امام زمان (عج) شیعیان را براى فهمیدن احکام شرعى و سایر مسائل اجتماعى، به راویان احادیث، که همان فقهاى شیعه هستند، ارجاع مى دهد; زیرا آنان هستند که احادیث را خوب فهمیدهاند، و عام و خاص، محکم و متشابه، و صحیح و باطل را مى شناسند. رجوع به فقها در عصر غیبت، نه یک امر مستحب، بلکه یک واجب شرعى است; زیرا، آنان منصوب امام براى این کار هستند و از فرمان حضرت نمى توان تخلّف کرد.
نهى از تشکیک
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(لا عُذْرَ لاََحَد مِنْ مَوالینا فی التَّشْکیکِ فیما یؤَدّیهِ عَنّا ثِقاتُنا)[۱]در تشکیک نسبت به روایاتى که موثّقان از ما براى شما نقل مى کنند، احدى از شیعیان ما عذرى ندارند.
شرح
این عبارت قسمتى از توقیعى است که از سوى حضرت به “قاسم بن علا ” درباره ى “احمد بن هلال عبرتایى ” و دورى از او صادر شده است.
فقهاى عظام، در کتاب هاى استدلالى اصول، براى حجّیت خبر ثقه، به این روایت تمسک کردهاند; زیرا در واقع، حضرت در این روایت، به متابعت و قبول روایات کسانى امر کرده است که مورد وثوق اند و سنّت اهل بیت(علیهم السلام) را نقل مى کنند.
مفاد حدیث، آن است که، کسى حقّ ندارد در روایاتى که اصحاب مورد وثوق از اهل بیت(علیهم السلام) نقل کردهاند، تشکیک کند و به آن ها ترتیب اثر ندهد، مگر در صورتى که علم به خطاى آن داشته، یا مفاد خبر، مخالف با کتاب و یا سنّت قطعى یا عقل سلیم باشد; زیرا این ثقات از اصحاب اند که واسطه ى نشر معارف اهل بیت(علیهم السلام) هستند و تشکیک در روایات آنان سبب مى شود که چیزى از معارف اهل بیت(علیهم السلام) به دست ما نرسد.
شایان ذکر است که وثاقت درجاتى دارد که بعضى از مراتب آن، ملازم با عدالت، بلکه فوق عدالت است. تعبیرى که امام حسین(علیه السلام) براى حضرت مسلم بن عقیل در نامه ى خود به اهل کوفه بیان داشتهاند، مرتبه ى فوق عدالت را مى رساند; آن سخن چنین است:
من، به سوى شما، برادر و پسر عمو و مورد وثوق از خاندانم، مسلم بن عقیل را مى فرستم.[۲]
رجوع به فقها در عصر غیبت
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعوُا فیها إِلى رُواهِ حَدیثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیکُمْ وَأَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیهِمْ)[۳]امّا در رویدادهاى زمانه، به راویان حدیث ما رجوع کنید. آنان، حجت من بر شمایند و من، حجّت خدا بر آنانم.
شرح
این حدیث، از جمله مطالبى است که امام زمان(علیه السلام) در جواب مسائل اسحاق بن یعقوب فرمودهاند. در این حدیث شریف، حضرت به وظیفه ى شیعیان در حوادث پیش آمده در عصر غیبت اشاره کردهاند.
حضرت، شیعیان را براى فهمیدن احکام شرعى و سایر مسائل اجتماعى، به راویان احادیث، که همان فقهاى شیعه هستند، ارجاع مى دهد; زیرا آنان هستند که احادیث را خوب فهمیدهاند، و عام و خاص، محکم و متشابه، و صحیح و باطل را مى شناسند.
“روات حدیث ” از نظر حضرت(علیه السلام) کسانى نیستند که روایت را فقط نقل مى کنند بدون این که آن را درست بفهمند; زیرا چنین افرادى، نمى توانند گره از مشکلات فقهى و … بگشایند.
رجوع به فقها در عصر غیبت، نه یک امر مستحب، بلکه یک واجب شرعى است; زیرا، آنان منصوب امام براى این کار هستند و از فرمان حضرت نمى توان تخلّف کرد.
مراعات شیعه
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(إِنّا غَیرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ، وَلَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الَّلأْواءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ)[۴]ما در رسیدگى و سرپرستى شما کوتاهى و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم که اگر جز این بود، دشوارى ها و مصیبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ریشه کن مى نمودند.
شرح
حضرت(علیه السلام) دو توقیع براى شیخ مفید(رحمه الله) صادر فرموده است. در توقیع اول، حضرت به شیعیان خود این بشارت را مى دهد که شما، دائماً، تحت نظر و مراعات ما هستید و هرگز فراموش نمى شوید; از این رو، از خطر دشمنان در امانید. شیعه به سبب ظلم ستیزى و پیروى از حق و حقیقت، دائماً، مورد تعرّض حکّام جور و معاندان و مخالفان بوده است; لذا، به کسى نیاز دارد که در سختى ها و گرفتارى ها او را یارى کند و از نابودى نجاتش دهد. در این توقیع، حضرت(علیه السلام) این بشارت را به شیعه مى دهد که با وجود غایب بودنم، شما را حمایت مى کنم و هرگز نمى گذارم نقشه ى دشمنان حق و حقیقت به ثمر نشیند و مذهب شیعه و شیعیان نابود شوند. گره گشایى هایى که حضرت در طول دوران امامت خویش انجام داده، نمونه هایى رسا براى صحت وعده ى حضرت است.
دفع بلا از شیعه
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(أَنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، وَبی یدْفَعُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلی وَشیعَتی)[۵]من، خاتم اوصیایم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شیعیانم دفع مى کند.
شرح
این حدیث شریف را شیخ صدوق و شیخ طوسى(رحمهما الله) از ابونصر خادم نقل کردهاند. ابونصر مى گوید:
بعد از آن که به خدمت آن حضرت رسیدم، فرمود: “آیا مرا مى شناسى؟ ” عرض کردم: “بلى. ” فرمود: “من کیستم؟ ” عرض کردم: “تو آقاى من و فرزند آقاى منى. ” حضرت فرمود: “من از تو این سؤال را نپرسیدم! ” عرض کردم: “خدا مرا فداى تو گرداند! حال خود را، براى من شرح کن. ” حضرت فرمود: “من، خاتم اوصیا هستم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شیعیانم دفع مى کند.
در این قسمت از حدیث، حضرت(علیه السلام) به دو نکته اشاره کردهاند:
۱. آن حضرت خاتم اوصیاست و وصایت و امامت، به وجود ایشان ختم شده است. ممکن است منظور از وصایت در این جا، وصایتى باشد که از فرزند حضرت آدم(علیه السلام)، هابیل یا شیث شروع و به امام زمان(علیه السلام)ختم شده است و نیز ممکن است مراد از “خاتمیت در وصایت ” در قبال وصایتى باشد که از على ابن ابى طالب(علیه السلام) شروع شده است. در هر صورت، پس از ایشان، هیچ امامى نخواهد بود و هرکس ادعاى امامت کند، باطل، و مدعى آن دروغ گو است.
۲. شیعیان حضرت، در طول تاریخ، گرفتار انواع بلاها و مصایب خواهند شد. امام زمان(علیه السلام) در این حدیث شریف مى فرماید:
تنها به سبب من است که خداوند اهل بیت و شیعیانم را از گرفتارى و بلاها نجات خواهد داد.
این کلام دو احتمال دارد:
الف) مراد حضرت، عصر غیبت باشد; در این صورت، منظور این است که شیعیان، در دوران غیبت، تنها با توسّل به حضرت مى توانند گرفتارى ها را از خود دفع کنند.
حضرت(علیه السلام) در توقیع خود به شیخ مفید(رحمه الله) فرمود:
ما در سرپرستى شما کوتاهى و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم که اگر جز این بود، دشوارى ها و مصیبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ریشه کن مى نمودند.[۶]ب) مراد حضرت، عصر ظهور باشد; در این صورت، مقصود این است که خداوند متعال با ظهور حضرت و غلبه اش بر تمام ظالمان، بلاها و مصایب را از اهل و شیعیانش دور مى کند.
جمع بین این دو احتمال نیز ممکن است; به این معنا که حضرت(علیه السلام)هم در غیبت و هم هنگام ظهور خویش گرفتارى را از شیعیان دور مى سازد.
آزار دهندگان امام زمان(علیه السلام)
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَهِ وَحُمَقاؤُهُمْ، وَمَنْ دینُهُ جِناحُ الْبَعُوضَهِ أَرْجَحُ مِنْهُ)[۷]نادانان و کم خردان شیعه و کسانى که پر و بال پشه از دین دارى آنان برتر و محکم تر است، ما را آزار مى دهند.
شرح
این عبارت، بخشى از توقیعى است که حضرت(علیه السلام) در جواب نامه ى محمّد بن علىّ بن هلال کرخى فرستاده است. این توقیع، در ردّ طایفه اى از غالیان است که به شرکت ائمه(علیهم السلام) با خداوند در علم و قدرت او معتقدند!
یکى از وظایف شیعه این است که امامان را همان طور که هستند، بشناسد، نه آنان را در سطح افراد عادى پایین آورد و نه در قدرت و … شریک خداوند یکتا قرار دهد.
در روایات فراوانى، مقام امامان و وظیفه شان به خوبى بیان شده و لازم است با مراجعه به آن ها، تفکّر خویش را درباره ى امامان اصلاح کنیم.
اعمال و رفتار و اعتقاد غالیان، سبب شد که مخالفان، شیعه را تکفیر کنند و گروهى از آنان نیز به نجاست و واجب القتل بودن شیعه فتوا دهند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه در کلامى مى فرماید:
دو کس در مورد من هلاک مى گردد: یکى آن کس که در دوستى با من به راه افراط مى رود، دیگرى آن که در دشمنى با من، سخت به تفریط مى افتد.[۸]
نهى از تکلّف و به زحمت انداختن
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(لا تَتَکَلَّفُوا عِلْمَ ما قَدْ کُفیتُمْ)[۹]خود را براى دانستن آن چه از شما نخواستهاند به مشقت نیندازید.
شرح
این عبارت از جمله مطالبى است که امام زمان(علیه السلام) در جواب سؤال هاى اسحاق بن یعقوب تذکّر دادهاند.
از این حدیث شریف چند نکته استفاده مى شود که به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
۱. همه ى افراد، از نظر عقلى و توان درک و فهم، یک سان نیستند. برخى، مطالب فلسفى و عقلى و استدلالى را به راحتى درک مى کنند و برخى چنین نیستند; بنابراین، هر کس باید اندازه ى فهم خود را بداند و بیش از آن، خود را به زحمت نیندازد; زیرا، به طور نمونه، کسى که توان فهم مطالب عرفانى را ندارد، اگر وارد این مباحث شود، یقیناً، با مشکل روبه رو خواهد شد و چه بسا به گمراهى افتد.
۲. شارع مقدّس اسلام، برخى مطالب را نخواسته آشکار کند. حضرت در این روایت مى فرماید:
به همان اندازه که براى شما روشن شده است، قناعت کنید و خود را براى فهمیدن آن چه از شما مخفى شده است، به زحمت نیندازید.
مثلاً برخى به دنبال این اند که بدانند حضرت، الآن، در کجا زندگى مى کنند و …; علم این مطالب بر ما پوشیده است. آن چه براى ما روشن است، این است که حضرت، زنده است. وظیفه ى ما، آماده کردن اوضاع براى ظهور ایشان است. ما نباید خود را براى اطلاع از نحوه ى زندگى حضرت و … به زحمت بیندازیم; زیرا، این امور، نفعى براى ما ندارد; لذا علمش نیز در اختیار ما نیست.
۳. هم چنین، به طور مثال، اگر کسى لباسش پاک بوده باشد و شک کند که نجس شده است یا نه، باید حکم را بر پاکى لباس بگذارد; ولى بعضى به این مقدار اکتفا نمى کنند و خودشان را به زحمت مى اندازند و براى یافتن نجاست احتمالى، همه ى لباس را نگاه مى کنند تا علم حاصل کنند! از ما چنین علمى را نخواستهاند.
عاقبت به خیرى
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ، وَمِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى، وَمِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَمُرْدِیاتِ الْفِتَنِ)[۱۰]از نابینایى پس از بینایى، و از گمراهى پس از هدایت، و از رفتار هلاکت بار و فتنه هاى نابود کننده، به خدا پناه مى برم.
شرح
این عبارت، بخشى از توقیعى است که امام زمان(علیه السلام) به نایب نخست و دوم خود، عثمان بن سعید عمرى و فرزندش محمّد فرستاده است. حضرت(علیه السلام) بعد از سفارش به امورى در امر غیبت و تثبیت قلوب شیعیان در این امر مهم، از چند چیز به خدا پناه مى برد که هر کدام از آن ها براى ما درسى عظیم است:
۱. حضرت(علیه السلام) از ضلالت بعد از هدایت به خدا پناه مى برد; زیرا اگر کسى هدایت شود و حقّ و حقیقت را درک کند، ولى پس از مدّتى دست از آن بردارد، حجّت بر او تمام شده و قطعاً، خسارتى جبران ناپذیر را متحمل مى شود. چنین کسى سعادت پایدار را پس از شناخت و معرفت، ترک کرده و عذاب جاوید را بر جان خود خریده است.
۲. هم چنین، حضرت از اعمال سیئه اى که انسان را به هلاکت و نیستى مى رساند، به خدا پناه مى برد; زیرا انسان همیشه در خطر از دست دادن ایمان خویش است. هوا و هوس ها و وسوسه هاى شیطان، انسان را تا دَم مرگ رها نمى کنند. از این بخش، اهمّیت و دشوارى ایمان را مى توان فهمید.
۳. آن حضرت، به خداوند متعال، از فتنه هاى خطرناک و مهلک که انسان را از اوج عزّت به ذلّت مى کشانند، به خداوند پناه مى برد. طبق نصّ صریح قرآن، انسان در معرض امتحان هاى دایمى است. خداوند متعال مى فرماید:
(أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لایفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ …)[۱۱]; آیا مردم چنین پنداشتند که به صِرف این که گفتند ما ایمان به خدا آورده ایم رهایشان کنند و بر این ادعا هیچ امتحانشان نکنند؟ ما امّت هایى را پیش از اینان امتحان نمودیم.
این امتحان ها گوناگون اند و شدّت و ضعف دارند. گاهى مربوط به بدن و مال و گاهى مربوط به دین است و … در همه ى این ابتلائات، چه کوچک و چه بزرگ، باید به خدا توکّل کرد و با سرافرازى بیرون آمدن را از او خواست.
پیروزى حق بر باطل
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَلْحَقِّ إِلاّ إِتْماماً، وَلِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقاً)[۱۲]اراده ى حتمى خداوند بر این قرار گرفته است که ـ دیر یا زود ـ پایان حق، پیروزى، و پایان باطل، نابودى باشد.
شرح
این عبارت، قسمتى از جوابى است که حضرت(علیه السلام) به نامه ى احمد بن اسحاق اشعرى قمّى دادهاند. حضرت، در این نامه، بعد از ردّ ادعاى جعفر (عموى خود)، خودش را وصىّ و امام بعد از پدرش امام حسن عسکرى(علیه السلام) معرفى مى کند; آن گاه به این نکته اشاره مى کند که سنّت الهى به این تعلّق گرفته است که حقّ و حقیقت را یارى کند و به جایگاه رفیع خود برساند، هر چند در طول تاریخ با آن مبارزه شود; از طرف دیگر، سنّت الهى به این تعلّق گرفته است که باطل ـ هر چند مدّتى جولان دهد و حاکم باشد ـ نابود گردد و جز اسمى از آن باقى نماند. سرنوشت فرعون ها و … این نکته را به خوبى نشان داده است; لذا بر ماست که همیشه، دنباله رو حقّ و حقیقت باشیم و از تلخى ها و دشوارى ها در این مسیر نهراسیم، و هیچ گاه دل به ظاهر فریبنده ى باطل نبندیم; زیرا، نور حق بالاخره به ثمر مى نشیند و باطل را نابود مى کند.
منابع
[۱]. رجال کشّى، ج۲، ص۸۱۶ ; بحار الأنوار، ج۵۰، ص۳۱۸و۳۱۹، ح۱۵ ; وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۸، ح۶۱ .
[۲]. الإرشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۳۹ ; إعلام الورى، ج۱، ص۴۳۶ ; بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۳۴ .
[۳]. کمال الدین، ج۲، ص۴۸۴، ح۱۰ ; الغیبه، شیخ طوسى، ص۲۹۱، ح۲۴۷ ; احتجاج، ج۲، ص۲۸۴ ; إعلام الورى، ج۲، ص۲۷۱ ; کشف الغمه، ج۳، ص۳۳۸ ; الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۴ ; بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۸۱، ح۱۰ ; و وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰، ح۳۳۴۲۴ .
[۴]. احتجاج، ج۲، ص۳۲۳ ; الخرائج و الحرائج، ج۲، ص۹۰۳ ; بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۷۵، ح۷.
[۵]. کمال الدین، ج۲، ص۴۴۱، ح۱۲ ; الغیبه، طوسى، ص۲۴۶، ح۲۱۵ ; بحارالأنوار، ج۵۲، ص۳۰، ح۲۵ .
[۶]. احتجاج، ج۲، ص۳۲۳ ; الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۹۰۳ ; بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۷۵، ح۷ .
[۷]. احتجاج، ج۲، ص۲۸۹ ; بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۶۷، ح۹ .
[۸]. نهج البلاغه، حکمت ۴۶۹ ; بحارالأنوار، ج۳۹، ص۲۹۵، ح۹۶
[۹]. کمال الدین، ج۲، ص۴۸۵، ح۱۰ ; احتجاج، ج۲، ص۲۸۴ ; بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۸۱، ح۱۰
[۱۰]. کمال الدین، ج۲، ص۵۱۱، ح۴۲ ; الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۰ ; بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۹۰و۱۹۱، ح۱۹ .
[۱۱]. سوره ى عنکبوت، آیه ى ۲و۳ .
[۱۲]. الغیبه، طوسى، ص۲۸۷، ح۲۴۶ ; احتجاج، ج۲، ص۲۷۹ ; بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۹۳، ح۲۱ .