رأس الحسین (ع): ماجرای تنور

صدای جیغ و نعره و گرگر آتش در صدای هوهوی طوفان سرخ رنگ می پیچید و دشت، غلغله بود. ماه نمی تابید، ستاره نمی درخشید و غیر از آتشی که از خیمه ها بالا می رفت، روشنایی دیگری در دشت نبود.
صدای جیغ و نعره و گرگر آتش در صدای هوهوی طوفان سرخ رنگ می پیچید و دشت، غلغله بود. ماه نمی تابید، ستاره نمی درخشید و غیر از آتشی که از خیمه ها بالا می رفت، روشنایی دیگری در دشت نبود.
«خولی» کیسه را بر دوشش انداخت و زیر لب با خودش می‌گفت: «حتماً همه دربه در به دنبالش می‌گردند! چه می دانند این احمق ها که برای رسیدن به پاداش ابن زیاد، باید چون من جنگاور باشند… آن شغال ها را بگو که برای گرفتن این کیسه بر من شمشیر کشیدند! انگار من مژدگانی این…» صدای جیغی وحشت زده، رشته ی سخنش را پاره کرد. غرولندی کرد و کیسه را روی دوشش جا به جا کرد و به تنه ی اسبش فشار بیشتری آورد. تا کوفه چند ساعت بیشتر نبود و باید تحفه اش را در جای امنی می‌گذاشت.
وقتی به خانه رسید، حتم داشت، «نوار» خوابیده است، چرا که شب از نیمه گذشته بود. کیسه را در تنور انداخت و در حالی که از شوق سر تا پا می لرزید، زرهش را گوشه ای انداخت و خودش را در بستر انداخت.
نوار، با تکان او، از خواب بیدار شد. با دیدن سرخوشی او، زیر لب گفت: «چه عجب! چه خبر آورده ای؟»
خولی، خنده ی ریزی کرد و گفت: «خبر؟! ای از همه جا بی خبر! ثروتمند شدیم زن!»
نوار، نیم خیز شد و برق شیطنت آمیز چشمهای همسرش را از نظر گذراند و مو بر تنش سیخ شد. در حالی که با دقت به او می نگریست، گفت: «طلا و نقره پیدا کرده ای؟»
خولی خندید و گفت: «نه. سر حسین (ع) را آورده ام.»
چشمهای نوار باریک شد. زیر لب گفت: «حسین؟ کدام حسین؟» خولی که حوصله اش سر رفته بود خمیازه ای کشید و گفت: «حسین بن علی (ع) ای زن احمق!»
نوار از جا جست. با دستانش به سرش چنگ زد و از وحشت ناله کرد. به سمت خولی هجوم برد و بر سر و سینه اش کوفت. اشک می ریخت و فریاد می زد: «وای بر تو! سر پسر پیغمبر را به خانه آورده ای؟! بختت سیاه بود نوار با این شوهر کردنت! خاک بر سرت مرد! خاک بر سرت. کجاست؟ کجا گذاشتی آن سر عزیز را؟»
خولی فریاد زد: «تنور» و با چشمهای بیرون زده، دویدن نوار را دنبال کرد.
***
نوار، تا صبح کنار تنور قرآن خواند و بر سرش زد. نوری چون عمود، از تنور به آسمان بالا می رفت و دور تا دور نور، پرندگان سفید رنگی می چرخیدند و می چرخیدند و می چرخیدند…

منبع روایت: قمی، عباس، منتهی الآمال، ج۱، نشر حسینی، ۱۳۷۵، ص ۴۷۴

همچنین ببینید

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *