حتی اگر تجربه هم نکرده باشیم، خیلی خوب می دانیم که از دست دادن یک عزیز، چقدر سخت و دردناک است. حالا فرض کنید که این شخص، عزیز تمام عالم و محبوب خدا و فرشتگان باشد و آرام بخش ترین کلام و پرمحبت ترین نگاهها را هم به ما ببخشد. از دست دادن چنین شخصیتی، مسلما کمرشکن است. اما سخت تر از همه ی اینها، وقتی است که در اوج داغداری، دیگران بیایند و نمک به زخمت بپاشند، آنهایی که منفعتشان حکم میکرد در زمان حیات آن عزیز، دوستش باشند، بعد از وفاتش مثل کفتارهای گرسنه، بریزند و بر سر تکه نانی بیشتر از این دنیا، با هم بجنگند. همانهایی که شمشیر را از رو بستهاند…
حتی اگر تجربه هم نکرده باشیم، خیلی خوب می دانیم که از دست دادن یک عزیز، چقدر سخت و دردناک است. حالا فرض کنید که این شخص، عزیز تمام عالم و محبوب خدا و فرشتگان باشد و آرام بخش ترین کلام و پرمحبت ترین نگاهها را هم به ما ببخشد. از دست دادن چنین شخصیتی، مسلما کمرشکن است. اما سخت تر از همه ی اینها، وقتی است که در اوج داغداری، دیگران بیایند و نمک به زخمت بپاشند، آنهایی که منفعتشان حکم میکرد در زمان حیات آن عزیز، دوستش باشند، بعد از وفاتش مثل کفتارهای گرسنه، بریزند و بر سر تکه نانی بیشتر از این دنیا، با هم بجنگند. همانهایی که شمشیر را از رو بستهاند…
از دست دادن خاتم پیامبران (صل الله علیه و آله)، بی شک سخت ترین ضربه را به دختر دردانه شان وارد کرد. کسی که بعد از وفات پدر، بیشتر از سه ماه نتوانست این دنیا و مردمان بی وفایش را تحمل کند. اما شکوه و شکایت و بی تابی کردن، از دست پرورده ی رسول خدا (ص)، که اسوه ی صبر بوده و هست، بعید به نظر می رسد. اما حقیقتا به چه دلیل بود که مدینه، بعد از وفات رسول خدا (ص)، هر روز صدای گریه ی زهرا (سلام الله علیها) را میشنید؟ چه ستمی پشت این گریه ها بود و چه داغی این همه عزیز رسول خدا (ص) را می آزرد؟ پاسخ این سوال را می توان از لابه لای سخنان این بانوی بزرگ جستجو کرد.
وقتی پیامبر (ص) در بستر بودند و آخرین روزهای حیات را سپری میکردند، فاطمه ی زهرا (س)، با ایشان اینطور گفت و گو کردند:
«ای رسول خدا! همانا قلب مرا از جا کندی و جگرم را سوزاندی، آنگاه که گریه ی تو را مشاهده کردم. ای بزرگ پیامبران از حضرا آدم تا آخرین آنان! پس از تو چه بر سر فرزندانم خواهد آمد؟ پس از تو چه مصیبتها و ذلت و خواریها که بر من باریدن خواهد گرفت؟ پس از تو چه بر سر علی (ع) خواهد آمد؟ او که برادر تو و تنها یاور دین اسلام خواهد بود… پس از تو چه بر سر وحی الهی خواهد آمد؟… آه ای پدری که فردوس برین جایگاه توست! باید پس از تو با جبرئیل درد دل نماییم.»
و پس از مراسم تدفین، اینطور فرمودند:
«پر جان! چه بسیار بزرگ است تاریکی و ظلمتی که در مجالس پس از تو مشاهده میگردد و من دور مانده از جناب تو، دریغ و افسوس می خورم که هر چه زودتر نزد تو آیم. در عزای تو، پدر دو فرزندت، حسن و حسین، سوگوار است. همو که در کودکی او را بزرگ و تربیت کردی و سپس برادرت خواندی، او که بزرگترین دوست و محبوب ترین اصحاب در پیشگاه تو بود، او که در پذیرش اسلام از همه پیشی گرفت و یاور دین گشت و هجرت کرد. اکنون بیا و بنگر که او را اسیرگونه [به طرف بیعت تحمیلی] میکشند و میبرند…»
«قوتم رفته و خویشتن داریم را از دست داده ام و دشمنم سرزنش کننده ام شده و حزن و اندوه درونی مرا میکشد. پدر جان! یکه و تنها باقی مانده ام و در کار خویش حیران و سرگردانم، صدایم خفته و پشتم شکسته و زندگی ام در هم ریخته و روزگارم تیره شده است. پس از تو روابط انسانها دگرگون شد و درها به روی من بسته گردید. من بعد از تو از دنیا نفرت دارم و تا زمانی که نفسم برآید بر تو گریه خواهم کرد.»
فاطمه (س) بعد از رحلت پدر گرامیش ۷۵ روز یا ۹۵ روز بیشتر زنده نماند. در این مدت کوتاه چه مصیبتها و آزار و اذیتها که از امت پیامبر ندید و چه بی احترامیها که در حق او و شوهر مکرمش علی (ع) روا نداشتند. توصیف این ایام را از زبان خود حضرت بخوانیم:
«[بعد از رحلت پدرم] چنان مصیبتهایی بر من فرو ریخت که اگر بر روزهای روشن فرود می آمد، به شبهای ظلمانی و تاریک تبدیل میشد.»
و در ادامه فرمود:
«ما در برابر [این همه آزار و اذیتهای] شما صبر پیشه می داریم، به مانند صبوری آن کس که خنجری بر گلویش خلیده و تیغ سنان بر دلش نشسته است.»
فقط خدا می داند که چقدر فاطمه (س) آن یگانه یادگار پیامبر رافت و مهربانی از زندگانی در میان چنان مردمی خسته و آزرده شده بود که در عنفوان جوانی مرگ را بر حیات ترجیح می دهد و از خدای متعال تمنای خلاصی می نماید: «خدایا مرگ مرا زودتر مقرر فرما; زیرا زندگی دنیا بر من تیره و تار شده است.»
در این مدت بسیار کوتاهی که بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) دختر ایشان در میان امت بودند، چنان عرصه زندگی را بر او و شوهر و فرزندانش تلخ و سخت کردند که علی (ع) بعد از دفن او با پیامبر اکرم (ص) چنین اندوهش را درمیان میگذارد:
«به زودی دخترت با تو باز خواهد گفت که پس از تو امتت با وی چه روا داشتند. از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده از راز دل فرو اندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد.»
منبع:
کتاب بدانید من فاطمه هستم، واحد پژوهش موسسه فرهنگی موعود عصر (ع)، ص ۶۹ الی ۷۴.
http://oshagh-qaem.ir/m/post/86