امیرالمؤمنین، علی(ع) خود را پرورشیافتۀ مکتب پیامبر(ص) دانسته و شکلگیری شخصیّت و کمالات وجودی خود را مرهون تربیت پیامبر(ص) میداند.
آن حضرت در خصوص دوران طفولیّت و چگونگی رشد شخصیّت و شکلگیری فضیلتهای اخلاقی و انسانی خود در دامن پُر مهر پیامبر(ص) میفرماید:
«شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا(ص) در خویشاوندی نزدیک و در مقام و منزلت ویژه میدانید. پیامبر(ص) مرا در دامن خویش مینشاند؛ در حالی که کودک بودم؛ در آغوش پرمهر خود میگرفت و در بستر مخصوص خود میخوابانید. بوی پاکیزه و دلانگیز خود را به من میبویانید و گاهی غذا را لقمه لقمه در دهانم میگذاشت.
هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظهای که پیامبر(ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشتۀ (جبرئیل) خود را مأمور تربیت پیامبر(ص) کرد تا شب و روز او را در پیمودن راههای کرامت و زیباترین اخلاق عالم انسانی راهنمایی کند و من همواره با پیامبر(ص) بودم؛ چونان فرزند که همواره با مادر است. آن بزرگوار هر روز نشانۀ تازهای از اخلاق نیکو و زیبا برایم آشکار میفرمود و به من فرمان میداد که به او اقتدا نمایم.»
بدین سان امیرالمؤمنین(ع) تربیتیافته مکتب پیامبر اکرم(ص) است.
آن حضرت میفرماید: «در آغاز رسالت پیامبر(ص)، من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوّت را میبوییدم. هنگامیکه وحی بر پیامبر(ص) فرود میآمد، نالۀ شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا! این نالۀ کیست؟ فرمود: «نالۀ شیطان است که از پرستش خویش ناامید گشت.»
در خلوتگزینی پُر راز و رمز پیامبر(ص) در «حرا» و عبادتهای آن حضرت قبل از بعثت میفرماید:
«در هر سال چند ماه را در حرا میگذراند. تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمیدید.»
در پایان عمر پربرکت رحمـ[ للعالمین و در لحظۀ عروج ملکوتیاش نیز، در حالی روح مطهّرش به ملکوت اعلی پیوست که سر مطهّرش روی سینۀ حضرت علی(ع) بود.
آن حضرت جریان ارتحال پیامبر(ص) را اینگونه بیان فرمود: «رسول خدا(ص) در حالی که سرش بر روی سینهام بود، قبض روح گردید و جان او در کف من روان شد، آن را بر چهرۀ خویش کشیدم. متصدّی غسل پیامبر(ص) من بودم و فرشتگان، مرا یاری میکردند. گویا در و دیوار خانه فریاد میزد. گروهی از فرشتگان فرود میآمدند و گروهی دیگر به آسمان پرواز میکردند. گوش من از صدای آهستۀ آنان که بر آن حضرت نماز میخواندند، پُر بود تا آنگاه که او را در حجرهاش دفن کردیم. چه کسی به آن حضرت در زندگی و لحظات مرگ از من سزاوارتر است؟»
ذکر این مطلب و بیان میزان قرب و نزدیکی امیرالمؤمنین(ع) به پیامبر اکرم(ص) و منزلت و جایگاه ویژۀ امام(ع) نزد
رسول خدا(ص) فقط به این منظور است که بدانیم هیچکس بهاندازۀ امیرالمؤمنین(ع) نسبت به پیامبر(ص)، معرفت و شناخت ندارد و کسی سزاوارتر از حضرت علی(ع) به آن حضرت نیست که بتوان ابعاد شخصیّت و فضیلتهای تابناک پیامبر(ص) را از او فرا گرفت؛ زیرا او تنها کسی است که از دوران طفولیّت، در محضر رسولخدا(ص) و در دامن پر مهرش رشد و تکامل یافت و در تمام دوران عبادت و خلوت انس پیامبر(ص) در حرا همراه او بود و در دوران بیست و سه سال رسالت آن حضرت، همواره قرین و همراهش بود و در لحظۀ ارتحال نیز سر مبارک آن حضرت بر سینۀ او قرار داشت.
سرشت و طینت پاک رسول خدا(ص)
حضرت علی(ع) در بسیاری از خطبهها و نامههای خویش به سرشت پاک و طینت نورانی پیامبر(ص) اشاره کرده است و آن حضرت را بدین ویژگی والا میستاید. شرافت نسب و پاکی و فضیلت نیاکان و نیز عظمت و شرافت دودمان پیامبر(ص) از جمله صفاتی است که امیرالمؤمنین(ع) آنها را بیان میکند. آن حضرت میفرماید: «تا اینکه کرامت خداوند در اعزام پیامبران، به حضرت محمّد(ص) منتهی گشت، خداوند آن وجود مقدّس را از بهترین معادن رویاننده و اصیلترین و عزیزترین اصول و ریشهها آفرید. او از همان شجرۀ طیّبهای که دیگر پیامبران و امینان خود را از آن آفرید و به وجود آورد. عترت او بهترین عترتهاست و دودمانش بهترین دودمانها. درخت وجودش از بهترین درختان که در حرم روییده و رشد و نمو کرده است و در آغوش خانوادهای کریم و با فضیلت بزرگ شد. شاخههای بلند آن سر به فلک کشیده و ثمرۀ آن غیرقابل وصول است.» یعنی برای عترت پیامبر(ص) شاخههایی است بلند (در معرفت، کرم، تقوا، حکمت و عرفان) و ثمری است؛ غیر قابل وصول به این معنا که محصول زندگی پرخیر و برکت عترت پیامبر(ص)، بالاتر و با عظمتتر از آن است که از درخت حیات مردم معمولی برآید.
پیامبر(ص) پیشوای پارسایان و وسیلۀ بینایی و بصیرت برای هدایتجویان است و او چراغی با نور درخشان و ستارهای فروزان است… در خطبۀ دیگر میفرماید: «خداوند سبحان، پیامبر اکرم(ص) را از درخت انبیا و چراغدان روشنایی و پیشانی عظمت و از ناف بطحاء و چراغهای روشنگر و سرچشمههای حکمت آفرید.»
در کلام دیگری میفرماید: «پیامبر، بهترین آفریدگان در خردسالی و طفولیّت و در سنّ کمال و پیری، نجیبترین و بزرگوارترین مردم بود. اخلاقش از همۀ پاکان پاکتر و باران کرمش از هر چیزی بادوامتر بود.»
امیرالمؤمنین(ع) در بیان دیگری دربارۀ سرشت پاک و نسل مطهّر پیامبر(ص)، سخنی نویدبخش دارد که مایۀ امید و شادمانی دلدادگان و عاشقان پیامبر رحمت(ص) است.
سخن حضرت این است: «قرارگاه پیامبر(ص) بهترین قرارگاه و خاندان او شریفترین پایگاه است. در معدن کرامت و بزرگواری و مهدهای عفّت و پاکیزگی رشد کرد. دلهای نیکوکاران، شیفتۀ او گشته و توجّه چشمها به سوی او گردید. خداوند به برکت وجود او کینهها را مدفون و آتش خصومتها را خاموش نمود.»
این جملۀ امام علی(ع) که میفرماید: «دلهای نیکوکاران شیفتۀ او گشته و توجّه چشمها به سوی او گردید …» بارقۀ امید را در دل ما ایجاد میکند. حالا که خداوند به لطف و بزرگواری خود بر ما منّت نهاده و محبّت و عشق آن حضرت را در دل ما قرار داده، شاید ما را از زمرۀ ابرار و نیکان قلمداد فرموده و این فضل و عنایت را بر ما ارزانی داشته که دل مردۀ ما را به حیات محبّت او زنده و چشم دل را به جمال سیمای ملکوتیاش روشن سازد.
ابن ابیالحدید در شرح این فراز از خطبه میگوید: اینکه کلام را به صورت فعل مجهول بیان کرد (صُرفت)، قطعاً صارف و میل دهندۀ خداوند است؛ یعنی خداوند دلهای نیکوکاران را به سوی وجود پیامبر(ص) متمایل و مشتاق ساخت؛ امّا نه به صورت جبر و قهر، بلکه به توفیق و لطف، آن گونه که علمای ما میگویند. به عبارت دیگر ارباب دلها (خداوند) دلهای ابرار را به پیامبر(ص) مشتاق گردانید.
تربیت الهی و تکوّن شخصیّت پیامبر(ص)
امیرالمؤمنین(ع) در مورد چگونگی تربیت پیامبر اکرم(ص) و شکلگیری شخصیّت آسمانی آن حضرت میفرماید: «از آن لحظهای که پیامبر(ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشتۀ خود (جبرئیل) را مأمور تربیت پیامبر(ص) کرد تا شب و روز او را به راههای کرامت و زیباترین اخلاق عالمیان راهنمایی کند.»
از ویژگیهای پیامبر اکرم(ص) در دوران چهل سال قبل از بعثت این است که در آن محیطی که فقط محیط شرک و بتپرستی بود، او هرگز بتی را سجده نکرد. از اوّل کودکی تا آخر، هرگز اعتنایی به بت و سجدۀ بت نکرد، نه تنها بتی را سجده نکرد، در تمام دوران کودکی و جوانی در «مکّه» که شهر لهو و لعب بود به این امور آلوده نشد. مکّه دو خصوصیّت داشت: یکی اینکه مرکز بتپرستی «عربستان» بود و دیگر اینکه مرکز تجارت و بازرگانی و سرمایهداران عرب عمدتاً در مکّه بودند. اینها بردهها و کنیزها را خرید و فروش میکردند. در نتیجه مرکز عیش و نوش اعیان و اشراف، همین شهر بود و انواع لهو و لعبها، شرابخواریها و رقّاصیها در آن دایر بود. پیغمبر اکرم(ص) در تمام عمرش هرگز در هیچ مجلسی از این مجالس شرکت نکرد. این ناشی از همان تأییدات الهی است.
رسول خدا(ص) بعدها در دورۀ رسالت، از کودکی خودش فرمود: «من در کارهای اینها شرکت نمیکردم. گاهی هم احساس میکردم که گویی نیروی غیبی مرا تأیید میکند.» میفرماید: «من هفت سالم بیشتر نبود، عبدالله بن جدعان که یکی از اشراف مکّه بود، عمارتی میساخت. بچّههای مکّه به عنوان کار ذوقی و کمک کردن به او میرفتند، از نقطهای به نقطۀ دیگر سنگ حمل میکردند. من هم میرفتم همین کار را میکردم. آنها سنگ را در دامنشان میریختند، دامنشان را بالا میزدند و چون شلوار نداشتند، کشف عورت میشد. من یک دفعه رفتم سنگ را گذاشتم در دامنم. مثل اینکه احساس کردم که دستی آمد و زد دامن را از دست من انداخت. حس کردم من نباید این کار را بکنم.» امام باقر(ع) میفرماید: «فرشتگان الهی از کودکی او را همراهی میکردند.» پیامبر(ص) فرمود: «من گاهی سلام میشنیدم یک کسی به من میگفت:
«السّلام علیک یا محمّد» نگاه میکردم، کسی را نمیدیدم. گاهی با خود فکر میکردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من سلام میدهد. بعد فهمیدم فرشتۀ الهی بوده که به من سلام میداده است.»
بدین سان پیامبر اکرم(ص) با عنایت خداوندی به وسیلۀ بزرگترین فرشتۀ الهی تربیت شد و متخلّق به اخلاقالله میگشت؛ راههای کرامت انسانی را پیمود و روز و شب و در لحظه لحظۀ زندگی، آن حضرت را به اتّخاذ زیباییهای اخلاق عالم انسانی وادار مینمود.
بدیهی است، پیامبری که از جانب پروردگار عالم، مأموریّت تربیت و تهذیب همۀ بشریّت تا پایان عمر دنیا را به عهده میگیرد، باید از تربیت الهی برخوردار باشد و چنان متخلّق به اخلاق الهی و فضیلتهای انسانی باشد که به حق خلیفـ[ الله و تجسّم جمال و جلال آفریدگار هستی باشد و پیامبر اکرم(ص) از این تربیت الهی به خوبی برخوردار بود و صورت و سیرت آن حضرت آینۀ تمامنمای خداوند بود.
شجاعت و ایثار پیامبر اکرم(ص) در میدان مبارزه و جهاد
انسانهای بزرگ در راه رسیدن به اهداف بلند و آرمانهای مقدّس خود، نه تنها سختیها و ناملایمات را به جان میخرند، تمام آنچه دارند و حتّی جان خود را با عشق و ایمان فدا میکنند و به حقیقت کلمه، در کام هر سختی و هنگامۀ هر میدان پرخطر، فرو میروند.
پیامبر اکرم(ص) برای اعتلای کلمـ[ الله
و
انجام مأموریت الهی خود، آن چنان شجاعانه در میدان نبرد با صلابت و قدرت روحی گام میگذاشت که هیچکس نزدیکتر از او به دشمن نبود.
آنگاه که آتش جنگ شعلهور میشد و رادمردان و جنگآوران، تاب مقاومت را از دست میدادند، خود را در پناه پیامبر(ص) قرار داده و در سایۀ صلابت، عظمت و شجاعت آن حضرت، قوّت قلب و پایداری مییافتند. حتّی امیرالمؤمنین(ع) که شجاعت و دلاوریاش در غزوات و نبردهای مردافکن بر کسی پوشیده نیست و تاریخ اسلام با شجاعت حضرت امیر(ع) عجین گشته است، از این مطلب مستثنا نیست.
آن حضرت دربارۀ شجاعت و صلابت روحی پیامبر اکرم(ص)
میفرماید: «هر گاه آتش جنگ شعله میکشید، ما به
رسول خدا(ص) پناه میبردیم و او را سپر میگرفتیم که در آن لحظه کسی از ما همانند پیامبر(ص) به دشمن نزدیکتر نبود.»
مرحوم سیّد رضی(ره) در توضیح این سخن میفرماید: معنای کلام امیرالمؤمنین(ع) آن است که وقتی ترس از دشمن بر دلها چیره میشد و نائرۀ جنگ چنان شعله میکشید که گویا جنگجویان را میخواهد در کام خود فرو برد، مسلمانان به پیامبر(ص) پناهنده میشدند تا رسول خدا(ص) شخصاً به نبرد بپردازد و خداوند به وسیلۀ او نصرت و پیروزی را بر آنان نازل گرداند و در سایۀ آن حضرت ایمن گردند.
نکتۀ زیبا و شاهکار ادبی در این کلام کوتاه آن است که حضرت علی(ع) شدّت و داغی جنگ را به افروختگی و شدّت شعلهوری آتش تشبیه کرده است. سپس میفرماید: «در چنین لحظۀ حسّاس و پرخطر پیامبر(ص) از همۀ مجاهدان به دشمن نزدیکتر بود و ما به او پناه میبردیم.» این در حالی است که رشادت و شجاعت و کارزار بیامان پیامبر(ص) در میدانهای نبرد، همچون «احد» و «حنین» و … کمتر ذکر میشود؛ گویا پیامبر(ص) در غزوات گوناگون، نقشی جز رهبری و فرماندهی در مقرّ لشگر نداشته است!
پیامبر اکرم(ص) علاوه بر آنکه جان پاک و مطهّر خود را در دشوارترین میدانهای نبرد به خطر میافکند، برای اعتلای کلمـ[ الله و تحقّق رسالت خود، عزیزان و خویشاوندان خود را بر دیگران مقدّم میداشت و آنان را قبل از دیگر مؤمنان و مبارزان، به میدان مبارزه و کانون خطر میفرستاد و این نشانگر ایثار وصفناپذیر آن حضرت است.
حضرت علی(ع) در نامهای به معاویه مینویسد:
«آنگاه که آتش جنگ در میگرفت و صحنۀ کارزار گرم میشد، پیامبر(ص) اهل بیت خود را پیش فرستاد تا به وسیلۀ آنها اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزهها حفظ فرماید؛ چنان که عبیده ابن حارث (پسرعموی پیامبر(ص)) در جنگ بدر و حمزه، سیّدالشّهداء (عموی پیامبر(ص)) در جنگ احد و جعفر ابن ابیطالب (پسر عموی پیامبر(ص)) در جنگ «موته» شهید شدند و کسی هم بود که اگر میخواستم، نامش را میآوردم و او هم آرزو داشت چون شهیدان اسلام، شهید شود؛ امّا مقدّر، چنین نبود و آرزویش به تأخیر افتاد.»
بدون تردید منظور امام(ع) از آن شخص که آرزوی شهادت داشت؛ ولی تقدیر الهی آن را به تأخیر انداخت، خود آن حضرت میباشد.
استقامت و پایداری پیامبر(ص) برای هدایت مردم و تثبیت دین
اگرچه همۀ رسولان الهی در راه انجام مأموریت الهی و ابلاغ رسالت خویش رنجها، مرارتها و خوندلها کشیدند و در برابر عناد و لجاجت مردمان جاهل و بتپرستان شکیبایی کردند؛ امّا آنچه پیامبر اکرم(ص) در رهگذر ابلاغ رسالت و در طول دوران بیست و سه سالۀ نبوّتش متحمّل گردید، قابل مقایسه با سایر پیامبران نیست. شاهد این مطلب، سخن آن حضرت است که فرمود: «هیچ پیامبری بسان آنچه که من اذیّت شدم، اذیّت نشد.» جهالت، شرک و بتپرستی مردم و سران جاهلیّت در هنگام بعثت آن حضرت از یک سو و جامعیّت و خاتمیّت دین اسلام و عظمت «قرآن» که برای سعادت و رستگاری همۀ بشریّت تا روز قیامت از جانب خداوند ابلاغ شده است، از سوی دیگر، موجب شده بود که فهم و پذیرش این معارف بلند برای آنان دشوار باشد و پیامبر اکرم(ص) برای تبیین این صراط مستقیم و معارف دین در آن جامعۀ جاهلی چه دشواریها و رنجهایی را تحمّل کنند. امیرالمؤمنین(ع) به شکل زیبایی، این وضعیت را ترسیم میکند. آن حضرت میفرماید: «پیامبر(ص) در راه رضایت حق در کام هر دشواری و بلا، فرو رفت و جام مشکلات و ناگواریها را سرکشید. روزگاری، خویشاوندان او به دورویی و دشمنی پرداختند و بیگانگان در کینهتوزی و دشمنی با او متّحد شدند. اعراب برای نبرد با پیامبر(ص)، لجام گسیخته و تازیانه بر مرکبها نواختند و از هر سو گرد آمدند و از دورترین سرزمین و فراموش شدهترین نقطهها، دشمنی خود را بر پیامبر فرود آوردند.»
امّا پیامبر(ص) در برابر این همه دشمنیها و عداوتها، در راه اعتلای کلمـ[ الله، شکیبایی و پایداری را پیشه کرد و هرگز این امواج مشکلات و گرفتاریها او را از دعوت حق باز نداشت.
حضرت علی(ع) در خطبۀ دیگری میفرماید: «پیامبر(ص)، انسانها را به اطاعت خدا دعوت و در راه دین با دشمنان پیکار کرد و آنان را مغلوب ساخت. هرگز همدستی دشمنان که او را دروغگو میخواندند، او را از دعوت حق بازنداشت و تلاش آنان برای خاموش کردن نور رسالت به نتیجهای نرسید».
در کلامی دیگر، امام علی(ع) ارادۀ نافذ و صلابت شکستناپذیر پیامبر اکرم(ص) برای مجاهدت و مبارزه در راه حق را اینگونه بیان میکند: «پیامبر(ص) بدون سستی و کوتاهی، رسالت پروردگارش را رسانید و در راه خدا با دشمنان، بدون عذرتراشی جنگید. آن حضرت پیشوای پرهیزگاران و روشنیبخش چشم هدایت شدگان است».
