فرآیند تاسیس و بنیانگذاری سازمان القاعده

در شکل گیری القاعده علاوه بر اشخاصی که رهبری و مدیریت سازمان را عهده‌دار بودند، دولت‌های متعددی مانند عربستان، پاکستان و ایالات متحده نیز همکاری بسیار مؤثری داشتند که بدون این همکاری‌ها امکان تأسیس چنین تشکیلاتی وجود نداشت.در واقع، سازمان «القاعده» با همین ‌نام به طور رسمی توسط بن‌لادن و همکاری محمد عاطف تأسیس شد. نام «القاعده» از عنوان پادگان نظامی این گروه «قاعده الجهاد» (پایگاه نبرد مقدس) گرفته شده است و بیشتر اعضا، ابتدا آن را «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می‌نامیدند.

 

کالبد شکافی تفکر وهابیت و القاعده (۵)

فرآیند تاسیس و بنیانگذاری سازمان القاعده

فرایند تشکیل سازمان القاعده

 

در شکل گیری القاعده علاوه بر اشخاصی که رهبری و مدیریت سازمان را عهده‌دار بودند، دولت‌های متعددی مانند عربستان، پاکستان و ایالات متحده نیز همکاری بسیار مؤثری داشتند که بدون این همکاری‌ها امکان تأسیس چنین تشکیلاتی وجود نداشت.(فدوی، ۱۳۸۰، ص۲۹) این سازمان در اواخر دهه ۱۹۷۰، با عنوان دفتر «مکتب الخدمه» و با هدف آموزش، پشتیبانی و تجهیز مجاهدین عرب برای جنگ با شوروی سابق آغاز به کار کرد.(البحری، ۲۰۰۵، مارس۲۷) مبارزان عرب توسط سازمان‌های «خیریه» عربی، از کشورهای خود به منطقه جنگ منتقل و در آنجا تجهیز و پشتیبانی می‌شدند. برخی از این کاروان‌ها پس از انتقال به پیشاور، با عبور از چند مرحله در نهایت به بن‌لادن می‌رسیدند که شخصاً نظارت کلی بر روند مهاجرت «مجاهدان عرب» را بر عهده داشت. این مسیر از شهر قاهره آغاز می‌شد و با گذر از شهر جده در نهایت به پیشاور می‌رسید. اعزام این داوطلبان از طریق چند مؤسسه زیر صورت می‌گرفت.

۱. مؤسسه محمدبن‌لادن (پدر اسامه) در قاهره

این مؤسسه وظیفه مهاجرت بسیاری از کارگران مصری را برای کار در عربستان سعودی به منظور توسعه حرمین شریفین برعهده داشت. شرکت پدر بن‌لادن پیمان‌کار اصلی طرح توسعه حرمین بود و وزارت کشور عربستان دستور داده بود کارگران ماهر و مهندسان مورد نیاز را جذب و اعزام کند. داوطلبان مبارزه با شوروی که بسیج آنها با هماهنگی شخص اسامه به طور محرمانه انجام می‌شد، همراه با این نیروهای کار اعزام می‌شدند.

۲. سازمان جهانی امدادرسانی اسلامی (مقر این سازمان در عربستان است)

این مؤسسه که فعالیت خود را در قاهره انجام می‌داد و توانست شمار زیادی از مجاهدان را برای فعالیت در دفاتر امدادرسانی در پیشاور جذب کند، مورد اعتراض مقام‌های امنیتی مصر بود. دفاتر و نهادهای وابسته به این سازمان در سطح جهان به ۱۱۱۲ نهاد، شرکت و درمانگاه می‌رسید که همگی تحت عنوان «هیأت بین‌المللی امدادرسانی اسلامی» و با تأمین مالی عربستان سعودی فعالیت می‌کردند. مؤسسه محمدبن‌لادن نیز از طریق دفاتر امدادرسانی اسلامی، از پانزده نهاد بین‌المللی که در شهر پیشاور به امور پزشکی رسیدگی می‌کردند، حمایت کرد. در این نهادها نهصد عرب از جمله سیصد مصری که زیر نظر محمد شوقی اسلامبولی و اسلام‌گرایان مصری هوادار او فعالیت می‌کردند، مشغول کار و فعالیت بودند.

۳. دفاتر اتحادیه جهانی اسلام

مسئول آن شیخ ‌اوایل ‌بن ‌ابراهیم جلیلدان (سعودی) بود و مقر اصلی آن در شهر مکه قرار داشت. وی به رغم تلاش نتوانست جواز فعالیت در خاک مصر را بیابد و مقام‌های امنیتی مصر، خواسته آنان را رد کردند.(خلیل اسعد، ۱۳۸۰، ص۳) طبق گزارش‌های امنیتی و اطلاعاتی مصر، مؤسسه محمدبن‌لادن به هرکدام از داوطلبان اعزام به پیشاور ۳۰۰ دلار می‌داد که ۱۸۰ دلار در قاهره و باقی را هنگام ورود به جده می‌پرداخت. در ازای این مبلغ، این داوطلبان گذرنامه‌های خود را به امانت می‌گذاشتند و گذرنامه‌های دیگری دریافت می‌کردند. آنان پس از ده روز اقامت در مهمان‌سرای انصار که آکنده از داوطلبان عرب، آسیایی و افریقایی بود، مستقیماً از طریق فرودگاه بین‌المللی جده عازم شهر مرزی پیشاور می‌شدند. در آنجا چند کمیته ایجاد شده بود که از جمله آنها کمیته ویژه آموزش نظامی و مطالعه نقشه هوایی افغانستان، کمیته اداری مسئول خوراک و پوشاک و کمیته آموزش‌های اسلامی داوطلبان بود. بسیاری از عرب‌ها مانند ابوهاجر العراقی، ابونضال السوری، ابوآدم السودانی، ابوصفیه الیمانی، ابوحفص السعودی، ابودوست البنغالی و ابوحبیب البحرینی مسئولیت کمیته‌ها را برعهده داشتند.(همان،صص۳۵و۳۶) به گفته بن‌لادن، بیش از پانزده‌هزار نیروی جوان، این دوره‌های آموزشی و نظامی را سپری کردند که بیشتر آنان عرب بودند(بن لادن، پیشین، ۸۴) و به این علت آنان را مجاهد «عرب ـ افغان» نامیدند.

آنچه باعث نواختن شیپور جنگ علیه شوروی شد و گروه‌های مختلف عرب را گرد آورد، می‌توان به دو مورد زیر اشاره کرد:

الف) تبلیغات گسترده اخوان‌المسلمین در سراسر کشورهای عرب و اسلامی درباره اهمیت جهاد اسلامی و ضرورت بسیج همه امکانات مالی و جانی برای حمایت از مسلمانان که در آن زمان به «جهاد» با شوروی تفسیر می‌شد. خطبای عرب در این دوره بسیار آتشین و بسیج‌کننده سخن می‌گفتند.

ب) تمایل سازمانهای امنیتی کشورهای عربی برای رهایی از دست جوانان بنیادگرا که از طریق نشست‌ها و جلسات در مساجد، کشمکش بی‌پایانی را با دولت‌مردان آغاز کرده بودند و درگیری خونینی با تشکیلات امنیتی بسیاری از کشورهای عرب و اسلامی داشتند. از دید مقام‌های امنیتی، سفر به افغانستان تنها راه مشروع و قانونی رهایی از این اشخاص بود، زیرا به نظر آنان، جوانان توان پایداری در برابر شوروی را نداشتند و به زودی از پا درمی‌آمدند.(خلیل اسعد، پیشین، ص۳۶)

اهداف امریکا، پاکستان و عربستان از تشکیل القاعده

گذشته از اهدافی که اعضای القاعده در این فعالیت‌ها دنبال می‌کردند و در آن مقطع ایجاد حکومتی مطلوب در افغانستان مهم‌ترین خواسته آنان به شمار می‌رفت، امریکا، عربستان و پاکستان نیز در این زمینه خود را صاحب منافعی می‌دیدند که همکاری آنان را عمیق‌تر می‌کرد.

۱. اهداف و منافع امریکا

به گفته زبیگنیو برژینسکی، وزیر خارجه اسبق امریکا، ایالات متحده در گمراه کردن شوروی در حمله به افغانستان نقش مهمی ایفا کرده است. او می‌گوید: «طبق روایت رسمی تاریخ، کمک سیا به مجاهدین در سال ۱۹۸۰ آغاز شد؛ یعنی پس از حمله شوروی به افغانستان در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹. اما واقعیت این است که در ۳ ژوئیه ۱۹۷۹ رئیس‌جمهور، کارتر، اولین دستورالعمل را برای کمک مخفی به مخالفان رژیم هوادار شوروی در کابل امضا کرد و همان روز یادداشتی برای رئیس‌جمهور نوشتم و به او توضیح دادم که به اعتقاد من، این کمک باعث مداخله نظامی‌شوروی می‌شود… [لذا گرچه] ما روس‌ها را به مداخله وا نداشتیم، اما دانسته احتمال حرکتشان را افزایش دادیم… روزی که شوروی‌ها رسماً از مرز گذشتند، من به رئیس‌جمهور نوشتم که اکنون فرصت داریم به شوروی جنگ ویتنامش را عطا کنیم… این کشمکش سبب دلسردی و در نهایت فروپاشی اتحاد شوروی شد… برای تاریخ جهان چه چیز بیشتر اهمیت دارد: طالبان یا فروپاشی امپراتوری شوروی، چند مسلمان تحریک‌شده یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟»

