بسیارى عقیده دارند که اصحاب رس طایفه اى بودند که در یمامه می زیستند و پیامبری بنام حنظله بر آنها مبعوث شد و آنان وى را تکذیب کردند و در چاهش افکندند، حتى بعضى نوشتهاند که آن چاه را پر از نیزه کردند و دهانه چاه را بعد از افکندن او با سنگ بستند تا آن پیامبر شهید شد.
گروه فرهنگی مشرق -امشب، شب هفدهم ذیالقعده است که به روایتی مصادف است با شهادت پیامبر قوم رس(اصحاب الرس) که در قرآن در دو آیه به آن اشاره شده است.
سوره فرقان: وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیرًا (۳۸) وَکُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَکُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِیرًا (۳۹)
سوره ق: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ (۱۲) وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ (۱۳) وَأَصْحَابُ الْأَیْکَهِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴)
در اینکه این قوم چه کسانى بودند؟ در میان مورخان و مفسران گفتگو بسیار است:
۱- بسیارى عقیده دارند که اصحاب رس طایفه اى بودند که در یمامه می زیستند و پیامبری بنام حنظله بر آنها مبعوث شد و آنان وى را تکذیب کردند و در چاهش افکندند، حتى بعضى نوشتهاند که آن چاه را پر از نیزه کردند و دهانه چاه را بعد از افکندن او با سنگ بستند تا آن پیامبر شهید شد.
۲- بعضى دیگر اصحاب رس را اشاره به مردم زمان شعیب میدانند که بت پرست بودند، و داراى گوسفندان بسیار و چاه هاى آب، و رس نام چاه بزرگى بود که فروکش کرد و اهل آنجا را فرو برد و هلاک کرد.
۳- بعضى دیگر عقیده دارند که رس، قریه اى در سرزمین یمامه بود که عده اى از بقایاى قوم ثمود در آن زندگى میکردند و در اثر طغیان و سرکشى هلاک شدند.
۴- بعضى میگویند: عده اى از عرب هاى پیشین بودند که میان شام و حجاز می زیستند.
در کتاب عیون اخبار الرضا از حضرت امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که شخصى از اشراف قبیله بنى تمیم که او را عمرو مى گفتند به خدمت حضرت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) آمد پیش از شهادت آن حضرت به سه روز و گفت: یا امیرالمؤمنین! مرا خبر ده از قصه اصحاب رس که در کدام عصر بودهاند؟ و منزلهاى ایشان در کجا بوده است؟ و پادشاه ایشان کى بوده است؟ آیا پیغمبرى بر ایشان مبعوث گردانیده بود یا نه؟ و به چه چیز هلاک شدند؟ زیرا که من در کتاب خدا ذکر ایشان را مى بینم و خبر ایشان را نمى بینم.
پس حضرت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) فرمود که از حدیثى سؤال کردى که کسى پیش از تو از من سؤال نکرده بود و بعد از من کسى خبر ایشان را به تو نخواهد گفت مگر آنکه از من روایت کند، و در کتاب خدا هیچ آیه نیست مگر آنکه من تفسیر آن را مى دانم و مى دانم که در کجا نازل شده از کوه و دشت، و در چه ساعت و چه وقت فرود آمده است از شب و روز، پس اشاره به سینه مبارک خود نمود و فرمود که در اینجا علم بى پایان هست و لیکن طلبکارانش کمند و در این زودى پشیمان خواهند شد در وقتى که مرا نیابند، اى تمیمى! قصه ایشان آن است که ایشان گروهى بودند که درخت صنوبرى را مى پرستیدند که آن را شاه درخت مى گفتند، آن را یافث پسر نوح (علیه السلام) در کنار چشمه اى غرس کرده بود که آن چشمه را روشناب مى گفتند، و آن چشمه را بعد از طوفان نوح (علیه السلام) بیرون آورده بودند و ایشان را براى آن اصحاب رس نامیدند که پیغمبر خود را در زیر زمین دفن کردند.