هنگامیکه حضرت علی(ع) عظمت روحی و اقتدار معنوی پیامبر(ص) را یاد میکند و میخواهد به مردم بیاموزد که چگونه به وجود مطهّر آن حضرت صلوات بفرستد، چنین میفرماید: «ای خدا! گرامیترین درودها و افزونترین برکات خود را بر محمّد(ص)، بنده و فرستادهات، اختصاص بده که خاتم پیامبران گذشته و گشایندۀ درهای بسته و آشکارکنندۀ حق با برهان است. او دفعکنندۀ لشکرهای باطل و در هم کوبندۀ شوکت گمراهان است. آنگونه که بار سنگینی رسالت را بر دوش کشید و به فرمانت قیام کرد و به سرعت در راه خشنودی تو گام گذاشت. حتّی یک قدم به عقب برنگشت و ارادۀ او سست نشد و در پذیرش و گرفتن وحی نیرومند بود. حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجرای فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه برای جاهلان روشن ساخت و دلهایی که در فتنه و گناه فرو رفته بودند، هدایت شدند و پرچمهای حق را برافراشت.»
پیامبر اکرم(ص)، الگوی زهد و تحقیر دنیا
در فرهنگ قرآن کریم، زهد و عدم دلبستگی به دنیا و مظاهر آن، یکی از ویژگیهای برجستۀ انسانهای بزرگ است. در آموزههای قرآن و اسلام به هر اندازه که روح و نفس آدمی از تعلّقات دنیا و گرایشهای نفسانی آزاد باشد، به کمال روحی و تکامل انسانی نزدیکتر است. قرآن کریم، جهتگیری و شیوۀ برخورد انسان با دنیا و مظاهر آن را در رهگذر تعالی و تکامل، به خوبی بیان کرده است؛ هم دلبستگی به دنیا و هدف قرار دادن آن و تعلّقات بیش از حد به مظاهر و جلوههای دنیای ناپایدار و زودگذر را عامل سقوط و انحطاط انسان میداند و از این منظر به تحقیر و مذمّت دنیا و دلدادگی به آن پرداخته است و هم عزلت و رها کردن که در تعبیر قرآن به رهبانیّت از آن، نام برده شده را مورد نکوهش قرار میدهد.در این میان، راه اعتدال و اقتضای حکمت، آن است که مظاهر و جلوههای دنیا با همۀ فریبندگی و زیباییاش را در برابر مقام و منزلت انسان و کمال انسانی، حقیر و ناچیز بشمارد و آن را صرفاً ابزار و بستری برای حرکت و تکاپو به سوی کمال انسانی و رسیدن به سعادت جاودانه قرار دهد.پیامبر اکرم(ص) الگو و اسوۀ این فضیلت انسانی است. بنابراین حضرت علی(ع) در همۀ شئون زندگی و جهتگیری صحیح در رفتار، ایشان را به عنوان اسوه معرفی میکند:«همانا رسول خدا(ص) الگویی کامل برای توست که راه و رسم زندگی را از او بیاموزی و راهنمای خوبی است برای تو در شناخت بدیها و عیبهای دنیا و زشتیها و رسواییهای آن. چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) بازداشته و برای غیر او گسترانیده شد و او را از دنیا چون طفلی از شیر مادر بریده، از زر و زیورش دور گردانید».در بیان دیگری جهتگیری پیامبر(ص) نسبت به دنیا و مظاهر آن را بیان میکند و تحلیل نموده که چگونه دنیا را با جلوههای فریبندهاش تحقیر کرد و کمترین توجّهی به آن ننمود.«پیامبر اکرم(ص) دنیا را کوچک شمرد و در چشم دیگران، آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار و بیارزش شمرد و در نزد دیگران خوار و بیمقدار معرفی نمود و میدانست خداوند برای کرامت و احترام به او، دنیا را از وی دور ساخت و به خاطر ناچیز بودنش، به دیگران بخشید. آن حضرت از جان و دل به دنیا پشت پا زد و یاد آن را از دلش راند».
سپس حضرت خطاب به پیروان مکتب پیامبر(ص) میفرماید: «پس به پیامبر، پاکیزه و نیکوترین مردم، اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است، برای کسی که در زندگی، سرمشق بطلبد و مایۀ فخر و بزرگی است، برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که به پیامبر(ص) اقتدا کند و از پی او رود».