جالب است که برداشت شوروی در آن مقطع متفاوت بود؛ زیرا در شرایطی که سفارت امریکا در ایران تسخیر شده بود، کرملین که از سرمایه‌گذاری در خصوص انقلاب ایران مأیوس شده بود، تصور می‌کرد حمله شوروی به افغانستان، حمله امریکا به ایران را در پی خواهد داشت. در حقیقت، آنها این حمله را آغاز نوعی دیالوگ عملی با امریکا درباره ایران تلقی می‌کردند و بر این باور بودند که با توجه به وضعیت امریکا در ایران، رضایت لازم را در مورد واگذاری افغانستان جلب خواهند کرد و با انجام این معامله، از مشکلات ناشی از انقلاب ایران خلاصی خواهند یافت.(همان، ۷۳)

بدین ترتیب، یکی از اهداف امریکا در سازماندهی این تشکیلات مقابله با اتحاد جماهیر شوروی و انتقام از جنگ ویتنام بود. عده‌ای از ناظران معتقدند ویلیام کیسی[۱]، رئیس وقت سازمان سیا، چنان در مقابله با کمونیسم پیش رفت و مبالغه کرد که مدعی شد فرمانده اصلی نیروهای مخالف ارتش شوروی در افغانستان است. کنگره در این زمان کمک چشمگیری در اختیار «مجاهدان» قرار داد و کیسی نیز توانست حمایت شارل ویلسون[۲]، یکی از اعضای برجسته کنگره را جلب کند. ویلسون می‌گفت: «ما از شوروی در افغانستان، به دلیل کاری که با ما در ویتنام کرد، انتقام خواهیم گرفت و پاسخ هر ضربه را با دو ضربه خواهیم داد». کیسی، هم‌چنین فرمان ارسال موشک‌های ضدهوایی استینگر را صادر کرد که به بن‌لادن تحویل داده شدند.

بانک بین‌المللی سرمایه[۳] نیز عمده‌ترین بانکی بود که انتقال کمک‌های مالی امریکا را به مبارزان از طریق افغانستان برعهده داشت. در این مدت اسامه‌بن‌لادن حدود هفده میلیارد دلار از امریکا دریافت کرد. در این باره شارل ویلسون، مسئول ارزیابی مالی بودجه سیا، معتقد است که با «مجاهدان عرب ـ افغان» سخاوتمندانه برخورد شده است.(همان، ص۷۵)

کمک‌های امریکا از مارس ۱۹۸۵ با ابلاغ دستورالعمل ۱۶۶ امنیت ملی توسط رئیس‌جمهور وقت، ریگان، بیش از گذشته شد. کمک پنهانی تازه امریکا با افزایش چشمگیر تدارکات جنگ‌افزارها آغاز شد. افزایش منظم سالانه ۶۵ هزار تن تسلیحات تا ۱۹۸۷ و حضور پیوسته و نهانی کارشناسان سیا و پنتاگون به مقر «آی‌اس‌آی» پاکستان در راولپندی از نمونه کمک‌ها در این دوره است. لذا برخلاف تصور شوروی، سیاست‌های امریکا برای محدودسازی ایران و ایدئولوژی انقلابی آن، با حمله نظامی صورت نگرفت، بلکه امریکا سیاست‌های دیگری در پیش گرفت که یکی از مهم‌ترین آنها یاری رساندن به جنبش‌های رادیکالیست ضدشیعی، مانند القاعده بود؛ مسأله‌ای که شیرین هانتر[۴] نیز به آن اشاره می‌کند(هانتر، روزنامه سلام، ۷/۷/۱۳۷۷) و ژیلبر آشکار[۵]، نویسنده فرانسوی لبنانی‌تبار، بر آن تأکید می‌ورزد. زیرا وجود این جریان علاوه بر مبارزه با شوروی، هم می‌توانست مانع از نفوذ انقلاب ایران در میان سایر کشورهای اسلامی‌شود و هم به تولید جریان آنتی‌تز انقلاب اسلامی در آینده بینجامد(آشکار، ۱۳۸۴، صص۶۳-۶۵).

هدف دیگر واشنگتن از ایجاد این جنگ و به راه‌انداختن تشکیلات القاعده، دور کردن کانون بحران خاورمیانه از منطقه فلسطین و معرفی افغانستان به عنوان کانون جدید توجهات بود. آنچه موجب تقویت این نظریه می‌شود، حساسیت «عبدالله عزام» استاد بن‌لادن و رهبر آن تشکیلات، بر سر مسأله افغانستان بود. وی به صراحت بیان می‌کرد که افغانستان بر فلسطین اولویت دارد.(پل و دوران، ۱۳۸۱، ص۲۱)

۲. اهداف و منافع پاکستان

مهم‌ترین هدف سیاست خارجی پاکستان در این مسأله تحت تأثیر عنصر تاریخی منازعه با افغانستان بر سر منطقه پشتونستان، منافع اقتصادی حاصل از آن و نفوذ این کشور در آسیای میانه قرار دارد. به لحاظ تاریخی منطقه پشتونستان به عنوان جغرافیای مورد منازعه دو کشور همواره در روابط پاکستان و افغانستان نقش جدی داشته است. پشتونستان، که براساس معاهده دیوراند، تحت فشار انگلیسی‌ها به دولت پاکستان واگذار شد، همواره مورد ادعای ارضی دولت‌های افغانستان قرار داشته است. اما اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ که زنگ خطر جدی کمونیسم را در مرزهای شمالی پاکستان به صدا درآورد، دولت پاکستان را به حساسیت بیشتر در قبال تحولات افغانستان واداشت و موجب شد شبکه‌های مختلف دولت پاکستان با بحران افغانستان درگیر شوند. افسران نظامی پاکستان نقش رابط میان منابع تسلیحاتی مجاهدین افغانی و احزاب دریافت‌کننده این امکانات را برعهده گرفتند. هم‌چنین احزاب و جریان‌های مذهبی به دلیل مسئولیت دینی در حمایت از برادران مسلمان و مجاهدشان با همکاری دولت به جهاد افغانستان کشانده شدند. دولت پاکستان علاوه بر آنکه احزاب جهادی اهل سنت را به دلیل رویارویی با کمونیسم و سدسازی در برابر ارتش مهاجم شوروی تجهیز می‌کرد، درصدد بود با روی کار آوردن یک دولت اسلام‌گرای سنی و مذهبی در افغانستان، مسأله پشتونستان را برای همیشه از اذهان دور سازد. این سیاست، بعدها با راه‌اندازی طالبان پیگیری شد.

به طور خلاصه اهداف اساسی پاکستان در افغانستان شامل موارد زیر می‌شد:

حل اختلافات مرزی با افغانستان و مسائل مربوط به پشتونستان، منافع اقتصادی و ترانزیت کالا و انرژی، رقابت با هند، مقابله با نفوذ ایران و همسویی با غرب به ویژه امریکا.(سجادی، ۱۳۷۷، ش۲)

برخی معتقدند حمایت سازمان سیا از «جهاد اسلامی» افغانستان مستقیماً از مجرای آی‌اس‌آی، سازمان امنیت پاکستان، عملی می‌شد و مبارزان که تحت ‌تأثیر ناسیونالیسم و شور مذهبی بودند، خود خبر نداشتند به سود ایالات متحده با ارتش شوروی مبارزه می‌کنند. «آی‌اس‌آی» با پشتیبانی سیا و سرازیر شدن انبوهی از کمک‌های نظامی امریکا به ساختاری موازی تبدیل شده بود که قدرت عظیمی را بر تمام بخش‌های دولت پاکستان اعمال می‌کرد و کارکنانی در اختیار داشت که شامل افسران نظامی و اطلاعاتی، کارمندان اداری، مأموران و خبرچینان مخفی می‌شدند و تعدادشان به ۱۵۰ هزار نفر می‌رسید. در این دوران، مناسبات میان سیا و آی‌اس‌آی در پی برکناری بوتو به دست ژنرال ضیاء‌الحق بیش از پیش گرم شد. در طول جنگ، پاکستان حتی جسورانه‌تر از امریکا ضدشوروی بود. پاکستان و امریکا به طور رسمی راه‌حل مسأله افغانستان را مذاکره اعلام می‌کردند، اما در نهان معتقد به گسترش عملیات نظامی‌بودند.

