حج عریان ابوبکر در ذى القعده

یکى از مسائلى که امیرالاحاج بودن ابوبکر را زیر سؤال مى‌برد این است که در آن سال اصلا مسلمانان حج انجام ندادند و در حقیقت انجام حج در آن زمان براى آن‌ها مشروع نبوده است تا ابوبکر امیر بر حاجیان باشد؛ زیرا مشرکان طبق رسومى که داشتند، حج را در آن سال، در ماه ذى القعده برپا کردند و رسول خدا امیرمؤمنان علیه السلام را فرستاد تا در زمانى که آن‌ها حج انجام مى‌دهند، سوره برائت را براى آن‌ها بخواند و این سال را آخرین سال حج آن‌ها اعلام کند.

حال اگر مسلمانان در آن سال به سرپرستى ابوبکر مراسم حج را به همراه مشرکان به جا آوره باشند، عمل کفار و مشرکان را مرتکب شده‌اند؛ زیرا خداوند انجام حج در غیر ذى الحجه را «زیاده فی الکفر» خوانده است؛ آن جا که مى‌فرماید:

إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّهَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین‏. التوبه/۳۷.

نسى‏ء [جا به جا کردن و تأخیر ماه‏هاى حرام‏]، افزایشى در کفر (مشرکان) است که با آن، کافران گمراه مى‏شوند یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام مى کنند، تا به مقدار ماه‏هایى که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد) و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمى‏کند.

پس اهل سنت یا باید بپذیرند که مسلمانان در این سال به سرپرستى ابوبکر، عمل کفار را مرتکب شده‌اند و این کار آن‌ها «زیاده فی الکفر» بوده، یا باید بپذیرند که هیچ یک از مسلمانان در این سال و همراه با مشرکان در انجام مراسم حج شرکت نداشتند و تنها وظیفه مسلمانان حاضر در آن جا اعلام برائت از مشرکان بوده که این وظیفه طبق روایات به امیرمؤمنان علیه السلام واگذار شده است.

جالب است که بیهقى وقتى به این قضیه مى‌رسد، با تعجب فراوان سؤال مى‌کند که آیا ابوبکر عملى را که خداوند آن را کفر دانسته، مرتکب شده؟

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَدْ نَزَلَتْ سُورَهُ بَرَاءَهَ قَبْلَ حَجَّهِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، وَفِیهَا: «إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَهٌ فِی الْکُفْر»، وَفِیهَا: «إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا»، فَهَلْ کَانَ یَجُوزُ أَنْ یَحُجَّ أَبُو بَکْرٍ عَلَى حَجِّ الْعَرَبِ، وَقَدْ أَخْبَرَ اللَّهُ أَنَّ فِعْلَهُمْ ذَلِکَ کَانَ کُفْرًا؟

ابوعبد الله (بیهقی) گفت: سوره برائت قبل از حج ابوبکر نازل شد و در این سوره آمده است که « نسى‏ء [جا به جا کردن و تأخیر ماه‏هاى حرام‏]، افزایشى در کفر (مشرکان) است» و در این سوره آمده است: «تعداد ماه‌ها از دیدگاه خداوند، دوازده ماه است» پس آیا جایز است که ابوبکر مراسم حج را بر مبناى حج عرب انجام داده باشد؟ و حال آن که خداوند خبر داده است که این کار آن‌ها کفر است؟

البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر (متوفاى ۴۵۸هـ)، سنن البیهقی الکبرى، ج۵، ص۱۶۶، باب من کره أن یقال للمحرم صفر وأن النسیء من أمر الجاهلیه، ناشر: مکتبه دار الباز – مکه المکرمه، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۴.

سؤالى که جناب بیهقى براى آن پاسخى نمى‌یابد و آن را بى‌جواب رها مى‌کند.

جواب بیهقى واضح است، ابوبکر اصلا در این سال حجى انجام نداده و امیر الحاج نبوده است، تا عمل او بر مبناى عمل اعراب «زیاده فى الکفر» باشد؛ بلکه ابوبکر در این سفر، رعیت امیرمؤمنان علیه السلام بوده و تحت فرمان آن حضرت، وظیفه داشته است که سخنان امیرمؤمنان را به گوش مشرکان برساند و از آن‌ها اعلام بیزارى کند.

اما این که حج ابوبکر در آن سال، در ماه ذى القعده بوده، در کتاب‌هاى معتبر اهل سنت به آن تصریح شده و حتى خود ابن تیمیه نیز به این مطلب اعتراف کرده است. وى در کتاب شرح العمده فى الفقه مى‌نویسد:

أن الحجَ قبلَ حجهِ الوداعِ کان یَقَعِ فی غیرِ حِینِه لأن أهلَ الجاهلیهِ کانوا یُنْسِئون النسیءَ الذی ذَکَرَهُ اللهُ فی القرانِ حیثُ یقول: « إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّهَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین‏» فکان حجُّهم قبلَ حجهِ الوداع فی تلک السنین یَقَعُ فی غیرِ ذی الحجه.

رَوى أحمدُ بإسناده عن مجاهد فی قوله «إنما النسیء زیادهٌ فی الکفر» قال حَجُّوا فی ذی الحجه عامین ثم حجوا فی المحرم عامین ثم حجوا فی صفر عامین فکانوا یَحُجُّون فی کلِ سنهٍ فی کلِ شهرٍ عامین حتى وافَقَتْ حَجهُ أبی بکر الآخر من العامین فی ذی القعده قبلَ حَجَّه النبی صلى الله علیه وسلم بسنهٍ ثم حج النبی صلى الله علیه وسلم من قابلٍ فی ذی الحجه فلذلک حینَ یقول النبی صلى الله علیه وسلم «إن الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق السموات والأرض».

مراسم حج در سال قبل از حجه الوداع، در غیر زمان خودش واقع شد؛ زیرا مردم جاهلیت، ماه‌ها را جا به جا مى‌کردند؛ چنانچه خداوند آن را در قرآنش ذکر کرده است؛ آن جا که مى‌فرماید: «نسى‏ء [جا به جا کردن و تأخیر ماه‏هاى حرام‏]، افزایشى در کفر (مشرکان) است که با آن، کافران گمراه مى‏شوند یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام مى کنند، تا به مقدار ماه‏هایى که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد) و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمى‏کند.».

پس حج آن‌ها در سال قبل از حجه الوداع و در این سال‌ها، در غیر ذى الحجه واقع شده است.

احمد با سند خود از مجاهد در باره این سخن خداوند «انما النسیء زیاده فى الکفر» گفته است: که اهل جاهلیت دو سال در ذى الحجه، مراسم حج را برگزار مى‌کردند، سپس دو سال در محرم، دو سال در صفر، حج مى‌کردند؛ پس آن‌ها هر دو سال و یکى از ماه‌ها حج مى‌کردند؛ تا این که حج ابوبکر در آخر از دو سال، در ذى القعده و یک سال قبل از حج رسول خدا واقع شد؛ پس رسول خدا در سال بعد در ذى الحجه حج کرد؛ به همین خاطر رسول خدا فرمود: «زمان به همان صورتى که خداوند از روز اول آسمان و زمین را خلق کرده است، چرخیده است»

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى ۷۲۸ هـ)، شرح العمده فی الفقه، ج۲، ص۲۲۳، تحقیق: د. سعود صالح العطیشان، ناشر: مکتبه العبیکان – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ

و باز در جاى دیگر از همین کتاب مى‌نویسد:

فکانوا یَحُجُّون فی کل شهر عامین حتى وافق حجه أبی بکر الأخر من العامین فی ذی القعده ثم حج النبی صلى الله علیه وسلم حجته التی حج فوافق ذلک ذا الحجه فلذلک یقول النبی صلى الله علیه وسلم فی خطبته إن الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق الله السموات والأرض

وکذلک فی روایه أخرى عن مجاهد قال هذا فی شأن النسیء لأنه کان ینقص من السنه شهرا.

