پیامبران الهی (علی نبینا و علیهم السلام)، در اجرای فرامین الهی، گاهی مجبور به سفرهای بسیاری میشدند. گاهی تمام عمر در سفر بودند و گاهی سفرهایشان نه در عرض زمین بلکه در عمود آسمان بود. حضرت موسی (ع)، همراه با قوم بنی اسرائیل، سفرهای بسیاری انجام دادند؛ حضرت عیسی (ع)، همواره در حال تبعید به سر میبردند و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، سفری به هفت آسمان داشتند که آن را با نام «معراج» میشناسیم.
از میان سفرهای پیامبران، سفر برخی از آنان بسیار خواندنی است. در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
۱. حضرت ابراهیم (علیه السلام)، مرد مسافر
حضرت ابراهیم (ع) از آن دسته از پیامبرانی بودند که مکان ثابتی برای تبلیغ دین خداوند نداشتند. بلکه از مکانی به مکان دیگر سفر میکردند و در میان اقوام مختلف، به ارشاد و راهنمایی می پرداختند. اگر قرآن را خوانده باشید حتماً داستان گفتگوی حضرت ابراهیم (ع) با ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشید پرستان شنیده اید. حضرت ابراهیم (ع)، در حال گذر از میان تمامی این قبایل، با آنها به گفتگو می پرداختند و توحید واقعی را به آنان گوشزد میکردند. (۱)
امّا سفری که حضرت ابراهیم (ع) در آن، به عنوان «مهاجر خداوند» توصیف شدند، سفری است که پس از جریان بت شکنی و سرد و سلامت شدن آتش اتفاق افتاد.
حضرت ابراهیم (ع) بعد از جریان آتش سوزی نمرود و انجام رسالت خویش در سرزمین بابل تصمیم گرفتند به سوی شام هجرت کنند. (۲) ایشان پس از این تصمیم فرمودند: «وَقالَ اِنّی مُهاجِرٌ اِلی رَبّی اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» (۳) (گفت من به سوی خدای خود مهاجرت میکنم. او عزیز و حکیم است.)
خداوند بخاطر این هجرت حضرت ابراهیم (ع)، عطایای فراوانی به ایشان بخشید. از آن جمله که در قرآن آمده است: «و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که او عزیز و حکیم است و ما به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و در دودمانش نبوّت و کتاب (آسمانی) قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و در آخرت از صالحان است.» (۴)
خداوند بر اثر هجرت و تلاش ابراهیم (ع) تمام احوال ناراحت کننده او را به ضد آن و به بهترین حالت تبدیل نمود؛ بت پرستان بابل میخواستند ابراهیم را با آتش بسوزانند آتش گلستان شد. آنها میخواستند او همیشه تنها بماند، خداوند به فرزندان او برکت داد. بعضی از نزدیکترین افراد به او ـ از جمله آذر ـ گمراه و بت پرست بودند، خداوند در عوض به او فرزندانی داد که هم خود هدایت یافته بودند و هم هدایتگر دیگران شدند و از آن جمله، رسول گرامی اسلام (ص) است. حضرت ابراهیم (ع) در آغاز مال و جاهی نداشتند، امّا خداوند در پایان، مال و جاه عظیمیبه ایشان عطا کرد. همه ی این بخشش ها، بخاطر هجرتی بود که حضرت ابراهیم (ع)، به سوی خداوند و به قصد نزدیکی به خداوند، انجام دادند. (۵)
۲. حضرت موسی (ع)، مسافر مصر
حضرت موسی (ع)، در خانه ی فرعون و در ناز و نعمت بزرگ شدند. امّا واقعه ای سبب شد که آن حضرت، که منجی قوم خویش بودند، از میان فرعونیان بگریزند. ماجرا از این قرار بود که حضرت موسی (ع)، در طی یک دعوا، ناخواسته یکی از فرعونیان را به قتل رساندند. در اثر این واقعه، فرعونیان در خفا نقشه ریختند تا آن حضرت را مجازات کرده و به دار آویزند. حضرت موسی (ع) که توسط یکی از دوستدارانشان از این جریان باخبر شدند، با سختی فراوان، از مصر به سمت شمال حجاز گریختند.
در همین سفر بود که به حضرت شعیب (ع) برخورد کردند و به چوپانی مشغول شدند. حضرت موسی (ع) در این هجرت، در کنار مستضعفان جامعه ی خویش، زندگی کردند و از سختی آنان باخبر گشتند تا زمانی که قلب و وجودشان، آمادگی تحولی بزرگ در جهان را پیدا کرد و بدین ترتیب، منجی بنی اسرائیل، به پا خاست. (۶)
خداوند در اثر این هجرت، به درخواست حضرت موسی (ع)، زبان ایشان را گشاده، قلب ایشان را صبور و پشتشان را با برادرشان هارون، گرم ساختند. در سوره ی طه، شرح این واقعه آمده است. (۷)
۳. حضرت خضر (ع)، پیر سفر
یکی از داستانهای خواندنی قرآن کریم، سفری است که با همراهی حضرت موسی (ع) و حضرت خضر (ع) صورت گرفت. ماجرای این داستان از جایی شروع شد که خداوند، اراده کرد که به حضرت موسی (ع)، داناتر از خودش را نشان بدهد بنابراین او را همسفر با استادی دانا و حکیم کرد که حضرت موسی (ع) سر از کارهایش درنمی آرود.
حضرت خضر (ع)، در این سفر دست به سه کار زدند که به نظر حضرت موسی (ع) عجیب آمد: اول آنکه به کشتی مردی مهربان داخل شدند و حضرت خضر (ع)، آن را سوراخ کرد. دوم اینکه، به شهری وارد شدند و حضرت خضر (ع) در برابر چشمان وحشت زده ی حضرت موسی (ع)، کودکی را که بازی میکرد، کشت و سوم: به شهری با مردم نامهربان وارد شدند و حضرت خضر (ع)، دیواری را که در حال فرو ریختن بود، در آن شهر، تعمیر کرد.
وقتی حضرت موسی (ع) تاب از کف داد و علت این وقایع را پرسید، حضرت خضر (ع) به او توضیح دادند: «آن کشتی برای گروه مستمندی بود. پادشاه ستمگر آن سرزمین، کشتی های سالم را از دست صاحبانشان میگرفت، بنابراین من کشتی را سوراخ کردم تا وسیله ی معیشت مستمندان از دستشان خارج نگردد.
آن پسر، پدر و مادر باایمانی داشتند و در آینده، آن پسر، راه کفر را می پیمود و با کشتن آن پسر خواستیم پدر و مادرش فرزندی پاک و با ایمان به دنیا بیاورند.
سوم آن دیوار برای دو نوجوان یتیم بود و گنجی برای آن دو زیر آن پنهان شده بود. اگر دیوار فرو می ریخت، مردم نامهربان آن شهر، گنج را تصاحب میکردند. پس دیوار را تعمیر کردم تا گنج به دست آن دو یتیم برسد.» (۸)
۴. سفر حضرت یونس (ع) به دهان ماهی
یکی از شگفت انگیزترین سفرهایی که در قرآن به آن اشاره شده است، سفر حضرت یونس (ع)، به دهان ماهی است. در روایات، علت این سفر وحشت انگیز، نفرین زودتر از موقع حضرت یونس (ع) در حق قومش، بیان شده است. (۹)
حضرت یونس (ع)، پس از نفرین قومش، راهی دریا شد. در میان راه، کشتی با ماهی بزرگی رو به رو شد که دهانش را به سمت آنها باز کرده بود. مسافران کشتی، با همدیگر به این نتیجه رسیدند که گناهکاری در میان جمع است. بنابراین قرعهانداختند و قرعه به نام حضرت یونس (ع) در آمد. پس از سه بار قرعهانداختن و آمدن اسم حضرت یونس (ع)، ایشان را به دهان ماهی انداختند. (۱۰)
اینکه حضرت یونس (ع) چقدر در شکم آن ماهی ماند، بین ۳ تا ۴۰ روز متفاوت است امّا شرایط سخت ایشان، به صورتی بود که وقتی از شکم ماهی به خشکی آمدند، پوستشان مانند پوست نوزادان شفاف و حساس شده بود.
در سوره ی صافات آمده است: «اگر او (یونس (ع)) از توبه کنندگان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.» (۱۱)
۵. حضرت یوسف (ع)، از چاه تا فرمانروایی مصر
داستان حضرت یوسف (ع) که در قرآن «احسن القصص» (بهترین داستانها) خوانده شده است، داستانی پر از سفرها و هجرت هاست. از سفرهای متعدد برادران حضرت یوسف (ع)، به قصد تجارت، تا همراهی حضرت یوسف با آنان و سفر به قعر چاه، از نجات حضرت یوسف (ع) توسط کاروان تجاری تا سفر به مصر و رفتن به زندان و مهاجرت خانواده ی حضرت یعقوب (ع)، به مصر.
ماجرای حضرت یوسف، در سوره ی یوسف، به طور کامل بیان شده است.
امّا آنچه داستان این پیامبر عزیز الهی را زیباتر میکند، شباهت سرنوشت ما و حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)، با برادران فریبخورده ی حضرت یوسف (ع) و ایشان است. زمانی که پس از قطحی و خشکسالی، دست در برابر آن مسافر غریب دراز میکنیم و می خواهیم: «یَا اَیها العَزیز مَسنا وَ اَهلَنا الضُّر… فَاَوف لَنا الکَیل…» (۱۲) (ای عزیز! به ما و اهل ما، ضرر رسیده است… پس کاسه ی ما را پر کن!)
پر کن دوباره کِیْل مرا ایها العزیز
آخر کجا روم به کجا ایها العزیز
ستم تهی است… راه بیابان گرفتهام
دست من و نگاه شما ایها العزیز (۱۳)
پی نوشت:
۱. انعام: ۷۵- ۷۹
۲. تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۵۲؛ به نقل از سایت ویکی فقه؛ به آدرس http://wikifeqh.ir/%D9%87%D8%AC%D8%B1%D8%AA#%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85
۳. عنکبوت: ۲۶
۴. عنکبوت: ۲۶-۲۷
۵. مقاله ی هجرت، به نقل از سایت ویکی فقه، به همان آدرس.
۶. همان.
۷. طه: ۲۴-۳۶
۸. کهف: ۷۱-۸۳
۹. بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۹۳-۳۹۵؛ به نقل از محمدی اشتهاردی، محمد، قصه های قرآن، ص ۴۱۲
۱۰. صافات: ۱۳۹-۱۴۱
۱۱. صافات: ۱۴۴
۱۲. یوسف: ۸۸
۱۳. مریم سقلاطونی
منبع: مستور