قطعاً هیچ ظلمی در عالم به گرد پای واقعه کربلا نرسیده و نخواهد رسید. پس اگر قرار باشد برقراری حکومت جهانی عدل با معجزه و آن هم در زمانی صورت گیرد که دنیا به نهایت ظلم خود رسیده، قطعاً زمانی بهتر از عاشورای سال ۶۱ هجری وجود نداشته. اما امام حسین نه تنها معجزه ای رو نکرد و حتی تقاضای کمک ملائکه را هم رد نمود، بلکه خود و تمام یارانش کشته شده و خانواده اش به اسارت رفتند.آیا الآن هیچ یک از ما حاضر است در سپاهی باشد که در آن به گردن کودک ۶ ماهه ای تیر می زنند؟
آیا این تفکر از مهدویت، همان است که ائمه معصومین بیان کردهاند؟ کل جهان را ظلم فراگرفته و همه بی دین شوند، الا ۳۱۳ نفر و آنگاه امام زمان با معجزه ای همه ظالمین را نابود سازد و حاکم شود؟ اگر بنا به چنین کاری بود، اصلاً چرا به غیبت رفت؟ وقتی ۱۱ امام معصوم به شهادت رسیدند، همان موقع با معجزه ای تمام حکام جور را نابود میکرد و با شیعیانش حاکم میشد. اصلاً چرا این کار را امام حسین انجام نداد؟ یک مسأله جدی: آیا الآن هیچ یک از ما حاضر است در سپاهی باشد که در آن به گردن کودک ۶ ماهه ای تیر می زنند؟ ما نه، آیا یک انسان ملحد آمریکایی حاضر است چنین کاری بکند؟
تفکر رایجی که نسبت به امام زمان (عج) وجود دارد، این است که وقتی جهان را ظلم و ستم فرا گرفت و از دست هیچ کس کاری ساخته نبود، حضرت ظهور خواهند کرد و با لشکری متشکل از ۳۱۳ مؤمن واقعی جهان را فتح خواهند کرد. کفار را خواهند کشت و حکومتی سراسر عدل و داد بر زمین خواهند گستراند.
این تفکر اولین ضربه سنگین خود را از حزب حجتیه خورد. این حزب با بسط منطقی این تفکر، نتیجه گرفت که «اگر امام زمان وقتی می آیند که جهان را سراسر ظلم فراگرفته، پس خوب است ما جهت تعجیل در ظهور ایشان، دست روی دست گذاشته و جلوی ظلم حکومت های طاغوتی را نگیریم و با اینکار، ظهور را به تعویق نیندازیم». حتی برخی که جسورتر بودند، لزوم اقدامی عملی در ترویج ظلم را بعنوان کاری عملی برای تعجیل در فرج امام زمان مطرح کردند.
پاسخی که به این حزب از طرف مدافعین تفکر فوق داده شد، این بود که «ما باید به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و وظیفه ما، ایستادگی در برابر ظلم و نهی از منکر است». این پاسخ با اشکالات متعددی روبرو بود. اولین آن، حدیث رایجی بود که بیان می داشت «هر علَمی پیش از ظهور مهدی بلند شود، علم ظلم است». در پاسخ عده ای در سند این حدیث تردید کرده و برخی هم سعی در تأویل آن نموده و بیان می داشتند که منظور از علم، علَمی است که در مقابل اهل بیت باشد، نه علمیکه به اسم اهل بیت بلند شده. البته این پاسخ ها به هیچ وجه برای شیعیانی که ذائقه روایی و بعضاً اخباری داشته و از سویی بسیاری خطاها را در حکومت اسلامی می دیدند، قانع کننده نبود.
پاسخ هوشمندانه تر به این حرف که «ما باید به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و وظیفه ما، ایستادگی در برابر ظلم و نهی از منکر است» این است که ما باید به فکر ریشه کن شدن اصل منکر در جهان باشیم و این جز با ظهور اتفاق نمی افتد. پس چرا با تلاش های بیهوده و دادن امید واهی به مردم، ظهور را به تعویق بیندازیم؟ اگر ظهور هنگامی رخ می دهد که همه مردم به نا امیدی از حکومت ها و مکتب ها رسیده باشند، چرا ما بیهوده با تشکیل حکومت به ظاهر اسلامی، در آنان نوعی اسغنا و عدم لزوم ظهور امام زمان ایجاد کنیم؟
البته باز هم می توان به این حرف ایراد گرفت و به آن پاسخ داد، اما این پاسخ ها هیچگاه قانع کننده نخواهند بود؛ زیرا آن اشکالات در ذات تفکر فوق نهفتهاند.اما این تفکر رایج در باب مهدویت، آنقدرها هم بی ضرر نیست و شاید بتوان گفت هم اکنون نظام اسلامی ضربه اصلی را از همین تفکر می خورد. حتی اگر بی تفاوتی نسبت به ظلم و یا کمک به ایجاد فساد را از لوازم این تفکر ندانیم، «حرکتی» را هم از آن نمی توان نتیجه گرفت.
لشکری با ایمانی پولادین، ایمانی که وقتی جوی های خون راه می افتد و بسیاری از علما مقابل حضرت می ایستند، خم به ابرو نیاورد و آنی شک نکند و گردن علمایی در حد مرجع تقلید را بدون لحظه ای درنگ و تردید قطع نماید، آن هم به تعدادی که بطور طبیعی بتواند با میلیونها نفر کافر و معاند خداوند بجنگد و بر آنها بدون شکست خوردن پیروز شود، چنین لشکری باید فراهم آید تا حضرت ظهور کنند. آن ۳۱۳ نفر هم فرماندهان و حلقه اول این لشکر بوده که حکومت حضرت را اداره میکنند.
جهان دارد به سوی ظلم بیشتر پیش می رود و وقتی به نقطه خاصی برسد، امام زمان ظهور خواهد کرد. اگر بنا به ۳۱۳ نفر هم باشد، قطعاً تا امثال امام خمینی و حضرت آقا و شهید مدرس و شیخ فضل الله نوری و بهشتی و مفتح و همت و چمران و باکری و زین الدین و…. هستند، نوبت به ما و نیاز به ما نخواهد بود. ما سعی میکنیم در حد خودمان دیندار باشیم که اگر امام زمانی هم قرار نبود بیاید، همین وظیفه را داشتیم.
پس عملاً وجود و عدم امام زمان تأثیر چندانی بر زندگی ما نخواهد گذاشت. نهایتاً باعث پیدا شدن حال بیشتری برای مناجات و سوز و اشک شده و گناهان ما را پاک میکند. بعنوان دعای قنوت یا ذکر پس از صلوات هم مفید است. اگر وظیفه ما «خوب شدن» و «آدم شدن» است که چه امام زمانی قرار بود بیاید و چه قرار نباشد بیاید، این وظیفه باقی است.
پس مهدویت، عملاً ما را به «حرکت خاصی» وا نمی دارد و اتفاقاً هم همینگونه است. نگاهی به وضعیت فعلی جامعه ما نشان می دهد که واقعاً بود و نبود امام زمان، جز در روضه ها و برخی مراسمات مذهبی تأثیر خاصی ندارد.اگر بخواهیم یک گام جلوتر رویم، تفکر رایج را حتی نمی توان بعنوان «آرمان حرکت ملت» در نظر گرفت. چراکه اولاً آرمان موقعی معنا پیدا میکند که ما بتوانیم نقشی جدی در تحقق آن ایفا کنیم. ما که نه در ایجاد ظلم نقشی جدی داریم و نه جزو آن ۳۱۳ نفر هستیم.
ثانیاً آرمان «بهشت زمینی» تنها منحصر در موعودگرایان نیست و شکل عینی تر و عملی تر آن در مدرنیته و توسط «علم» دنبال میشود. شکلی که هم می توان در آن نقش ایفا کرد، هم عده ای نقش هایی عملی در آن ایفا کردهاند و هم تحقق آن تدریجی است و با گذشت زمان دارد توسط تکنولوژی های رفاه آور ساخته میشود. ما تشکیل بهشت زمینی در غرب را به عینه داریم میبینیم و هرگاه اراده کنیم، می توانیم سهمی عملی در تحقق آن داشته باشیم.
پس چه نیازی به آرمان مهدویت که فاقد اکثر مؤلفه های ذکر شده است؟ نه می توان گامی واقعی و مؤثر برای آن برداشت و نه اثری از آن نمایان است و تنها یک وعده امیدوارکننده است.در حالی که من، بعنوان یک آدم معمولی می توانیم با برداشتن گامی در علم و تکنولوژی، عملاً آجری از آجرهای بهشت زمینی «علم» را بسازم و نصب کنم.
اما آیا این تفکر از مهدویت، همان است که ائمه معصومین بیان کردهاند؟ کل جهان را ظلم فراگرفته و همه بی دین شوند، الا ۳۱۳ نفر و آنگاه امام زمان با معجزه ای همه ظالمین را نابود سازد و حاکم شود؟ اگر بنا به چنین کاری بود، اصلاً چرا به غیبت رفت؟ وقتی ۱۱ امام معصوم به شهادت رسیدند، همان موقع با معجزه ای تمام حکام جور را نابود میکرد و با شیعیانش حاکم میشد. اصلاً چرا این کار را امام حسین انجام نداد؟ قطعاً هیچ ظلمی در عالم به گرد پای واقعه کربلا نرسیده و نخواهد رسید.
پس اگر قرار باشد برقراری حکومت جهانی عدل با معجزه و آن هم در زمانی صورت گیرد که دنیا به نهایت ظلم خود رسیده، قطعاً زمانی بهتر از عاشورای سال ۶۱ هجری وجود نداشته. اما امام حسین نه تنها معجزه ای رو نکرد و حتی تقاضای کمک ملائکه را هم رد نمود، بلکه خود و تمام یارانش کشته شده و خانواده اش به اسارت رفتند.
آیا الآن هیچ یک از ما حاضر است در سپاهی باشد که در آن به گردن کودک ۶ ماهه ای تیر می زنند؟ ما نه، آیا یک انسان ملحد آمریکایی حاضر است چنین کاری بکند؟ قتل های سربازان آمریکایی که از چندین لایه آموزش عملی «شیطان صفت بودن» گذشتهاند و سانسور خبری جنایات آنها را بعنوان نقض این حرف در نظر نیاورید.یکی از بزرگان در بیان والایی می فرمودند اینکه میبینید آنها (کفار) مجبور میشوند حتی به ظاهر هم که شده سازمان حقوق بشری تأسیس کنند و دنیا دیگر پذیرای ظلم های علنی گذشته شان نیست، اثر خون اباعبدالله الحسین در تاریخ است.
حال اگر بخواهیم با نگاهی تیزبینانه و دقیق، به دور از هیاهوهای رسانه ای عمیقاً راجع به مسأله تأمل کنیم، و اگر «لا تبدیل لسنه الله» و سنت های الهی قرار نیست تغییری داشته باشند، و نیز با در نظر گرفتن اشکالات وارد شده به تفکر فوق، آیا نمی توان نتیجه گرفت که «قیام امام زمان (عجل الله فرجه) یک رویداد طبیعی» خواهد بود؟ یعنی اتفاق محیر العقولی رخ نخواهد داد و وقتی عالم بصورت طبیعی به نقطه ای برسد که امام زمان «بصورت طبیعی» بتواند زمین را فتح کند، ظهور اتفاق خواهد افتاد؟
بعبارت دیگر، اولاً لشکری با ایمانی پولادین، ایمانی که وقتی جوی های خون راه می افتد و بسیاری از علما مقابل حضرت می ایستند، خم به ابرو نیاورد و آنی شک نکند و گردن علمایی در حد مرجع تقلید را بدون لحظه ای درنگ و تردید قطع نماید، آن هم به تعدادی که بطور طبیعی بتواند با میلیونها نفر کافر و معاند خداوند بجنگد و بر آنها بدون شکست خوردن پیروز شود، چنین لشکری باید فراهم آید تا حضرت ظهور کنند. آن ۳۱۳ نفر هم فرماندهان و حلقه اول این لشکر بوده که حکومت حضرت را اداره میکنند.
چنین تفکری از یک سو قطعاً ناقض بسیاری از بدیهیات و پذیرفته شده های جامعه و حتی روحانیون و علمای دین و باورهای هزارساله ما خواهد بود و هم مستلزم حرکت تک تک افرادی که آن را بپذیرند و نتیجتاً می تواند بعنوان «یک آرمان» برای فرد قرار گیرد. چنین تفکری نه تنها فاقد اشکالات مطرح شده از سوی حزب حجتیه خواهد بود و نه تنها با انقلاب و جمهوری اسلامی و نهی از منکر در ابعاد حکومتی متضاد نخواهد بود، بلکه طبق آن، اصلاً تا حکومت اسلامی و بلکه «تمدن اسلامی» به معنای واقعی کلمه تشکیل نشود، امام زمان ظهور نخواهند کرد.
قطعاً هیچ ظلمی در عالم به گرد پای واقعه کربلا نرسیده و نخواهد رسید. پس اگر قرار باشد برقراری حکومت جهانی عدل با معجزه و آن هم در زمانی صورت گیرد که دنیا به نهایت ظلم خود رسیده، قطعاً زمانی بهتر از عاشورای سال ۶۱ هجری وجود نداشته. اما امام حسین نه تنها معجزه ای رو نکرد و حتی تقاضای کمک ملائکه را هم رد نمود، بلکه خود و تمام یارانش کشته شده و خانواده اش به اسارت رفتند.آیا الآن هیچ یک از ما حاضر است در سپاهی باشد که در آن به گردن کودک ۶ ماهه ای تیر می زنند؟
زیرا تشکیل چنین لشکری در آن ابعاد ایمانی و آن تعداد میلیونی، قطعاً نیازمند ساختار تربیتی کلان خواهد بود و تا حکومتی نباشد و این حکومت هم در ابعاد وسیع و همگانی و بصورت عمیق، اقدام به تربیت نسل نکند، چند میلیون انسان خالص که با راه افتادن جوی های خون و گردن زدن علمای دین، تردیدی به خود راه ندهند، ممکن نخواهد بود.
برای چنین منظوری نه تنها نهادهایی چون تلویزیون، آموزش و پرورش و دانشگاه میبایست «کارگاه آدم سازی» باشند، بلکه نهادهای اقتصادی جامعه نیز میبایست نهادهایی کاملاً اسلامی، غیر ربوی، غیر سرمایه داری و تهاجمیباشند و چنین مواردی جز در «تمدن اسلامی» رخ نخواهد داد. اما طبق مقدمات گذشته و نقض تفکرات مقابل این تفکر، اکنون می توان نتیجه گرفت که نه تنها تشکیل تمدن اسلامی قبل از ظهور، یک کار ویترینی و غیرضروری نخواهد بود، بلکه تا تمدن اسلامی تشکیل نشود، امکان تربیت نیروهای قیام جهانی حضرت وجود نخواهد داشت و ایشان ظهور نخواهند کرد.
با پذیرش چنین تفکری، دیگر نمی توان به زندگی روزمره مشغول بود و تنها برای ظهور حضرت دعا خواند. دعا زمینه ساز ایجاد انگیزه و عشق به حضرت برای تلاش است. تلاش برای نیل به «ساختارهای یک تمدن اسلامی». دیگر هر دانشجویی در هر رشته ای میبایست راجع به مدل اسلامی علم خود تعمق و پژوهش کند.
هر حوزوی میبایست به «فقه حکومت» بیندیشد و درست همینجاست که علت تأکیدات ویژه و اساسی مقام عظمای ولایت بر دو مقوله «تحول در علوم انسانی» و «فقه حکومتی» روشن میگردد. علم دینی که ساختار حکومتی دینی تحویل دهد، از دل تفکر رایج در باب مهدویت در نمی آید. از دل تفکر رایج، «نابودی جمهوری اسلامی» و فراگیری یأس و نا امیدی بعنوان شرط ظهور حضرت نتیجه گرفته میشود. حکومتی که قرارست روزی نابود شود، چه نیازی به علم دینی و فقه حکومتی دارد؟
طبق این تفکر، این ما نیستیم که منتظریم حضرت بیایند نجاتمان دهند، اوست که منتظرست ما مقدمات ظهورش را مهیا سازیم تا بیاید. این مهیاسازی نیز دیگر در ابعاد «تزکیه فردی» منحصر نمیشود. زیرا قرار نیست ظهور با من و اطرافیانم اتفاق بیفتد، قرار است حداقل «یک کشور» در ابعاد «شهدای کربلا» تربیت شوند. لذا من دیگر نمی توانم به شغل خودم و علاقه خودم بپردازم و فقط دعا کنم حضرت بیاید.
باید وارد حکومت شوم، وارد تولید علم شوم، وارد رسانه شوم، فیلم ساز شوم، پژوهشگر شوم، گروه تشکیل دهم، مؤسسه بزنم؛ اگر طلبه هستم، منبر رفتن هفته ای یک مرتبه و در رمضان و محرم برای یک جمع پنجاه نفره و حتی ۵۰۰ نفره و موعظه کردن کفایت نمیکند؛ چون در جامعه ای که رسانه حاکم است، موعظه و منبر صرف هیچگاه نمی تواند بر تلویزیون، سینما، ماهواره، آموزش و پرورش، دانشگاه، اینترنت و… غلبه کند.
لذا علاوه بر کارهای فوق، طلبه باید «بت شکن» باشد و با ذهنیت هایی که مردم را از حرکت وا می دارد، با مقدس مآبهایی که با انقلاب همراه نیستند و با بزرگانی که سبب رکود حوزه و عقب ماندن آن از انقلاب شدهاند، مبارزه کند.و البته در این راه، نه از حقوق خبری است، نه اضافه کاری و نه تشویق. بلکه سرزنش، تقبیح، محکوم شدن، بی پولی، تنهایی، سختی کشیدن و البته نشاندن لبخند بر لبان نازنین مهدی فاطمه (عج) را به دنبال دارد.
محمد حسین کرمانشاهی
منبع: ۵۹۸