اهل جاهلیت، در هر دو سال، در یک ماه حج مى‌کردند؛ تا این که حج ابوبکر در سال آخر از دو سال و در ماه ذى القعده واقع شد؛ سپس رسول خدا حج خود را انجام داده؛ پس حج آن حضرت در ماه ذى القعده واقع شد؛ به این خاطر رسول خدا (ص) فرمود:…

شرح العمده ج۲، ص۲۲۵.

عظیم آبادى در عون المعبود مى‌نویسد:

فإذا قاتلوا فی شهر حرام حرموا مکانه شهرا آخر من أشهر الحل فیقولون نسأنا الشهر واستمر ذلک بهم حتى اختلط ذلک علیهم وخرج حسابه من أیدیهم فکانوا ربما یحجون فی بعض السنن فی شهر ویحجون فی بعض السنن فی شهر ویحجون من قابل فی شهر غیره إلى کان العام الذی حج فیه رسول الله صلى الله علیه وسلم فصادف حجهم شهر الحج المشروع وهو ذو الحجه.

وقتى در ماه حرام مى‌جنگیدند، ماه دیگرى را که حلال بود به جاى آن حرام مى‌کردند؛ پس مى‌گفتند که ما ماه را جا به جا کردیم؛ این کار آن‌ها ادامه داشت تا این که ماه‌ها را قاطى کردند و حساب آن‌ها از دست‌شان رفت؛ پس در برخى از سال‌ها در یک ماه و سال دیگر در ماه دیگر و در سال آینده در ماه دیگر حج مى‌کردند؛ تا سالى که رسول خدا (ص) حج کردند؛ پس حج آن‌ها در ماهى که حج در آن مشروع بود، واقع شد و آن ماه ذى الحجه بود.

العظیم آبادی، محمد شمس الحق (متوفاى۱۳۲۹هـ)، عون المعبود شرح سنن أبی داوود، ج۵، ص۲۹۵، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۹۹۵م.

صنعانى در تفسیر خود مى‌گوید:

فکانوا یحجون فی کل سنه فی کل شهر عامین حتى وافق حجه أبی بکر الآخره من العامین فی ذی القعده ثم حج النبی صلى الله علیه وسلم حجته التی حج فوافق ذا الحجه.

پس اهل جاهلیت، در هر دو سال در یکى از ماه‌ها حج مى‌کردند؛ تا این که حج ابوبکر در آخرین سال از دو سال، در ذى القعده واقع شد؛ پس حج رسول خدا (ص) با ماه ذى الحجه برابر شد.

الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفاى۲۱۱هـ)، تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۷۶، تحقیق: د. مصطفى مسلم محمد، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۰هـ.

و نویرى در نهایه الأرب مى‌نویسد:

فلما کانت السنه التاسعه من الهجره حج بالناس أبو بکر الصدیق رضی الله عنه فوافق حجه فی ذی القعده، ثم حج رسول الله صلى الله علیه وسلم فی العام القابل فوافق عود الحج إلى وقته فی ذی الحجه کما وضع أولاً.

وقتى سال نهم شد، ابوبکر حج را با مردم برپا کرد؛ پس حج او با ماه ذى القعده برابر شد؛ سپس حج رسول خدا (ص) در سال بعد بود و حج به زمان خودش در ماه ذى الحجه برگشت؛ همان طورى که از اول وضع شده بود.

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفاى۷۳۳هـ)، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج۱، ص۱۵۶، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م.

و باز در جاى دیگر مى‌نویسد:

قد ثبت ان أبا بکر الصدیق رضی الله عنه حج بالناس فی السنه التاسعه من الهجره، ووافق الحج فی ذی القعده.

