مراد از بازگشت مسیح، آمدن دوباره او در آخرالزمان است. از بازگشت مسیح به «آمدن دوباره» (Second Coming) و «رجعت مسیح» (پاروسیا / parousia) نیز یاد میگردد. پاروسیا یک اصل اعتقادی است که میگوید: «بازگشت نهایی مسیحِ برخاسته از مردگان، تاریخ بشر را به پایان خواهد رساند» (Cerok, 2003: 894)؛ یعنی همانگونه که آغاز ملکوت خدا ریشه در تجسد عیسی مسیح داشت، کاملشدن نقشه نجات الاهی نیز در گرو آمدن دوباره یا رجعت اوست.
اشاره
بازگشت مسیح یکی از آموزه های مهم الاهیاتی در مسیحیت است که بخش زیادی از فرجامشناسی مسیحی را به خود اختصاص داده است. در طول تاریخ مسیحیت، همواره قاطبه مسیحیان باور داشتهاند که مسیح در آخرالزمان در کمال شکوه و جلال باز خواهد گشت تا عمل نجاتبخش خویش را که با ظهور اولیهاش بشارت داده شده است، به انجام برساند و ملکوت الاهی را در شکل کاملش برقرار سازد. البته این مسئله به این معنا نیست که همه مسیحیان تلقی و فهم یکسانی از این آموزه داشتهاند یا دارند؛ بلکه در شرایط زمانی و اجتماعی متفاوت و یا در بستر گرایشهای مختلف فکری، تفاسیر گوناگونی از این آموزه مطرح شده است.
برخی با تمسک به معنای ظاهری آیات مربوط به این واقعه، به بازگشت و رجعت جسمانی و فیزیکی مسیح و سلطنت ظاهریِ هزارساله او معتقد بودهاند و برخی دیگر با رویکردی تأویلی، به روحانیسازی این آموزه دست یازیدهاند. در این نوشتار ضمن آشنایی با مفهوم بازگشت مسیح، بررسی تفاسیر مختلف این آموزه را در برهههای خاصی از تاریخ مسیحیت پی میگیریم؛ این مقاطع عبارتاند از دوره عهد جدید، دوره آبای کلیسا، قرون وسطا، و (تفاسیر کاتولیکی و پروتستانی) در دوره مدرن.
کلیدواژهها: مسیحیت، بازگشت مسیح، هزاره، عهد جدید، فرجامشناسی مسیحی
۱. مقدمه
در ابتدا و بهعنوان مقدمه، به اختصار، به توضیح معنا و مفهوم بازگشت مسیح و تبیین جایگاه این آموزه میپردازیم و تصویری کلی از تفاسیر موجود در این زمینه ارائه میدهیم:
مفهوم بازگشت مسیح: عهد جدید با تأکید فراوان اعلام میکند که شخص عیسی (یوحنا ۱۴: ۳) به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی (متی ۲۴: ۳۲ـ۵۱) در جلال و هیبت پدر و به همراه فرشتگان (همان ۱۶: ۲۷) و همراه با پیروزی و فتح (لوقا ۱۹: ۱۱ـ۲۷) به جهان بازخواهد گشت و با تشکیل حکومت و برپایی ملکوت الاهی، بنیاسرائیل و همه مؤمنان به خود را نجات خواهد داد.
مراد از بازگشت مسیح، آمدن دوباره او در آخرالزمان است. از بازگشت مسیح به «آمدن دوباره» (Second Coming) و «رجعت مسیح» (پاروسیا / parousia) نیز یاد میگردد. پاروسیا یک اصل اعتقادی است که میگوید: «بازگشت نهایی مسیحِ برخاسته از مردگان، تاریخ بشر را به پایان خواهد رساند» (Cerok, 2003: 894)؛ یعنی همانگونه که آغاز ملکوت خدا ریشه در تجسد عیسی مسیح داشت، کاملشدن نقشه نجات الاهی نیز در گرو آمدن دوباره یا رجعت اوست.
گاهی از زمان بازگشت مسیح به روز خداوند یا روز داوری هم تعبیر شده است که به کارکرد مسیح [خداوند] در زمان بازگشت یعنی داوری بین ابرار و اشرار اشاره دارد (رک: دومتسالونیکیان ۴:۲؛ متی۳۱:۲۵-۴۶؛ اولقرنتیان ۵:۴؛ دومتسالونیکیان ۷:۱–۱۰؛ اولپطرس ۱۳:۱؛ تیسن، ۱۳۵۶: ۳۲۷ به بعد).هرچند در کتاب مقدس و خصوصاً در عهدعتیق و پیشگویی های انبیای بنی اسرائیل در مورد ظهور منجی، بین اولین ظهور مسیح و بازگشت پایانی او خلط هایی شده است، ولی با دقت در محتوای این پیشگویی ها می توان به تفاوت آنها پی برد؛ برای مثال با کمی دقت می توان دریافت که آنچه در ایوب ۱۹: ۲۵-۲۶، دانیال ۷: ۱۳-۱۴، زکریا ۱۴: ۴ و ملاکی ۳: ۱-۲ آمده، مربوط به بازگشت نهایی مسیح است (رک: تیسن، ۱۳۵۶: ۳۲۷).
جایگاه آموزه بازگشت: در عهد جدید بیش از سیصد بار به این موضوع اشاره شده و چندین باب کامل از اناجیل مانند ابواب ۲۴ و ۲۵ انجیل متی، باب ۱۳ انجیل مرقس و نیز باب ۲۱ انجیل لوقا به این موضوع اختصاص یافته است. فراتر از این، رسالههایی در کتاب مقدس وجود دارد که در همه ابواب خود تنها به تفسیر و تبیین همین آموزه پرداختهاند، مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان و نیز کتاب مکاشفه یوحنا(رک: صادقنیا، ۱۳۸۸: ۲۴۳).
با نگاهی کلی به کتاب مقدس می-توان چنین برداشت کرد که عنصر مشترک نوشته های عهد جدید، مسیحا بودن عیسی برای پیروان اولیه او بوده است که بازگشت او را انتظار میکشیدند و بر این اساس میتوان با قاطعیت گفت که مفهوم بازگشت مسیح یکی از مهمترین مفاهیم در کتاب مقدس مسیحیان است (رک: تیسن، ۱۳۵۶: ۳۲۷).
پولس، فلسفه این بازگشت را تکمیل نقشه نجات بشر بیان میکند: «مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه برای کسانی که منتظر او هستند ظاهر خواهد شد، به جهت نجات» (عبرانیان ۹: ۲۸). بر همین مبنا مسیحیان در استدلال برای بازگشت نهایی و ارتباط آن با ظهور اولیه مسیح میگویند: اگر تمام غایت ظهور شخصیتی به نام مسیح را فعل نجاتبخش او بدانیم، باید دانست که با آمدن اولیه او انسان ها پس از برداشته شدن موانع نجات، بشارت ملکوت الاهی را شنیدند.
حال انسانها با ایمان آوردن به او خود را آماده ورود به آن ملکوت می نمایند و با آمدن دوباره مسیح در پایان جهان در ملکوتش ساکن میگردند (see: Travis, 1993:685). بنابراین این دو ظهور و آمدن عیسی مسیح و هر آنچه در این بین اتفاق می افتد، تمام ایمان مسیحی است.جرج برانتل، نویسنده و الاهیدان کاتولیک، با تشویق مسیحیان به انتظار و فعالیت برای تحقق بازگشت مسیح، با صراحت اعلام می دارد که اعتقاد به بازگشت مسیح جزء سنت تغییرناپذیر کلیسای کاتولیک است: «در پایان جهان، مسیح پیروزمندانه بهعنوان داور همه انسانها و فرشتگان دوباره خواهد آمد. این همان رجعت و داورىاى است که مسیح بسیارى از اوقات با حواریان خود درباره آن سخن گفت. این عقیده جزء ثابت سنت کاتولیک است» (برانتل، ۱۳۸۱: ۲۷۴ـ۲۷۶).
وجود تفاسیر متنوع از بازگشت مسیح: قسمت پایانیِ سرگذشت عیسی در عهد جدید از رستاخیز او از میان مردگان، عروجش به آسمان و وعده بازگشت دوبارهاش تشکیل شده است. علیرغم آنکه بازگشت مسیح نقشی محوری در این میان دارد، در بخشهای مختلف عهد جدید، این مسئله به صورت ناهمسان و ظاهراً متناقض مطرح شده است.
این ناهمگونیِ در تفاسیر از نخستین ادوار تاریخ مسیحیت در میان اصحاب کلیسا نیز مشهود بوده و گاهی منجر به آشفتگیهایی در تفسیر این واقعه شده است: «گروهی از آبای اولیه کلیسا و پیروانآنان بازگشت عیسی و وقوع آخرالزمان را، با همه علائمیکه در مکاشفات یوحنا برای آن آمده است، بسیار نزدیک میدیدند، گروه دیگر خود را در هزاره آخر که پایان آن آغازهزاره مسیح و شهدا خواهد بود میپنداشتند و گروه سومیکه اکثریت مسیحیان را شامل میشد، کلیسای اولیه، یعنی جامعه مؤمنان مسیحیت را ــ که از آن به پیکر عیسی تعبیر شده بود ــ حضور مسیح و روحالقدس و مقدمه تحقق ملکوت الاهیمیدانستند» (مجتبایی، ۱۳۶۷: ۱۴۳).
گرایش اول، با گذشت زمان و بینتیجه ماندن انتظارها، به انتظار رجعت ووقوع احوال آخرالزمان در آیندهای نامعلوم تبدیل شد و از آن هنگام تاکنون هر حادثه بزرگ طبیعی یا غیرطبیعی، جنگهای شدید، رواج بیدینی و مسائلی از این دست ازعلائم بازگشت و ظهور دوباره مسیح تصور شدهاند. گرایش دوم، یعنی امید به آمدن دوره هزاره مسیح[۱] گرچه در آغاز طرفدارانی داشت و دردورههای بعد نیز گهگاه نمایان میشد، لیکن هیچگاه به صورت عقیدهای رایج و شایع درنیامد.
اما گرایش سوم به اساس فکر مسیحیت در کلیسای کاتولیک روم و کلیسای ارتودکس شرقی تبدیل شد. طبق این عقیده، کلیسا (جامعه مؤمنان) مظهر ملکوت الاهی است، و روحالقدس در آن (یعنی درجامعه مؤمنان) و در روح هر مؤمن حضور دارد و تأسیس کلیسا آغاز و طلیعه تحقق حکومت خداوند است. جهانِ بیرون از کلیسا قلمرو شیطان و عرصه گناه است و هر که به جامعه مؤمنان بپیوندد، خود را از سیطره شیطانی رها کرده و نجات یافته است.
کلیسا در حال گسترش است و سرانجام به کمال خود خواهد رسید و تمامی جهان را فراخواهد گرفت. آنگاه ملکوت الاهی بیرون از اینجهان و بیرون از این تاریخ، در جهانی نو برقرارخواهد شد (Hatch, 1957: 78؛ به نقل از همان). در ادامه، با نگاهی گذرا به تفاسیر رایج در دورههای مهم و شخصیتهای اثرگذار مسیحیت، با برخی از آنها بیشتر آشنا میشویم.
۲. تفسیر نویسندگان عهد جدید از بازگشت مسیح
در نظر نویسندگان نخستین مسیحیت، عیسی پس از رستاخیز به آسمان رفت و به مقام مسیحایی دست یافت (رک: رومیان ۳:۱؛ اعمال ۳۶:۳). با این اتفاق، انتظار برای برقراری ملکوت خداوند نهتنها فروکش نکرد، بلکه فزونی گرفت؛ زیرا جنبههایی از پیام عیسی که برای شاگردان معماگونه بود، اکنون رازگشایی میشد: پسرانسان، همان عیسی ناصری که در حیات زمینیاش رنج دید و کشته شد و به مثابه مسیحایی روحانی به آسمان و نزد خدا رفت و در دست راست او نشست (عبرانیان ۳:۱)، در آخرالزمان که گویا بسیار نزدیک خواهد بود، از آسمان سوار بر ابر پایین خواهد آمد و پادشاهی خداوند را تأسیس خواهد کرد.
شاید با توجه به جو تاریخی آن روزگار بتوان گفت مسیحیان اولیه پایان قریبالوقوع جهان را روزشماری میکردند. انتظار آمدن قریبالوقوع عیسی مسیح هم در اناجیل همنظر و هم نزد پولس آشکار است (رک: مرقس ۹:۱؛ اولتسالونیکیان۴: ۱۷-۱۵). توبه کردن و دست شستن از گناهان باعث میشد تا دوران نجات فرا رسد و خدا دوباره «عیسی را به مثابه مسیحا» بفرستد؛ لیکن تا آن زمان «او میبایست در آسمان بماند تا همه چیز به حالت اولش که خداوند بهواسطه انبیایش خبر داد، بازگردد» (اعمال رسولان ۳: ۲۲-۲۱).
نویسنده نامه اول پطرس با اشاره به اینکه خود عیسی فرارسیدن پادشاهی خداوند را ناگهانی میدانست میگوید: «مانند کسی که منتظر هر اتفاقی است، منتظر آمدن عیسی مسیح باشید» (اول پطرس ۱۳:۱). او میپنداشت که «پایان همه چیز نزدیک است» (همان ۴:۷) و زمان داوری نیز آغاز شده است (همان ۱۷:۴).این نوع انتظار تا قرن دوم میلادی نیز ادامه داشت، و اگرچه قریبالوقوع بودن رجعت مسیح گاهی تعدیل، و تأخیر در آن توجیه میشد، اما همواره تأکید بر آن بود که مسیح روزی باز خواهد گشت. در یک نگاه کلی میتوان گفت که کلیسای اولیه به تعلیم درباره بازگشت عیسی علاقه فراوانی داشت (رک: تیسن، ۱۳۵۶: ۳۲۷). در این میان به دلیل اهمیت نقش پولس در بین نویسندگان اولیه مسیحی به بررسی تفسیر خاص پولس از بازگشت مسیح می پردازیم.
۲ـ۱. تفسیر پولس از بازگشت مسیح
پولس را بنیانگذار الاهیات مسیحی می دانند. اصل محوری موعظه های او «مسیح برخاسته» یا «رستاخیز مسیح» بود. او میگفت هم یهودیان و هم غیریهودیان از طریق ایمان به مسیح و پذیرش انجیل می توانند به قلمرو مسیحِ برخاسته وارد شوند.از نظر او، مسیح پس از مرگ و رستاخیزش، به حقیقتی فراگیر تبدیل شده بود؛ حقیقتی که پولس، شخصاً آن را در مکاشفه اش درک کرده بود (schroeder, 2003: 1).
پولس که از سایر پیروان عیسی و رهبران کلیسای اولیه درسخواندهتـر بود، به همراه دیگر رسولان و حواریان ایده بازگشت عیسی مسیح را تبلیغ میکرد و تلاش مینمود تا آن را بر اساس عهد عتیق و تا حدی نیز بر مبنای فهم عرفی آن روز، توضیح دهد و مستدل نماید. بیشتر رسالههای پولس بین سالهای ۵۰ تا ۶۵ پس از میلاد مسیح نوشته شدهاند. او در برخی از این رسالهها، مستقیم یا غیر مستقیم، این آموزه و ابعاد آن را مطرح میکند.
پولس در نامه اول خود به تسالونیکیان، به وضعیت مسیحیانی میپردازد که بدون درک پادشاهی خداوند و آمدن عیسی مسیح مردهاند. او بازگشت عیسی را پایهای برای اثبات رستاخیز این مردگان قرار میدهد. مسیحیانی که مردهاند هنگام آمدن عیسی مسیح از مرگ برمیخیزند و همراه با دیگر مسیحیان به نجاتی که نزد پولس «بالا رفتن» است، نایل میگردند.
پس از زندهشدنِ مردگان مسیحی همراه با آمدن عیسی، «ما زندگانی که هنوز روی زمین باقی هستیم، همراه با ایشان بر روی ابرها در هوا برده میشویم و خداوند را ملاقات میکنیم» (اولتسالونیکیان ۱۷:۴). در اینجا پولس فقط به آمدن عیسی مسیح و زندهشدن مردگان مسیحی اشاره میکند و سخنی از پادشاهی خداوند به میان نمیآورد، شاید به این دلیل که مسئله او در اینجا زندهشدن درگذشتگان مسیحی است، نه اثبات پادشاهی زمینی خداوند و توصیف آن.
رستاخیز عیسی و بازگشت مسیح در «آخرالزمان» اولین بار توسط پولس در نامه اولش به قرنتیان در سال ۵۲ میلادی مطرح شده است (رک: صادقنیا، ۱۳۸۸: ۲۲۵). پولس در این رساله رستاخیز سایر مردگان را به رستاخیز عیسی مسیح پیوند میزند و میگوید: «مسیح به مثابه اولین نفر از میان مردگان برخاست» (اول قرنتیان ۲۰:۱۵). بنابراین رستاخیز عیسی شروع رستاخیز همگانی است، او نخستین نفر است اما هنگام بازگشتش «تمام آنانی که به او تعلق دارند» زنده خواهند شد. آدم نماد میرندگی است و عیسی مسیح نماد حیات پس از مرگ.
همه میمیرند، زیرا همه از نسل گناهکار آدم هستند؛ لیکن همه آنانی که از آن مسیح باشند پس از مرگ بار دیگر زنده خواهند شد: «آنگاه پایان جهان فرامیرسد، پس از آنکه او همه قدرتها و نیروها را نابود میسازد و سلطنتش را به خدای پدر میسپارد. زیرا او باید تا زمانی سلطنت کند که خدا همه دشمنانش را زیر پاهایش افکنده باشد.
آخرین دشمنی که مغلوب میشود مرگ است» (اولقرنتیان ۱۵: ۲۵-۲۴). از آنجا که عیسی در نظر پولس و مسیحیان اولیه چهرهای فرجامشناختی است، اعمال او از جمله رستاخیز و عروجش نیز فرجامشناسانه تعبیر میگردد و از آنجا که مسیحیان، با ایمانشان به مسیح، با او پیوند خوردند، ایشان نیز از مرگ برخواهند خاست.
در نامه دوم به تسالونیکیان، پولس با واقعیتی که پیامد طبیعی انتظار پایان قریبالوقوع جهان بود مواجه گشت. این واقعیت آن است که برخی از مسیحیان در کلیسای تسالونیکی، به موجب اعتقادات آخرالزمانی دست از کار کشیده بودند و از دسترنج دیگران گذران زندگی میکرند. در این نامه پولس ضمن قبول و تکرار باور به آمدن مسیح، هشدار میدهد که مبادا نبوتها، سخنان و نامههایی که ادعا میشود از طرف ماست و میگویند روز بازگشت خداوند (مسیح) فرا رسیده است، باعث شوند که آرامش شما به هم بخورد (دوم تسالونیکیان۲: ۳-۱).
پولس در ادامه نشانههایی را که پیش از «روز خداوند» (روز بازگشت مسیح) رخ میدهد بیان میکند، (دوم تسالونیکیان ۴:۲ و ۸ و ۹). در این نامه پولس بر ایمان آنان که انتظار بازگشت قریبالوقوع مسیح را دارند صحه میگذارد، اما در عین حال از آنان میخواهد که انتظار خود را به چنان درجهای نرسانند که از زندگی روزمره فاصله بگیرند و با پیامدهایی همچون اتهام تنبلی و بیکاری و یأس و ناامیدی که نتیجه طبیعی دیرکرد در تحقق انتظار است، باعث بحران در کلیسای اولیه شوند.
البته پولس، در برخی از مواضعی که انتظار میرود از بازگشت مسیح سخن بگوید، سکوت کرده است. او در رساله دوم قرنتیان (۱۰: ۱ـ۵) درباره مرگ بهمثابه «فرو ریختن خیمه خاکی» و سپس به دست آوردن «خانهای آسمانی و جاویدان» که خدا آن را ساخته است، سخن میگوید؛ اما هیچ سخنی از آمدن عیسی و یا رستاخیز مردگان به میان نمیآورد.
در این عبارات، خود مرگ نقطهای است که موجب میشود مؤمن مسیحی به نجات روحانی دست یابد. همچنین در نامهاش به فیلپیان (۱: ۲۱ـ۲۵) هنگامیکه از ضرورت زنده ماندن خود سخن میگوید، این زنده ماندن را نه بهعنوان انتظار کشیدن برای آمدن مسیح و ملاقات با او، بلکه صرفاً زمینهای برای خدمت بیشتر به مسیحیان ــ که در عین حال موجب دوری از مسیح است ــ میبیند.
در مجموع، از سخنان پولس درباره بازگشت عیسی مسیح میتوان چنین فهم کرد که او از طرفی در ایمان کلیسای اولیه به آمدن قریبالوقوع مسیحایشان سهیم بود، اما از طرف دیگر از آنجا که مسئولیتی بر دوش خود احساس میکرد و گمان میبرد با رؤیا و مکاشفهاش بهمثابه رسول خاص عیسی برگزیده شده است تا دیگران را هدایت نماید و نیز از آنجا که نسبت به سایر رسولان درسخواندهتر بود و از آیندهنگری بیشتری برخوردار بود، نمیخواست این نوع انتظار مانع رشد و تحکیم کلیسای نوبنیاد شود.
او گاهی به گونهای عمل میکرد که گویا حدس میزد ممکن است تا سالهای دور، از بازگشت عیسی خبری نباشد. این موضع دوگانه پولس را میتوان در مسئله ازدواج مسیحیان بهخوبی مشاهده کرد. او تمایل دارد اعضای کلیسا از ازدواج پرهیز کنند، زیرا «زمان بسیار کوتاهی برای ما باقی مانده و فرصت برای کار خداوند بسیار کم است» (اولقرنتیان ۲۹:۷)؛ اما از طرف دیگر بهمثابه کسی که در قبال سلامت روحی پیروان کلیسا احساس مسئولیت میکند، روا میدارد که هر کس دوست دارد ازدواج کند (همان ۳۶:۷).
همچنین به نظر میرسد که نوع نگاه او نسبت به نحوه بازگشت عیسی و نجات نهایی با سایر پیروان و رسولان مسیح در کلیسای اولیه تفاوت دارد؛ او بر خلاف آنان که منتظر بازگشت جسمانی و قریبالوقوع عیسی مسیح بودند به نجاتی روحانی اشاره دارد که شاید با آمدن فیزیکی عیسی مسیح در آخرالزمان ارتباط چندانی پیدا نکند. این رویکرد مبنای تفسیری کسانی چون اوریگن و آگوستین قرار گرفت که در ادامه همین مقاله به آنان خواهیم پرداخت.
۳. بازگشت مسیح در اعتقادنامه های مهم اولیه
اعتقادنامهها، بیانیههایی هستند که در آغازشان عبارت «من اعتقاد دارم» ذکر شده است و عموماً پس از اختلافات عقیدتی از سوی شوراهای مسیحی صادر شدهاند و به اجمال حاوی اصلیترین عقاید مسیحی هستند (رک: مکگراث، ۵۵:۱۳۸۴). در کلیسای اولیه مسیحی دو اعتقادنامه مهم در سراسر کلیسا معتبر و محترم شمرده مى شد: اعتقادنامه رسولان و اعتقادنامه نیقیه. هر دو اعتقادنامه مشتمل بر دوازده اصل مهم ایمان مسیحی هستند که نیمی از آن، یعنی شش اصل، به شخص عیسی و بازگشت او اختصاص دارد.
۳ـ۱. اعتقادنامه رسولان
شاید بتوان گفت این اعتقادنامه شناختهشدهترین و پذیرفتهشدهترین اعتقادنامه مسیحی است. این اعتقادنامه داراى سه بخش اصلى درباره خدا، عیسى مسیح و روحالقدس است. همچنین مطالبى درباره کلیسا، روز داورى و رستاخیز در آن گنجانیده شده است. متن اعتقادنامه رسولان چنین است:
۱.من ایمان دارم به خدا، پدر قادر مطلق، خالق آسمانها و زمین؛
۲.و به عیسى مسیح، یگانه پسر او، خداوند ما؛
۳.همو که لقاحش را روحالقدس تحقق بخشید و از مریم باکره زاده شد؛
۴.در زمان پنطیوس پیلاطس رنج کشید، مصلوب شد، مرد و به خاک سپرده شد؛
۵.در روز سوم از مردگان برخاست؛
۶.به آسمان صعود کرد و در دست راست خداى پدر قادر مطلق بنشست؛
۷.از آنجا براى داورى بر زندگان و مردگان باز خواهد گشت؛
۸.من ایمان دارم به روحالقدس؛
۹.به کلیساى مقدس جهانى؛
۱۰. به بخشودگى گناهان؛
۱۱. به رستاخیز جسمانى؛
۱۲. به حیات جاودانى.
همانگونه که ملاحظه شد در بند هفتم از این اعتقادنامه بعد از بیان صعود مسیح به آسمان، بهصراحت بازگشت او ذکر شده است. در این اعتقادنامه ابتدا خصوصیاتی برای عیسیمسیح شمرده شده است: پسر یگانه خداست، و به واسطه روحالقدس از مریم باکره زاییده شد و در زمان یک حاکم ظالم به صلیب رفت و به خاک سپرده شد. بعد از بیان این خصوصیات، نویسندگان اعتقادنامه به رستاخیز اولیه یا آمدن اول مسیح و قیام او از بین مردگان اشاره میکنند و به اینکه او هماکنون زنده است و در سمت راست خدای پدر نشسته است.
در نهایت، برای ارتباط این حلقهها که گاهی ظاهراً نامربوط به نظر میرسند، و برای تکمیل ایمان مسیحی، به بازگشت او اشاره مینمایند. این بندهای شش گانه که نیمی از اعتقادنامه را تشکیلمیدهند، بیان میکنندکه مسیحشناسی بدوندرک و فهم بازگشت عیسی کامل نیست و این آموزه است که معنابخش ایمان مسیحی است.در مورد بحث ما نکات جالب توجهی در این اعتقادنامه وجود دارد که عبارتاند از:
۱. مکانی که مسیح در آنجا قرار دارد و از آنجا بازخواهد گشت، آسمان است.
۲. مقامیکه عیسی مسیح در آنجا قرار دارد، کنار خدای پدر است.
۳. عیسی در این مکان و آن مقام با جسم خود حضور دارد؛ زیرا در بند دوم اعتقادنامه اشاره کرد که: «در روز سوم از مردگان برخاست» و می دانیم که او با جسم خود و با جلال و شکوه خیرهکننده ای بازخواهد گشت.
۴. کارکرد عیسی مسیح در بازگشتش داورى نهایی بر زندگان و مردگان است.
۳ـ۲. اعتقادنامه نیقیه
شوراى نیقیه در ژوئن سال ۳۲۵م به دعوت قسطنطین، اولین امپراتور مسیحى، در شهر نیقیه (شهر ایزنیک در ترکیه امروزی) و با هدف حلّ و فصل اختلافات در باب مسیحشناسى برگزار شد. این شورا، اولین شوراى جهانى (به معناى شورایى مرکب از اسقف هاى سراسر جهان مسیحى که تصمیمهاى آن براى همه کلیساها معیار و حجت است) به شمار مى آید (رک: مکگراث، ۱۳۸۴: ۵۷). در اعتقادنامه نیقیه چنین میخوانیم:
ما به خدایى یگانه ایمان داریم، به خداى قادر مطلق، آفریننده همه چیزهاى دیدنى و نادیدنى، و به یک خداوندگار، عیسى مسیح، پسر خدا، به وجود آمده از ذات پدر، تنها اوست که از ذات پدر به وجود آمده، خدا از خدا، نور از نور، خداى حقیقى از خداى حقیقى، مولود نه مخلوق، همذات با پدر است. به وسیله او همه موجودات آفریده شدند؛ همه موجوداتى که روى زمین و در آسماناند.
او به خاطر ما انسان ها و براى نجات و رستگارى ما از آسمان فرود آمد، جسم گردید و انسان شد. او رنج کشید و روز سوم برخاست و به آسمانها صعود کرد. او براى داورى زندگان و مردگان مجدداً بازخواهد گشت.از نکات قابل توجه در متن این اعتقادنامه قرار دادن کارکردهای عیسی در بحث نجات و رستگاری است. در این متن کلاسیک الاهیاتی عمل نجاتبخش مسیح مراحلی دارد:
۱.از آسمان آمده است؛ یعنی دارای الوهیت است و جایگاه سماوی دارد.
۲.او خدایی است که مجسم گردید و لباس انسانیت به تن کرد.
۳.برای نجات انسان رنج کشید و کشته شد.
۴.در روز سوم از میان مردگان برخاست و قیام کرد.
۵.جایگاه کنونی او در آسمان است؛ یعنی دوباره بالا رفت.
۶.تکمیل عمل نجاتبخش او در بازگشت دوبارهاش است.
۷.کارکرد او در زمان بازگشت داوری است؛ برای مردگان و زندگان.
بنابرای بازگشت عیسی حلقه آخر عمل نجاتبخش اوست که به خاطر آن از آسمان فرود آمد و جسم شد؛ یعنی اگر بازگشت مسیح را از این گردونه حذف کنیم، دیگر ایمان به مسیح مفهومی نخواهد داشت.
پی نوشت:
[۱]. مفهوم «دوره هزارساله»، از مفاهیم مرتبط با آموزه های فرجامشناسانه مسیحی، از پدیدههای آخرالزمان و از علائم بازگشت مسیح است. دوره هزارساله، به دورهای اشاره دارد که در آن ایمان انجیلی و عظمت کلیسا به اوج خود میرسد و امتها که دعوت دیانت انجیلی را میشنوند، به آن اقبال میکنند و ایمان میآورند (حمودی، ۱۹۹۴: ۶۰). برخی از عالمان مسیحی معتقدند این دوره هزار سال پیش از بازگشت مسیح شروع میشود و با آمدن او پایان مییابد (الامیرکانی، ۱۸۹۰: ۲/۵۰۸). در این هزار سال ــ که شاید مراد از آن زمان طولانی باشد نه رقم هزار سال ــ دامنه شر به شدت کم میشود، دست و پای شیطان بسته میگردد و پس از آن مسیح میآید (نجیب، ۱۹۹۷: ۱۲۶). برخی دیگر بر این باورند که این دوره با بازگشت دوباره مسیح آغاز میشود و این دوره، دوره آرمانی دیانت مسیحی خواهد بود (تیسن، ۱۳۵۶: ۳۴۸).منبع:فارس