Tag Archives: شعر و ادب

موعود

موعودمگر عطر تنت میریزد از بال پرستوهاکه صبح شرجی ساحل پر است از بوی شببوهاکدامین موجها بوی تو را میآرد از دریاکه هر شب تا سحر پیوسته ...

Read More »

ای بقیه خدا

ای بقیّۀ خدا!مردیـ از تبار لالهها ـبه درک ارتفاع عشق میرسد.واژههای داغ را بیاوریدواژۀ فراق را بیاورید!چارُق و عصای من کجاست؟راه راچهگونه ...

Read More »

حتی اگر نباشی

حتّی اگر نباشی...میخواهمت، چنان که شبه خسته، خواب رامیجویمت، چنان که لب تشنه، آب رامحو توام، چنان که ستاره به چشم صبحیا شبنم سپیدهدمان، ...

Read More »

رباعیات انتظار

رُباعیّات انتظاربر آمدنت جهان تفأل زده استخورشید دوباره بر زمین پل زده استبرخیز و بیا که در قدومت، حتّیپاییز به گیسوی خودش گل زده است٭٭٭ای ...

Read More »

سرانجام روشن

سرانجام روشنای ابتدای درک زمین نام روشنتما را گره بزن به سرانجام روشنتما را که جام جام سرودیم گریه راتا بشنویم یک نفس از جام روشنتاز روشنای ...

Read More »

پس از شهادت

پس از شهادتبرگِ تقویم در اثنای خزان یخ زده است مرگ باریده بر این شهر و زمان یخ زده استمرگ باریده که این خلق نمیآشوبدگوش کن، دست هراس است که ...

Read More »

مثل باران

«مثل باران»می خواست تا چشم و چراغ دین، شما باشیبعد از علی میراث دار مصطفی باشیمثل نسیمی مهربان و مثل باران، سبزآمیزه ای از رحمت و جود و سخا ...

Read More »

فاطمه و حسن

حسن بُعد دیگر منشور فاطمه است . حسن شیر صبر از جان مادر نوش کرده است . حسن بلوغ بردباری فاطمه است . پاره های سرخ جگر فاطمه است که بر طشت می ریزد ...

Read More »

زمزمه شبانه

باز امشب حق صدایت کرده استوارد مهمان سرایت کرده استبا همه نقصی که در من بوده است باز هم او دعوتم بنموده استمیهمانی شد شروع ای عاشقاننور حق ...

Read More »