فزون بر آن، روایاتی نیز هست که حیات مجدد زمین پس از مرگ را بر ظهور مقدس ولیّ عصر(عج) تطبیق میکند و آیه را بیانگر عدالتی میداند که به دست آخرین حجت الهی(عج) حاکم میشود و زمین ستم زده را از عدل و داد آکنده میکند و آن را زندگی دوباره میبخشد.بر این اساس، هستی در ورای نمود ظاهری خویش حقیقتی نهفته دارد که مرگ و زندگی در آن به گونهای دیگر مطرح میشود و زمستان و بهار دیگری را محقق میسازد؛
روزهای خوش فَرَج
بیشک، پیروزی نهایی از آن حزب خداست: (فَإِنّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ)؛ و این ظفر همانا اهتزاز پرچم پرافتخار توحید بر فراز جوامع انسانی به دست حضرت بقیهالله(عج) خواهد بود؛ اما رسیدن به چنین فتح الفتوحی هرگز سهل و رایگان نیست؛ چرا که معاندان لجوج و دشمنان عنود که منطق فرعونی دارند، در برابر منادی یگانهپرستی و احیا کننده عدالت در عرصه زندگی انسان که در پی رهایی بشر از بندگی صاحبان زر و زور و هدایت آنان به بندگی خدای یگانه است و پیچیدن طومار استثمار و خودکامگی فراعنه عصر ظهور را در دستور کار خود دارد، به مقاومت برخواهند خاست و چون دیگر طواغیت که برای اطفای نور الهی از هیچ جنایتی فروگذار نبودند، از هیچ تلاشی در این مسیر کوتاه نخواهند آمد.
به روشنی میتوان دریافت که برای رسیدن به این نصرت الهی، فداکاری، نبرد، مبارزه، قربانی دادن و قربانی شدن لازم است و کسی که به حق در انتظار طلوع خورشید حکومت مهدوی است، میباید برای چنین ایثار و نثاری نیز آماده گردد؛ وگرنه این گمان که حضرت حجت(عج) به تنهایی و از راههای غیر عادی اوضاع را سامان بخشد و امور را اصلاح کند و آنگاه انسانها بر سر سفره آماده رحمت آن حضرت بنشینند، بیآنکه رنج جهاد در راه خدا را بر خویش هموار کرده باشند، اندیشهای باطل و زعمی آفل است که مشابه آن دامنگیر برخی از بنیاسرائیل نیز شده بود؛ همانان که دل به آسایش و آرامش رهایی از ظلم فرعونی خوش کرده بودند؛ اما نمیخواستند هزینه و بهای این پیروزی را بپردازند؛ عافیت طلبانی که به پیامبر خود حضرت موسی(ع) عرض کردند: (فَاذْهَبْ أنْتَ وَ رَبّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ).
آنان که با چنان اندیشهای در انتظار حکومت امام مهدی(عج) نشستهاند و خویش را آماده چنین جهادی نمیکنند، در حقیقت دوستداران امام غائباند، نه منتظران امام قائم؛ و بر همین اساس، نخستین کسانی که در برابر آن حضرت ایستاده و نافرمانی میکنند، صاحبان اندیشههایی چنین رفاه طلب و عافیتجو یا متعصب و متحجرند.
در برابر اینان، رادمردانی آزادهاند که جان خویش در بوته انتظار موعود منتظر گداختهاند و کلام الهی در دستی و سلاح در دست دیگر دارند و در وقت ظهور حضرتش بسان پروانه دور وجود مبارکش گرد خواهند آمد و او را در این جهاد مقدس یاری خواهند کرد و نه از نثار جان دریغ میورزند و نه از ایثار مال ابا میکنند.
اینان منتظران حقیقی امام قائماند که انتظارشان به سر رسیده و قلوبشان در پرتو درخشش خورشید مهدوی روشنایی یافته است. حضور چشمگیر جوانان در میان اصحاب و یاران آن حضرت برجستگی خاصی دارد، به گونهای که عدد کهنسالان لشکر آن حضرت(عج) به میزانِ سرمه چشم و نمک در برابر توشه زندگی است:عن أمیرالمؤمنین(ع) قال: أصحاب القائم (المهدی) شباب لاکهول فیهم إلاّ مثل کحل العین و الملح فی الزاد و أقلّ الزاد الملح.
اشتیاق فراوان جوانان به طریقت نورانی وحی و عترت، صفای باطنی، نورانیت ضمیر و زمینه مستعد برای قبول بذر هدایت، آنان را قابل میسازد تا براساس (یَهْدُونَ بِأمْرِنا)؛ با فیض امام هدایت و با «کن فیکون» حضرتش متحول گردند و خالصانه در مسیر اعتلای کلمه الله از هیچ کوشش و بخششی دریغ نورزند و امام عصر(عج) که تحقق بخشنده آمال و اهداف تمام انبیای الهی در طول تاریخ بشر است، بر اساس سیره مشترک همه انبیای الهی که استفاده از زبان لیّن و قول بلیغ در اوضاع عادی و زبانه تیغ در حال ضرورت است، پرچم توحید را بر فراز جامعه بشر به اهتزاز درخواهد آورد.آثار رحمت الهی با ظهور آن حضرت تجلی دیگری خواهد یافت و وعده قرآنی (وَ لَوْ أنّ أهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السّماءِ وَ اْلأرْضِ) عملی خواهد شد.
