معانى الاخبار از حکم بن سالم از فردى که بدو به نقل از ابو عبد الله گفته، آورده است : ما و آل ابو سفیان، دو خاندان هستیم که در راه خدا با هم دشمنیم ! ما گفتیم خدا راست گفته اما آنان گفتند خدا دروغ گفته است ! ابو سفیان با رسول الله جنگید، معاویه با على بن ابى طالب و یزید بن معاویه با حسین بن على(علیه السلام) و سفیانى با قائم نبرد مى کند
کافى از عمر بن حنظله آورده است که شنیدم ابوعبدالله فرمود : پیش از قیام قائم، پنج نشانه هست : صیحه و فریاد آسمانى، سفیانى، فرو رفتن زمین، کشتن نفس زکیه و یمانى . عرض کردم : قربانت شوم ! اگر کسى از اهل بیت شما پیش از این نشانه ها خروج کرد، همراهش قیام کنیم ؟ فرمود : نه،
راوى مى گوید: فردا این آیه را تلاوت کردم:
« اگر بخواهیم، معجزه اى از آسمان بر آنان فرود مى آوریم، تا در برابر آن، گردن هایشان خاضع گردد» ( شعرا/۴) و پرسیدم : آیا معجزه، صیحه است ؟
فرمود : اگر باشد، گردن هاى دشمنان خدا خاضع مى گردد .
کافى از محمد بن على حلبى آورده است که شنیدم ابو عبدالله فرمود : اختلاف بنى عباس، نداى آسمانى و خروج قائم حتمى اند .
عرض کردم : ندا چگونه است ؟ فرمود : در آغاز روز، منادى (= جبرئیل) از آسمان ندا مى دهد : بدانید على و شیعیانش رستگارند اما در پایان روز، منادى (= شیطان)ندا مى دهد : بدانید عثمان و پیروانش رستگارند !
کمال الدین از ابو حمزه ثمالى آورده است که به ابوعبدالله (امام صادق) عرض کردم که ابو جعفر (امام باقر)مى فرمود : آمدن سفیانى حتمى است . فرمود: آرى . همچنین اختلاف فرزندان عباس، کشته شدن مردى پاکدل و قیام قائم هم حتمى است . عرض کردم : صداى آسمانى چگونه است ؟ فرمود : در اول روز منادى صدا مى زند : آگاه باشید حق با على(علیه السلام) و شیعیان اوست اما شیطان در آخر روز صدا مى زند : بدانید حق با سفیانى و پیروان اوست، در این وقت آنهایى که ایمان ثابتى ندارند، به شک مى افتند .
قرب الاسناد از زید قمى از على بن حسین(علیه السلام) آورده است : « قائم ما براى دیدار مردم در یک سال اقدام مى کند » . پرسید : بدون سفیانى، قائم قیام مى کند ؟ فرمود : امر قائم از جانب خدا حتمى است و سفیانى نیز به خواست خدا حتمى است . قائم خروج نمى کند مگر پس از سفیانى . عرض کردم : فدایتان شوم ! سفیانى در همان سال خواهد بود ؟ فرمود : هرچه خدا بخواهد ! عرض کردم : در سال بعد ؟ فرمود : هر چه خدا بخواهد، همان مى شود !
شاید معناى « قائم در یک سال با مردم دیدار مى کند » آن است که در سال ظهور و در حج، با مردم دیدار مى کند . راوى پرسید : بدون سفیانى ؟ امام پاسخ داد : نه !
در ارتباط با این روایت، حدیثى هم از امیر مؤمنان آمده است : « در هنگام شبهه و شک ظهور مى کند، تا امرش را روشن کند » .
نعمانى از ابو هاشم آورده است که خدمت ابوجعفر محمد بن على رضا(علیه السلام)بودیم که صحبت سفیانى به میان آمد، و اینکه روایات مى گویند که آمدنش حتمى است، به ابوجعفر گفتم: آیا در وعده حتمى، «بدا» (= تغییر رأى الهى) صورت مى گیرد؟ فرمود : بلى، عرض کردیم : مى ترسیم براى خدا درباره قائم(علیه السلام) بدا حاصل شود ! فرمود : خداوند قائم را وعده داده و در وعده اش تخلّف نمى کند !
نعمانى از حمران بن اعین آورده است که ابوجعفر محمد بن على(علیه السلام) در تفسیر « ثم قضى رجلا وأجل مسمىً عنده » فرمود که اجل بر دو گونه است : اجل محتوم و اجل موقوف، حمران عرض کرد : محتوم چیست ؟ فرمود : اجلى که خواست و مشیت خداست . حمران گفت : امیدوارم اجل سفیانى موقوف باشد ! ابو جعفر(علیه السلام) فرمود : نه، به خدا ! اجل محتوم است .
نعمانى از عبد الملک بن اعین آورده است که خدمت ابوجعفر(علیه السلام) بودم که صحبت از قائم شد، گفتم : امیدوارم به زودى بیاید و سفیانى نیاید ! فرمود : نه، به خدا ! وعده اى حتمى است که مى باید محقق شود .
در آن روایت به نقل از فضیل بن یسار آمده است که ابو جعفر (امام باقر۹)فرمود : برخى امور موقوف و برخى محتوم است . آمدن سفیانى از امور محتوم است که حتماً مى آید .
کمال الدین آورده است که ابو محمد حسن بن احمد مکتب برایمان نقل کرد: در همان سالى که شیخ على بن محمد سمرى ( قدس الله روحه ) فوت کرد، من در مدینه السلام بودم . چند روز پیش از وفات، خدمتش بودم و توقیعى به مردم نشان داد که از رویش نوشتم (امام زمان به وى فرموده بود) : « بسم الله الرحمن الرحیم، اى على بن محمد سمرى ! خدا در سوگ فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا کند ! تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت . کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینى خود نگمار، دوران غیبت کامل فرا رسیده و من جز با اجازه خدا ظهور نخواهم کرد . ظهور پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پُر شدن زمین از ستم خواهد بود . افرادى نزد شیعیان من مدّعى مشاهده من خواهند شد . آگاه باشید که هر کسى پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى چنین ادعایى کند، دروغگو است . ولا حول ولا قوه إلا بالله العلی العظیم.
این توقیع را نوشتم و از نزد « سَمَرى » بیرون آمدم . روز ششم بازگشتم و دیدم که او در حال احتضار است، از وى پرسیدند : چه کسى پس از تو جانشینت است ؟ گفت : امر به دست خداست و او فرمانش را به سرانجام مى رساند ! سپس درگذشت ( رضى الله عنه ) این آخرین سخنى بود که از وى شنیده شد .