به گزارش موعود به نقل از جام؛ “عبدالرحیم ملازاده” مدیر تلویزیون وهابی “وصال فارسی” در لندن، با توهین به شیعیان مدعی شد : «شیعیان چون شاگردان فکری یهودیان هستند، در غالب احکام با آنها موافق اند، چون اصل تشیع را خاخام ها در اسلام کاشتند. لذا ما نباید در عبادات با اهل کتاب مشابهت کنیم.»
به نظر می رسد اشاره این وهابی به فردی افسانه ای به نام “عبد الله بن سبأ” باشد که به واسطه آن تهمت های ناروایی به شیعه وارد میشود. لذا سزاوار است که به افسانه بودن داستان این شخص و در نتیجه بی اساس بودن ادعای این وهابی، اشاره شود :
متاسفانه بیش از هزار سال است که مورخان درباره “عبد الله بن سبأ” قلم فرسایی کردهاند و به او و سبائیان (شیعیان) کارهای بزرگ و شگفت انگیزی نسبت می دهند و علمای اهل سنت هم بدون توجه به صحت و سقم این شخصیت، به گمان خود شیعه را محکوم میکنند.
خلاصه آنچه را که مورخان اهل سنت درباره ابن سبأ آوردهاند این است که :
«ابن سبأ (موسس مذهب شیعه) مردی یهودی اهل “صنعاء” یمن، در زمان خلیفه سوم به صورت ظاهری اسلام آورد ولی پنهانی مکر و حیله میان مسلمانان به کار میبرد و در شهرهای بزرگ اسلامی مانند شام، کوفه، بصره و مصر، گردش کرده و در مجامع مسلمین منافقانه حاضر میشد و مردم را تبلیغ می نمود بر آن که پیغمبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) را نیز مانند عیسی بن مریم رجعتی است و همچنان که هر پیغمبری را یک وصی است از اهل خود، وصی پیامبر اسلام نیز حضرت علی (علیه السلام) است و او خاتم اوصیاء است هم چنان که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاتم انبیاء بود و خلیفه وقت این حق را غصب کرده و درباره علی (علیه السلام) ستم نموده است پس باید قیام کرد و حق را به اهلش باز گردانید. همچنین گفتهاند که همین عبد الله بن سبأ مبلغین خود را به شهرهای اسلامی فرستاده و دستورشان داده تا به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، فرمانداران وقت را بکوبند و در نتیجه همین تبلیغات بود که مردم بر خلیفه سوم شورش کرده و او را به قتل رساندند. و باز میگویند پس از آن که مسلمانان با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کردند و طلحه و زبیر برای خونخواهی خلیفه به بصره رفتند، بیرون بصره بین علی (علیه السلام) و آن دو که سران سپاه بودند شروع به صلح و تفاهم شد!!! ابن سبأ و پیروانش دیدند اگر این تفاهم صورت بگیرد، سبب اصلی قتل خلیفه که در واقع خود سبائیان (شیعیان) بودند مشخص گشته و کشته خواهند شد، لذا شبانه در هر دو لشگر نفوذ کرده و شروع به تیر اندازی به طرف مقابل کردند و به خاطر ترس و حس بدبینی که در دو لشگر نسبت به یکدیگر به وجود آمد، جنگ بصره که معروف به جنگ “جمل” است اتفاق افتاد و هیچ یک از فرماندهان هر دو لشگر تصمیم به جنگ نداشتند!!! و ندانستند که مسبب اصلی جنگ کیست و لذا هیچ کدام از دو لشگر گناهکار نیستند زیرا فقط از خود دفاع نمودهاند!»
بله، این بود اصل افسانه ابن سبأ، و حال باید دید ریشه این افسانه به کجا می رسد :
۱) از متاخرین اهل سنت سید رشید رضا در کتاب الشیعه و السنه ص۴۶ مطالبی را راجع به همین ابن سبا نقل کرده و سپس منبع خود را در نقل این افسانه جزء سوم تاریخ ابن اثیر می داند
۲) ابن اثیر که در سال ۶۳۰ فوت کرده این داستان را به طور کامل در ضمن حوادث سال های ۳۰ تا ۳۶ هجری نقل نموده سپس گفته است که این مطالب را از تاریخ امام ابو جعفر محمد طبری (تاریخ طبری) گرفته ام چرا که آن تنها کتابی است که نزد عامه مردم (اهل سنت) مورد اعتماد بوده است.
۳) ابن کثیر متوفی ۷۷۴ هجری این داستان را با تمام خصوصیاتش در جلد هفتم تاریخ خود (البدایه و النهایه) از کتاب تاریخ طبری نقل کرده است.
۴) ابن خلدون فیلسوف و مورخ هم این داستان را در تاریخ خود (المبدا والخبر) از کتاب تاریخ طبری نقل نموده است.
۵) فرید وجدی نیز در جلد هفتم دائره المعارف خود در توضیح لغت (عثم) در بیان جنگ جمل و ضمن بیان شرح حال علی بن ابیطالب (علیه السلام) این داستان را نقل کرده و گفته که مدرک او تاریخ طبری میباشد.
۶) بستانی متوفای ۱۳۰۰ هجری نیز افسانه عبدالله بن سبا را در دائره المعارف خود آورده و گفته که آن را از ابن کثیر گرفته و چنان که گفتیم ابن کثیر هم از تاریخ طبری اخذ کرده است.
۷) احمد امین مصری دانشمند معروف و معاصر اهل سنت این افسانه را تحلیل وار در کتاب خود (فجر الاسلام) آورده سپس مدرک خود را در نقل آن افسانه کتاب تاریخ طبری ذکر میکند.
۸) حسن ابراهیم از نویسندگان معاصر هم این داستان را هم چون احمد امین به روش تجزیه و تحلیل آورده سپس منبع خود را در نقل این افسانه تاریخ طبری ذکر میکند.
۹) نیکلسن در کتاب خود (تاریخ الادب العربی) و دوایت.م. دونالدسن در کتاب عقیده الشیعه مدرک خود را در ذکر این افسانه کتاب تاریخ طبری ذکرکردهاند.
۱۰) فان فلوتن از خاور شناسان در کتاب خود (السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیه) ترجمه دکتر حسن ابراهیم و محمد زکی ابراهیم این افسانه را آورده سپس منبع خود را در نقل آن تاریخ طبری می داند.
۱۱) غیاث الدین (فرزند میر خواند) نیز این مطلب را در کتابش (حبیب السیر) آورده و سپس منبع خود را تاریخ طبری ذکر کرده است.
حال باید دید طبری این داستان را از کجا آورده است :
ابو جعفر محمد بن جریر طبری آملی متوفی سال ۳۱۰ هجری قمری افسانه ابن سبأ را در کتاب خود “تاریخ الامم والملوک” فقط و فقط از “سیف بن عمر تیمی” کذاب نقل کرده است. طبری در تاریخ خود روایت های سیف کذاب را با یکی از این دو سند روایت میکند :
الف- عبید بن سعد زهری از عمویش یعقوب بن ابراهیم و او از سیف
ب- سری بن یحیی از شعیب بن ابراهیم و او از سیف
“سیف بن عمر” (تنها راوی افسانه عبدالله بن سبا) کیست؟
سیف بن عمر از قبیله اسید است که تیره ای بود از ایل بزرگ تمیم و محل سکونت او شهرستان کوفه بوده است و وفات او را سال ۱۷۰ هجری در زمان خلافت هارون الرشید نوشتهاند. سیف برای این که افسانه های ساختگی اش را به صورت تاریخ صحیحی در آید و رنگ حقیقت به آنها بخشد، یک افسانه را به چند قسمت کرده
(مثل داستان های هزار و یک شب) و برای هر قسمتی سندی جعل نموده است و با این روش دو کتاب پر از دروغ و افسانه تالیف کرده است :
۱) الفتوح الکبیر و الرده : که در آن حوادث تاریخی نزدیک به رحلت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) تا زمان خلافت عثمان گفتگو کرده است و در همین کتاب جنگ ابوبکر با مسلمانان را جهت خوش آمد دستگاه فاسد اموی، جنگ با (مرتدین) نام نهاده است و وقایع را اکثراً بر خلاف سایر راویان ذکر میکند.
۲) الجمل و مسیر عائشه و علی : با رسیدگی به روایات کتاب و تطبیق آن با دیگر کتاب ها مشخص میشود که سیف کذاب این کتاب را فقط به قصد دفاع از بنی امیه نوشته است.