آی‌اس‌آی از آن زمان به بعد با حمایت سیا به پشتیبانی از گروه‌های مبارز سلفی در مناطق دیگر ادامه داد و جریان‌های تازه‌ای را در مناطق آسیای مرکزی، قفقاز و حوزه بالکان ایجاد کرد. به طوری که برخی معتقدند آی‌اس‌آی در این رویکرد به عنوان «عامل شتاب‌دهنده فروپاشی اتحاد شوروی و ظهور شش جمهوری مسلمان‌نشین تازه در آسیای مرکزی فعالیت می‌کرد». البته این نکته قابل توجه است که در سازمان امنیت پاکستان دو گروه فعالیت می‌کنند: گروهی که به علمای سلفی گرایش دارند و به تقویت و همکاری سازمان‌هایی هم‌چون القاعده و «سپاه صحابه» می‌پردازند و گروهی که نسبت به آنان میانه‌روتر محسوب می‌شوند. عبدالله توحیدی، معاون سابق وزیر امنیت افغانستان، معتقد است: «شاخه افراطی ارتش پاکستان اسامه‌بن‌لادن را برای ورود به افغانستان پشتیبانی کرد و در طول حضور وی در این کشور، همه‌گونه وی را یاری رساند»(توحیدی، انتخاب، ۱۱/۱۰/۱۳۸۰)

پاکستان علاوه بر اتخاذ سیاست‌های فوق به صورت بنیادی نیز در توسعه رادیکالیسم سلفی فعالیت دارد. مهم‌ترین این اقدامات، تأسیس مدارس مذهبی و حمایت از آنهاست. این مدارس در عمل، مراکزی برای رشد و تربیت جریان‌های متمایل به طالبان و القاعده هستند. مدرسه «حقانیه» واقع در «خور آتاک» از معروف‌ترین این مراکز به شمار می‌رود.(لادورنر، شرق، ۲۹/۱/۱۳۸۵)

۳. اهداف و منافع عربستان

مهم‌ترین هدف سیاست خارجی عربستان در افغانستان مقابله با نفوذ سیاسی ـ دینی ایران در این کشور است. عربستان مدعی مرکز جهان اسلام و داعیه‌دار خلافت اسلامی، همواره تلاش داشته است از نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان مرکز مقابله با کفر و محور تجمع امت اسلامی جلوگیری کند. بدین منظور، نخستین راهکار سعودی‌ها تبلیغ و ترویج وهابیت در جوامع اسلامی، به ویژه کشورهای تازه استقلا‌ل‌یافته و فاقد حکومت مرکزی قوی است. راهبرد ایدئولوژیک سعودی‌ها در اشاعه وهابیت، آنان را قادر می‌سازد علاوه بر مطرح شدن به عنوان مرکز حاکمیت اسلام در سطح جهان، از نفوذ سیاسی ـ دینی ایران به عنوان پرچمدار نهضت‌ جهانی اسلام در برابر استکبار و استعمار جهانی جلوگیری کنند. لذا کمک به تشکیل و رشد القاعده می‌توانست کوشش مناسبی در فرایند دستیابی به این اهداف تلقی شود. عربستان در این راستا تلاش داشت با امدادهای مالی و آموزش مذهبی، در کنار رایزنی با مقامات امریکایی برای خرید سلاح‌های مورد نیاز القاعده، نقش مهمی در این ائتلاف ایفا کند.

در هیأت حاکمه و مسئولان امنیتی عربستان دو رویکرد کلی نسبت به القاعده و بن‌لادن وجود دارد: رویکرد نخست، برخی مانند ترکی الفیصل و به ادعای برخی نویسندگان حتی ملک‌عبدالله، پادشاه این کشور، نگرش مثبت به القاعده دارند و با آنکه سلفی‌گری «رادیکال» را در داخل کشور نمی‌پسندند، از ترویج آن در خارج از مرزهای خود حمایت می‌کنند.(بن لادن، پیشین، ص۱۸۶) در حالی که در رویکرد دیگر اعتقاد چندانی به مثبت بودن رفتار القاعده وجود ندارد. با وجود این، آنچه در عمل اتفاق افتاد این بود که سازمان امنیت عربستان به ریاست ترکی الفیصل، در آن زمان، در تشکیل القاعده همکاری مؤثری انجام داد. بن‌لادن در این ‌باره به صراحت بیان می‌کند: «برای مقابله با روس‌های کافر، سعودی‌ها مرا به عنوان نماینده خود در افغانستان انتخاب کردند. من در منطقه مرزی پاکستان مستقر شدم. در آنجا، داوطلبانی را که از عربستان سعودی و از تمام کشورهای عرب مسلمان می‌آمدند، پذیرا می‌شدم. نخستین اردوگاهم را ایجاد کردم و در آنجا، داوطلبان مزبور توسط افسران پاکستانی و امریکایی تعلیم می‌دیدند. اسلحه توسط امریکایی‌ها و پول توسط سعودی‌ها تأمین می‌شد.» عربستان حمایت خود از القاعده را بعدها نیز با فراز و نشیب‌هایی حفظ کرد که در گزارش بیکر ـ همیلتون[۶] اشاره‌ای به برخی از این کمک‌ها طی سال‌های اخیر شده است.(گزارش، بیکر-همیلتون، دسامبر۲۰۰۶)

نکته قابل توجه درباره فرایند تصمیم‌گیری سیاست خارجی عربستان این است که آنها نیز در مجموع مانند پاکستان در اتخاذ راهبرد دیپلماسی خود متأثر از راهبردهای سیاست خارجی امریکا هستند. حتی می‌توان یکی از دلایل و انگیزه‌های همکاری عربستان و پاکستان را در همین مسأله جست‌وجو کرد. کشور و حکومت عربستان در چگونگی تشکیل و برقراری امنیت خود متأثر از نفوذ و اقتدار ایالات متحده است و وابستگی این کشور به واشنگتن پیشینه تاریخی دارد. در فوریه ۱۹۵۴، محمدبن‌عبدالعزیز، بنیان‌گذار حکومت آل‌سعود، و روزولت رئیس‌جمهور وقت امریکا، در آب‌های ساحلی مصر قراردادی امضا کردند که در بردارنده سه توافق مهم بود: تضمین امنیت نفت ارزان برای امریکا از سوی عربستان، تضمین امنیت خانواده آل‌سعود از سوی امریکا و توازن در موضع امریکا نسبت به فلسطینی‌ها و اسرائیل. هشت هفته بعد با درگذشت روزولت و روی کار آمدن ترومن، توافق سوم عملاً به هم خورد و ترومن رسماً از صهیونیست‌ها با عنوان دوستان استراتژیک امریکا حمایت کرد. اما معادله دوپایه‌ای تضمین امنیت نفت در برابر امنیت آل‌سعود پنج دهه بعد و تا زمان حاضر نیز دوام آورد.(هالیدی، ۱۳۶۰، صص۵۵-۵۸)

پایان جنگ باشوروی و آغاز دورانی جدید فراروی مجاهدان عرب ـ افغان

با پایان یافتن جنگ در سال ۱۹۸۹، همه چیز برای مبارزان تمام نشد. این جنگ پیامدهایی داشت که تأثیرات خود را به تدریج در سال‌های بعد به نمایش گذاشت. برخی از آن تأثیرات عبارت‌اند از:

۱. تشکیل سازمانی بین‌المللی از میان داوطلبان مسلمان موجود در سراسر دنیای اسلام در زمان جهاد در افغانستان.

۲. ایجاد شبکه بین‌المللی عملیات‌های تروریستی و مورد حمایت جنبش‌های سلفی رادیکال.

۳. به دست آوردن انگیزه و تجربه ناشی از پیروزی در جنگ برای حفظ سازمان خویش به منظور تحقق اهداف بعدی.

۴. نفوذ عرب‌ها در منطقه پاکستان و افغانستان، به طوری که در آغاز دهه ۹۰ بسیاری از آنان در پاکستان سکنی گزیدند و امروز تعدادشان به بیش از هزاران نفر می‌رسد(پلی ودوران، پیشین، ص۲۶)

۵. نهادینه شدن ایدئولوژی سلفی رادیکال در میان برخی جوانان انقلابی عرب متمایلان به وهابیت.

پس از پایان جنگ مهم‌ترین مسأله درباره مبارزان عرب ـ افغانی این بود که با این تشکیلات و ساختارهای شکل‌گرفته چه باید کرد؟

– بازگشت مبارزان به کشورهای خود،

– نابودی هسته‌های اصلی این تشکیلات،

– حفظ آنها در منطقه یا انتقال به منطقه و کشوری دیگر،

بویژه اینکه؛ مطابق ادعای بن‌لادن پس از پایان جنگ و ترور عبدالله عزام، «این احساس در میان مجاهدان شدت گرفته بود که اقداماتی جدی برای ترور شخصیت‌های جهاد اسلامی همگام با آغاز عقب‌نشینی شوروی از افغانستان در حال انجام است و سازمان اطلاعات امریکا، عربستان سعودی و مصر به ما پشت کرده و برای نابودی ما همدست شده‌اند تا با وجود اسنادی که ما از آنان در اختیار داریم و حاکی از همدستی ما با آنها و آنها با ماست، به خطری برای آنها تبدیل نشویم»(خلیل اسعد،پیشین، ص۵۴)

طارق علی، از نویسندگان عرب نیز در این ‌باره می‌نویسد: «در سفری به پاکستان از ژنرال سابق آن کشور پرسیدم چرا گروه‌های اسلامی‌که با خرسندی در سراسر جنگ سرد از ایالات متحده پول و اسلحه می‌گرفتند، یک شبه ضدامریکایی شده‌اند؟ ژنرال توضیح داد تنها این گروه‌ها ضدامریکایی نشده‌اند، بیشتر افسران پاکستانی که از سال ۱۹۵۱ به بعد صادقانه به ایالات متحده خدمت می‌کردند به دلیل بی‌اعتنایی واشنگتن احساس سرافکندگی می‌کنند. او ‌گفت: «پاکستان کریدور پوششی بود که امریکایی‌ها برای ورود به افغانستان نیاز داشتند. ما در خدمت اهدافمان بودیم و امریکا فکر می‌کرد ما همراه با آب سیفون توالت پایین می‌رویم»(طارق علی، ۲۰۰۱، ص۱۳۹)

سیف العدل، از اعضای ارشد القاعده نیز در این ‌باره به موارد دیگری اشاره می‌کند. وی می‌گوید: «پس از خروج ارتش شوروی سابق از افغانستان، بسیاری از رزمندگان غیرافغانی از جمله اردنی‌ها و سعودی‌ها که از نظر مسائل امنیتی در کشور خود مشکلی نداشتند به کشورهایشان بازگشتند، اما اتباع مصر، الجزایر، سوریه و لیبی از ترس بازداشت توسط نیروهای امنیتی کشورهایشان باید در همان افغانستان می‌ماندند یا به کشورهایی می‌رفتند که فاقد دولت مرکزی و صد البته پر از گروه‌های فعال مسلح بودند مثل سودان و سومالی. برخی نیز بعدها به کشورهای تازه‌استقلال‌یافته شوروی سابق رفتند و عده‌ای هم در سایر نقاط جهان پخش شدند. از همان زمان عده‌ای از آنها به این فکر افتادند که برای ادامه جهاد باید گام‌های اساسی بردارند و اولین قدم در این راه گردآوری و سازماندهی افراد باتجربه بود تا جهاد به صورت قاعده‌مند درآید»(العدل، شرق، ۲۸/۱/۱۳۸۴)

حذیفه فرزند عبدالله عزام تفسیر ویژه‌ای از این مقطع زمانی ارائه می‌دهد و علاوه بر آنکه مطالب پیشین را کامل می‌کند، در برخی موارد نیز با آنها در تضاد است. وی می‌گوید: «مقامات بسیاری از دستگاه‌های امنیتی جهان عرب و اسلام در حضور خود من گفته‌اند که ترور عبدالله عزام، معادله را به نفع آنهایی که با استدلال‌های نادرست، جوانان را به اقدامات خشونت‌بار سوق می‌دهند، بر هم زد. به همین دلیل نیز اسرائیل با همکاری امریکا و مزدوران پاکستانی، آغاز دوره‌ای را کلید زد که عبدالله عزام در آن نباشد»(عزام، شرق، ۲۶/۷/۱۳۸۴) در واقع، به اعتقاد او، راهبرد امریکا برای چگونگی مواجهه با «القاعده پس از جنگ»، تغییر ایدئولوژی القاعده از طریق حذف رهبر اصلی آن، یعنی عبدالله عزام است و معتقد است امریکا و اسرائیل با همکاری برخی کشورها به ترور عبدالله عزام اقدام کردند تا مسیر القاعده را از اهداف اصلی خود منحرف سازند. به این ترتیب، در کنار برخی سیاست‌هایی که پیشتر به آنها اشاره شد، راهبرد اساسی امریکا برای القاعده تحریف آن، نفوذ در برخی رهبران القاعده و از بین بردن افراد مستقل بوده است.

به هر حال، آنچه عینیت یافت و در عمل محقق شد این بود که بقایای القاعده؛ یعنی به جز سکنی گزیدگان در افغانستان و پاکستان، کشته‌شدگان و آنهایی که به میهن خود بازگشتند، افراد دیگر که مایل به ادامه همکاری بودند باید به منطقه و کشور دیگری نقل مکان می‌کردند. آنچه این تصمیم‌ را جدی‌تر می‌ساخت، عدم تمایل حاکمان کشورهای اسلامی‌به بازگشت آن نیروها به موطن خویش بود. آنها از اینکه شوکت و محبوبیت مبارزان، به علت پیروزی در جنگ، چند برابر شده بود، واهمه داشتند و به علت فساد دستگاه حکومتی خود و وابستگی به غرب، مبارزان را خطری جدی تلقی می‌کردند. اما در نهایت، با دعوت حسن ترابی از بن‌لادن در سال ۱۹۸۹ برای رفتن به سودان و استقرار تشکیلات وی در آن کشور، وضعیت آنها روشن و از حساسیت‌ها در این ‌باره کاسته شد. حسن ترابی، از اسلام‌گرایان شبه‌سلفی سودانی، با ارسال پیکی به پیشاور از آنان دعوت کرد در جنگ با شورشیان جنوب به وی کمک کنند. در پی آن، بن‌لادن و برخی اعضای القاعده در سودان مستقر شدند و با سازماندهی نیروهای سودانی، گروه «جنگجویان سودان» را تشکیل دادند.) رشید، ۱۳۸۲، صص۱۷۴-۱۷۵)

