در منابع حدیثى سنى و شیعى، احادیثى وارد شده که عرب و بلاد عربى را ستایش مى کند، چنان که بعضى احادیث آنها را نکوهش مى نماید . درباره تمام روایاتى که در مدح یا ذمّ مناطق و اقوام آمده، باید اطمینان حاصل کرد، چرا که به خاطر اختلاف بین اقوام و مناطق و درگیرى هاى تاریخى، دروغ در آنها زیاد است . و مى بایست اوضاع و رخدادها و قرائن مربوط به هر نصّ یا نصوص مشابه را کندوکاو کرد . این کار مهم تر از صحت سند است .
از احادیث سنى که عرب را نکوهش مى کند، این حدیث مشهور است :
« واى بر حال عرب از شرى که نزدیک شده است . فتنه هایى مانند پاره هاى شب ظلمانى . مرد صبحگاه مؤمن است و شب هنگام کافر ! دین شان را به متاع اندکى از دنیا مى فروشند، کسى که در آن روز دینش را حفظ کند، مانند کسى است که آتش در دست نگه دارد ( یا فرمود خار نگه دارد ) .
روایت ام حبیبه دختر ابو سفیان نیز شهرت یافته که مى گوید : پیامبر در حالى که صورتش سرخ و برافروخته بود از خواب بیدار شد و فرمود : لا إله إلا الله ! واى بر حال عرب از شرى که نزدیک شده است ! از سد یأجوج و مأجوج بدین اندازه باز شد ! (پیامبر انگشتش را حلقه کرد ) عرض کردم : اى رسول خدا ! صالحان میان ما هستند، آیا هلاک مى شویم ؟ فرمود : آرى، وقتى پلیدى ها زیاد شود (هلاک مى شوید !); صحیح بخارى در چند جا از صحیح ۴/۱۰۹ و ۱۷۶ و ۸/۸۸ و ۱۰۴
به نظرم اصل یا مناسبت این احادیث، دروغ است و راوى علتى که پیامبر بدان خاطر با چهره برافروخته از خواب برخاسته را پنهان کرده است . امویان از آن براى ترسناک جلوه دادن کشتن عثمان توسط صحابه استفاده کردهاند و آن را باعث سرافکندگى عرب دانسته و بلایى مى دانند که گرفتارش شدهاند . چنان که دیدید، راوى، ام حبیبه، دختر ابو سفیان و خواهر معاویه است .
از جمله مطالبى که موجب شک در روایت مى شود، پندار ایجاد سوراخ در سدّ یأجوج است، که امرى غیر معقول است، چون خداوند مى فرماید :
« تا آن زمان که یأجوج و مأجوج راهشان گشوده شوند و آنها از هر محل مرتفعى به سرعت عبور مى کنند . و وعده حق ( قیامت ) نزدیک مى شود . در آن هنگام چشم هاى کافران از وحشت از حرکت باز مى ماند ( مى گویند ) واى بر ما که از این جریان در غفلت بودیم، بلکه ما ستمکار بودیم » ( انبیاء/۹۶ – ۹۷ )
این آیه، « فتح » و گشوده شدن را مربوط به یأجوج و مأجوج دانسته، تعبیر فتح سد اصلا وارد نشده است . قرآن صراحت دارد که ویران شدن سد، از نشانه هاى قیامت است : « آن گاه گفت : این از رحمت پروردگار من است اما هنگامى که وعده پروردگارم فرا برسد، آن را درهم مى کوبد، و وعده پروردگارم حق است » ( کهف/۹۸ )
بعید است که فرو ریختن سد با ایجاد سوراخى در آن، در زمان پیامبر شروع شود، و پس از هزاران سال، ویرانى آن پیش از قیامت رخ دهد !
از دیگر مطالبى که موجب ضعف حدیث شده، آن است که ابو هریره، عکس این معنا را به کار گرفته است . وى وقتى پس از واقعه « حره » روابطش با بنى امیه بد شد، آن معنا را روایت کرد .
