آیا این حقیقت دارد که امام زمان (ع) به خاطر ترس از کشته شدن در پرده غیبت به سر مى برند؟


آیا این حقیقت دارد که امام زمان (ع) به خاطر ترس از کشته شدن در پرده غیبت به سر مى برند؟

۱. سخن از چرایى غیبت امام زمان، علیه السلام، پیشینه اى بس طولانى دارد، به طورى که حتى در زمان پیامبر، صلى الله علیه و آله، و ائمه معصومین،علیهم السلام، نیز به دنبال بحث از حضرت مهدى، علیه السلام، و غیبت و قیام او، گاه از علت غیبت سخن به میان مى آمده است. «ترس از کشته شدن » نیز از جمله مواردى است که در همین رابطه در روایات متعدد ذکر شده است. به طور مثال در روایتى از امام صادق،علیه السلام، آمده است که در پاسخ «زراره » مى فرماید:

«یخاف و اشار بیده الى بطنه و عنقه » (1)

از کشته شدن با زهر یا با شمشیر مى ترسد.

و مى فرماید:

«یخاف على نفسه الذبح » (2)

از کشته شدن خویش مى ترسد

۲. هیچ کس نمى تواند ادعا کند که همه حکمت ها و اسرار غیبت را دریافته است، زیرا نهان زیستى امام زمان،علیه السلام، از امور غیبى پروردگار است و درک بشر از شناخت همه جانبه اینگونه امور عاجز است.

اما آنچه در روایات اهل بیت، علیهم السلام، در این باره آمده است، تنها به بخش کوچکى از این حقایق اشاره دارد، و هرگز هیچ امامى در صدد بیان همه جوانب این امر نبوده است.

شاهد این ادعا، اختلاف حکمت هاى وارد شده در روایات است که نشان مى دهد هر امامى به فراخور درک مخاطبان خود و به اقتضاى شرایط موجود، تنها وجهى را که متناسب با انگیزه خاص خود براى ورود به این مبحث بوده مطرح مى فرموده است. علاوه بر اینکه خود آن بزرگواران نیز بارها به پوشیده ماندن علل غیبت تصریح مى فرموده اند. چنانکه امام صادق،علیه السلام، مى فرمود:

«ان وجه الحکمه فى ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره… ان هذا الامر امر من الله تعالى و سر من سرالله و غیب من غیب الله و متى علمنا انه عز و جل حکیم صدقنا بان افعاله و اقواله کلها حکمه و ان کان وجهه غیر منکشف لنا.» (3)

وجه حکمتى که در غیبت حضرت مهدى، علیه السلام، هست، جز بعد از ظهورش معلوم نمى گردد… امر غیبت امرى از امور الهى و سرى از اسرار او و امرى غیبى است و ما زمانى که دانستیم خدا حکیم است، تصدیق مى کنیم که همه کارها و فرمایشات او حکمت است، اگر چه وجه و علت آن بر ما پوشیده باشد.

۳. از آنچه گذشت روشن مى شود که نمى توان گفت امام زمان، علیه السلام، به خاطر ترس از کشته شدن در غیبت به سر مى برد، بلکه باید گفت: امام زمان، علیه السلام، بنا به اراده الهى و حکمت هاى پوشیده پروردگار و بر اساس مصلحت هایى همچون حفظ جان آن حضرت، ناگزیر از غیبت است.

۴. وقتى درباره امام زمان، علیه السلام، که آخرین وارث پیامبران و امامان ،علیهم السلام، و یگانه سکاندار کشتى نجات امت اسلام است، سخن از «خوف کشته شدن » پیش مى آید، یقینا به معناى حرص به زندگى و ترس از مرگ نیست، زیرا او فرزند برومند و وارث صالح و جانشین شایسته همان امام بزرگوارى است که فرمود:

«به خدا سوگند! انس فرزند ابوطالب به مرگ، بیش از انس طفل به پستان مادر است!» (4)

«همانا محبوب ترین ملاقات کنندگان در نزد من، مرگ است.» (5)

او جانش را و همه امکاناتش را براى انجام ماموریت و مسؤولیت خویش مى خواهد. حفط جان او، حفظ پیام اوست، چنانکه ترس او از کشته شدن، ترس از نابودى اسلام و نافرجام ماندن ماموریت اقامه عدالت و توحید در سراسر گیتى است. نمونه چنین ترسى را درباره حضرت موسى،علیه السلام، در قرآن کریم مى یابیم، آنجا که خداوند در پى شرح توطئه فرعون و انجام سحر ساحران مبنى بر تبدیل ریسمانها به مارهاى بزرگ و کوچک مى فرماید:

«فاوجس فى نفسه خیفه موسى قلنا لاتخف انک انت الاعلى.» (6)

موسى،علیه السلام، در خویش ترسى احساس کرد، گفتیم: مترس که تو خود برترى.

اینکه خداوند برترى یافتن بر ساحران را تضمین مى کند، نشان مى دهد که ترس او نه ترسى عادى و به خاطر جان خویش، بلکه به خاطر احتمال فریب خوردن مردم و غلبه یافتن ساحران بوده است.

۵. وقتى که یازده امام معصوم، علیهم السلام، که برترین پاسداران توحید و والاترین رهبران بشریت بودند، هر کدام در نهایت مظلومیت با شمشیر و یا توسط زهر به شهادت رسیدند، آخرین امام معصوم که موعود همه امت ها و به ثمر رساننده همه رسالت ها بود چگونه باید از شمشیر جور و زهر جفاى دشمنان محفوظ مى ماند؟ آیا اگر او هم چونان پدران بزرگوار خویش در اثر توطئه هاى همیشگى خلفاى جور و بى تفاوتى مردم دنیاطلب به شهادت مى رسید، در اجراى وعده حتمى خداوند که غلبه اسلام ناب بر همه ادیان و وراثت صالحان و امامت مستضعفان است، خللى پیش نمى آمد؟ براستى چه تدبیرى جز غیبت مى توانست ضمانت کننده حفظ جان امام،علیه السلام، و عقیم ماندن توطئه هاى دشمنان اسلام باشد؟

۶. اگر بپذیریم که ترس از کشته شدن آن بزرگوار، نه فقط یکى از علل آغاز غیبت، بلکه انگیزه اى براى استمرار آن نیز هست; همین امر مى تواند عاملى بیدارى آفرین و تذکردهنده و اصلاحى باشد، چرا که نشان دهنده عدم آمادگى جامعه براى پذیرش رهبرى امام زمان، علیه السلام، و تحمل عدالت مطلق او در ابتداى دوران غیبت و نیز در زمان حاضر است و تلاشى همه جانبه از سوى فرد براى خودسازى، و از سوى مسؤولان و اندیشمندان براى اصلاح جامعه، در جهت آماده سازى شرایط لازم براى ظهور را مى طلبد که خوشبختانه بروز شکوهمند انقلاب اسلامى و استقرار پرافتخار ولایت فقیه در جهان معاصر، گامى بزرگ و استوار در همین راستاست.

بندرعباس، آقاى ناصر امینى:

بعضى ها مدت غیبت صغراى امام زمان،علیه السلام، را ۷۴ سال و بعضى ۶۹ سال مى دانند، کدام درست است؟

۱. آنان که مدت غیبت صغرى را ۷۴ سال مى دانند، آغاز آن را از هنگام تولد امام زمان ،علیه السلام، یعنى سال ۲۵۵ق، و آنان که مدت آن را۶۹ سال مى دانند شروع آن را همزمان با شهادت امام حسن عسکرى، علیه السلام، و آغاز امامت آن بزرگوار یعنى سال ۲۶۰ ق محاسبه مى کنند. (که در هر تقدیر همه تاریخ نگاران پایان غیبت صغرى را سال ۳۲۹ ق مى دانند. )

. در برخى روایات که در ارتباط با غیبت حضرت مهدى،علیه السلام، از رسول خدا ،صلى الله و علیه و آله، و سایر معصومین،علیهم السلام، وارده شده است، تنها به اصل غیبت و طولانى شدن آن اشاره شده و چون معصوم،علیه السلام، در صدد بیان انواع غیبت نبوده، آن را به صغرى و کبرى تقسیم نفرموده است. به طور مثال از پیامبر، صلى الله و علیه و آله، روایت شده که فرمود:

«مهدى،علیه السلام، از فرزندان من است. اسم و کنیه اى همانند من دارد و از جهت اخلاق و خصوصیات ظاهرى بیشتر از هر کس به من شباهت دارد. او را غیبت و حیرتى هست که طى آن گروههاى بسیارى به گمراهى کشیده مى شوند.» (7)

و امام صادق،علیه السلام، فرمود:

«به خدا سوگند که امام شما را در طى سالیان دراز غیبتى هست، و شما به تحقیق مورد آزمایش قرار مى گیرید… و دیدگان مؤمنین بر او گریان مى شود و زندگى آنان همچون کشتى طوفانزده دستخوش حوادث مى گردد. (۸) »

اما در برخى روایات تصریح شده است که حضرت مهدى، علیه السلام، دو نوع غیبت دارد که یکى کوتاه و دیگرى طولانى است. امام صادق، علیه السلام، مى فرمایند:

«للقائم غیبتان احدیهما طویله و الاخرى قصیره » (9)

و نیز امام سجاد،علیه السلام، از جد بزرگوار خویش امیرالمؤمنین علیه السلام نقل فرموده است که:

«قائم ما را دو غیبت است که یکى طولانى تر از دیگرى است، به حدى که بر امامت او ثابت قدم نمى ماند مگر کسى که یقین و ایمانش قوى و معرفتش صحیح باشد.» (10)

در هیچ کدام از این دو دسته روایات اشاره اى به مدت غیبت نشده، چنانکه در هیچ روایت دیگرى نیز به مدت دقیق غیبت صغرى یا کبرى تصریح نشده است.

۳. اگر چه بسیارى علما آغاز غیبت صغرى را با تردید بین سالهاى ۲۵۵ و ۲۶۰ ذکر کرده اند، و حتى بزرگانى همچون علامه مجلسى (در شرح و توجیه برخى روایات مربوط به زمان غیبت صغرى) قول اول را اختیار فرموده است. اما با دقت در برخى دلایل و شواهد مى توان آن را معین نمود و سال ۲۶۰ را قطعى دانست:

پى نوشتها:

۱. کمال الدین، ج ۲، ص ۳۴۶.

۲. کمال الدین، ج ۲، باب ۴۴، ص ۴۸۱.

۳. کمال الدین، ج ۲، باب ۴۴، ص ۴۸۲.

۴. نهج البلاغه، خطبه پنجم.

۵. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۰.

۶. سوره طه،آیات ۶۸-۶۷.

۷. ینابیع الموده، ص ۴۸۸ و۴۹۳; منتخب الاثر، ص ۱۸۲ به نقل از کفایه الاثر.

۸. کمال الدین، ج ۲، باب ۳۳، ص ۳۴۷.

۹. منتخب الاثر، ص ۲۵۱ به نقل از غیبت نعمانى .

۱۰. ینابیع الموده، ص ۴۲۷.

 

ماهنامه موعود شماره ۵

Check Also

چرا حضرت مهدی(ع) دو غیبت دارند؟ چرا از همان ابتدا غیبت کبرا آغاز نشده است؟

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *