سینما به دلیل جذابیتهای فراوان و نفوذ بسیار در همهی گروههای سنی به ویژه جوانان، همواره به عنوان وسیلهای بیبدیل برای استیلای فرهنگی بر مردمان اقصی نقاط جهان به کار گرفته شده است.ابزاری کارآمد که رویکرد تولیدکنندگان آن در بسیاری از موارد فرسنگها با دنیای فرهنگ فاصله دارد. نظام تبلیغاتی و رسانهای غرب طی دهههای متمادی کوشیده است تا با افکار عمومی را با افکار خود همسو کند. نظامیکه شبیخون فرهنگی خود را بیش از همه بر جوامعی متمرکز میکند که رهبران آن در مقابل استیلای بیگانه ایستادهاند.
« خانهای از شن و مه » تجربهای است به نسبت موفق، به عنوان اولین فیلم والدین پرنمن. این فیلمساز جوان که یک فیلمساز اصالتاً روسی اوکراینی است، با ساخت این فیلم خود را در چرخهی فیلمسازی هالیوود وارد کرده و ثابت میکند که که توانایی ساخت فیلمی تمیز و خوش ظاهر را دارد و میتواند از بازیگران خوب سینما استفاده کند.
« خانهای از شن ومه » که برگرفته از کتاب آنفرد دوباس با همین عنوان است، زندگی یک خانوادهی ایرانی را به تصویر میکشد که در زمان پیروزی انقلاب اسلامیبه آمریکا مهاجرت کردهاند. مهمترین نکتهای که سازندگان این فیلم از ابتداء تا انتهاء روی آن تأکید میکنند زندگی مرفه و باشکوه ایرانیان پیش از انقلاب اسلامی است.
در نماهای متعدد، زندگی خانوادهی بهرامی قبل از انقلاب به نمایش درمیآید که همسر کلنل بهرامی، نادره، که نقش آن را شهره آغداشلو ایفاء میکند به همراه پسرش اسماعیل و دخترش ثریا شادیکنان در کنار دریای آرام خزر شاد و خوش هستند.
در سکانسهای متعددی به صورت نمادین زندگی خانوادهای ایرانی نشان داده میشود؛ خانوادهای که در آرامش به سر میبرند و زندگی بسیار خوش و خرمی دارند اما ناگهان رویدادی ناخوشآیند آرامش و خوشیشان را بر هم میزند و همچون طوفانی زندگی آنها را دچار تلاطم میکند. مانند نگاههای کلنل به عکسهایش در لباس نظامی در کنار شاه و سایر مقامات رژیم پهلوی که حسرت در آنها موج میزند.
در این فیلم ما با شخصیت محوری که یک تیمسار سابق شهربانی ایران است، روبرو میشویم؛ به نام مسعود بهرانی، که نقشش را کیم لی ایفاء میکند. او در مقابل همسرش نادره در اغلب اوقات با زبان شیوای فارسی صحبت میکند و قرار است که یک زندگی کاملاً ایرانی به تصویر کشیده شود. سماور، قوری، چای خوردن، سفرهانداختن، سبزی خوردن، نان و پنیر کنار سفره و همهی خلق و خو و عادات خانوادههای اصیل ایرانی که در این فیلم به نوعی تکرار میشوند.
کلنل در جشن عروسی ثریا در آمریکا در زمان فعلی میگوید:
« البته نادره موافقت کرد که درختان جلو خانمان در ساحل دریای خزر را قطع کنیم تا دریا را در مقابل چشمانمان داشته باشیم و چشمانمان برای همیشه تا بینهایت را دنبال کند؛ اما زندگی ما بعدها به همان سرنوشت درختها دچار شد. آیت اللهها روح کشور زیبای ما را پاره پاره کردند.» قطع شدن درختان و صدای اره برقی جزء نمادهایی است که کارگردان تلاش میکند آنها را نماد انقلاب نشان دهد.
نمای مرغ دریایی که از ترس صدای اره برقی از ساحل پرواز میکند و زمانی که ثریا کتابی فارسی به دست دارد در کنار دریا ایستاده است، اما با روشن شدن صدای اره برقی ترس بر چهرهاش مینشیند و این بخشی از عینیت بخشی کارگردان به ایدهاش میباشد.
روزگار کلنل بهرامی در آمریکا اصلاّ خوش نیست. در نمایی از فیلم شاهد ریخته شدن آسفالت به روی خیابانی در آمریکا هستیم. در این نما سرهنگ را در لباس کارگری در کنار چند کارگر مهاجر دیگر مشغول پهن کردن آسفالت روی خیابان میبینیم.
این سکانس در کنار سکانسهای قبلی ترسیمی از زندگی اسفبار فردی است که در ایران زندگی بسیار شاد و متمولی داشته است اما به خاطر تغییر و تحولاتی که در این کشور رخ داده به چنین وضع اسفانگیزی افتاده است.
به همین سادگی همذاتپنداری مخاطب را برانگیخته میشود؛ زیرا سرهنگ صادقانه برای کسب درآمد تلاش میکند و چون در گذشته در سطحی بسیار بالا زندگی میکرده، اکنون این وضعیت برای او بسیار تحقیرآمیز است و او تلاش مضاعفی انجام میدهد که این موضوع بر ملا نشود.
میتوان گفت که مصیبت از جایی شروع میشود که این تیمسار سابق ایرانی به دلیل مهاجرتش و ترس از مصادره شدن اموال و اعدام، به چاهی فرو رفته است که سر برآوردن از آن برایش به آسانی میسر نیست.
انسانی که روزگاری در نعمت و راحتی و آسایش بوده است، اکنون چند نوبت در روز کارهای سخت یدی انجام میدهد. آن گاه ژنرال آگهی حراج یک خانه را مشاهده میکند و متوجه میشود که این خانه متعلق به خانمی است که متارکه کرده است.
زندگی تلخ و سیاهی را میگذراند و قسطهای عقب مانده و مالیاتهای فراوان باعث شده که بخشداری منطقه خانهاش را به حراج بگذارد. تیمسار بهرامی نیز این خانه را برای خانوادهی مهاجر خودش به یک سوم قیمت تصاحب میکند.
وقتی عرصه بر این خانواده تنگ میشود، در یک درگیری اسماعیل تپانچه را از پلیس میگیرد، اما ناخاسته به قتل میرسد. این جا تراژدی به اوج خود میرسد و ما میبینیم که این خانوادهی مهاجر درهم شکسته، هیچ چارهای جز حذف خود پیدا نمیکنند.
بنابراین این فیلم با یک پایان تلخ به سرانجام میرسد. در حالی که پسر خانواده کشته شده است، ابتداء تیمسار همسر خود را با چای زهرآلود مسموم کرده و او را به خواب مرگ فرو میبرد. آن گاه خودش را با کشیدن یک پلاستیک روی سر خفه میکند و این چنین در یک فضای رمانتیک و تلخ و تراژیک مرگ هر دوی آنها رقم میخورد.
کلنل خودکشی را انتخاب میکند؛ آن هم با لباس نظامیشاهنشاهی. باز هم در دقایق پایانی فیلم درختهای برید ه شده را میبینیم تا همه از کارگردان گرفته تا مخاطب مطمئن شویم که نمادهای فیلم را درست درک کردهایم. ایران از نظر آنان جنگلی است که درختانش بریده شده است.
شاید بتوان گفت که این فیلم، یک تراژدی موفق است که تصویری واقعبینانه از غربت و تنهایی و درد و داغهای ایرانیان مهاجر را به تصویر کشیده و از این جهت شاید تأثیر مثبتی روی کسانی داشته باشد که آن طرف آبها را مانند مدینه فاضلهای برای خود تصور میکنند و فکر میکنند رفتن و رسیدن به آن سرزمینها به نوعی رسیدن به سرزمین آرزوها است.
این فیلم به دلیل تلخی آشکاری که در بستر یک درام تراژیک شکل میگیرد، این تلنگر رو به قلب و روح بسیاری از این طیف مخاطبان میزند و این هشتار را میدهد که در غرب خبری نیست. این فیلم در واقع در ردیف فیلمهای تمام قد ضد ایرانی قرار نمیگیرد.
به این گونه فیلمها باید مانند پازلی در کنار دیگرمجموعههایی نگاه کرد که در آنها در اشاراتی ظریف، به گونهای نگاههای ستیزهجویانه و تحقیرآمیز نسبت به یک ملت، یک عقیده و یک جامعه دیده میشود. البته در برخی آثار، ایرانستیزی را به صورتی کاملاً واضح و عریان شاهد هستیم.
نگاهی که در فیلم به این خانواده میشود، نگاهی تحقیرآمیز است؛ نگاهی از بالا به پایین. نگاهی که نژادهای دیگر و غیرآمریکایی را آدمهای اضافی و زیادی و پرت تلقی میکند. این موضوع ممکن است در هیچ کلامی در فیلم دیده نشود، اما در بن مایهها و در لایههای پنهان چنین فیلمها و فیلمنامههایی میتوان شاهد این نگاه بود؛ همچنان که در این فیلم شاهد بودیم.
کارگردان با این که تلاش میکند تمایل خانواده بهرامیبه زندگی در ایران را کتمان نکند، اما تصویری که از آن در زمان فعلی به تصویر میکشد به گونهای است که امکان بازگشت را برای آنان غیرممکن میسازد.
این ترس از بازگشت در انتهای فیلم جز تباهی خانواده ثمر دیگری ندارد، اما بازهم مقصر واقعی از نظر سازندگان این فیلم تغییر سیاسی است که در ایران اتفاق افتاده است.
فیلم هیچ توهین مستقیمی ندارد، اما به روشنی این پیام را میدهد که این خانوادهای که میتواند نماینده یا برشی از جامعهی ایران باشد، به خاطر وضعیت سیاسی ایران، محکوم به فناست.
به کوشش: خانم زینب تنکابنی
منبع: تبیین