“عبادت هدف زندگی است” چه معنایی می‏دهد؟

اگر مردم می‎دانستند معنای عبادت چیست، گمان نمی‏رود کسی پیدا می‏شد که خود را عابد نداند، یا کسی خود را بر کنار از دامان پیشگاه ربوبی تلقی کند.

تعریف مفهوم عبادت و منحصر ساختن آن در اعمال و حرکات مخصوصی که از روی عادت و یا انگیزه‏هایی ناچیز صورت می‎‏گیرد، آنچنان نابجا و غلط است که تعریف انسان و منحصر ساختن عظمت و امکانات او در نشستن چند لحظه‏ای و بازی کردن با انگشتر و تسبیحش، یا گذاشتن یک صفحه کاغذ سفید روی میز و خط کشی‎های کج و راست بدون هدف روی آن.

اگر مردم می‎دانستند معنای عبادت چیست، گمان نمی‏رود کسی پیدا می‏شد که خود را عابد نداند، یا کسی خود را بر کنار از دامان پیشگاه ربوبی تلقی کند. برای توضیح به این معنا می‎گوییم، همین مقدار کسی آگاهی پیدا کند که:

– دستگاه طبیعت برای او گهواره‏ای است که وی را به حرکت در می‏آورد و شیرش می‎دهد تا بزرگ شود.

– آن گاه همین دستگاه طبیعت، دبستان و دبیرستان و دانشگاه و آزمایشگاهی است که گنج‏های نهفته روانی او را به منصه ظهور می‏رساند و قابل بهره ‏برداری می‏سازد.

– از جنبه گهواره‏ای طبیعت گرفته تا جنبه عالی‎ترین آزمایشگاهی آن، همه و همه اجزاء معبد بزرگی هستند. پس از توجیه این حقایق سه گانه، او با یک آگاهی، آری فقط با یک آگاهی… به این که در جهان هستی در مسیر« انالله و انا الیه راجعون» در حرکت است، عبادت را شروع کند و پایانش لقاء الله یعنی «دیدار با خدا» خواهد بود. این که گفتیم پایانش دیدار خداست به آن معنا نیست که این غایت و هدف پس از جدایی روح از بدن یا در روز رستاخیز صورت خواهد گرفت، بلکه از اولین لحظه شروع عبادت، غایت و هدف مزبور تدریجاً بر سراغ او خواهد آمد.

این عبادت، کمیت و کیفیت مخصوصی ندارد، از بیل زدن زراعت روستا بچه‏ای در مزرعه خود گرفته تا چشم پوشی از میلیاردها ثروت در راه خدمت به انسانها که نهال‏های باغ خداوندی هستند، از مطالعه یک سطر دانش برای رسیدن به واقعیات گرفته تا جهان بینی کلی، از جارو کردن کارگاه برای معیشت و کار کارگر و مدیریت صحیح کارفرما، همه و همه با شرط فوق عبادت معبودی یگانه است. اما حرکات و اذکار و سایر عبادت‏های مقرّره، برای به خود آوردن جدی انسان‏هاست تا لحظاتی چند رو در روی خود قرار گیرند و تدریجاً روان را صیقلی کنند و جمال الهی را در آن ببینند و به کمال گرایند.

اگر همه انسانها موفق به چنین عبادتی شوند سپس چه؟

می‎گویند بسیار خوب، ما می‎پذیریم که عبادت دارای مفهوم بسیار وسیع‏تر از آن است که معمولاً در میان مردم رواج دارد، باز این سؤال باقی می‎ماند که نتیجه نهایی از این گونه زندگی پاک و اعلا چیست؟

می‏گوییم این سؤال شبیه این است که درباره قطرات آب یک جویبار که با تکاپو و گذشت لحظه‏ها رو به اقیانوس می‎‎روند بپرسید که سپس چه؟

این سؤال مادامی‌که قطرات در جویبار در حال تکاپو و جریان هستند منطقی است، ولی پس از ورود به اقیانوس که به فعلیت رسیدن هستی قطره‎هاست این سؤال«سپس چه؟» منطقی نخواهد بود؛ زیرا دیگر انتظاری در کار نیست تا سؤال مطرح شود، یا پس از آن که مواد و عناصر جامد، ترکیب و تفاعل یافتند و حیات را به وجود آوردند و حیات هم رشد پیدا کرد و آماده پذیرش و فعالیت روح شد گفته شود«سپس چه؟!» چنین سؤال کننده‎ای باید بداند که این سؤال یادگار دوران پیش از انقلاب قطره به دریا و عناصر بی جان به ذی روح است، و این توقعی غیر منطقی است که در جستجوی همان سنخ پاسخی که در دوران پیشین به پرسش‏هایش داده می‎شود.

مثلاً میل دارد در سؤال از چگونگی روح، بعد و عرض و طول و کیفیت‏های رنگی و حرکت و سکون جسمانی را که از آنها عبور می‎کند. بشنود و به طور کلی گمان می‎کند چون و چراها همان‏هاست که پیش از انقلاب(قطره به دریا) برای او مطرح می‎گشت و جواب‏ها هم باید از سنخ همان پاسخ‏ها باشد.

بنابراین سؤال «سپس چه؟» وقتی صحیح است که حالت انتظاری در سؤال کننده وجود داشته باشد و پاسخ به انتظار او خاتمه دهد. وقتی فرض شده است که با ورود به قلمرو پیشگاه مبدأ اعلا، انتظار و کاوش و چشم به راهی وجود ندارد، سؤال «سپس چه؟» به کلی منتفی می‏گردد. ممکن است بگویید: سؤال مزبور به ذهن افراد زیادی آمده و آن چه گفته شد قانعشان نساخته است، پس پاسخ شما درست نیست.

درپاسخ می‎گوییم: خارکنی را در نظر بگیرید که لبه داسش کند شده و از بریدن خارها عاجز گشته است و این ناتوانی باعث شده که صدها سؤال درباره خارستان و حتی موجودیت خودش برایش مطرح شود شما که به تمام خارستان و همه شئون خارکن آگاهید پاسخ‎های کاملاً منطقی به او می‎دهید، ولی او می‎گوید«سپس چه؟» این خارکن در حقیقت یک درد دارد و آن کندی داس اوست که به زحمتش انداخته است، لذا به جای این که برود سوهانی پیدا کند و لبه داسش را تیز کند منطقی‎ترین پاسخ‏های شما را درباره خارستان و موجودیت خویش نامفهوم تلقی می‎کند و می‎گوید: «سپس چه؟»

خلاصه این که هرچه در قلمرو حیات عمیق‎تر فرو برویم، ارتباط حیات را با خداوندی که ما فوق قانون علیت و بی نیاز از مقدمه چینی است، بیشتر در می‎‏یابیم و همچنین جدا نبودن هدف حیات از ماهیت خود حیات روشن می‏شود و رنگ جالب«سپس چه؟» مات می‏گردد.

ولی چیزی که همه در آن اشتراک دارند، این است که از مسیر معمولی حیات که در مجرای مقدمه، هدف و شرط علت و معلول قرار گرفته است؛ فراتر گذاشته شود و خود ماهیت حیات مورد توجه قرار گیرد.

همچنین ببینید

photo 2024 11 13 20 30 33 310x165 - نشریه الکترونیکی عربی «صراط» ویژه ماه جمادی الاول منتشر شد

نشریه الکترونیکی عربی «صراط» ویژه ماه جمادی الاول منتشر شد

شماره یکصد و بیست و دوم نشریه الکترونیکی عربی «صراط» موسسه فرهنگی هنری موعود عصر(عج) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *