲)، آیه ۱۷۷.
۲. همان.
۳. سوره انسان (۷۶)، آیات ۵ ـ ۱۲.
۴. مجمعالبیان، ج ۱۰، صص ۶۱۱ ـ ۶۱۴.
۵. البرهان، ج ۹، ص ۳۲۰.
۶. بصائر الدّرجات، ص ۹۸، ح ۲.
۷. سوره انسان (۷۶)، آیه ۲۰.
۸. مناقب، ج ۳، ص ۹۹؛ البرهان، ج ۹، ص ۳۲۹.