معانى توحید ذاتى و دلایل آن‏ را بیان نمائید؟

خداوند، یگانه و بى‏همتاست و هیچ شبیه، مثل و مانندى ندارد؛ داراى وحدتى از نوع «وحدت حقّه حقیقیّه» است.

به گزارش خبرگزاری شبستان، یکى از معانى توحید ذاتى این است که خداوند، یگانه و بى‏همتاست و هیچ شبیه، مثل و مانندى ندارد؛ داراى وحدتى از نوع «وحدت حقّه حقیقیّه» است. بدین معنا، ذات خداوند حقیقتى است عینى که هیچ‏گونه تعدّد و کثرتى در او راه ندارد و نمى‏توان فرد دیگرى براى او تصور کرد. او یکى است که دو ندارد. بنابراین، نمى‏توان خدا را با «توحید عددى» توصیف نمود؛ زیرا واحد عددى یا شخصى به معناى فردى از یک مفهوم کلّى است که بتوان فرد دیگرى براى آن در خارج و یا ذهن فرض کرد و امکان وجود مصداق‏هاى دیگرى براى آن باشد. قرآن کریم مى‏فرماید:

«شَهِدَ اللَّهُ انَّهُ لا الهَ الَّا هُوَ وَالْمَلائِکَهُ وَاولُوالْعِلْمِ …»[۱]؛ خداوند، فرشتگان و صاحبان دانش گواهى مى‏دهند که خدایى جز او نیست.

مردى از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کرد: بالاترین مرحله علم چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

شناخت خدا، آنچنان‏که شایسته شناخت اوست. او گفت: حقّ شناخت خدا چیست؟ فرمود: این‏که بدانى او نه مثلى دارد، نه شبیهى و او را به‏عنوان خداى یگانه، که خالق و قادر، اوّل و آخر، و ظاهر و باطن است، بشناسى که نه همتایى دارد و نه مانندى و این شناخت سزاوار خداوند است.[۲] حضرت على علیه السلام در توصیف ذات‏حق مى‏فرماید:

«واحِدٌ لا بِعَدَدٍ وَ دائِمٌ لا بِامَدٍ»؛ [۳] او یکى است، نه به وحدت عددى، و همیشه بوده و هست، نه به حساب مدّت و زمان.

اکنون دلایل توحید ذات، به‏معناى نفى شبیه و مانند را بررسى مى‏کنیم:

۱. گواهى فطرت بر یکتایى ذات حق‏

یکى از ابعاد فطرت انسان «فطرت توحیدى» است. انسان مطابق فطرتش علاوه بر اصل معرفت نسبت به ذات خداوند، آن حقیقت مطلق را یگانه دانسته و در اعماق دل خود، تنها به سوى او توجه دارد.

۲. تعدّد بردار نبودن هستى مطلق و نامحدود

خداوند وجودى است از هر نظر بى‏نهایت که هیچ‏گونه قید و شرط و محدودیتى در او راه ندارد و چنین وجودى به‏طور مسلّم، تعدّد بردار نیست؛ زیرا وقتى سخن از دو گانگى‏ پیش مى‏آید؛ یعنى، هر یک فاقد کمال دیگرى بوده و داراى قید و شرطى مانند زمان، مکان، شدّت، ضعف، کمى و زیادى است که او را از دیگرى جدا کرده و به‏صورت دو حقیقت درآورده و اگر هستىِ چیزى محدود به‏حدّى باشد، محکوم به عدم و پایان‏پذیرى خواهد بود. و یا به تعبیر دیگر، به‏جایى مى‏رسیم که وجود اول پایان مى‏پذیرد و وجود دوم شروع مى‏شود. بنابراین، هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم، زیرا هر کدام پایان و آغازى دارد. اما هر جا سخن از «نامحدود» است، سخن از «وحدت» نیز خواهد بود. از این رو، تصور دوگانگى و تعدّد در ذات حق، که داراى «هستى مطلق و نامحدود» مى‏باشد، غیر ممکن است و هر چه را دومى او بدانیم، عین او خواهد بود؛ زیرا امتیاز و تفاوتى وجود ندارد تا «دو» معنا پیدا کند و فرض دو کمال عینى مستقلّ با فرض نامتناهى بودن آنها سازگار نیست. به‏عنوان مثال و براى تقریب به ذهن، اگر ابعاد جهان را نامتناهى بدانیم، وجود جهان دیگرى در کنار این جهان محال است؛ زیرا هر چه را فرض کنیم، جزو این جهان خواهد بود.

