تبیان نوشت: قرآن در چندین آیه این عقاید را مطرح و آن را نفی میکند.
در یکی از آیات پایانی سوره مائده، گفتگویی میان خدا و حضرت عیسی (علیهالسلام) درباره این اعتقاد آمده است :
” وَ إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَـهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ “:
(و (به یاد آر روز قیامت را) هنگامى که خدا گوید: اى عیسى بن مریم، آیا تو به مردم گفتى که مرا و مادر مرا به عنوان دو خدا به جاى خداوند به خدایى بگیرید؟ گفت: منزّهى تو (اى خدا)، مرا نسزد آنچه را که حقّ من نیست بگویم، اگر گفته بودم حتما تو آن را مىدانستى، تو آنچه را در نفس من است مىدانى و من آنچه را در ذات توست نمىدانم، به یقین تویى که داناى کامل نهانهایى.) (۱۱۶، مائده)
“اذ” ظرف زمان است و منظور از آن زمان قیامت است، با توجه به سیاق آیات و آیات بعدی، این گفتگو روز قیامت رخ می دهد و فعل آن براى زمان گذشته است، زیرا در بسیاری از آیات قرآن مسائل مربوط به قیامت به صورت زمان ماضى ذکر شده و این اشاره به قطعى بودن قیامت است.
در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر آیه” أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَـهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ ” فرمودند: خداى تعالى هنوز این سۆال را از مسیح نکرده، بلکه بعداً (روز قیامت) خواهد کرد. و اگر مىبینى که به لفظ ماضى (اذ قال) تعبیر فرموده از این نظر بوده که به طور کلى خداى تعالى حوادثى که مىداند واقع خواهد شد را به لفظ ماضى تعبیر مىکند.
در این مکالمه خداوند از حضرت عیسی(علیه السلام) می پرسد: ” آیا تو به مردم گفته ای که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید، و پرستش کنید؟”
حضرت مسیح در پاسخ خود ادب عجیبى بکار میبرد، زیرا وقتى ناگهان میشنود که نسبتى ناروا به ساحت مقدس یروردگار او دادهاند که سزاوار مقام قدس و عظمت او نیست، در ابتدای سخن، خداى خود را تسبیح و تقدیس مىنماید، و مىگوید: “منزهى تو” و ادب عبودیت اقتضاء مىکند که بنده در چنین موقعى، پروردگار خود را از چیزهایى که سزاوار او نیست تقدیس و تنزیه نماید.
سپس میگوید: “چگونه ممکن است چیزى را که شایسته من نیست بگویم” و در حقیقت نه تنها گفتن این سخن را از خود نفى مىکند، بلکه مىگوید اساساً من چنین حقى را ندارم و چنین گفتارى با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست.
و استناد به علم بىپایان پروردگار کرده، مىگوید: ” گواه من این است که اگر چنین مىگفتم مىدانستى، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهى، در حالى که من از آنچه در ذات پاک تو است بىخبرم، زیرا تو علام الغیوب و با خبر از تمام رازها و پنهانی ها هستى.”
باید به این نکته توجه نمود که درست است مسیحیان مریم را خدا نمىدانستند، ولى در عین حال در برابر او و مجسمهاش مراسم عبادت را انجام مىدادهاند، همانطور که بت پرستان بت را خدا نمىدانستند ولى شریک خدا در عبادت تصور مىکردند.
به عبارت روشن تر فرق است میان اللَّه به معنى “خدا ” و اله به معنى” معبود “، مسیحیان ” مریم ” را اله یعنى” معبود” مىدانستند نه خدا.
گرچه هیچ یک از فرق مسیحیت کلمه” اله و معبود” را بر مریم اطلاق نمىکنند، بلکه او را تنها مادر خداوند مىدانند! ولى، عملاً مراسم نیایش و پرستش را در برابر او دارند، خواه این نام را بر او بگذارند یا نه .
سپس این پیامبر اوالعزم تأکید میکند که از وظیفه خود تخطی نکرده و میگوید: “مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ “:
(من به آنها نگفتم جز آنچه را که به من فرمان دادى، که خدایى را که پروردگار من و پروردگار شماست بپرستید و مادامى که در میان آنها بودم بر آنها گواه بودم و چون مرا (به سوى خود) برگرفتى تو خود بر آنها مراقب بودى و تو بر همه چیز آگاه و دانایى.) (۱۱۷ مائده)
حضرت مسیح همچنان که خود میگوید همیشه به صراحت و روشنی به توحید دعوت نموده است و در آخر کلام خود میگوید، که وظیفه اش در ادای رسالت را انجام داده و مسئول سخنان و اعتقادات کفر آمیز ملت خود نیست و تعهدی در قبال آنان ندارد. ” إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ :
(اگر آنها را عذاب کنى آنان بندگان تواند (و عذابت عین عدل است) و اگر بر آنها ببخشایى (مقتضاى توانایى و حکمت است که) همانا تو خود مقتدر شکستناپذیر و داراى حکمتى.)(۱۱۸ مائده)
منظور حضرت عیسى(علیه السلام) در این آیه، شفاعت نیست؛ زیرا اگر چنین بود مىباید گفته باشد” انک انت الغفور الرحیم” زیرا غفور و رحیم بودن خداوند متناسب با مقام شفاعت است در حالى که مىبینیم او خدا را به ” عزیز و حکیم بودن” توصیف مىکند.
از این استفاده مىشود که منظور شفاعت و تقاضاى بخشش براى آنها نیست، بلکه هدف سلب هر گونه اختیار از خود و واگذار کردن امر به اختیار پروردگار است یعنى کار به دست تو است، اگر بخواهى مىبخشى و اگر بخواهى مجازات مىکنى، هر چند نه مجازات تو بدون دلیل و نه بخشش تو بدون علت است و در هر حال از قدرت و توانایى من بیرون است.