امام علی(ع) در ادامۀ این خطبه، نکتههایی تکاندهنده از شیوۀ زندگی زاهدانۀ پیامبر اکرم(ص) را بیان میکند:
«رسول خدا(ص) از دنیا چندان نخورد که دهان را پُر کند و به دنیا با گوشۀ چشم نگریست. دو پهلویش از همه فرو رفتهتر (کنایه از لاغری پیامبر(ص)) و شکمش از همه خالیتر بود. دنیا را برای او عرضه کردند؛ ولی او نپذیرفت. چون دانست خدا چیزی را دشمن دارد، آن را دشمن داشت و چیزی که خدا خوار شمرد، آن را خوار انگاشت. در زندگانی رسول خدا(ص) برای تو نشانههایی است که تو را به زشتیها و عیبهای دنیا راهنمایی میکند؛ زیرا پیامبر(ص) با نزدیکان خود گرسنه به سر میبرد و با آن مقام و منزلت بزرگی که داشت، زینتهای دنیا از دیدۀ او دور ماند. پس هر اندیشمند باید با عقل خود به درستی اندیشه کند که آیا خداوند، محمّد(ص) را به داشتن این ویژگیها اکرام کرده، یا او را خوار نموده است؟ اگر بگوید خوار کرده، دروغ گفته و بهتانی بس بزرگ زده است و اگر بگوید او را اکرام کرده، پس بداند خدا کسی را خوار شمرد که دنیا را برای او گسترانید و از نزدیکترین مردم به خودش دور نگه داشت.
او با شکمیگرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت گردید. او سنگی بر سنگ نگذاشت (خانهای مجلّل نساخت) تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت و چه بزرگ است منّتی که خداوند با بعثت پیامبر(ص) بر ما نهاد و چنین نعمت بزرگی به ما عطا فرمود! رهبر پیشتازی که باید او را پیروی کنیم و پیشوایی که باید راه او را تداوم بخشیم».
احمد سعادت
پینوشتها:
۱. سوره حج (۲۲)، آیه ۲۷.
۲. محمّد فرید وجدی، دائره المعارف القرآن الرابع عشر، ج ۸، ص ۱۴۶.
۳. طباطبایی، سیّد محمّدحسین، تفسیر المیزان، ج ۳، ص ۵۵۹، ذیل آیات ۹۶ ـ ۹۷ سوره آل عمران.
۴. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج ۱۰، ص ۴۲۱.
۵. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۴۷.
۶. محمّدتقی رهبر، اخبار مکّه، ج ۲، ص ۳۹؛ به نقل از مجله میقات حج، ش ۳۱، ص ۹۵.
۷. ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، صص ۳۳ ـ ۳۴.
۸. اخبار مکّه، ج ۲، ص ۳۹؛ به نقل از مجله میقات حج، ش ۳۱، ص ۹۵.
۹. شهاب الدّین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی، معجم البلدانف ج ۴، ص ۵۲۹.
۱۰. مسعودی، مروّج الذّهب، ج ۱، ص ۲۴۱.
۱۱. محمّد هادی امینی، تاریخ مکّه، ترجمه محسن آخوندی، ص ۵۸؛ دائره المعارف القرآن الرابع عشر، ج ۸، ص ۱۴۸.
۱۲. فکتور سحاب، ایلاف القریش رحله الشتاء و الصیف، ص ۳۰۸.
۱۳. تاریخ مکّه، صص ۵۸ ـ ۶۰؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص ۱۷.
۱۴. همان، ج ۲، صص ۵۰ ـ ۵۳.
۱۵. معجم البلدان، ج ۴، ص ۵۲۹.
۱۶. تاریخ مکّه، ص ۵۸.
۱۷. دائره المعارف القرآن الرابع عشر، ج ۸، ص ۱۴۷.
۱۸. سوره مائده (۵)، آیه ۱۱۶.
۱۹. معجم البلدان، ج ۴، ص ۵۲۹.
۲۰. تفسیر المیزان، ج ۳، ص ۵۵۹.
۲۱. قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید، ج ۵، ص ۱۵۲؛ به نقل از یعقوب جعفری، پژوهشی درباره صابئین، ص ۱۵۸.
۲۲. المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص ۱۷.
۲۳. تاریخ مکّه، ص ۵۷.
منبع: معرفت، سال چهاردهم، شماره هشتم، آبان ۱۳۸۴، ص ۴۲