قرآن کریم در چند آیه، پس از توصیف خداوند، به صفت «واحد»، صفت «قهّار» را ذکر نموده، مى‏فرماید:

«وَ ما مِنْ الهٍ الَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ »؛ [۴] خدایى جز خداى یگانه قاهر نیست.
یعنى، هیچ چیز نمى‏تواند خداى متعال را به هیچ وجه، نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال، مقهور و مغلوب کند. قاهر بودن خداوند گواه بر وحدت و یگانگى اوست؛ زیرا یک موجود محدود و نهایت‏پذیر، مقهور حدّى است که بر او حکم فرماست و مقهوریّت مایه محدودیّت است. اما بر ذات قاهر خدا هیچ حدّى حاکم نبوده و بى‏نهایت است.

هستى بى‏نهایت تعدّد بردار نیست. حضرت على علیه السلام مى‏فرمایند: «انَّ اللَّهَ لا یُوصَفُ بِمَحْدُودیَّهٍ، عَظُمَ رَبُّنا عَنِ الصِّفَهِ وَ کَیْفَ یُوصَفُ بِمَحْدُودیَّهٍ مَنْ لا یُحَدُّ»؛ [۵] خداوند به هیچ محدودیتى توصیف نمى‏شود؛ پروردگار ما بزرگ‏تر از وصف است. چگونه به محدودیّت توصیف شود. آن‏که حدّى ندارد؟

یکى دیگر از معانى توحید ذاتى آن است که ذات خداوند بسیط بوده و از هرنوع ترکیب از اجزاى خارجى و عقلى پیراسته مى‏باشد.
مقصود از ترکیب خارجى این است که ذات خداوند بسان پدیده‏هاى دیگر، داراى اجزاى خارجى باشد و مانند فلزّات و یا محلول‏هاى شیمیایى، از به هم پیوستن یک رشته عناصر گوناگون و قطعات، ترکیب یافته و پدید آمده باشد. چنین ترکیبى در ذات حق راه ندارد؛ زیرا هر موجود مرکّبى به اجزاى خود، که تشکیل دهنده وجود اوست، نیازمند بوده و در هستى خویش وابسته به آنهاست و موجود نیازمند، معلول دیگرى بوده و صلاحیت الوهیت را نخواهد داشت. علاوه بر این، اجزاء نامبرده، که تشکیل‏دهنده ذات خداوند است، یا ضرورت هستى و وجوب وجود دارد یا ندارد.

لازمه صورت نخست، تعدّد واجب است که با یگانگى خدا سازگارى ندارد. و در صورت دوم، که همه اجزا ممکن‏الوجود باشند، وجود آنها از خودشان نیست و نیاز به علت هستى‏بخش دارند. در نتیجه، خداى جهان را مرکّب از اجزایى فرض کرده‏ایم که معلول و مخلوق موجود برترى هستند. پس ذات خداوند مرکّب از اجزاى خارجى نیست.

اما مقصود از ترکیب از اجزاى عقلى آن است که خداوند از دو جزء تحلیلى عقلى ترکیب یافته باشد که یکى به نام «ذات و ماهیت» و دومى به نام «وجود و هستى» است.

چنین ترکیبى نیز در ذات خداوند راه ندارد؛ زیرا عقل مى‏تواند تنها موجودات امکانى و پدیده‏هاى محدود را به دو جزء (ماهیت و وجود) تجزیه کند و در مقام تحلیل ذهنى، یکى (ماهیت) را معرِّف و روشنگر درجه و مرتبه وجود یک شى‏ء و دیگرى (وجود) را حاکى از تحقّق اصل هستى براى آن بداند. اما وجود خداى متعال «وجود صِرف» و «هستى مطلق» است و عقل نمى‏تواند هیچ ماهیتى را به آن نسبت دهد. پس ترکیب از اجزاى تحلیلى عقلى نیز در ساحت مقدس الهى راه ندارد.

قرآن کریم در هجده سوره، خداوند را به صفت غنا و بى‏نیازى توصیف نموده است.

یکى از لوازم این صفت آن است که او در وجود و هستى خود، به غیر ذات خویش نیازى ندارد و ترکیب ذات او از اجزاى خارجى و عقلى، ملازم با نیاز آن ذات به اجزا مى‏باشد.

و این با «غنىّ مطلق» بودن خداوند سازگارى ندارد. قرآن کریم مى‏فرماید:

«یا ایُّهَا النَّاسُ انْتُمُ الْفُقَراءُ الَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمیدُ»؛ [۶] اى مردم، همه شما نیازمند به خدا هستید و خدا بى‏نیاز و ستوده شده است.
و نیز مى‏فرماید:

«قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ»؛ [۷] بگو خدا یگانه است.
مرحوم طبرسى در تفسیر شریف مجمع‏البیان مى‏نویسد: «احد» به کسى گفته مى‏شود که در ذات و صفات خود تجزیه و تقسیم بر ندارد.[۸]

مرحوم علّامه طباطبائى نیز مى‏فرماید: «موجودى با صفت «احد» توصیف مى‏گردد که هیچ نوع کثرت، نه در خارج و نه در ذهن، نپذیرد؛ تحت عدد و شماره واقع نگردد».[۹]

امیر مؤمنان، حضرت على علیه السلام، در پاسخ مردى اعرابى که در میدان جنگ جمل، درباره معنا و حقیقت توحید از آن حضرت سؤال نمود، فرمود:

اى اعرابى، این‏که مى‏گوییم خداوند واحد است، چهار معنا دارد: دو معناى آن درباره خدا و روانیست و دو معناى آن ثابت و مسلّم است. آن دو معنا که روانیست، این است که کسى‏ بگوید خداوند واحد است و مقصودش «واحد عددى» باشد؛ زیرا خدا چیزى است که دومى ندارد و در زمره اعداد داخل نمى‏شود. آیا نمى‏بینى خداوند آن کسى را که مى‏گوید: «خداوند سومین از سه ذات است» کافر شمرده و نیز کسى که بگوید: او واحد است و منظورش «واحد نوعى» باشد؛ چرا که مفهومش این است که براى خدا شبیه و مانندى تصور مى‏شود او بزرگ‏تر و برتر از آن است که نوع داشته باشد. اما آن دو معنا از توحید که براى او روا مى‏باشد این است که کسى بگوید او واحد است- یعنى، شبیه و مانندى ندارد. آرى، پروردگار ما این‏گونه است. و نیز کسى که بگوید خداوند متعال «احدّى المعنى» است؛ یعنى، ذات او تقسیم‏پذیر نیست، نه در خارج، نه در عقل و نه در وهم. آرى، پروردگار بزرگ ما چنین‏است.[۱۰][۱۱]

——————————————————————————–

[۱] . آل عمران( ۳)، آیه ۱۸. [۲] . بحارالانوار، ج ۳، ص ۱۴. [۳] . نهج‏البلاغه، خطبه ۲۲۷. [۴] . ص( ۳۸)، آیه ۶۵. [۵] . اصول کافى، ج ۱، ص ۱۰۰. [۶] . فاطر( ۳۵)، آیه ۱۵. [۷] . اخلاص( ۱۱۲)، آیه ۱. [۸] . مجمع‏البیان، ج ۵، ص ۵۶۴، چاپ اسلامیّه. [۹] . المیزان، مترجم، ج ۲۰، ص ۶۷۰. [۱۰] . بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۰۶.« التوحید، الخصال : الطالقانی، عن محمد بن سعید بن یحیى، عن إبراهیم بن الهیثم البلدی، عن أبیه، عن المعافى بن عمران، عن إسرائیل، عن المقدام بن شریح بن هانی، عن أبیه قال : إن أعرابیا قام یوم الجمل إلى أمیر المؤمنین علیه السلام فقال : یا أمیر المؤمنین أتقول : إن الله واحد ؟ قال : فحمل الناس علیه وقالوا : یا أعرابی أما ترى ما فیه أمیر المؤمنین من تقسم القلب ؟ فقال أمیر المؤمنین علیه السلام : دعوه فإن الذی یریده الاعرابی هو الذی نریده من القوم، ثم قال : یا أعرابی إن القول فی أن الله واحد على أربعه أقسام، فوجهان منها لا یجوزان على الله عز وجل، ووجهان یثبتان فیه، فأما اللذان لا یجوزان علیه فقول القائل : واحد یقصد به باب الاعداد فهذا ما لا یجوز، لان ما لا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد أما ترى أنه کفر من قال إنه ثالث ثلاثه، وقول القائل هو واحد من الناس یرید به النوع من الجنس فهذا ما لا یجوز لأنه تشبیه وجل ربنا وتعالى عن ذلک . وأما الوجهان اللذان یثبتان فیه فقول القائل : هو واحد لیس له فی الأشیاء شبه کذلک ربنا، وقول القائل : إنه عز وجل أحدی المعنى یعنی به أنه لا ینقسم فی وجود ولا عقل ولا وهم کذلک ربنا». [۱۱] .برگرفته از کتاب: مبدا شناسی، جعفر کریمی.

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

از شیراز تا حیفامنتشر شد

جدیدترین اثر موسسه فرهنگی هنری موعود عصر(عج) با عنوان از شیراز تا حیفا سرگذشت باب …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *