حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی بیان داشت: مگر ممکن است حکیمی تشنه بیافریند و آب خلق نکند، آنان که مبدأ حکیمانه را نمیپذیرند با حدس جهان را اداره میکنند، آنان هیچ احتمال نمیدهند که بیماری علاج نداشته باشد از این رو مرتب پژوهش میکنند، میگویند در این جهان منظم نمیتواند یک بیماری بدون دلیل وجود داشته باشد، این وجود نداشتن بیماری لاعلاج یک قضیه است، این یک قضیه حسی و تجربی نیست، بلکه یک قضیه تجریدی است
به گزارش موعود به نقل از رسا، حضرت آیتالله العظمی عبدالله جوادی آملی، پیش از ظهر سهشنبه در درس تفسیر خود در مسجد اعظم قم به ادامه تفسیر سوره مبارکه روم پرداخت و گفت: اگر بخواهیم مطلب و قضیه مجهولی را معلوم کنیم باید از قیاس یا استقرا یا تمثیل منطقی استفاده کنیم، غیر از اینها تمثیل است که مطلب را در حد تصدیق و قضیه در دسترس مخاطبان قرار میدهد، آیه ۲۸ سوره مبارکه روم از این قبیل است، خدا مثال میزند و میگوید شما یک کارگر ساده را شریک کارفرما نمیدانید چگونه کسانی که در حد خدا نیستند، شریک او قرار میدهید، این موضوع از سنخ قیاس یا استقرا یا تمثیل منطقی نیست.
وی با اشاره به «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» افزود: خداوند پس از آن فرمود در درون شما قطبنمایی قرار دارد، در درون شما گرایشی به سمت دین وجود دارد و تحمیلی برای شما نیست، شما اگر دستی به این نزنید و نه راه کسی را ببندید و نه بیراهه بروید با همین میتوانید زندگی سعادتمند داشته باشید، این مطابق با فطرت و دین قیم است، این اسلام است، برای اینکه انسان در برابر آفریدگار خود منقاد و مسلم است، این فطرت در هر موجودی هست، نه تنها سیرش الی الله است، بلکه صیرورتش هم الی الله است، هم سیر دارد و هم صیرورت، اگر کسی عمدا روی این فطرت خاک غریزه و اغراض ریخت و آن را زنده به گور کرد، دیگر نمیتواند از آن بهره ببرد، گاه انسان مقدار کمی خاک میریزد، اما گاه چیزی را در اعماق زمین دفن میکند، اگر این فطرت زنده به گور شد کسی حرف آن را نمیفهمد، خدا فرمود قطبنمای شما به سمت دین خدا است.
مفسر برجسته قرآن کریم با اشاره به اسلامی شدن دانشگاهها بیان داشت: کسانی که دستشان خالی است و بدون منبع هستند به همین علوم رایج بسنده میکنند، اما اگر کسی دستش پر باشد و منبع داشته باشد توان ارائه مباحث انسانی را بر اساس اسلام خواهد داشت، آنکه ملحد است هیچ منبعی جز حس تجربی و طبیعی از یک سو و بررسی تاریخ از منظر حس و تجربه ندارد، این غیر از آسمان و زمین ظاهری چیزی نمیفهمد و غیر از سیر افقی اشیا چیزی نمیداند، غیر از برخورد طبیعی انسان با ماده چیزی نمیفهمد، از نظر معرفتشناسی این حس تجربی کف علم است و ما سواد کمتری از آن نداریم، وحی سلطان همه علوم است، بیشتر مشکلات مردم با همین معرفت تجربی حل میشود، اما آن طرف، برزخ با این علوم حل نمیشود، آنان نمیتوانند آن طرف را اثبات یا نفی یا نسبت به آن شک کنند، اگر بخواهد نفی کند دلیل ندارد، اگر بخواهد اثبات کند، دلیل ندارد، اگر بخواهد شک کند حق ندارد، تنها میتواند بگوید من رشتهام نیست.
وی افزود: ملحدان اگر بخواهند علوم انسانی تدوین کنند، وضع همین است، مشرکان دستشان از منبع تجریدی کوتاه است، اگر بخواهند از علوم انسانی چیزی بنویسد از همین حس و تجربه و منبع تاریخ مینویسند، اما انسان موحد دستش باز است و میداند خدایی که انسان را آفرید به او فرصت داد تا بهاندازه جهان کنونی و بهاندازهای قبل از جهان و بعد از جهان بیندیشد، کل این زمین و آسمان عوض میشود و انسان همچنان باقی است، این اگر بخواهد برای خود علوم انسانی تدوین کند چیزی مینویسد که برای مسافر خوب باشد نه این که برای پایان راه خوب باشد، این انسان است که وارد برزخ میشود، اگر کسی بخواهد علوم انسانی را چه در بخش سیاست چه در بخش جامعهشناسی چه در بخش هنر چه در بخشهای دیگر تدوین کند باید انسان را با این مجموعه بشناسد و برای او علوم تعیین کند، هنر نازل دور باطل حس و خیال است، و هنر متنزل آن است که معقول را به کارگاه متخیله بیاورد و خروجی را به خیال دهد و خروجی آن را به عالم حس دهد، اگر کیفیت ارائه مطابق با شرع نباشد ولو هنر متنزل باشد، باز هم خلاف شرع است، کیفیت ارائه نیز باید برابر با کتاب و سنت باشد.
آیتالله جوادی آملی اظهار داشت: قرآن کریم دو جدل دارد، یکی جدل منطقی و دیگری جدال فطری که در کنار بحث فطرت مطرح میکند، به مشرکان میگوید که شما سفر دریا یا سفر زمینی یا حال وحشت یا حال بیماری را آزمودید و به وضعی رسیدید که هیچ کس توان کمک به شما را ندارد، اما در آن حال انسان ناامید نیست، این ناامید نبودن یعنی قدرت قهاری هست که میتواند دریا را مهار کند، مگر ممکن است حکیمی تشنه بیافریند و آب خلق نکند، آنان که مبدأ حکیمانه را نمیپذیرند با حدس جهان را اداره میکنند، آنان هیچ احتمال نمیدهند که بیماری علاج نداشته باشد از این رو مرتب پژوهش میکنند، میگویند در این جهان منظم نمیتواند یک بیماری بدون دلیل وجود داشته باشد، این وجود نداشتن بیماری لاعلاج یک قضیه است، این یک قضیه حسی و تجربی نیست، بلکه یک قضیه تجریدی است، این قضیه برای کسی که مبدأ را نپذیرفت یک قضیه حسی است، میگویند ممکن نیست در این جهان یک بیماری لاعلاج باشد، از این قضیه میتوان مبدأ حکیمانه را اثبات کرد، در درون انسان «اللهخواهی» است و در هنگامیکه سختیها بروز میکند اگر انسان این دسیسهها و خاکهای اغراض و غرایز را کنار ببرد از جانش «یاالله» برمیخیزد، هیچ کسی نیست که بگوید یکی از خانواده تو در اتاق عمل است و او در درون خود با کسی مناجات نمیکند، این جدال فطری است، خدا قابل انکار نیست چون در درون انسان قطبنمایی است که انسان را به الله دعوت میکند، «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا».
وی با اشاره به آیه «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ»، خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم تحولی در علوم انسانی پیدا شود با این مبانی باید جامعه شناسی، هنر و مانند آن را شکل دهیم، اگر فرد موحد بود جامعه را به وحدت دعوت میکند، انسان موحد قطبنمایش به سمت خدا است، همه نمازگزاران به سمت قبله نماز میخوانند، کسی که بنا شد موحدانه کشور و جامعه را موحدانه اداره کند و موحدانه در راهپیمایی شرکت کند هرگز تفرقه و اختلاف نخواهد انداخت، هیچ موحدی کسی را به تفرقه دعوت نمیکند، هیچ مشرکی هم کسی را به وحدت دعوت نمیکند برای این که هوسها متعدد است، بعد از این که فرمود تو و همه مؤمنان به سوی خدا بروید و نماز را اقامه کنید، توصیه کرد از کسانی که مشرک هستند و دینشان را فرقه فرقه کردند نباشید، اختلاف نظر حرف دیگر است، اما گاه کسی نحلهای دربرابر انبیا آورده آن جزو همین تفرقه است، کسانی که هوامدار بودند و در برابر انبیا از خود نحله جدیدی به وجود آوردند تفرقه ایجاد کردند، تفرق از جامعه و تفریق یک ملت دنباله شرک است، اینکه فرمود « «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّـهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِکُونَ» همین است، بسیاری از مؤمنان مشرک هستند، اینکه مثلا میگوییم اگر فلان نبود من مشکلم حل نمیشد، بلکه باید گفت خدا را شکر که به وسیله فلان شخص مشکل من را حل کرد، که این جزو شرک ضعیف است.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه با قرائت آیه « وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَهً إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ» گفت: یک وقت است که انسان مختصری آسیب ببیند، پروردگارش را میخواند چه برسد به آنکه در کشتی گرفتار شود، وقتی انسان به خطر رسید و دستش از همه جا کوتاه و ناامید شد، درون آن باز و شکوفا میشود، آن درون، فطرت است، هیچکسی را خداوند بدون سرمایه خلق نکرد، «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» به نفسی قسم و کسی که این نفس را مستوی الخلقه خلق کرد، و مستوی الخلقه بودن روح این است که او به توحید عالم است و پس از آن با الهام خیر و شر را به او آموخت، بدن برخی ممکن است عیبناک باشد اما روح هیچ کسی بدون کمال نیست، اگر کسی فطرت را دفن نکند قطبنما دارد، این که بین قوای سهگانه تفکیک است این را از جای دیگر نگرفتهاند بلکه از درون انسان گرفتهاند، خدای سبحان یک دستگاه تقنینی که همان « وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» به انسان داد، یک دستگاه اجرایی مانند اعضا و جوارح داد و یک دستگاه قضایی مانند نفس لوامه به ما داد که میان اجراییات و تقنین هماهنگی ببیند، اگر دستگاه قضاییه ببیند هماهنگی وجود دارد خوشحال میشود، انسان قبل از اینکه این نفس لوامه را خاموش نکند در اثر گناه میلرزد، اما تداوم و استمرار گناه، این نفس لوامه را خفه میکند تا جایی میرسد که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»، اگر انسانی به دنیا آمده است اگر مختصر سمیبه بدن او برسد میمیرد یا بالا میآورد، کسی هم که جوان شد و معتاد شد به آن عادت میکند.