به درستیى ثابت شده است که ابوبکر به همراه مردم در سال نهم هجرى حج را به جا آورد و حج او با ماه ذى القعده مصادف شد.

نهایه الأرب فی فنون الأدب ج۱۶، ص۴۸

ابن جوزى در زاد المسیر مى‌نویسد:

وقال مجاهد کان أول من أظهر النسیء جناده بن عوف الکنانی فوافقت حجه أبی بکر ذا القعده ثم حج النبی صلى الله علیه وسلم فی العام القابل فی ذی الحجه فذلک حین قال ألا إن الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق الله السموات.

مجاهد گفته: نخستین کسى که «نسیء» را علنى کرد، جناده بن عوف کنانى بود؛ پس حج ابوبکر با ماه ذى القعده برابر شد؛ سپس رسول خدا در سال بعد در ماه ذى الحجه حج به جاى آورد و در این زمان بود که گفت:…

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى ۵۹۷ هـ)، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۴۳۵، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۴هـ.

محمد بن سعد در الطبقات الکبرى به نقل از مجاهد مى‌نویسد:

حج أبو بکر ونادى علی بالأذان فی ذی القعده قال فکانت الجاهلیه یحجون فی کل شهر من شهور السنه عامین فوافق حج نبی الله (ص) فی ذی الحجه.

ابوبکر حج را بر پا کرد و على نداى اعلام برائت کرد و این قضیه در ماه ذى القعده بود. مجاهد گفت: اهل جاهلیت، در هر ماهى از ماه‌هاى سال، هر دو سال در یک ماه حج مى‌کردند؛ پس حج رسول خدا (ص) در ذى الحجه واقع شد.

الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفاى۲۳۰هـ)، الطبقات الکبرى، ج۲، ص۱۸۶، ناشر: دار صادر – بیروت.

جصاص در تفسیر خود مى‌نویسد:

قد کان أهل الجاهلیه ینسئون وتغییر أسماء الشهور ولذلک لم تکن السنه التی حج فیها أبو بکر الصدیق هی الوقت الذی وضع الحج فیه.

اهل جاهلیت، ماه‌ها را جا به جا مى‌کردند و نام آن‌ها را تغییر مى‌داند؛ به همین دلیل در آن سالى که ابوبکر حج کرد، در آن ماهى نبود که حج در آن وضع شده بود.

الجصاص الرازی الحنفی، أبو بکر أحمد بن علی (متوفاى۳۷۰هـ)، أحکام القرآن، ج۴، ص۳۰۶، تحقیق: محمد الصادق قمحاوی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت – ۱۴۰۵هـ.

بنابراین، انجام مراسم حج در آن سال و به همراه مشرکان، مشروع نبوده و مسلمانان اصلا در آن سال حجى انجام ندادند تا ابوبکر بر آن‌ها امیر باشد؛ بلکه تنها وظیفه مسلمانانى که از مدینه رفته بودند، این بود که از مشرکان اعلام بیزارى کنند و این سال را آخرین سال حج آن‌ها قرار دهند که این وظیفه طبق روایاتى که گذشت، بر عهده امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.

حال اگر ابوبکر، ابوهریره یا هر مسلمان دیگرى براى اعلام برائت در مکه حاضر بوده‌اند، یا باید این کار را آن‌ها تحت فرمان امیرمؤمنان علیه السلام انجام داده باشند، یا این که باید اهل سنت بپذیرند که آن‌ها از دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله سر پیچى کرده و مأموریت را به امیرمؤمنان علیه السلام واگذار نکرده‌اند.

نکته دوم: مأموریت ابوبکر، ‌ ابلاغ برائت و خواندن آیات سوره توبه بود:

طبق پنج روایتى که بررسى و صحت آن را ثابت کردیم، مأموریت ابوبکر در این سفر تنها خواندن آیات سوره توبه و اعلام برائت از مشرکان و فریاد زدن کلمات خاص «لَا یَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِک…» بوده است و پیام‌آور خدا، همین وظیفه و مأموریت از او گرفت و آن را به امیرمؤمنان علیه السلام داد.

