در جریان هجرت حضرت موسىعلیه السلام از مصر به سوى شهر مدین در ایام جوانى، قرآن کریم از دو دخترىسخن مىگوید که به خاطر سالخوردگى پدر پیرشان مجبور بودند خودشان گوسفندان را از آب چاه مدینسیراب نمایند؛ اما تا زمانى که مردم در کنار چاه در حال آب دادن به چارپایانشان بودند، به سبب حیا و عفتى که در وجودشان قرار داشت، در گوشهاى به انتظار مىماندند؛ چنان که وقتى موسىعلیه السلام به نزد آنان رفت و علت دورى گزیدن ایشان را جویا شد، در جواب گفتند: »لا نسقى حتى یصدر الرعاء«؛ (۱) »ما گوسفندان خود راسیراب نمىکنیم تا چوپانان همگى ]حیوانات خود را آب دهند و[ خارج شوند.«
آن گاه حضرت موسى علیه السلام با روحیه جوانمردى با آنکه خسته و گرسنه از سفر طولانىاش بود، به پیش رفته واز چاه آب کشیده، زگوسفندان آن دو را سیراب نمود و سپس به زیر سایه دیوارى پناه برد. آن دو دختر با ایمان وعفیف که در حریم پاک و بهشتى پدرى چون شعیب نبىعلیه السلام پرورش یافته بودند، به خانه برگشته، ماجرا را براى پدر تعریف کردند و به توصیه حضرت شعیب علیه السلام یکى از دختران به نزد موسى علیه السلام بازگشت تا دعوت پدر رابراى دیدار و گرفتن مزد سیراب کردن گوسفندان ابلاغ نماید.
در این صحنه نیز قرآن کریم به صفت حیاى آن بانو تأکید مى ورزد و مىفرماید: »فجاءته احداهما تمشىعلى استحیاء«؛ (۲) »ناگهان یکى از آن دو ]دختر[ به سراغ او آمد، در حالى که با نهایت حیا گام برمىداشت.« واین به فرموده رسول اکرمصلى الله علیه وآله همان دختر بزرگتر، یعنى صفورا بود که بعدها به همسرى حضرت موسىعلیه السلام درآمد.(۳) بنابراین، صفورا و خواهرش از بهترین نمونهها و الگوهاى قرآنى در زمینه حیا و عفت هستند که بهرهمندى ایشان از این صفت، نشان دهنده ایمان عمیق آنان مى باشد؛ چرا که به بیان امام صادق علیه السلام کسى که فاقد حیا باشد، از داشتن نعمت ایمان بى نصیب است: »لا ایمان لمن لا حیاء له.«(۴)
۱) قصص / ۲۳.
۲) همان / ۲۵.
۳) ر. ک: بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۲.
۴) وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۶۶