شعر مخصوص صبح جمعه:
آقا نگاهت جای آهو هاست، می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم
آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمیگیرد
جای دل تو وسعت دریاست، می دانم
می آیی و با دستهایت پاک خواهی کرد
اشکی که روی گونه مان پیداست، می دانم
برگشتنت در قلب های مرده مردم
همرنگ طوفانی ترین دریاست، می دانم
جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت
مانند رد باد بر شنهاست، می دانم
در باور کوتاه این مردم نمیگنجد
وقتی بیایی اول دعواست، می دانم
ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری
یک بار حس بودنت زیباست، می دانم
آقا اگر تو برنمیگردی دلیل آن
در چشمهای پر گناه ماست، می دانم
کی باز میگردی، برایم بودن با تو
زیباترین آرامش دنیاست، می دانم
تو باز میگردی اگر امروز نه، فردا
از آتشی که در دلم پیداست، می دانم