طرفهای غربی بهتر از هرکسی میدانند که القاعده و گروههای شبیه به آن، بیش از آنکه چالش در بر داشته باشند، برای غرب فرصت بهوجود میآورند.
به گزارش موعود به نقل از ابنا پدیده سلفی که اکنون چون یک شمشیر دولبه، گهگاه با غرب سر ستیز دارد و گهگاه به جان مسلمانان میافتد، در تحولات اخیر جهان اسلام نقشی پارادوکسیکال یافته است؛ نقشی از یکسو ظاهرا علیه رژیمها و تمدن غربی و اما از سوی دیگر نهتنها بر ضد اتحاد جهان اسلام، بلکه مخل امنیت مسلمانان.
تفکری که القاعده خود را به آن نسبت میدهد، سلفیگری است. بهعکس تصور غالب، سلفیگری در اوان شکلگیری خود با آنچه امروز مشاهده میشود شباهت چندانی نداشت. «شیخ محمد عبده» در متون کلاسیک بهعنوان بنیانگذار تفکر سلفیگری شناخته میشود. وی از شاگردان برجسته مرحوم سید جمالالدین اسد آبادی بود و الگوی اصلی تفکرش چنین بود که اسلام در ذات خود تعارضی با پیشرفت ندارد و نباید عقبماندگی مسلمانان را به این دین مبین نسبت داد. وی اسلام سلف را اسلام واقعی معرفی میکرد که رجوع به آن راهحلی در پیشگاه مسلمانان است.
با این وجود شاگردان عبده به دو راه کاملا متفاوت پای گذاشتند. برخی به تبلیغ سکولاریسم و مدرنیته پرداختند و برخی دیگر سلفیگری افراطی امروز را بنیان نهادند. «رشید رضا» یکی از کسانی است که سلفیهای امروزین بخشی از تفکرات خود را مدیون وی هستند اما شاید بزرگترین نظریهپرداز سلفیگری را باید «سید قطب» دانست. متون تهیه شده توسط سید قطب حتی تا دهه ۹۰ هم دستورالعمل سلفیها محسوب میشد. وی که یکی از اعضای اخوانالمسلمین بود، در سال ۱۹۶۶ در مصر و توسط دولت «جمال عبدالناصر»، اسطوره پانعربها، به دار آویخته شد.
* شبکه القاعده
ریشه القاعده فعلی به گروهی بازمیگردد که «شکری مصطفی» پس از مرگ انور سادات، رئیسجمهور اسبق مصر تاسیس کرد. گروه وی با استفاده از تعالیم سید قطب به سرعت شروع به تکفیر سایر مسلمانان کرد و البته خود نیز از سوی «الازهر» تکفیر شد. این گروه از آن زمان به نام «تکفیریها» شناخته میشود.
اشغال افغانستان توسط شوروی سابق فرصتی تاریخی را برای سلفیها فراهم آورد تا تحت لوای مبارزه با کفار کمونیست شوروی در افغانستان گرد هم آیند. اعرابی که بهطور داوطلبانه به افغانستان میآمدند تا با روسها به جهاد بپردازند، بیشتر تحت تاثیر افکار «ایمن الظواهری» قرار داشتند. سازماندهی و سرمایهگذاری مالی اولیه گروه نیز برعهده «اسامه بنلادن» بود. اتحاد الظواهری و بنلادن نقطه عطفی در سازمان القاعده شناخته میشود.
القاعده از این پس بهعنوان یک بازیگر قدرتمند غیردولتی در مسائل منطقهای شناخته شد که از سوی عربستان سعودی، سازمان اطلاعات پاکستان و حتی ایالات متحده حمایت میشد. ایالات متحده در چارچوب رقابتهای جنگ سرد، قوای القاعده را در افغانستان متحد خود میدانست. برخی سلاحهای آمریکایی نیز در اختیار این گروه قرار میگرفت که از جمله آن باید به موشکهای دوشپرتاب استینگر اشاره کرد.
این پس نام القاعده دیگر بر سر زبانها میافتد و با روی کار آمدن طالبان در افغانستان، قدرت بیشتری هم پیدا میکند.
* نقش عربستان سعودی
عربستان سعودی بهنوعی امالقرای سلفیگری و مرکز نشر آن محسوب میشود. از زمان اتحاد ابن سعود و «محمد ابن عبدالوهاب» که دارای تفکرات تکفیری بود، اقتدار مذهبی در عربستان سعودی در اختیار گروههای تکفیریست.
سلفیها به سه دسته سنتی، جهادی و علمگرا تقسیم میشوند که عربستان سعودی مرکز سلفیگری سنتی است اما با این حال مقامات این رژیم روابط خوبی با سلفیهای جهادی دستکم در ظاهر ندارند.
با این حال، بازیگران غیردولتی در عربستان سعودی حامیان جدی سلفیگری جهادی محسوب میشوند. سرمایهداران کثیری در عربستان سعودی بهسر میبرند که از گروههای شبهنظامی سلفی در اقصینقاط خاورمیانه و حتی فرادست آن حمایت میکنند.
علاوه بر آن، رژیم آلسعود نیز هرجا به نفع خود ببیند، از گروههای جهادی تکفیری حمایت میکند. افغانستان یک نمونه سابق بود و سوریه نمونه بالفعل این رویکرد ریاض است.
بهواقع، آلسعود و آلشیخ با سلفیهای جهادی تعارض ذاتی در منافع ندارند اما دارای تعارضات تاکتیکی و رویکردی هستند. سیستم حاکم بر «سرزمین نجد و حجاز»، از منظر عقیدتی دارای اشتراکاتی کلان با سلفیهای جهادیست لکن در رویکرد خود به مسائل جهان، از «واقعگرایی پدافندباور» تبعیت کرده و الگوی وابستگی به غرب را پذیرفته است. حضور نیروهای آمریکایی در سرزمین عربستان، از جمله علل ناخشنودی بنلادن از آلسعود بود.
بنلادن و ظواهری مدعی چالش با تمدن غرب بوده و هستند. از منظر آنان، تمدن غرب تمدنی «رسالتگرا» است و کمر بهنابودی اسلام بسته است و نباید با آن مصالحه کرد بلکه جهاد با آن وظیفه مسلمانان است و هرکه از این جهاد سر باز زند، کافر است. علاوه بر جهاد، سلفیها از الگوی «دعوت» نیز برای مقابله با غرب بهره میگیرند که نمود اصلی آن را باید در سخنرانیهای «انور الاولقی» جستجو کرد که توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی در یمن کشته شد.
سلفیها البته تنها جهاد با غرب را وظیفه خود نمیانگارند، بلکه بر این باورند که جهاد با شیعیان هم از وظایف آنهاست. «ابومصعب زرقاوی»، سرکرده معدوم سلفیهای عراق بهصراحت از شیعیان بهعنوان پلی یاد میکرد که دشمنان از آن عبور کرده و به زعم وی، به مسلمانان ضربه زدهاند. برخی از مفتیان سلفی، برای کشتار شیعیان ثواب و اجر فراوانی به پیروانشان وعده دادهاند و در طلب همین اجرهای موهوم است که جهال سلفی با بستن کمربند انفجاری به خود در عراق و دیگر بلاد اسلامی ضمن بهشهادت رساندن تعدادی از شیعیان، خود به دوزخ میشتابند.
* سلفیگری، همچنان ابزار دست غرب
بازیگران هوشیار در عرصه روابط بینالملل، همواره به گروههای افراطی بیریشه و منفور نظیر سلفیها، نگاهی ابزاری و دوجانبه دارند. بازیگران غربی که بازی در میدان هرج و مرج آمیز روابط بینالملل را نیک شناختهاند و اساسا چیدمان قواعد بازی در این میدان را خود بر عهده دارند، بهتر از هرکسی میدانند که القاعده و گروههای شبیه به آن، بیش از آنکه چالش در بر داشته باشند، برای غرب فرصت بهوجود میآورند.
بر این اساس و طی سالهای گذشته و اکنون، اولا، با استفاده از تهدید القاعده، حضور هژمونیک خود را در زیرسیستم امنیتی خلیج فارس تثبیت کردهاند، ثانیا، با استفاده از این تهدیدات امنیتی، فضای اسلامهراسی را در جهان حاکم کرده و با رسانههای جریان غالب به آن دامن زدهاند، ثالثا، مشکلات داخلی خود را با ترساندن مردمشان از تروریسم سلفی از چشمها انداختهاند و رابعا، هرجا که لازم بوده از قدرت نظامی سلفیها برای منافع خود بهره جستهاند.
این مورد چهارم، اکنون بیش از همیشه به چشم میآید. محور مقاومت که خطرناکترین پدیده منطقه خاورمیانه برای موجودیت اسرائیل بهشمار میرود، طی بحران سوریه به شدت از سوی شبهنظامیان تکفیری مورد حمله قرار گرفته است و بهنظر میرسد که برخی عوامل، قصد تسری بحران به لبنان را که مرکز استقرار جنبش حزبا… است نیز داشته باشند.
این بدان معناست که سلفیها کاملا در زمین منافع راهبردی ایالات متحده و متحدینش بازی میکنند و علیرغم آن همه ادعای غربستیزی، قاعده بازی غربی را پذیرفتهاند. به عبارت دیگر، دشمنانی که غرب دشمن تعریف کرده است، اکنون اصلیترین اهداف گلولههای شبهنظامیان سلفی هستند.
ایدوئولوگهای سلفی، بهراحتی دشمنی با شیعیان را که به سوی همان قبله که آنان نماز میخوانند اقامه نماز کرده و به کتاب واحد و پیامبر واحد با آنان معتقدند، بر دشمنی با غرب ارجح دانسته و با سلاحهای غربی به جان گروهی از مسلمانان افتادهاند که در برخی موارد با افکار سلفی همخوانی ندارند.
بازیگران غربی با نگاه ابزاری به سلفیها، پس از استفاده لازم از آنها، بار دیگر بال و پر آنها را قیچی کرده و احتمالا بار دیگر سرکوب آنها را مستمسکی دیگر برای افزایش حضور نظامی خود در منطقه قرار خواهند داد.
با این حال، توانایی نظامی و ریشههای عمیق محور مقاومت و امکاناتی که در اختیار دارد تاکنون در برابر سلفیها نهتنها مقاومت کرده بلکه ضرباتی جدی هم به آنها وارد ساخته است. ارتش سوریه ماههاست که در جنگی تمامعیار با این جماعت بهسر میبرد و هنوز هم دست برتر را در میدان نبرد دارد.
در ضمن، برخی طرفهای بینالمللی نظیر روسها بهشدت از پدیده سلفیگری در نگرانی بهسر میبرند و دست از حمایت از دولت سوریه نمیکشند.
سلفیها بهواقع در یک بازی دو سر باخت وارد شدهاند که در این بازی بههر حال برنده نخواهند بود.