آیا مهدى واقعا در تاریخ وجود داشته است؟
شهید سید محمدباقر صدر
تحقیق: عبدالجبار شراره
ترجمه: مصطفى شفیعى
پس، از چه راهى به وجود خارجى مهدى ایمان بیاوریم؟ آیا چند روایت که در لابهلاى کتابها از پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، نقل شده کافى است که ما را به وجود امام دوازدهم پایبند سازد; در حالى که چنین پندارى از ساختار ذهنى انسان بسیار دور است. اصلا چگونه مىشود اثبات کرد که مهدى واقعا در تاریخ وجود داشته است؟ شاید شرایط خاص روحى – روانى این باور را در ذهن مردم جا انداخته باشد؟
این اصل که مهدى رهبر موعود و منجى عالم بشریت استبه صورت عام در احادیث نبوى، و به صورت خاص در روایات ائمه اهلبیت، علیهمالسلام، آمده است. در این روایات مساله به گونهاى مورد تاکید قرار گرفته که جاى هیچگونه شکى باقى نمىگذارد و چهارصد حدیث فقط از طریق برادران اهل سنت; (۱) شمارش شده که به ضمیمه روایات شیعه به بیش از شش هزار روایت مىرسد; (۲) و چنین آمارى بسیار بالاست. در مورد خیلى از مسائل بدیهى اسلام که مسلمانان به آن معتقدند، این همه روایت وارد نشده است.
اما تجسم این اندیشه در وجود امام دوازدهم، علیهالسلام، هم دلایل کافى دارد که کاملا اقناعکننده است. این دلایل را مىتوان در دو دلیل یکى نقلى و دیگرى علمى، خلاصه کرد:
دلیل نقلى، وجود امام موعود را اثبات مىکند و دلیل علمى، ثابت مىکند که مهدى یک اسطوره و یک فرضیه نیستبلکه حقیقتى است که وجود او در تاریخ لمس شده است.
اما دلیل نقلى: صدها روایت و حدیث از پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، (۳) و ائمه اهلبیت، علیهمالسلام، رسیده است که است، از فرزندان فاطمه (۵) است، از نسل حسین (۶) و نهمین فرزند آن حضرت (۷) است. و روایاتى که مىگوید جانشینان پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، دوازده نفر مىباشند. (۸)
این روایات، مهدى موعود را در شخص امام دوازدهم، منحصر و متعین مىکند و با اینکه ائمه، علیهمالسلام، براى حفظ آن حضرت از ترور و قتل (۹)، سعى داشتند مساله در سطح عمومى مطرح نشود، در عین حال روایات زیادى در این زمینه وارد شده است. البته زیادى روایتبه تنهایى نمىتواند مقبولیت آن را برساند بلکه در اینجا قرینه و گواه خاصى وجود دارد که دلیل بر صحت این روایات است.
در حدیثشریف نبوى، سخن از امامان، جانشینان، امیران و سخن از دوازده تن آمده است. متن احادیث مختلف است; در بعضى دوازده امام و در بعضى دوازده خلیفه و در بعضى دیگر دوازده امیر، ذکر شده است. بعضى از مؤلفان، این احادیث را بیش از دویست و هفتاد (۱۰)، شمارش کردهاند که همگى از کتابهاى معتبر شیعه و سنى از قبیل صحیح بخارى (۱۱)، صحیح مسلم، (۱۲) سنن ترمذى، (۱۳) سنن ابوداود، (۱۴) مسند احمد (۱۵) و مستدرک حاکم (۱۶) نقل شده است.
مساله ویژه و قرینه مهم این است که بخارى که از ناقلان این حدیث استخود از معاصران امام نهم و دهم و یازدهم بوده است و این خیلى معنا دارد زیرا نشان مىدهد که این روایت قبل از اینکه مفاد و مضمون آن در خارج، تحقق پیدا کند و قبل از اینکهاندیشه دوازده امامى وجود و ظهور یابد از زبان پیامبر به ثبت رسیده است و این مىرساند که نقل این حدیث، انعکاس یک پدیده خارجى نبوده است; زیرا معمولا احادیثساختگى، به توجیه جریانهاى خارجى و وقوع یافته، مىپردازد.
پس ما مىتوانیم با توجه به اینکه این حدیث قبل از تحقق کامل و پیدایش امامان دوازدهگانه، ثبتشده است، تاکید کنیم این حدیث، توجیهگرى نمىکند بلکه حقیقتى است که از زبان پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، و کسى که جز از زبان وحى سخن نمىگوید (۱۷)، بازگو شدهاست. ابتدا فرموده است جانشینان من دوازده تن مىباشند و سپس دوازده امام از على، علیهالسلام، تا امام مهدى، علیهالسلام، آمدهاند تا این حدیثشریف معنا و تفسیر واقعى (۱۸) خود را باز یابد.
