عیسى مانند هر انسان دیگرى، محصول فرهنگ دوره و زمانه خود بود.اعتقاد به الوهیت عیسىدر مسیحیت، تأثیر بسزایى بر عهد جدید یا الهیات صدر مسیحى باقى گذاشت، با این همهاعتقاد مسیحى دیگرى که عیسى را از هر حیث یک انسان مىداند، با این دیدگاه جامعهشناختىمعاصر همسوست که نگرش وى عمدتا از عقاید مشترک مردم زمانه او ناشى شد.
پیش از عیسى
از آنجا که مردم زمانه عیسى یهودى بودند، وى وارث نگرش دینى یهودى شد.حتى بدعتهاى او دریهودیت، واجد اصول بنیادى همین دین است.
یهودیت در طول قرنها دینى توحیدى با سویهاى اخلاقى بود.بر طبق نص کتاب مقدسعبرى (عهد عتیق مسیحى)، خداوند متعال مطران یهودى ابراهیم را به رابطهاى خاص فرا خواند (سفر پیدایش، ۱۵ ـ ۱۴) .ابراهیم و اعقابش مىبایست بر اساس میثاقى با خداوند زندگى کنندکه آنان را از مردمان حول و حوش آنها متمایز مىکرد، مردمانى که خدایانشان در واقع چیزى جزنیروهاى طبیعت نبودند.این میثاق با نبوت موسى که بعدها شارع اعظم یهودیت قلمداد شد، بیش از پیش اهمیت یافت.مطابق آنچه در سفر خروج« (Exodus) »آمده است، خداوندبنىاسرائیل را از اسارت در مصر رهایى بخشید و در کوه سینا به رابطه میثاقى خود با آنانرسمیت داد.آن شریعتى (تورات) که بر طبق کتاب مقدس با موسى بر فراز کوه سینا آغاز گشت، بعدها به شالوده یهودیت تبدیل شد.طى دوره موسوم به «داوران» (یا رهبران فرهمند)، و نیز در طول سلطنت کوتاه داود« (David) »و سلیمان« (Solomon) »، خداى این رابطه میثاقى (به نام یهوه« [(Yahweh)] »کارسازترین نیروى تاریخ فلسطین است.طى دوره موسوم به «رسولان»، یعنىزمانى که فلسطین تجزیه شد و هر دو ناحیه شمالى و جنوبى آن به دست بیگانگان افتاد، یهوه ومیثاق کما کان واجد اهمیتى بنیادى بودند. (۲)
از نظر برخى مفسران، واژه «یهودیت» که از نام قبیله یهودیه« (Judah) »در جنوب فلسطینمشتق شده است، مشخصا به رویدادهاى دینى و فرهنگى از زمان بازگشت بنىاسرائیل از بابل بهفلسطین در سال ۵۳۸ پیش از دوره مشترک مربوط مىشود.وجه مشخصه دین بنىاسرائیل پساز بازگشت از تبعید، مقاومت در برابر هر گونه تأثیر تمدنهاى دیگر بود، تمدنهایى که ممکن بود دین آنان را دگرگون و یا در خود مستحیل کنند.یهودیان با رعایت دقیق سنن اولیه و میراث دینىخود، آن سنن و میراث را متعصابه حفظ کردند.آنان که به فلسطین بازگشتند شریعت خود را بهدقت تفسیر کردند و معبد سلیمان را به منزله مرکز کیش خود مجددا ساختند.نخستهخامنشیان و سپس اسکندر مقدونى و اخلافش (سلوکیان (۳) ) بر آنان حکومت کردند.تعدادکثیرى از یهودیان بیرون از فلسطین باقى ماندند، اما چه در خارج از فلسطین و چه در داخل آن، فرهنگ یونانى که اسکندر مقدونى ترویج داده بود به زندگى یهودیان نفوذ کرد.مکابیان« (Maccabees) »و هسمونیان« (Hasmoneans) »شورشى در سدههاى اول و دوم براى مدتى بهیهودیان استقلال سیاسى دادند، لیکن در سال ۶۳ پیش از دوره مشترک پمپى« (Pompey) »حکمران روم، سوریه را به امپراتورى روم ضمیمه کرد و بیت المقدس را به اشغال درآورد.بدین ترتیب فرهنگ نسلهاى پیش از عیسى، محصول ایمان کتابى فلسطینیان باستان، تأثیرهاىناشى از فرهنگ یونانى و حضور نظامى امپراتورى روم بود.
به رغم سلطه امپراتورى روم بر فلسطین، یهودیان از اندیشههاى دیرینه خویش دربارهحکومت دینى دست نشستند.حتى به هنگام تبعید در سرزمینهاى خارج از فلسطین، یهودیان درجرگههاى بسیار منسجم گرد هم آمدند تا بتوانند سنن دینى خویش را زنده نگه دارند.درمجموع، یهودیان که جمعیتشان در فلسطین حدود نیم میلیون نفر و در تبعیدگاههایشان در خارجاز فلسطین به هفت الى هشت میلیون نفر (یعنى تقریبا ده درصد کل جمعیت امپراتورى روم)مىرسید، امکان یافتند که در عین ممانعت ناچیزى که رومیان به عمل مىآوردند کما کان مطابقبا سنتهاى خود زندگى کنند.
در روزگار عیسى، گروههاى گوناگون دیانت یهودى اهمیتى یکسان براى شریعت و سیاستقائل نبودند.سامریان که اغلبشان در شمال بیت المقدس و ایالت یهودیه مىزیستند، کافر قلمداد مىشدند زیرا از نظر آنان تورات صرفا اسفار خمسه« (Pentateuch) »را در بر مىگرفت (یعنى فقط پنج کتاب موسى را) و نیز معبد بیت المقدس خانه خدا نبود.اسنیان« (Essenes) »راهبانى بودندکه در نقاط دور افتاده فلسطین و بویژه در کرانه بحر المیت مىزیستند زیرا از نظر آنان عبادت درمعبد سلیمان و همین طور برگزارى دیگر مناسک عمومى دینى، عملى مکروه تلقى مىشد. «متعصبان»« (Zealots) »گروه سیاسى ستیزهجویى بودند که از فرط مخالفت با اشغال فلسطینتوسط رومیان، مبادرت به اعمال تروریستى مىکردند و نه فقط رومیان بلکه حتى هموطنان یهودى خویش را که بهاندازه کافى میهن پرست نمىدانستند هدف حملات خود قرار مىدادند.
اما عمدهترین گروههاى یهودیت رسمى، عبارت بودند از صدوقیان« (Sadducees) »وفریسیان« (Pharisees) ».صدوقیان گروهى اشرافى و عمدتا روحانى بودند که به منظور حفظ سنندینى با امپراتورى روم همکارى کردند.آنان در دعا و نیایش همگانى در معبد سلیمان تأثیربسزایى باقى گذاشتند، اما در میان عامه مردم چندان طرفدارى نیافتند.صدوقیان صرفا شریعتمکتوب (اسفار خمسه و به میزانى کمتر کتب انبیاى عهد عتیق) را قبول داشتند و آن را در ظاهررعایت مىکردند.آنان هراسى از فرهنگ یونانى به خود راه نمىدادند، چرا که اعتقاد داشتندخداوند اخلاقیات کتاب مقدس را در میان غیر یهودیان نیز اشاعه داده است.صدوقیان در تلاشبراى حفظ موجودیت قوم یهود، بسیارى از اعمالى را که فریسیان بسیار مهم تلقى مىکردند، کم اهمیت جلوه دادند.
فریسیان گروهى غیر روحانى و با نفوذتر از صدوقیان بودند.ایشان اعقاب مؤمنانى بودند کهدر دوران پس از جنگ استقلال مکابیان (حدود سال ۱۲۵ پیش از دوره مشترک) به دفاع از دینخود پرداختند و در مخالفت با شیوع فرهنگ یونانى، ثابت قدمانه بر شریعت صحه گذاردند.فریسیان که بر مطالعه دقیق تورات اصرار مىورزیدند، در همه جاى فلسطین حضور داشتند وکنیسههایى را که یهودیان خارج از بیت المقدس در آنها براى عبادت و مطالعه گردهم مىآمدندتحت نفوذ خود درآورده بودند.گر چه آنان از دیرباز به شدت میهن پرست بودند، لیکن در زمانهعیسى توجه آنها عمدتا به شریعت یهودى (تورات) معطوف بود.
فریسیان به طور غریزى جزئیات شریعت را مو به مو رعایت مىکردند.عیسى با این غریزهتخالف مىورزید، زیرا اعتقاد داشت که نص شریعت مىتواند به زیان روح آن باشد امروزهنگرش محققان درباره فریسیان، تأیید آمیزتر از نگرش نسلهاى گذشته مسیحیان است و واژه «فریسى» را دیگر به صورتى تحقیر آمیز به کار نمىبرند.فریسیان تنها گروه از رهبران دینى بودندکه پس از تخریب معبد سلیمان و تبعید بنىاسرائیل به دنبال سرکوب شورش یهودیان در سال۷۰ دوره مشترک توانستند به بقاى خویش ادامه دهند.آنگاه که مناسک دینى و مراسمقربانى کردن در معبد دیگر ممکن نبود، فریسیان بیش از پیش عبادت و مطالعه در کنیسهها راترویج کردند .دیرى نگذشت که آنان مجموعه سنن شفاهى را تدوین کردند، مجموعهاى که دریهودیت «میشنا»« (Mishnah) »و تلمود« (Talmud) »نام گرفت.بدین ترتیب فریسیان مبدع یهودیتىبودند که در دوره مشترک (تاریخ مشترک مسیحیان و یهودیان) سلطه داشته است.
زندگى و شخصیت عیسى
عیسى وارث این تاریخ بود.ظاهرا زندگى او براى تاریخ نگاران بىدینى کهاندکى پس از دوره وزمانه او تاریخ مىنوشتند، چندان مهم نبود.با این همه، اشارات گذراى تاریخ نگاران رومى (ازقبیل جوزیفس (۴)، پلینى (۵)، تاسیت (۶) و سویتوینوس (۷) که همگى در دوره و زمانه عیسى یا اندکىپس از آن مىزیستند) و نیز آن دسته از اسناد مسیحیت که جزو کتاب مقدس نیستند (مانند انجیلتوما« ([Thomas]) »جاى هیچگونه تردیدى درباره وجود عیسى باقى نمىگذارند.عیسى در سال ۶یا ۷ پیش از دوره مشترک در شهر بیت لحم به دنیا آمد، در ناحیه شمالى فلسطین موسوم به جلیلزندگى کرد و در حدود سالهاى ۳۰ و ۳۳ دوره مشترک در شهر بیت المقدس دیده بر جهانفرو بست. (۸) شاید بتوان گفت جنبه عمومى زندگى او در سال ۲۷ یا ۲۸ دوره مشترک آغاز شد، یعنى زمانى که یحیى او را غسل تعمید داد.تا پیش از آن زمان، وى به احتمال قوى در شهرناصره واقع در ناحیه جلیل مىزیسته و از راه نجارى گذران عمر مىکرده است.از آنچه در اناجیلآمده است چنین بر مىآید که عیسى پس از تعمید شدن، احتمالا به سبب احساس نوعى بحراندر پیشه خود، در صحراى یهودیه عزلت گزید (۹) و سپس مبلغ نوید مسرت بخش فجر پادشاهىخداوند شد. (منبع اصلى اطلاعات ما درباره عیسى، اناجیل هستند، ولى نباید تصور کرد کهرخدادهاى تاریخى در آنها بى طرفانه شرح داده شدهاند .در واقع، اناجیل تفسیرهایى دینى اززندگى، مرگ و تعالیم عیسى هستند که به دست مؤمنان و براى مؤمنان نوشته شدند، آن هملااقل پس از یک نسل تجربه کلیسایى.به همین دلایل، باید ادعاهاى مطرح شده در اناجیل را ازدیدگاهى نقادانه در نظر گرفت).
عیسى علاوه بر موعظه کردن، بیماران را نیز شفا مىداد و ارواح خبیث را از روان جن زدگانبیرون مىراند.یاور مستضعفان و محرومان اجتماعى بود، به زنان و کودکان بسیار احسانمىکرد و با سختگیریهاى برخى از فریسیان و تندرویهاى انقلابى «متعصبان» مخالف بود.او در رأس گروه کوچکى از افراد دورهگرد، نواحى شمالى فلسطین را زیر پا گذاشت و ملازمات فجرحکومت خداوند را براى همگان برشمرد.این ملازمات بسیارى از عوام را شگفت زده کرد، اماعمدتا باعث موضعگیرى خصمانه دستگاه مذهبى حاکم شد.ظاهرا رهبران دینى تصورمىکردند که عیسى با اولویت دادن به عشق به خدا و عشق به همسایه بر شریعت، باعث هرج ومرج اجتماعى مىشود .
پس از اینکه شاه هیرودیس« (Herod) »سر از تن یحیى تعمید دهنده جدا کرد (انجیل متى« [Matthew] »، باب ۱۴، آیات ۱ الى ۱۰)، عیسى از جلیل به بیت المقدس رفت.مطابق آنچه دراناجیل آمده است، وى پیروزمندانه به بیت المقدس وارد شد و با بازرگانانى که در محوطهبیرونى معبد سلیمان به کسب و کار اشتغال داشتند رویاروى گشت.این امر، تعارض او با رهبرانیهود را به اوج خود رساند و در نتیجه، حکمرانان رومى شهر، وى و حواریونش را پس از شرکتدر مراسم عید فصح (۱۰) دستگیر کردند.اعضاى مجلس سیاسى یهودیان موسوم به صنهدرین« (Sanhedrin) »او را مورد بازجویى قرار دادند و به اتفاق آرا حکم کردند که عیسى به دلیل کفرگویىو ادعاى برخوردارى از قدرتهاى الهى (مانند قدرت بخشایش گناهان)، سزاوار مرگ است.قاضىرومى پنطیوس پیلاطس« (Pontius Pilate) »عیسى را خطرى براى آرامش اجتماعى دانست ودستور داد وى را شلاق بزنند و مصلوب کنند.پس از مرگ عیسى، حواریونش مدعى شدند که اوبار دیگر زنده شده و خود را به آنان نمایانده است.آنها شروع به تبلیغ کردند که عیسى پس ازمرگ قیام خواهد کرد و لذا مسیح موعود است، و بدین ترتیب دیرى نگذشت که فرقه یهودىجدیدى به وجود آمد.هنگامى که وحدت مجدد با یهودیت دیگر ناممکن شد، این فرقه به نطفهیک دین جدید تبدیل گشت.
حتى این زندگینامه مختصر نیز مملو از نکات نامعلوم و فاقد قطعیت است، زیرا منابع اصلىآن (اناجیل) یک نسل پس از مرگ عیسى نوشته شدند و مشحون از مفروضات نشأت گرفته ازایمان به عیسى هستند.ارائه تصویرى دقیق از شخصیت و تعالیم عیسى، امرى است دشوارتر.بااین همه اغلب محققان با این ادعا موافقاند که وى شخصیتى خارق العاده داشته است.مثلامحقق یهودى معاصر گزاورمیز عیسى را معجزهگرى مقدس مىداند و بر دیدگاه محقق دیگرىصحه مىگذارد که پیشتر گفته بود در احکام اخلاقى عیسى، «والایى و رجحان و اصالتى وجوددارد که در هیچ یک از دیگر احکام اخلاقى عبرى سابقه نداشته است، همان گونه که مثلهاى« (Parables) »او مبین هنرى شگرف و بىهمتاست.» (۱۱)
به زعم محققان مسیحى از قبیل لوکاس گرولنبرگ، در پس احکام اخلاقى و مثلهاى عیسى اطمینانى فوق العاده به خدا و میثاق یهودیان نهفته است. (۱۲) ظاهرا عیسى با الفاظى خودمانى بهخداوند اشاره مىکرد و او را «پدر» مىخواند.وى با اطمینان از حمایت همیشگى این پدر، بى هیچ قید و بندى به همه جا مىرفت و با هر کس که به نزدش مىآمد مراوده مىکرد.به نظرمىرسد که این امر او را به عاملى بحران ساز تبدیل کرد.آنان که بى قید و بند بودن عیسى واطمینان مطلق او به نیکى خداوند و حمایت همیشگىاش از او را در مىیافتند، مىتوانستندخود را رها کنند و به آنچه کتاب مقدس «ایمان» مىنامد نایل شوند.یعنى به تعهدى از صمیمدل، شفاى بیماران و بیرون راندن ارواح خبیث از روان جنزدگان به دست عیسى را با توسل بهچنین ایمانى به بهترین نحو مىتوان از دیدگاهى روانشناختى توجیه کرد.آن کسانى هم کهنمىخواستند یا نمىتوانستند وجود چنین ایمانى را در خود به عیسى نشان دهند، از او کنارهمىگرفتند.به نظر بسیارى از مردم، عیسى مبانى سنن آنها را سست مىکرد و توقعاتش براىایجاد تحول، زیاده از حد بود.بدینسان بود که معاصران او به گروههاى مختلفى تقسیم شدند.شخصیت عیسى چنان نافذ بود که گهگاه اعضاى خانوادهاى واحد، درباره او مواضع ونگرشهایى مغایر هم داشتند.
از سوى دیگر، اگر آنچه را در اناجیل آمده است بپذیریم، آنگاه باید گفت که عیسى به مفهوممتعارف کلمه «شخصیتى نافذ» نبود.وى غالبا رفتارى ملایم و شاعر مآبانه از خود نشان مىداد.او براى تسلط یافتن بر دستگاه دینى، مبادرت به جنگ یا هراساندن زنان و کودکان نکرد.در واقع، حتى آنان که به لحاظ دینى مطرود قلمداد مىشدند (گناهکاران)، وى را خوش برخوردمىیافتند .وى از فرط اعتقاد به اینکه خداوند پدرى مهربان است و دوران جدیدى از رابطهدوستانه و صمیمانه با خدا در پیش روى قرار دارد، به گناهکاران پیشنهاد بخشایش مىکرد.نویدمسرت بخش او به معناى آغازى جدید [در رابطه انسان و خدا] بود، زیرا به زعم او عشقمىتوانست زخمهاى دیرینه را التیام بخشد.عشق مىتوانست موجب آشتى دشمنان شود وحتى اشخاص دلسرد را با خودشان آشتى دهد.عیسى با برخوردارى از چنین نگرشى، ظاهراعالم هستى را پرشور و زیبا قلمداد مىکرد.او عاشق مرغان آسمان و گلهاى سوسن بود، گلهایىکه خداوند دشتها را مملو از آنها کرده و شکوه بخشیده بود.او ناظر این حوادث کوچک اماشور آفرین بود که بیوه زنان بخشى از اندک دارایى خود را براى کمک به معبد سلیمان مىبخشندو شبانها براى نجات جان یک میش هر مشکلى را به جان مىخرند.عیسى با تأمل دریافت کهگرچه عامه مردم غالبا همچون فرزندانى ناسپاس رفتار مىکردند، لیکن خداوند چنان مشحون ازمهر پدرى بود که خطاهاى آنان را بىدرنگ مىبخشید.عیسى بیش از هر چیز به فرزندى چنین پدرى مباهات مىکرد.