به عبارت دیگر، تنها مأموریتى که باید در این سفر انجام مى‌شد، همان اعلام برائت بود و مأموریت دیگرى در کار نبوده است؛ مثلا در روایت اول آمده بود:

أَنَّ النَّبِیَّ (ص) بَعَثَهُ بِبَرَاءَهٌ لِأَهْلِ مَکَّهَ: لَا یَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِک… فَسَارَ بِهَا ثَلَاثًا، ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ: «الْحَقْهُ، فَرُدَّ عَلَیَّ أَبَا بَکْرٍ، وَبَلِّغْهَا أَنْتَ»، قَالَ: فَفَعَلَ….

و در روایت دوم، سوم، چهارم و پنجم نیز دقیقا همین مطالب تکرار شده است:

بَعَثَ النَّبِیُّ (ص) بِبَرَاءَهٌ مَعَ أَبِی بَکْرٍ ثُمَّ دَعَاهُ، فَقَالَ: ” لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یُبَلِّغَ هَذَا إِلَّا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِی، فَدَعَا عَلِیًّا فَأَعْطَاهُ إِیَّاهَا….

أَنّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بَعَثَ بِبَرَاءَهَ إِلَى أَهْلِ مَکَّهَ مَعَ أَبِی بَکْرٍ، ثُمَّ اتَّبَعَهُ بِعَلِیٍّ، فَقَالَ لَهُ: خُذِ الْکِتَابَ، فَامْضِ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَکَّهَ…

ثُمَّ بَعَثَ فُلاَناً بسوره التَّوْبَهِ فَبَعَثَ عَلِیًّا خَلْفَهُ فَأَخَذَهَا منه….

بَعَثَ النَّبِیُّ (ص) أَبَا بَکْرٍ وَأَمَرَهُ أَنْ یُنَادِیَ بِهَؤُلَاءِ الْکَلِمَاتِ، ثُمَّ أَتْبَعَهُ عَلِیًّا.

نتیجه آن که تنها مأموریتى که باید در این سفر انجام مى‌شد و ابوبکر براى آن در ابتداى امر فرستاده شده بود، تنها ابلاغ برائت از مشرکان بوده و در این روایت هیچ سخنى از «امیر الحاج» بودن ابوبکر نیست.

نکته سوم: گریه‌های ابوبکر، امیر بودن او را زیر سؤال می‌برد:

طبق روایاتى که خواندیم، وقتى رسول خدا این مأموریت را از ابوبکر پس گرفت و او را شایسته ابلاغ برائت و خواندن آیات سوره توبه در میان مشرکان ندانست، او از این قضیه ناراحت شد و گریه کرد:

در روایت چهارم خواندیم که آمده بود:

فَانْصَرَفَ أَبُو بَکْرٍ، وَهُوَ کَئِیبٌ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أُنْزِلَ فِیَّ شَیْءٌ….

ابوبکر از سفر منصرف شد؛ در حالى که گریه مى‌کرد، پس گفت: اى رسول خدا! آیا در باره من چیزى نازل شده است؟

طبق روایت اول نیز ابوبکر گریه کرد:

فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ (ص) أَبُو بَکْرٍ بَکَى، قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، حَدَثَ فِیَّ شَیْءٌ…

هنگامى که ابوبکر نزد رسول خدا آمد، ابوبکر گریه کرد و گفت: اى رسول خدا! در باره من چیز تازه‌اى اتفاق افتاده؟

و طبق نقل نسائى، ابوبکر پس از عزل از مأموریت، به شدت ناراحت شد:

بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَهَ حَتَّى إِذَا کَانَ بِبَعْضِ الطَّرِیقِ، أَرْسَلَ عَلِیًّا فَأَخَذَهَا مِنْهُ، ثُمَّ سَارَ بِهَا، فَوَجَدَ أَبُو بَکْرٍ فِی نَفْسِهِ….