البته سیف کذاب فقط به جعل حوادث و گفتگوها بسنده نکرده بلکه در روایت های ساختگی اش از حدود صد و پنجاه نفر از صحابه نام میبرد که در هیچ مدرک دیگری نام آنها نیامده است و بعد از تحقیقات زیاد مرحوم علامه عسگری مشخص شده که این افراد اصلاً وجود خارجی نداشتهاند که اسامی این صد و پنجاه نفر را مرحوم علامه عسگری در کتاب (صد و پنجاه صحابه ساختگی) آورده است، از جمله همین ابن سبأ که نامش فقط و فقط در روایات سیف کذاب آمده و در دیگر کتب رجال شناسی از نامش خبری نیست (البته بعضی از رجال شناسان فقط با استناد به روایت سیف کذاب این نام را در کتابشان آوردهاند)
علاوه بر این ها سیف که از هوش و ذکاوت زیادی در دروغگویی بر خوردار بوده، در روایاتش از جاهایی نام میبرد که با تحقیقات انجام شده معلوم گشته که این نام ها بر روی کره زمین وجود ندارند و فقط ذهن خیال پرداز سیف آنها را آفریده و به وجود آورده است. نمونه ای از شهرهای خیالی سیف :
الف- دلوث؟ مجدی در شرح این کلمه فقط با استناد به افسانه های شیرین! سیف این نام را در کتابش آورده است.
ب- طاووس؟
ج- جعرانه
د- نعمان
ه- قردوده
ولی بسیاری از جغرافی دانان معروف که کتاب ها درباره شهرها نوشتهاند اعتماد بر روایات سیف کذاب نکردهاند و لذا در کتاب هایشان نامی از این شهرهای افسانه ای نبردهاند مانند :
۱) فتوح البلدان بلاذری
۲) مختصرالبلدان ابوبکر احمد بن محمد همدانی
۳) الاثار الباقیه عن القرون الخالیه
۴) تقویم البلدان تالیف اسماعیل صاحب و …
و از متاخرین دو نفر بر حموی که این شهرهای افسانه ای را فقط با استناد به روایت دروغین سیف آوردهاند اعتماد ننمودهاند :
الف- خاورشناس لسترنج در کتابش بلدان الخلافه الشرقیه
ب- عمر رضا کحاله در کتابش جغرافیای شبه جزیره عربستان
متاسفانه این افسانه ها و این نام ها در صدها کتاب حدیث، تفسیر، تاریخ، جغرافیا و ادبیات ریشه دوانده است
سیف بن عمر از نظر رجال شناسان معروف اهل سنت (که عده ای از آنها معاصر با سیف بودهاند) :
۱) امام نسائی صاحب صحیح معروف اهل سنت (متوفی ۳۰۳) گفته : روایات او ضعیف است، حدیث او را ترک کردهاند و مورد اعتماد نیست.
۲) یحیی بن معین : (متوفی ۲۳۳) گفته حدیث او ضعیف است.
۳) ابو داود (متوفی۲۷۵) گفته او بسیار دروغگو است (انه کذاب) و روایاتش بی ارزش است.
۴) ابن ابی حاتم (متوفی ۳۲۷) گفته : احادیث سیف را ترک کردهاند.
۵) ابن اسکن (متوفی ۳۵۳) گفته ضعیف است.
۶) ابن حبان (متوفی ۳۵۴) گفته : احادیثی را که خود جعل میکرده آنها را از زبان شخص موثقی نقل میکرده است (تا بیشتر کارگر افتد) و نیز گوید سیف متهم به زندقه (کفر) است و گفتهاند که حدیث جعل میکرده است.
۷) دار قطنی (متوفی ۳۸۵) گفته ضعیف است و حدیثش را ترک کردهاند.
۸) فیروز آبادی صاحب قاموس (متوفی ۸۱۷) گفته : ضعیف است.
۹) ابن حجر مکی (متوفی ۸۵۲) گفته ضعیف است.
۱۰) سیوطی (متوفی ۱۱۰) گفته بسیار ضعیف است.
۱۱) حفی الدین (متوفی ۹۲۳) گفته او را ضعیف شمردهاند.
تمامی مطالب بر گرفته از کتاب “عبدالله بن سبأ و افسانه های دیگر” تالیف علامه سید مرتضی عسگری رحمه الله علیه میباشد.
به نظر می رسد اشاره این وهابی به فردی افسانه ای به نام “عبد الله بن سبأ” باشد که به واسطه آن تهمت های ناروایی به شیعه وارد میشود. لذا سزاوار است که به افسانه بودن داستان این شخص و در نتیجه بی اساس بودن ادعای این وهابی، اشاره شود :
متاسفانه بیش از هزار سال است که مورخان درباره “عبد الله بن سبأ” قلم فرسایی کردهاند و به او و سبائیان (شیعیان) کارهای بزرگ و شگفت انگیزی نسبت می دهند و علمای اهل سنت هم بدون توجه به صحت و سقم این شخصیت، به گمان خود شیعه را محکوم میکنند.
خلاصه آنچه را که مورخان اهل سنت درباره ابن سبأ آوردهاند این است که :
«ابن سبأ (موسس مذهب شیعه) مردی یهودی اهل “صنعاء” یمن، در زمان خلیفه سوم به صورت ظاهری اسلام آورد ولی پنهانی مکر و حیله میان مسلمانان به کار میبرد و در شهرهای بزرگ اسلامی مانند شام، کوفه، بصره و مصر، گردش کرده و در مجامع مسلمین منافقانه حاضر میشد و مردم را تبلیغ می نمود بر آن که پیغمبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) را نیز مانند عیسی بن مریم رجعتی است و همچنان که هر پیغمبری را یک وصی است از اهل خود، وصی پیامبر اسلام نیز حضرت علی (علیه السلام) است و او خاتم اوصیاء است هم چنان که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاتم انبیاء بود و خلیفه وقت این حق را غصب کرده و درباره علی (علیه السلام) ستم نموده است پس باید قیام کرد و حق را به اهلش باز گردانید. همچنین گفتهاند که همین عبد الله بن سبأ مبلغین خود را به شهرهای اسلامی فرستاده و دستورشان داده تا به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، فرمانداران وقت را بکوبند و در نتیجه همین تبلیغات بود که مردم بر خلیفه سوم شورش کرده و او را به قتل رساندند. و باز میگویند پس از آن که مسلمانان با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کردند و طلحه و زبیر برای خونخواهی خلیفه به بصره رفتند، بیرون بصره بین علی (علیه السلام) و آن دو که سران سپاه بودند شروع به صلح و تفاهم شد!!! ابن سبأ و پیروانش دیدند اگر این تفاهم صورت بگیرد، سبب اصلی قتل خلیفه که در واقع خود سبائیان (شیعیان) بودند مشخص گشته و کشته خواهند شد، لذا شبانه در هر دو لشگر نفوذ کرده و شروع به تیر اندازی به طرف مقابل کردند و به خاطر ترس و حس بدبینی که در دو لشگر نسبت به یکدیگر به وجود آمد، جنگ بصره که معروف به جنگ “جمل” است اتفاق افتاد و هیچ یک از فرماندهان هر دو لشگر تصمیم به جنگ نداشتند!!! و ندانستند که مسبب اصلی جنگ کیست و لذا هیچ کدام از دو لشگر گناهکار نیستند زیرا فقط از خود دفاع نمودهاند!»
بله، این بود اصل افسانه ابن سبأ، و حال باید دید ریشه این افسانه به کجا می رسد :
۱) از متاخرین اهل سنت سید رشید رضا در کتاب الشیعه و السنه ص۴۶ مطالبی را راجع به همین ابن سبا نقل کرده و سپس منبع خود را در نقل این افسانه جزء سوم تاریخ ابن اثیر می داند
۲) ابن اثیر که در سال ۶۳۰ فوت کرده این داستان را به طور کامل در ضمن حوادث سال های ۳۰ تا ۳۶ هجری نقل نموده سپس گفته است که این مطالب را از تاریخ امام ابو جعفر محمد طبری (تاریخ طبری) گرفته ام چرا که آن تنها کتابی است که نزد عامه مردم (اهل سنت) مورد اعتماد بوده است.
۳) ابن کثیر متوفی ۷۷۴ هجری این داستان را با تمام خصوصیاتش در جلد هفتم تاریخ خود (البدایه و النهایه) از کتاب تاریخ طبری نقل کرده است.
۴) ابن خلدون فیلسوف و مورخ هم این داستان را در تاریخ خود (المبدا والخبر) از کتاب تاریخ طبری نقل نموده است.
۵) فرید وجدی نیز در جلد هفتم دائره المعارف خود در توضیح لغت (عثم) در بیان جنگ جمل و ضمن بیان شرح حال علی بن ابیطالب (علیه السلام) این داستان را نقل کرده و گفته که مدرک او تاریخ طبری میباشد.
۶) بستانی متوفای ۱۳۰۰ هجری نیز افسانه عبدالله بن سبا را در دائره المعارف خود آورده و گفته که آن را از ابن کثیر گرفته و چنان که گفتیم ابن کثیر هم از تاریخ طبری اخذ کرده است.
۷) احمد امین مصری دانشمند معروف و معاصر اهل سنت این افسانه را تحلیل وار در کتاب خود (فجر الاسلام) آورده سپس مدرک خود را در نقل آن افسانه کتاب تاریخ طبری ذکر میکند.
۸) حسن ابراهیم از نویسندگان معاصر هم این داستان را هم چون احمد امین به روش تجزیه و تحلیل آورده سپس منبع خود را در نقل این افسانه تاریخ طبری ذکر میکند.
۹) نیکلسن در کتاب خود (تاریخ الادب العربی) و دوایت.م. دونالدسن در کتاب عقیده الشیعه مدرک خود را در ذکر این افسانه کتاب تاریخ طبری ذکرکردهاند.
۱۰) فان فلوتن از خاور شناسان در کتاب خود (السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیه) ترجمه دکتر حسن ابراهیم و محمد زکی ابراهیم این افسانه را آورده سپس منبع خود را در نقل آن تاریخ طبری می داند.
۱۱) غیاث الدین (فرزند میر خواند) نیز این مطلب را در کتابش (حبیب السیر) آورده و سپس منبع خود را تاریخ طبری ذکر کرده است.
حال باید دید طبری این داستان را از کجا آورده است :
ابو جعفر محمد بن جریر طبری آملی متوفی سال ۳۱۰ هجری قمری افسانه ابن سبأ را در کتاب خود “تاریخ الامم والملوک” فقط و فقط از “سیف بن عمر تیمی” کذاب نقل کرده است. طبری در تاریخ خود روایت های سیف کذاب را با یکی از این دو سند روایت میکند :
الف- عبید بن سعد زهری از عمویش یعقوب بن ابراهیم و او از سیف
ب- سری بن یحیی از شعیب بن ابراهیم و او از سیف
“سیف بن عمر” (تنها راوی افسانه عبدالله بن سبا) کیست؟
سیف بن عمر از قبیله اسید است که تیره ای بود از ایل بزرگ تمیم و محل سکونت او شهرستان کوفه بوده است و وفات او را سال ۱۷۰ هجری در زمان خلافت هارون الرشید نوشتهاند. سیف برای این که افسانه های ساختگی اش را به صورت تاریخ صحیحی در آید و رنگ حقیقت به آنها بخشد، یک افسانه را به چند قسمت کرده
(مثل داستان های هزار و یک شب) و برای هر قسمتی سندی جعل نموده است و با این روش دو کتاب پر از دروغ و افسانه تالیف کرده است :
۱) الفتوح الکبیر و الرده : که در آن حوادث تاریخی نزدیک به رحلت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) تا زمان خلافت عثمان گفتگو کرده است و در همین کتاب جنگ ابوبکر با مسلمانان را جهت خوش آمد دستگاه فاسد اموی، جنگ با (مرتدین) نام نهاده است و وقایع را اکثراً بر خلاف سایر راویان ذکر میکند.
۲) الجمل و مسیر عائشه و علی : با رسیدگی به روایات کتاب و تطبیق آن با دیگر کتاب ها مشخص میشود که سیف کذاب این کتاب را فقط به قصد دفاع از بنی امیه نوشته است.
البته سیف کذاب فقط به جعل حوادث و گفتگوها بسنده نکرده بلکه در روایت های ساختگی اش از حدود صد و پنجاه نفر از صحابه نام میبرد که در هیچ مدرک دیگری نام آنها نیامده است و بعد از تحقیقات زیاد مرحوم علامه عسگری مشخص شده که این افراد اصلاً وجود خارجی نداشتهاند که اسامی این صد و پنجاه نفر را مرحوم علامه عسگری در کتاب (صد و پنجاه صحابه ساختگی) آورده است، از جمله همین ابن سبأ که نامش فقط و فقط در روایات سیف کذاب آمده و در دیگر کتب رجال شناسی از نامش خبری نیست (البته بعضی از رجال شناسان فقط با استناد به روایت سیف کذاب این نام را در کتابشان آوردهاند)
علاوه بر این ها سیف که از هوش و ذکاوت زیادی در دروغگویی بر خوردار بوده، در روایاتش از جاهایی نام میبرد که با تحقیقات انجام شده معلوم گشته که این نام ها بر روی کره زمین وجود ندارند و فقط ذهن خیال پرداز سیف آنها را آفریده و به وجود آورده است. نمونه ای از شهرهای خیالی سیف :
الف- دلوث؟ مجدی در شرح این کلمه فقط با استناد به افسانه های شیرین! سیف این نام را در کتابش آورده است.
ب- طاووس؟
ج- جعرانه
د- نعمان
ه- قردوده
ولی بسیاری از جغرافی دانان معروف که کتاب ها درباره شهرها نوشتهاند اعتماد بر روایات سیف کذاب نکردهاند و لذا در کتاب هایشان نامی از این شهرهای افسانه ای نبردهاند مانند :
۱) فتوح البلدان بلاذری
۲) مختصرالبلدان ابوبکر احمد بن محمد همدانی
۳) الاثار الباقیه عن القرون الخالیه
۴) تقویم البلدان تالیف اسماعیل صاحب و …
و از متاخرین دو نفر بر حموی که این شهرهای افسانه ای را فقط با استناد به روایت دروغین سیف آوردهاند اعتماد ننمودهاند :
الف- خاورشناس لسترنج در کتابش بلدان الخلافه الشرقیه
ب- عمر رضا کحاله در کتابش جغرافیای شبه جزیره عربستان
متاسفانه این افسانه ها و این نام ها در صدها کتاب حدیث، تفسیر، تاریخ، جغرافیا و ادبیات ریشه دوانده است
سیف بن عمر از نظر رجال شناسان معروف اهل سنت (که عده ای از آنها معاصر با سیف بودهاند) :
۱) امام نسائی صاحب صحیح معروف اهل سنت (متوفی ۳۰۳) گفته : روایات او ضعیف است، حدیث او را ترک کردهاند و مورد اعتماد نیست.
۲) یحیی بن معین : (متوفی ۲۳۳) گفته حدیث او ضعیف است.
۳) ابو داود (متوفی۲۷۵) گفته او بسیار دروغگو است (انه کذاب) و روایاتش بی ارزش است.
۴) ابن ابی حاتم (متوفی ۳۲۷) گفته : احادیث سیف را ترک کردهاند.
۵) ابن اسکن (متوفی ۳۵۳) گفته ضعیف است.
۶) ابن حبان (متوفی ۳۵۴) گفته : احادیثی را که خود جعل میکرده آنها را از زبان شخص موثقی نقل میکرده است (تا بیشتر کارگر افتد) و نیز گوید سیف متهم به زندقه (کفر) است و گفتهاند که حدیث جعل میکرده است.
۷) دار قطنی (متوفی ۳۸۵) گفته ضعیف است و حدیثش را ترک کردهاند.
۸) فیروز آبادی صاحب قاموس (متوفی ۸۱۷) گفته : ضعیف است.
۹) ابن حجر مکی (متوفی ۸۵۲) گفته ضعیف است.
۱۰) سیوطی (متوفی ۱۱۰) گفته بسیار ضعیف است.
۱۱) حفی الدین (متوفی ۹۲۳) گفته او را ضعیف شمردهاند.
تمامی مطالب بر گرفته از کتاب “عبدالله بن سبأ و افسانه های دیگر” تالیف علامه سید مرتضی عسگری رحمه الله علیه میباشد.