قله نشین دانش و دین، ای طلایه دار
کاوشگر رموز سماوات کردگار
تیغ کلام نغز شما در مناظره
پِی کرده است مرکب دجال روزگار
هر کس که خواست پیش شما قد علم کند
گشته میان معرکه ی بحث تارومار
کوه بزرگ حادثه را بر زمین زدی
انگشت بر دهان شده این چرخ کجمدار
این چه تواضعی ست امام فرشته ها!
داری به پای خویش دو نعلین وصله دار
آقا شما که واسطه ی فیض عالمید
حیف است مانده اید در این شهر بی بهار
ای کاش سمت کشور ما هم می آمدی
پس لا اقل به خانه ی قلبم قدم گذار
ای خضر مست میکده ی چشمه ی حیات
من تشنه امـ شبیه خودت ـ تشنه ی فرات
وحید قاسمی