امام جوان

روزهای آخر عمر امام جوان بود. خبر مسمومیت امام حسن عسکری(علیه السلام) بین مردم پیچیده بود و ولوله ای در شهر به راه‌انداخته بود.
ابوسهل نوبختی، آن روزها حال خوشی نداشت. موجی از نگرانی و غم در دلش جا خوش کرده بود. آن روز صبح هم مثل روزهای قبل به دیدار امام(ع) رفته بود.
ابوسهل کنار بستر امام حسن عسکری(ع) نشسته بود و سریع با گوشه ی آستینش اشک هایش را پاک می‌کرد تا مبادا با اشک هایش اسباب ناراحتی امامش را فراهم کرده باشد.

در حالی که سم، رمقی برای امام(ع) باقی نگذاشته بود، ایشان با صدایی لرزان خادمشان، عقید را صدا کردند و فرمودند: اى عقید! مقدارى آب – به همراه داروى مصطکى – بجوشان و بگذار سرد شود.

لحظاتی گذشت، عقید کاسه ی جوشانده را کنار حضرت(ع) قرار داد و از اتاق بیرون رفت.
امام حسن عسکری(ع) با دستانی لرزان کاسه را نزدیک لبان مبارک بردند، از شدت لرزش دست کاسه به دندان های حضرت(ع) می خورد و ایشان نمی توانستند چیزی بنوشند به همین خاطر هم آب را روى زمین گذاشتند و به خادم خویش فرمودند: اى عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا کودک خردسالى را مى بینى که در حال سجده و عبادت است، بگو نزد من بیاید.

خادم داخل اتاق شد و لحظاتی بعد، صقیل، مادر آن فرزند عزیز آمد و دست کودک را گرفت و پیش پدرش ‍آورد.

همین که چشمان امام(ع) به فرزندشان افتاد، اشک امانشان نداد و با حال گریه به او فرمودند: اى پسرم ! تو سیّد و بزرگ خانواده ما هستى، من به سوى پروردگار خود رحلت مى نمایم، مقدارى از آن آب مصطکى را با دست خود بر دهانم بگذار.
امام(ع) جرعه ای از آن آب نوشیدند و فرمودند: مرا کمک کنید تا نماز به جا آورم.

کودک حوله اى را که در کنار پدر بود، روى دامان امام (ع) انداخت و سپس پدرش را کمک کرد تا وضو بگیرند.

امام حسن عسکری(ع) با بدنی ناتوان آخرین نمازشان را خواندند و سپس رو به کودک فرمودند:
اى فرزندم ! تو را بشارت باد، که تو صاحب الزّمان و مهدى این امّت هستى، تو حجّت و خلیفه خدا بر روى زمین مى باشى، تو وصىّ من و نیز خاتم ائمّه و اهل بیت عصمت و طهارت خواهى بود و جدّت، پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله) تو را هم نام خود معرّفى نموده است.
دقایقی گذشت، جان امام(ع) پر شده بود از شوق دیدار پروردگار. امام شهید شد.

کتاب الغیبه شیخ طوسى : ص ۲۷۱، ح ۲۳۷، بحارالا نوار: ج ۵۲، ص ‍ ۱۶، ح ۱۴؛ به نقل از سایت شهید آوینی به آدرس http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamAskari/Shahadat/86/40dh-asgary/footnt01.htm#link60

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *