آیا زمین بدون امام باقی میماند؟
همواره این دین پابرجا خواهد بود تا ۱۲ نفر در میان مردم باشند. پس زمانی که آن ۱۲ نفر درگذشتند زمین اهل خود را فرو خواهد برد …
خبرگزاری موعود به نقل از شبستان: چرا زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نیست؟ دلایلی از آیات و روایات در اثبات ولایت تکوینی؛ ولایت تکوینی به معنی داشتن علم و قدرت خارقالعاده و قدرت دخل و تصرف در طبیعت و انواع مختلف اداره و دگرگونی در عالم هستی، از ویژگیها و شئون خداوند متعال است که در آن هیچ همتا و شریک ندارد. این امر عقلی، مقتضای کمال مطلقبودن حق، واجبالوجودی او و فقر کامل ممکنالوجود و ماسوی است. به علاوه آیات قرآن که دربارۀ ولایت تکوینی خداوند متعال صراحت کامل دارند.
به دلیل وابستگی مخلوقات به حجت الهی و واسطه بودن ایشان در رساندن فیض به سایر مخلوقات و برکات فراوانی که از جانب ایشان به اهل زمین میرسد و ارتباطی که با عالم غیب دارند، میتوان نتیجه گرفت که در هیچ زمانی نمیتواند زمین از حجت خدا خالی باشد.
این مطلب مورد اتفاق شیعه و اهل سنت است که از رسول گرامی اسلام نقل میکنند که فرمود:
“همواره این دین پابرجا خواهد بود تا ۱۲ نفر در میان مردم باشند. پس زمانی که آن ۱۲ نفر درگذشتند زمین اهل خود را فرو خواهد برد.” ۱
طبق بیان رسول گرامی اسلام، قوام و استواری دین خدا، به وجود ۱۲ نفر جانشین ایشان بستگی دارد که تمام خصوصیات و ویژگیهای آنان در روایات متعدد برای مردم بیان شده است.
دینداری و عبادت تمام کسانی که راه هدایت در پیش گرفتند، مدیون و وابسته به امام(ع) است و بر همین اساس، اصل برپایی عالم و بقاء و استمرار خلقت به سبب وجود حجت خداست. همانطور که پابرجایی هرخیمه به ستون و محور آن بستگی دارد، عمود خیمۀ عالم هستی نیز وجود امام است.
محمدبن فضیل از امام رضا (ع) پرسید: آیا زمین بدون امام باقی میماند؟
امام (ع) پاسخ دادند: “خیر، باقی نمیماند. در غیر این صورت فرو میریزد.” ۲
این مطلب یک حقیقت تاریخی است که با اندک تأملی میتوان بر آن صحه گذاشت. امام عصر(عج) نیز در تأکید این مطلب روایتی دارند که فرمودند: “زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نمیماند و مردم در سرگردانی و حیرت نخواهند ماند.”۳
پی نوشت:
۱. شهر آشوب، المناقب، ج۱، ص۲۵۰ “لَا یَزَالُ هَذَا اَلدِّینِ قَائِماً اِلّا اِثنَی عَشَرَ فَاِذَا مَضَوا سَاخَتِ الاَرضُ بِاَهلِهَا”
۲. کلینی، کافی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱۱ – کمال الدین صدوق، ج۱، ص۳۰۹
۳. صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۴۴۵