ظهور، بهار دلانگیز قلوب
قرآن کریم در مواردی از زمین و تحولات آینده آن سخن گفته است و مسئله حیات مجدد زمین پس از مرگش از همین سخنان نورانی است: (اعْلَمُوا أنّ اللّهَ یُحْیِ اْلأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).ظاهر این گونه آیات، گویای شکوفایی طبیعت در بهار، پس از سپری شدن فصول پاییز و زمستان است و این حیات مجدد و رویش دوباره طبیعت سبب شده است تا در مقام مواعظ اخلاقی به مؤمنان سفارش کنند که بهار را به مثابه هشدار یادآوری قیامت بدانند: إذا رأیتم الربیع فاذکروا النشور.
افزون بر آن، روایاتی نیز هست که حیات مجدد زمین پس از مرگ را بر ظهور مقدس ولیّ عصر(عج) تطبیق میکند و آیه را بیانگر عدالتی میداند که به دست آخرین حجت الهی(عج) حاکم میشود و زمین ستم زده را از عدل و داد آکنده میکند و آن را زندگی دوباره میبخشد.بر این اساس، هستی در ورای نمود ظاهری خویش حقیقتی نهفته دارد که مرگ و زندگی در آن به گونهای دیگر مطرح میشود و زمستان و بهار دیگری را محقق میسازد؛ در یک سطح از معنای ظاهریای سخن میگوید که در آن زمین و طبیعت متفاوت و فصول مختلف دارد و در سطحی عمیقتر از حقیقتی معنوی، باطنی و ملکوتی سخن به میان میآورد که همان «زمینه زندگانی» در آفرینش آدمی است؛ زیرا مرگ و زندگی زمین، امری طبیعی و ملکی است، ولی نیستی و هستی زمینه روح انسان، حقیقتی ملکوتی است.
باید دانست که الفاظ برای ارواح و اهداف معانی وضع شدهاند و تطبیق معنا و مفهوم بر هر مصداقی که بتواند روح معنا و هدف آن را تأمین کند، حقیقت است نه مجاز، از همین رو تطبیق مفاهیم موت، حیات و زمین بر مصادیق گوناگون عَرْضی یا طولی میتواند حقیقت باشد.اگر لفظ «زمین» در آیه یاد شده به معنای زمینه باشد، ظهور امام عصر(عج) از مصادیق بارز آن خواهد بود و نیازمند توضیح و تبیین نیز نیست؛ اما چنانچه از آن لفظ، معنای ظاهری آن مراد باشد و آیه را تنها ناظر به طبیعت و حیات و مرگ زمین طبیعی بدانیم، تطبیق آیه بر ظهور حضرت ولیّ عصر(عج) به عنوان یکی از اهم موارد تطبیقی آن، نیازمند تبیین و توضیح است.
بیشک، انسان دو گونه مرگ و زندگی دارد: ظاهری و طبیعی؛ باطنی و حقیقی. زندگی و مرگ ظاهری او از محدوده ورود به دنیا تا خروج از آن و از مباحث زیستشناختی است؛ اما زندگی و مرگ حقیقی انسان به تکامل عقلانی و ایمانی او وابسته است.زمین نیز بیشک، از زندگی و مرگ طبیعی برخوردار است؛ اما باید دید آیا زمین جز چنین حیات و مماتی از نوع زندگی و مرگ باطنی و حقیقی نیز برخوردار است یا نه؟
از آنجا که وجود هر دو جنبه ظاهری و باطنی در انسان قطعی است، اگر آنچه سبب زندگی و مرگ حقیقی اوست، در زمین هم باشد، میتوان ورای زمستان و بهار طبیعی یا انفجار و نابودی زمین عنصری، مرگ و حیات دیگری نیز برای زمین ثابت کرد. آیات قرآن کریم برای تمام آفرینش اموری را اثبات میکند که هیچ یک بیادراک و شعور و اندیشه، شدنی نیست.
قرآن کریم ـ چنانچه گذشت ـ همه هستی را تسبیحگوی ذات مقدس حق میخواند: (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) و پیداست که تسبیح، فعل فاعل مدرِک است؛ چون تسبیح کننده هم باید فعل خود را بشناسد و هم خدایی را که تسبیح میکند و هم حقیقت تسبیح و تنزیه را به میزان ظرفیت خود بفهمد و هم مجموعه صفات سلبی و نقص و عیوب را با تسبیح خود از خدای سبحان دور بداند و حق را از آنها تنزیه کند و روشن است که این پایه از شناخت، هرگز بیشعور و ادراک به دست نیاید.
پس همه تسبیح کنندگان، یعنی زمین و زمان و عالم و آدم، بر پایه مراتب خویش از اندیشه و ادراک برخوردارند. افزون بر تسبیح، قرآنکریم افعال دیگری را نیز بر میشمارد که مؤید مطلب است؛ آیاتی چون (وَ لَهُ أسْلَمَ مَنْ فِی السّماواتِ وَ اْلأرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا)، (فَقالَ لَها وَ لِْلأرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أوْ کَرْهًا قالَتا أتَیْنا طائِعینَ) و (وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السّماواتِ وَ ما فِی اْلأرْضِ مِنْ دابّهٍ وَ الْمَلائِکَهُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ) که به اموری اشاره دارند که عامل تمام آنها باید از ادراک و شعور برخوردار باشد.
در میان روایات نیز شواهد فراوانی هست؛ چون گواهی دادن، شکایت یا شفاعت و موعظه و نصیحت زمین که بر ادراک و شعور زمین تأکید میکند. آیا روا بلکه ممکن است این همه تصریح قرآن و سنت را بر خلاف ظاهر حمل کرد و مجاز و تمثیل دانست؟ آیا دلیلی عقلی یا نقلی هست که بر مثال بودن این امور دلالت کند و ما را به چنین تفسیری وا دارد که گویا زمین و آسمان سجده و تسبیح میکنند؟ گویی با طوع و رغبت به سوی خدای سبحان میروند؛ گویا زمین به ساکنان خود خطاب میکند و با آنان سخن میگوید!
چنین توجیه و تأویلی بدان میماند که کسی با قامت کوتاه، لباس انسان مستوی و معتدلی را پوشیده و چون دامن آن را فراتر از قامت کوتاه خویش میبیند، دست به قیچی میبرد، حال آنکه باید به رشد خویش پردازد تا خود بهاندازه لباس شود؛ یا لباسی اندازه خود بپوشد.کسانی هم که به عمق معانی آیات و روایات نرسیدهاند یا نمیرسند و چنین تفسیر یا توجیهاتی میکنند، گویی قیچی به دست گرفته و دامنه بلند معارف را در حد فهم خود کوتاه میکنند و آن را پایین میآورند. چنین کسانی میباید بکوشند تا بالا بیایند و مشکل فهم خویش بگشایند؛ نه اینکه به تنزل معرفت قرآنی اهتمام ورزند:
خویش را تأویل کن نی اخبار را
مغز را بد گوی نی گلزار را
جایی که عارف بصیر و عالم خبیری چون شیخ بهایی(ره) در آستانه رحلت از دنیا و هنگام عبور از قبرستان این هشدار را میشنوند که «به فکر خود باش!» نشنیدن ما گواه عدم شنیدنیهاست؛ یا شاهد ضعف شنوایی ما؟!چون روشن شد که زمین غیر از حیات و مرگ طبیعی، زندگی و مرگی معنوی دارد و به استناد آیاتی چون (اعْلَمُوا أنّ اللّهَ یُحْیِ اْلأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها) که از زنده کردن زمین بعد از مرگش سخن میگوید، میتوان یکی از مراتب مرگ معنوی زمین را دوران ستم زدگی و جهل و کفر و نفاق بشر در سطح بینالمللی دانست و هنگامه پر برکت ظهور و قیام نورانی آخرین ذخیره الهی را احیای معنوی و بهار حقیقی زمین نامید، که با رسیدنش طومار ستم و صحیفه ظلمت در هم میپیچد و نفس مسیحاییاش جهان خفته در بستر کفر و شرک را بیدار و زمین لبریز از بیداد را از عدل و داد سرشار میسازد.
این همان بهار دلانگیزی است که هستی به دنبال زمستانی طولانی، به انتظارش نشسته است، تا با قدم خویش تاریخ تاریک بشر را به مدار نور و روشنایی بازگرداند و هر آنچه نماد مرگ معنوی زمین است به زیر کشد و آیات نشاط و زندگی و جوانی را چهره بگشاید.چه پر شکوه است آن زمان که برق دولت الهی و فجر صادق خلیفه اللّهی، وحشت و ظلمت هجران را از حریم سرمستان باده حضور به هزیمت فرستد و تلخی پیرانه سر عاشقان را به شیرینی جوانی و از سرگیری زندگی بدل سازد.
اگـر آن طـایر قـدسـی ز درم بـازآیــد
عمـر بـگذشتـه پـیرانه سـرم بـازآید
دارم امید برین اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید
آنکه تاج سر من خاک کف پایش بود
از خدا میطلبم تا به سرم بازآید
این بهار طربانگیز، همان «ماء مَعینی» است که دلهای مرده و زمینههای فسرده را با آب توحید و عدل سیراب و زنده میکند و سرزمین قلوب قاسیه را زنده میسازد، تا دوباره تلألؤ خورشید درخشان وجهالله را مشاهده کنند.
منبع : ماهنامه نامه جامعه شماره ۸۶
ادامه دارد…………