در واقع، طی همین سال‌ها سازمان «القاعده» با همین ‌نام به طور رسمی توسط بن‌لادن و همکاری محمد عاطف تأسیس شد. نام «القاعده» از عنوان پادگان نظامی این گروه «قاعده الجهاد» (پایگاه نبرد مقدس) گرفته شده است و بیشتر اعضا، ابتدا آن را «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می‌نامیدند. این سازمان متشکل از «مجاهدان عرب ـ افغانی» پیشین و سازمان «الجهاد» به رهبری ایمن ظواهری بود. اصولاً کسانی که مانند منتصر الزیات، وکیل ظواهری، به کلیدی بودن نقش ظواهری در سازمان القاعده اعتقاد دارند بر این باورند که تحول فکری بن‌لادن تنها پس از آشنایی وی با ظواهری آغاز شد. وی که در سال ۱۹۸۶ برای نخستین‌بار با ظواهری در پیشاور ملاقات کرد، به تدریج از یک سلفی صرف به سلفی رادیکال و دارای اندیشه جهادی تبدیل شد. به گفته زیات، ظواهری نپذیرفت نفر دوم گروه شود؛ اما به این دلیل معاونت بن‌لادن را در «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» پذیرفت که معتقد بود می‌تواند اهرم شماره یک قدرت و حرکت جبهه به شمار آید؛ زیرا بن‌لادن با هیچ‌یک از آرا و پیشنهادات وی مخالفت نمی‌ورزید. این در حالی بود که عملیات جهادی به طور مستقل و در داخل مصر برای ظواهری هزینه‌های مالی سنگینی را از جمله خرید اسلحه، قاچاق آن، تأمین عناصر فراری و کفالت خانواده‌های آنان در پی داشت.(خلیل اسعد، پیشین، ص۱۵۸)

ادامه دارد…

پژوهشگر: حسام افشار

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

منابع

– فدوی، عبدالقیوم(۱۳۸۱)، «اسامه بن لادن و ماجراها»،کابل: مفاخر؛

– آشکار، ژیلبر(۱۳۸۴)، «جدال در توحش، ۱۱سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی، تهران: اختران؛

– البحری، ناصر ابوجندل (۲۰۰۵)، «تنظیم القاعده من داخل»، القدس العربیه ۱۸تا ۲۷ مارس؛

– بن لادن، کارمن(۱۳۸۴)، «پشت پرده بن لادن ها، در بطن پادشاهی»، ترجمه اسماعیل قهرمانی پور، تهران: نشر روزگار؛

– خلیل اسعد، خالد (۱۳۸۰)، «بن لادن،او را نمی توانشناخت»، ترجمه حیدر سهیلی، تهران: جام جم؛

– هالیدی، فرد(۱۳۶۰)، «عربستان بی سلاطین»، ترجمه بهرام افراسیابی، تهران: نشر روزبهانی؛

– عزام، حذیفه(۱۳۸۴)، «آیا شبکه های اطلاعاتی در القاعده نفوذ کرده‌اند(مصاحبه)، ترجمه سعید آقا خانی، روزنامه شرق، ۲۶/۷/۱۳۸۴؛

– طارق، علی(۱۳۸۵)، «یازده سپتامبر، آغازعصری نو در سیاست جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی، بی جا

– دوانی، علی(۱۳۶۶)، «فرقه وهابیت و پاسخ شبهات آنها»، تهران: نشرفرهنگ وارشاد اسلامی؛

– رشید،احمد(۱۳۸۲)، «کابوس طالبان»، ترجمه گلیدا ایروانلو، تهران: هوای رضا؛

– توحیدی، عبدالله، «القاعده چیست»، روزنامه انتخاب ۱۱/۱۰/۱۳۸۰؛

– بیکر، همیلتون، «گزارش گروه مطالعات عراق»دسامبر ۲۰۰۶؛

– لادورنر، شرق، ۲۹/۱/۱۳۸۵

– پل میخائیل، و خالد دوران (۱۳۸۱)، «اسامه بن لادن و تروریسم جهانی»، ترجمه هومن وطن خواه، تهران: نشرکارون؛

– العدل، سیف، «نامه سیف العدل»ترجمه محمدعلی فیروزآبادی، شرق، ۲۷/۱/۱۳۸۴؛

پی نوشتها

[۱] William Casey [۲] Charles Wilson [۳] B.C.C.A [۴] Shirin Hunter [۵] Gilbert Ashkar [۶] Baker – Hamilton

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *