۱- حلیمه فرمود:« هر شب و روزی که محمد نزد ما بود، از جانب خدا خیری بر ما نازل میشد و با وجود قحطی و کمی علوفه، گوسفندان ما از چریدن در صحرا سیر میشدند و شیر کافی می دادند، در حالی که گوسفندان دیگر قبیله، گرسنه از صحرا باز میگشتند. یکی از فرزندان خودم که همزمان با محمد شیر مینوشید، هیچ گاه پیش از او شیر نخورد.
زمانی که همراه محمد از مکه به سوی محل سکونت خود می رفتیم، مردی نورانی که نور او تا اوج آسمان می رسید، از غاری خارج شد و گفت:« خداوند متعال مرا مأمور حفظ و نگاهبانی محمد صلی الله علیه و آله و سلم کرده است.»
۲- پستان بی شیر حلیمه با مکیدن محمد صلی الله علیه و آله پر شیر شد.
۳- مرکبی که حلیمه با آن سفر میکرد، به هنگام سواری محمد پرتوان و چالاک شد.
۴- هیچگاه مگس بر او نمی نشست و هیچ حیوان گزنده ای به او نزدیک نمیشد.
۵- آمنه میگوید:« پس از به دنیا آمدن حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هیچ گاه چراغی روشن نکردم، زیرا نوری که از او پرتو افشان بود مرا از چراغ بینیاز میکرد.»
۶- پس از تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مردم از هر سو به دیدار او می رفتند. هر کس او را زیارت میکرد، چنان از بوی مشک، معطر میشد که وقتی بازمیگشت، دیگران از بوی خوش او سرمست میشدند.
۷- پس از زایمان آمنه، عبدالمطلب به دیدار او و فرزندش آمد. به سیمای محمد که چون ماه می درخشید نگاه کرد و از این که دید نوزاد لب به تسبیح و تکبیر خدا گشوده است، شگفت زده شد.
منابع:
بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۳۱تا۳۳۳ — الخرائج و مناقب
همان، ص۳۷۶ و ۳۷۷ — الانوار