اما دلیل علمى: دلیل علمى تجربه است، تجربهاى که مدت زمان هفتاد سال گروهى از مردم با آن زندگى کردند; یعنى «غیبت صغرى» که بایستى مختصرى درباره این غیبت، (۱۹) توضیح دهیم:
غیبت صغرى مرحله اول امامتحضرت مهدى، علیهالسلام، بوده است; زیرا چنین مقدر بوده که آن حضرت پس از رسیدن به امامت مىبایستى بلافاصله از دید عمومى پنهان شود ولى در پشت صحنه، مسائل را پىگیرى و با پیروان خود ارتباط داشته باشد; زیرا اگر ناگهان آن حضرت غیبت صد در صد مىکرد ضربه سنگینى به پایگاههاى مردمى و طرفداران امامت وارد مىشد; زیرا مردم قبل از آن با امام خود ارتباط داشتند، در مشکلات به او رجوع مىکردند و اگر ناگهان امام غایب مىشد و امت احساس مىکرد که دیگر دسترسى به رهبر فکرى و معنوى خود ندارد ممکن بود همه چیز از دستبرود و آن جمع به تفرقه دچار شود.
ناچار غیبت صغرى برگزار شد تا مردم بتدریجبا غیبتخو بگیرند و خود را بر اساس آن بسازند. امام از دیدهها پنهان بود ولى از طریق وکیلان و یاران مورد وثوق (نواب اربعه) با مردم ارتباط داشت. در این مدت، چهار تن از پاکترین و با تقواترین مؤمنان نیابت و جانشینى آن حضرت را بر عهده داشتند; بدین ترتیب:
۱. عثمان بن سعید عمرى
۲. محمد بن عثمان بن سعید عمرى
۳. ابوالقاسم حسین بن روح
۴. ابوالحسن على بن محمد سمرى
این چهار تنبه (۲۰) ترتیب نیابت را بر عهده داشتند و هر یک وفات مىکرد دیگرى به دستور حضرت مهدى، علیهالسلام، جانشین او مىشد.
نایب با شیعیان رابطه داشت، پرسشها و مشکلاتشان را به امام مىرساند و جوابها (۲۱) را گاه شفاهى و بسیارى از اوقات مکتوب به آنان باز مىگرداند، و با این روابط غیرمستقیم تودههایى که از دیدن امام محروم شده بودند آرامش مىیافتند. آنها مىدیدند که همه نامهها و مکتوبهایى که از حضرت مهدى، علیهالسلام، به دستشان مىرسد با یک اسلوب و با یک سبک است و در طول این هفتاد سال و نیابت این چهار تن، هیچ تغییرى در آن دیده نشد.
«سمرى» که آخرین نایب بود از پایان غیبت صغرى و شروع غیبت کبرى خبر داد. در غیبت کبرى دیگر فرد خاصى نیابت و وکالت از آن حضرت نداشت. در غیبت صغرى زمینه آماده شده بود که مردم با غیبت کبرى و دائم خو بگیرند و به خود وحشت راه ندهند. از آن به بعد بود که مردم وظیفه داشتند به وکیلان و نایبان عمومى آن حضرت روى آورند یعنى مجتهدان عادل و آگاه به امور دین و دنیا.
از آنچه گفته شد شما مىتوانید موضوع را ارزیابى کنید و بروشنى بفهمید که مهدى حقیقتى بوده استخارجى، که گروهى از مردم با آن زندگى کردهاند و سفیران آن حضرت در مدت هفتاد سال واسطه میان او و مردم بودهاند و هیچکس در هیچ زمینهاى خطایى از آنان ندیده و نشنیده است.
شما را به خدا سوگند آیا تصور مىکنید امکان داشته باشد یک دروغ هفتاد سال دوام بیاورد و چهار نفر با هماهنگى کامل و یک صدا، یک نقش را بازى کنند؟
آنان با رفتار صمیمانه خود چنان در مردم ایجاد اطمینان کرده بودند که همه به گفتار و کردار آنان ایمان داشتند.
آیا مىشود این چهار تن به گونهاى نقش بازى کنند که هیچکس به حقیقت پى نبرد در حالیکه این افراد هیچ رابطه خاصى با هم نداشتهاند تا بگوییم در این قضیه تبانى کرده بودند.
از قدیم گفتهاند: طناب دروغ، کوتاه است.
منطق نیز حکم مىکند امکان ندارد یک دروغ بتواند بدین شکل دوام بیاورد و در تمام این مدت و با همه بده و بستانها و روابط مختلف موضوع کشف نگردد و همه به درستى آن ایمان داشته باشند.
بدینسان در مىیابیم که پدیده غیبت صغرى مىتواند به عنوان یک آزموده علمى، دلیل بر واقعیتخارجى یک موضوع باشد و آن وجود، زندگى و سپس غیبتحضرت مهدى، علیهالسلام، است. آن حضرت پس از غیبت صغرى، خود اعلان کرده است که در پرده غیبت کبرى خواهد رفت و از نظرها پنهان خواهد گشت و هیچکس او را نخواهد دید.
ماهنامه موعود شماره ۱۴
پىنوشتها:
۱. شهید صدر مىفرماید: در این زمینه کتاب «المهدى» که عموى بزرگوار ایشان تالیف فرمودهاند، ملاحظه شود; ر. ک: مجله الجامعه الاسلامیه شماره3، سال1969; المهدى الموعود المنتظر از شیخ نجم الدین عسکرى.
۲. شهید صدر مىفرماید: کتاب «منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» از شیخ لطفالله صافى ملاحظه شود.
۳. ر. ک: معجم احادیث الامامالمهدى، مؤسسه المعارف الاسلامیه، جزء اول احادیث نبوى.
۴. احمد و ابن ابى شیبه و ابن ماجه و نعیم بن حماد در باب فتن از على، علیهالسلام، روایت کردهاند که: رسولالله، صلىاللهعلیهوآله، فرمود: «مهدى از ما اهلبیت استخداوند کار او را در یک شب سامان مىبخشد».
ر. ک: الحاوى للفتاوى از سیوطى ج2، ص213 و ۲۱۵ در این کتاب نوشته است: احمد و ابن ابى شیبه و ابو داود از على، علیهالسلام، روایت کردهاند که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، فرمود: «اگر از دنیا بیش از یک روز باقى نمانده باشد خداوند فردى از اهلبیت مرا مبعوث مىکند تا دنیا را پر از عدالت کند چنانکه پر از ستم شده است».
ر. ک: صحیح سنن المصطفى، ج2، ص207; سنن ابن ماجه، ج2، شماره1367 و ۴۰۸۵.
۵. الحاوى للفتاوى از جلالالدین سیوطى، ج2، ص214، که گوید: ابوداود و ابن ماجه و طبرانى و حاکم از امسلمه روایت کردهاند که گفت از پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، شنیدم فرمود: «مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه است».
۶. حدیث «المهدى من ذریهالحسین» در کتابهاى «الاربعون حدیثا» از ابونعیم اصفهانى و در «الاوسط» طبرانى و در «السیره الحلبیه» ج1، ص193، و در «القول المختصر» ابن حجر، آمده است.
۷. روایاتى که تصریح مىکند مهدى، نهمین فرزند حسین، علیهالسلام، است در کتابهاى زیر آمده است: «ینابیعالموده» از قندوزى حنفى، ص ۴۹۲; «مقتل الامام الحسین» از خوارزمى، ج1، ص196; «فرائد السمطین» از جوینى شافعى: ج2، ص310- 315 شمارههاى ۵۶۱ تا۵۶۹; «منتخب الاثر» از علامه صافى.
۸. احادیثى که بدین صورت آمده: «الخلفاء بعدى اثنا عشر کلهم من قریش» یا «لا یزال هذا الدین قائما ما ولیه اثنا عشر کلهم من قریش».
این حدیث متواتر است، کتب صحاح و مسایند با طرق مختلف آن را نقل کردهاند گرچه در متن آن کمى اختلاف است و در تفسیر آن نیز اختلاف وجود دارد.
۹. ر. ک: الغیبه الکبرى از سید محمد صدر، ص ۲۷۲ به بعد.
۱۰. ر. ک: التاج الجامع للاصول ج3، ص ۴۰; الامام المهدى از على محمد على دخیل که به تحقیق درباره این حدیث پرداخته است.
۱۱. صحیح بخارى، ج3، کتاب الاحکام، باب استخلاف، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
۱۲ و۱۳ و ۱۴. ر. ک: التاج الجامع للاصول، ج3، ص40.
۱۵. مسند امام احمد، ج5، ص93 – 100.
۱۶. المستدرک على الصحیحین، ج3، ص ۶۱۸.
۱۷. اشاره استبه آیه شریفه «و ما ینطق عنالهوى ان هو الا وحى یوحى» (سوره نجم، آیه3 – 4).
۱۸. علماى اهلسنت صحت روایت را پذیرفتهاند ولى در تاویل آن اختلاف دارند. مصادیقى که براى دوازده نفر ذکر کردهاند براى ما قابل پذیرش نیستبلکه بعضى از این مصادیق غیر معقول است مانند: یزید بن معاویه فردى که تجاهر به فسق مىکرد و کسى که متهم به کفر و خروج از دین است.
۱۹ و ۲۰. ر. ک: الغیبهالصغرى از سیدمحمد صدر.
۲۱. این جوابها معروف به «توقیعات» است; رجوع کنید به احتجاج طبرسى.