و ایشان بعد از حضرت سلیمان (علیه السلام) بودند، و ایشان را دوازده شهر بر کنار نهرى که آن نهر را رس مى گفتند که در بلاد مشرق واقع شده بود، و ظاهرا آن نهرى باشد که در این زمان ارس مى گویند و ایشان را به اعتبار آن نهر اصحاب رس مى گفتند، و در آن زمان در زمین نهرى از آن پر آب تر و شیرین تر نبود و شهرى بزرگتر و معمورتر از شهرهاى ایشان نبود، و نام شهرهاى ایشان اینها بود: آبان، آذر، دى، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر، شهریور، و بزرگترین شهرهاى ایشان اسفندار بود که پایتخت پادشاه ایشان بود، پادشاه ایشان ترکوذ پسر غابور پسر یارش پسر سازن پسر نمرود بن کنعان بود که در زمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود، و آن چشمه و صنوبر در این شهر واقع بود.
و در هر شهرى از آن شهرها میوه تخمى از این صنوبر کشته بودند و نهرى از این چشمه که در پاى صنوبر بزرگ جارى بود برده بودند، تا آنها نیز درختهاى بزرگ شده بودند و آب آن چشمه را و نهرهائى که از آن چشمه جارى شده بود بر خود و چهارپایان خود حرام کرده بودند، و از آن آب نمى آشامیدند و مى گفتند: این آبها سبب زندگانى خداهاى ماست و سزاوار نیست که کسى از زندگى خداى خود کم کند بلکه خود و چهارپایان ایشان از نهر رس که شهرهاى ایشان بر کنار آن بود آب مى آشامیدند، و در هر ماهى از ماههاى سال در یک شهر از آن شهرها یک روز را عید مى کردند که اهل آن شهر حاضر مى شدند نزد آن صنوبرى که در آن شهر بود، بر روى آن صنوبر پرده ها از حریر مى کشیدند که انواع صورتها در آن پرده بود، پس گوسفندها و گاوها مى آوردند و براى آن درخت قربانى مى کردند و هیزم جمع مى کردند و آتش در آن قربانیها مى انداختند، چون دود و بخار آن قربانیها در هوا بلند مى شد و میان ایشان و آسمان حایل مى شد همه از براى درخت به سجده مى افتادند و مى گریستند و تضرع مى کردند بسوى آن درخت که از ایشان خشنود گردد، پس شیطان مى آمد و شاخه هاى آن درخت را به حرکت در مى آورد و از ساق درخت مانند صداى طفلى فریاد مى کرد که: اى بندگان من! از شما راضى شدم، پس خاطرهاى شما شاد و دیده هاى شما روشن باد، پس در آن وقت سر از سجده برمى داشتند و شراب مى خوردند و دف و سنج و انواع سازها را به نغمه درمى آوردند، در آن روز و شب پیوسته مشغول عیش و ظرب بودند، و روز دیگر به جاهاى خود برمى گشتند.
به این سبب عجم ماههاى خود را به این نامها مسمى گردانیدند، چنانچه آبان ماه و آذر ماه مى گویند به اعتبار نام آن شهرها، و چون هر ماهى که عید شهرى بود مى گفتند این عید ماه فلان شهر است، پس این ماهها به نام آن شهرها مشهور شد، چون عید شهر بزرگ ایشان مى شد صغیر و کبیر ایشان به آن شهر مى آمدند نزد صنوبر بزرگ و چشمه اصل حاضر مى شدند، و سراپرده رفیعى از دیبا که به انواع صورتها آن را زینت داده بودند بر سر آن درخت مى زدند و از براى آن سراپرده دوازده درگاه مقرر کرده بودند که هر درگاهى مخصوص اهل یکى از آن شهرها بود و از بیرون آن سراپرده براى آن صنوبر سجده مى کردند، و قربانیها براى آن درخت مى آوردند چندین برابر آنچه از براى درختان دیگر مى آوردند و قربانى مى کردند.
پس ابلیس لعین مى آمد و آن درخت را حرکت شدیدى مى داد و از میان آن درخت به آواز بلندى با ایشان سخن مى گفت و وعده ها و امیدواریها مى داد ایشان راه اضعاف آنچه شیاطین دیگر از آن درختان دیگر ایشان را امیدوار مى گردانیدند، پس سرها از سجده برمى داشتند، و چندان به خوردن و شراب و طرب و شادى و ساز و لهو و لعب مشغول مى شدند که مدهوش مى گردیدند و دوازده شبانه روز به عدد تمام عیدهاى سال مشغول این حالت بودند، پس به جاهاى خود برمى گشتند.
چون کفر ایشان و پرستیدن ایشان غیر خدا را؛ بسیار به طول انجامید، حق تعالى پیغمبرى از بنى اسرائیل را بر ایشان مبعوث گردانید از فرزندان یهودا فرزند حضرت یعقوب (علیه السلام)، پس مدت مدیدى در میان ایشان ماند و ایشان را بسوى معرفت خدا و عبادت او و شناختن پروردگارى او دعوت نمود، ایشان پیروى او نکردند، پس دید که ایشان بسیار در گمراهى و ضلالت فرو رفتهاند و به نصایح او از خواب گران غفلت بیدار نمى شوند و به جانب رشد و صلاح خود ملتفت نمى شوند.
و هنگام عید شهر بزرگ ایشان شد، و با جناب اقدس الهى مناجات کرد و گفت: پروردگارا! این بندگان تو بغیر از تکذیب من و کافر شدن به تو امرى را اختیار نمى کنند و درختى را مى پرستند که از آن نفعى و ضررى نمى یابند، پس همه درختان ایشان را که مى پرستند خشک کن و قدرت و سلطنت خود را به ایشان بنما.
پس چون روز دیگر صبح شد دیدند که جمیع درختان ایشان خشکیده است، در این حالت متعجب و ترسان شدند و دو فرقه گردیدند: گروهى از ایشان گفتند: این مردى که دعوى پیغمبرى خداى آسمان و زمین مى کند براى خداهاى شما جادو کرده است که روى شما را از جانب خداهاى شما بسوى خداى خود بگرداند؛ و گروهى دیگر گفتند: نه، بلکه خداهاى شما غضب و خشم کردهاند بر شما براى آنکه این مرد عیب ایشان را مى گوید و مذمت ایشان را مى کند و شما او را ممنوع نمى سازید، پس به این سبب حسن و طراوت خود را از شما پنهان کردهاند تا شما از براى ایشان غضب کنید و انتقام از این مرد بکشید.
پس همه اتفاق کردند بر قتل آن حضرت و انبوبه اى (لوله سفالی) چند گشاده و طولانى که نزد درخت بزرگ ایشان بود، در میان چشمه گذاشتند که متصل شد به زمین چشمه و دهانش از آب بیرون بود، پس آب میان آن را خالى کردند در میان آن رفتند و چاه عمیقى در میان آن چشمه کندند و پیغمبر خود را در میان آن چاهانداختند و سنگ بزرگى بر دهان آن چاه افکندند و بیرون آمدند، آن انبوبه ها را از میان آب بیرون آوردند تا آب از روى آن چاه را پوشانید، پس گفتند: الحال امید داریم که خداهاى ما از ما راضى شوند که دیدند ما کشتیم آن کسى را که ناسزا به ایشان مى گفت و در زیر بزرگ ایشان دفن کردیم شاید که طراوت آنها براى ما برگردد.
پس در تمام آن روز صداى ناله پیغمبر خود را مى شنیدند که با پروردگار خود مناجات مى کرد و مى گفت: اى سید من! مى بینى تنگى جا و شدت غم و اندوه مرا، پس رحم کن بر بى کسى و بیچارگى من، و بزودى قبض روح من بکن و تأخیر مکن اجابت دعاى مرا؛ تا آنکه به رحمت الهى واصل شد (صلوات الله علیه)، پس حق تعالى بسوى جبرئیل وحى نمود که: اى جبرئیل! این بندگان من که مغرور گشتهاند به حلم من و ایمن گردیدهاند از عذاب من و غیر مرا مى پرستند و پیغمبر مرا مى کشند، آیا گمان مى کنند که با غضب من مقاومت مى توانند کرد؟! یا از ملک و پادشاهى من بیرون مى توانند رفت و حال آنکه منم انتقام کشنده از هر که معصیت من کند و از عقاب من نترسد؟! بعزت خود سوگند مى خورم که ایشان را عبرتى و پندى گردانم براى عالمیان.
پس ایشان مشغول عید خود بودند که ناگاه باد تند سرخى بر ایشان وزید که حیران شدند و ترسیدند و بر یکدیگر چسبیدند، پس زمین را خدا از زیر ایشان گوگردى کرد افروخته، و ابرى سیاه بر بالاى سر ایشان آمد و آتش بر ایشان بارید تا آنکه بدنهاى ایشان گداخت و آب شد چنانچه سرب در میان آتش آب مى شود، پس پناه مى بریم به خدا از غضب او، و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم.
قرائن متعددى مضمون این حدیث را تأیید میکند زیرا با وجود ذکر اصحاب الرس در برابر عاد و ثمود احتمال اینکه گروهى از این دو قوم باشند بسیار بعید به نظر میرسد همچنین وجود این قوم در جزیره عربستان و شامات و آن حدود که بسیارى احتمال دادهاند نیز بعید است، چرا که قاعدتا باید در تاریخ عرب انعکاسى داشته باشد در حالى که کمتر انعکاسى از اصحاب الرس در تاریخ عرب دیده شده. از این گذشته با بسیارى از تفاسیر دیگر قابل تطبیق است از جمله اینکه رس نام چاه بوده باشد (چاهى که آنها پیامبرشان را در آن افکندند) و یا اینکه آنها صاحب کشاورزى و دامدارى بودند و مانند اینها. و اینکه در روایتى از امام صادق (علیهالسلام ) میخوانیم : که زنان آنها داراى انحراف همجنسگرایى بودند.
اصحاب الرس طبق همین روایت، به وسیله آتشى که از زمین برخاست و شعله اى که از ابرى مرگبار فرو ریخت نابود گشتند، تا این انسان مغرور به خود آید و راه خدا و عدالت و تقوا پیش گیرد.
واژه رس در اصل به معنى اثر مختصر است مثلا گفته میشود رس الحدیث فى نفسى (کمى از گفتار او را به خاطر دارم ) یا گفته میشود و جمعى از مفسران بر این عقیدهاند که رس به معنى چاه است.
به هر حال نامیدن این قوم به این نام یا به خاطر آنست که اثر بسیار کمى از آن ها بجاى مانده یا به جهت آنست که آنها چاه هاى آب فراوان داشتند، و یا به واسطه فروکشیدن چاه هایشان هلاک و نابود شدند.
قرائن متعددى مضمون این حدیث را تأیید میکند زیرا با وجود ذکر اصحاب الرس در برابر عاد و ثمود احتمال اینکه گروهى از این دو قوم باشند بسیار بعید به نظر میرسد همچنین وجود این قوم در جزیره عربستان و شامات و آن حدود که بسیارى احتمال دادهاند نیز بعید است، چرا که قاعدتا باید در تاریخ عرب انعکاسى داشته باشد در حالى که کمتر انعکاسى از اصحاب الرس در تاریخ عرب دیده شده. از این گذشته با بسیارى از تفاسیر دیگر قابل تطبیق است از جمله اینکه رس نام چاه بوده باشد (چاهى که آنها پیامبرشان را در آن افکندند) و یا اینکه آنها صاحب کشاورزى و دامدارى بودند و مانند اینها. و اینکه در روایتى از امام صادق (علیهالسلام ) میخوانیم : که زنان آنها داراى انحراف همجنسگرایى بودند.