بخارى از نوه سعید بن عاص آورده است : همراه ابو هریره در مسجد النبى(صلى الله علیه وآله)در مدینه نشسته بودم و « مروان » هم با ما بود . ابو هریره گفت : شنیدم محمد(صلى الله علیه وآله)راستگو ـ که دیگران هم تأیید مى کنند راست مى گوید ـ فرمود : « هلاک امتم به دست پسرکانى از قریش است » . مروان گفت : لعنت خدا بر این پسر بچه گان باد ! ابو هریره گفت : اگر بخواهى بگویم بنى فلان و بنى فلان اند، مى توانم ! وقتى با جدّم به سوى بنى مروان مى رفتم ـ در زمانى که بر شام حکمران شدند ـ دیدم پسرکانى نوجوانند . به ما گفت : شاید اینان همان کسانى باشند که در حدیث به آنها اشاره شده است . گفتیم : تو بدین امر آگاهترى !
حاکم روایت کرده ( و آن را بنا بر شرط مسلم و بخارى صحیح دانسته ) که ابو هریره روز جمعه، کنار منبر مى ایستاد وبندهاى پاشنه نعلینش را روى دست مى انداخت، سپس دسته منبر را مى گرفت و مى گفت : ابو القاسم فرمود، محمد فرمود، رسول خدا فرمود، راستگوى تأیید شده(علیه السلام) فرمود . در یکى از این روایات گفت که پیامبر فرمود : « واى بر عرب از شرى که نزدیک شده است » وقتى سر و صداى باب مقصوره (ورودى خاص امام جماعت) را مى شنید که امام جماعت مى آید، مى نشست .
ملاحظه مى شود مفاد حدیث « ام حبیبه » گویاى آن است که پیامبر از بلاى عرب هشدار داد، چون بر بنى امیه ستم کردند، اما در حدیث ابو هریره، واى بر عرب است، چون بنى امیه بر آنان ستم کردند !
مصنف عبد الرزاق از ابو هریره آورده است : واى بر عرب از شرى که نزدیک شده است ! در سال شصت، امانت را غنیمت، صدقه را تاوان، شهادت و گواهى به واسطه شناخت و قرابت، و قضاوت از روى هوى و هوس خواهد بود .
واى بر آنان از مرگ سریع و گرسنگى رسوا کننده و کشتار فراگیر، به سبب گناهان شان خدا بلا را بر آنان چیره مى کند، پس سرتاسر وجودشان را فرا مى گیرد و پرده پوشى ها و حرمت ها دریده مى شود و شادى ها دگرگون مى شود.
بدانید که بخاطر گناه، رشته حیات شان بریده و بَند دلشان پاره مى شود و بادها غبار آلود و تیره است و رَهْرو ( رونده ) سرگردان مى ماند، واى بر قریش، به سبب زندیق هایشان، که رخدادهایى پیش مى آورد که دینشان را آلوده مى کند و پرده حرمت زنان را مى دَرَد و سپاهیان را بر ضد آنها مى شوراند !
سپس نوحه گران و گریه کنندگان برمى خیزند . برخى براى دنیا، بعضى به سبب خوارى خود و عده اى به خاطر هتک حرمت خود مى گریند . زنان حامله به سبب فرزندى که در شکم دارند و دیگر زنان به خاطر گرسنگى فرزندان شان گریه مى کنند . عده اى به سبب خوارى خود پس از عزت، و کسانى براى مردان شان مى گریند . دسته اى براى ترس بر سپاهیان خود و عده اى به شوق مرگ و دفن در قبر مى گریند .
از نوع این احادیث دروغین، روایتى وارد شده است که مى گوید کعبه ویران مى شود و مکه خراب مى گردد و عرب از بین رفته و بازماندگان، به صحرانشینى و شترچرانى برمى گردند .
اینها افسانه هایى است که یهودیان میان مسلمانان پراکندهاند، و پوشش دینى به آن دادهاند. « کعب الاحبار » توانست برخى از این روایات را به صحابه بزرگ بقبولاند و به احادیث نبوى تبدیل کند،
باور « عمر » این بود که اسلام در زمان وى براى شش سالى که گذشته، شش ساله است اما مى بایست پس از این، از بین برود و پایان بپذیرد . وى مى گفت : اهالى مکه آن جا را ترک خواهند کرد و جز اندکى از آن جا نخواهند گذشت اما دوباره آباد و پُر از جمعیت مى شود . و بار دیگر آن جا را ترک مى کنند و دیگر هرگز برنمى گردند . ( احمد ۱/۲۳ ; که هیثمى ۳/۲۹۸ آن را حَسَن دانسته ) .
اما اهل بیت(علیهم السلام) از یک جهت، انحراف امت و همبستگى قبایل قریش بر غصب خلافت و مخالفت با وصیت پیامبر را آشکار مى کردند، و از طرف دیگر بشارت پیامبر را میان امت رواج مى دادند که اسلام مانند بوستانى است که گروهى در یک زمان و عده اى در زمانى دیگر، از آن بهره گرفتند، و چه بسا گروه هاى بعد پرثمرتر و باخیرتر است !
صدوق در خصال آورده است : جعفر بن محمد از پدرش از پدرانش از على(علیه السلام)نقل مى کند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود : بشارت دهید، بشارت دهید ( سه بار فرمود ) مَثَلِ امتم مانند باران است ; کسى نمى داند آغازش خیر است یا پایانش مثال امتم مانند بوستان است که گروهى در یک دوره و عده اى در دوره اى دیگر از آن بهره مى گیرند، که شاید آخرین گروه به مانند دریا، گسترده تر و ژرف تر و پرثمرتر باشد ! چگونه امتى هلاک شود که من سرآغاز آن هستم و دوازده مرد وارسته و خردمند، پس از من هستند و مسیح عیسى بن مریم آخرین آنها است اما در این بین نسلى هلاک و کشتار مى شوند که از من نیستند و من هم از آنان نیستم !
اقبال الاعمال از ابان بن محمد، معروف بن « سندى » آورده است: ابوعبدالله(علیه السلام) زیر ناودان کعبه دعا مى کرد . عبدالله بن حسن سمت راستش، حسن بن حسن سمت چپش و جعفر بن حسن پشت سرش نشسته بودند . « عباد بن کثیر بصرى » آمد و سه بار صدا زد: اى ابو عبدالله! بعد عرض کرد : اى جعفر ! امام فرمود : اى ابو کثیر ! هرچه مى خواهى بگو! عرض کردم : کتابى دارم که در آن اطلاعاتى درباره این ساختمان ( کعبه ) وجود دارد که مردى سنگ به سنگ، آن را مى شکند . امام فرمود : اى ابو کثیر ! مطلب کتابت دروغ است اما به خدا ! گویا مى بینم که مردى با پاهاى زردگونه، ساق هاى لاغر و شکم بزرگ و گردنى باریک با سرى بزرگ، بر این رکن ایستاده ( امام با دستش به رکن یمانى اشاره کرد ) و مردم را از طواف منع مى کند و مردم از او مى ترسند . سپس خدا مردى از نسلم را برمى انگیزاند ( با دست به سینه اش اشاره کرد ) که آن مرد را مى کُشد ; مرگى مانند قوم عاد و ثمود و به شیوه فرعون که مردم را به میخ مى کشاند .
راوى مى گوید : عبدالله بن حسن گفت : به خدا که ابو عبد الله راست گفت . تمامى گفته وى را تأیید کردند..
آنچه که مستقیماً به هدف ما مربوط مى شود، ستایش یا نکوهش عرب در عصر ظهور امام مهدى(علیه السلام) و احادیث مشابه است که در منابع سنى و شیعى وارد شده است . برخى از این روایات، مناطق عرب را مدح مى کنند . مسند احمد از ابو هریره آورده است که رسول خدا فرمود : قیامت برپا نمى شود مگر پس از آن که سرزمین هاى عرب دو بار سرسبز و داراى نهر و جویبار شود و سواره بین عراق و مکه روانه گردد و از گم شدن در راه نترسد، و نیز پس از آن که هرج و مرج زیاد شود . پرسیدند : اى رسول الله ! هرج و مرج چیست ؟ فرمود : قتل و کشتار !
مسلم از ابو هریره آورده است که رسول خدا فرمود : قیامت برپا نمى شود مگر پس از زیاد شدن مال و اموال، آنقدر اموال زیاد مى شود که کسى پیدا نمى شود که زکات مال دیگرى را بگیرد، و نیز پس از آن که سرزمین هاى عرب سرسبز و داراى نهر و جویبار شود .
از قرائنى که بیانگر ارتباط این حدیث با عصر ظهور مهدى(علیه السلام) است، احادیث اهل بیت(علیهم السلام) در خصوص رفاه در زمان امام و سر سبز شدن صحراهاى خشک و بى آب و علف به دشت هاى سرسبز است ; که یا به معجزه صورت مى گیرد و یا نیازمند امکانات زیادى است که جز در عصر مهدى(علیه السلام) فراهم نمى آید .
در برخى روایات، شام ستایش شده و بعضى مناطق عربى مذمت شده است . در احمد از ابن عمر آمده است که پیامبر فرمود : خدایا ! به شام ما برکت بده ! خدایا ! به یمن ما برکت بده! پرسیدند : نَجْد چطور ؟ فرمود : خدایا ! به شام ما برکت بده ! خدایا! به یمن ما برکت بده ! دوباره پرسیدند : نَجْد ما چه ؟ فرمود : فتنه ها و زلزله ها آنجاست . از آنجا ( یا فرمود : در آنجا ) شاخ شیطان نمودار مى شود .
ترمذى و طبرانى صغیر از ابن عمر آورده است : پیامبر به طرف محل طلوع خورشید رو کرد و فرمود : از آنجا شاخ شیطان نمودار مى شود . زلزله و فتنه ها آنجا هستند و مردمى فرومایه و سنگدل در آن زندگى مى کنند .
تهذیب ابن عساکر از ابن عمر آورده است که رسول خدا فرمود : خدایا ! به مکه ما برکت بده ! به مدینه ما برکت بده ! به شام ما برکت بده ! به یمن ما برکت بده ! در پیمانه « ساع » و « مُد » ما برکت بده ! مردى پرسید : اى رسول خدا ! عراق ما چه ؟ پیامبر رویش را برگرداند . مرد سؤالش را سه بار تکرار کرد و پیامبر در تمام موارد رو برگرداند . سرانجام فرمود : زلزله ها و فتنه ها آنجاست و شاخ شیطان از آنجا نمودار مى شود .
در روایتى پرسیدند : نَجْد و عراق ما چه ؟ حاکم آن را چنین روایت کرده است : مردى پرسید که اى رسول خدا ! عراق و مصر چه ؟ فرمود : شاخ شیطان آنجا مى روید و زلزله ها و فتنه ها آنجاست .
در روایتى پرسیدند : مشرق ما چه ؟ فرمود : از آنجا شاخ شیطان نمودار مى شود و۱۰۹ شر آنجاست !
اما از « معاذ بن جبل » نیز روایت کرده و فقط عراق را مستثنا نموده است . عبارتش چنین است : رسول خدا فرمود : خدایا ! در پیمانه « صاع » و « مُد » ما و نیز شام و یمن و حجاز ما برکت بده ! مردى برخاست و پرسید : اى رسول خدا ! عراق چه ؟ پیامبر پاسخ نداد . روز دوم همان مطلب را فرمود، آن مرد هم سؤالش را تکرار کرد اما پیامبر از پاسخ خوددارى کرد و پیامبر در حالى که مرد پرسشگر مى گریست، روى برگرداند . پیامبر وى را خواست و فرمود : تو از عراقى ؟ عرض کرد : آرى، فرمود : پدرم ابراهیم(علیه السلام) خواست بر ضدشان نفرین کند اما خدا به او وحى کرد : این کار را نکن، چون گنجینه هاى دانشم را میان آنان گذاشتم و در دل هایشان رحمت نهادم !
در مسند شامیین طبرانى ابن عمر از پدرش آورده است که رسول الله فرمود : خدایا! به مکه، مدینه، شام و یمن ما برکت بده ! خدایا ! به پیمانه صاع و مُد ما برکت بده ! مردى پرسید : اى رسول خدا ! عراق ما چه ؟ پیامبر روى برگرداند . مرد سه بار پرسید : وى همینطور مى پرسید که عراق ما چه ؟ و در هر بار پیامبر رویش را برمى گرداند !
در برابر این همه تفاوت و ناهمگونى، نتیجه اى نمى توان گرفت مگر آنکه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هنگام فتنه فرمایشى کرده و در مورد مناطق دیگر سکوت کرده است . شاید در اصل حدیث، نامى از شام و یا شهر دیگرى برده نشده باشد، مانند آنچه ابن شیبه و دیگران آوردهاند : واى بر عرب از شرى که وقتش نزدیک شده است یعنى حکومت کودکان ! اگر اطاعت شان کنند، آنان را وارد آتش مى کنند و اگر نافرمانى کنند، گردن شان را مى زنند !