رسول خدا ف ابوبکر را براى اعلام برائت فرستاد، وقتى برخى از مسیر را طى کرد، رسول خدا، على را فرستاد؛ پس على مأموریت را از او گرفت و خودش براى اعلام آن به مکه رفت؛ پس ابوبکر در دل خود ناراحت شد….

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى۳۰۳ هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج۱، ص۹۳، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبه المعلا – الکویت الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ هـ.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى۳۰۳ هـ)، السنن الکبرى، ج۵، ص۱۲۹، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱ – ۱۹۹۱.

و طبق روایتى که طبرانى نقل کرده بود، او خیال کرد که خدا و رسولش از دست او خشمگین شده‌اند:

لَعَلَّ اللَّهَ وَنَبِیَّهُ سَخِطَا عَلَیَّ؟

شاید خدا و رسولش از من خشمگین شده‌اند؟

گریه او ثابت مى‌کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله مقام و منزلت مهمى را از او گرفته است و اگر طبق ادعاى اهل سنت، ابوبکر «امیر الحاج» بود، گریه و ناراحتى براى او معنا نداشت؛ چرا که داراى مقام بالاترى بوده و طبعا براى گرفتن مقام پایین‌تر که زیر نظر خود او است، نباید ناراحت شود و گریه کند.

بنابراین، گریه و ناراحتى او بهترین دلیل بر این است که او «امیر الحاج» نبوده؛ بلکه وظیفه اصلى او ابلاغ برائت و خواندن سوره توبه بوده که رسول خدا او را از این مقام عزل کرده و سبب ناراحتى و گریه او شده است.

نکته چهارم: بازگشت ابوبکر، از مسیر مکه:

یکى از مسائلى که در روشن شدن حقیقت ماجرا نقش اساسى دارد، بازگشت ابوبکر از میانه راه است، طبق روایاتى که خواندیم، او از میانه راه با ناراحتى برگشت و وقتى پیش رسول خدا صلى الله علیه وآله رسید با گریه و اشک ناراحتى خود را بیان کرد.

این مطلب نشانگر این است که وظیفه اصلى او تنها ابلاغ برائت از مشرکان بوده و رسول خدا او را عزل و امیرمؤمنان علیه السلام مأمور ابلاغ کرده است، اگر وظیفه او علاوه بر ابلاغ امارت نیز بود، رسول خدا دستور نمى‌داد که ابوبکر برگردد:

در روایت سوم خواندیم که رسول خدا از ابوبکر مى‌خواهد که برگردد و بعد از بازگشت علت عزل او را به خودش گفت:

بَعَثَ النَّبِیُّ (ص) بِبَرَاءَهٌ مَعَ أَبِی بَکْرٍ ثُمَّ دَعَاهُ، فَقَالَ: «لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ…».

رسول خدا سوره برائت را به همراه ابوبکر فرستاد، سپس او را خواست و گفت: شایسته نیست که آن را جز خودم و یا کسى که از من است، ابلاغ کند.

در روایت چهارم داستان این گونه نقل شده بود:

خُذِ الْکِتَابَ، فَامْضِ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَکَّهَ، قَالَ: فَلَحِقْتُهُ، فَأَخَذْتُ الْکِتَابَ مِنْهُ، فَانْصَرَفَ أَبُو بَکْرٍ، وَهُوَ کَئِیبٌ….

کتاب را بگیر و خودت آن را براى اهل مکه بخوان. على (علیه السلام) گفت: پس خودم را به ابوبکر رساندم، کتاب را از او گرفت؛ ابوبکر برگشت؛ در حالى که گریه مى‌کرد….

طبق این روایت، ابوبکر بعد از پس گرفتن سوره برائت، به مدینه برگشته است.

و در روایت اول که از زبان خود ابوبکر نقل شده است، رسول خدا به امیرمؤمنان دستور مى‌داد که ابوبکر را برگردان و او نیز این چنین کرد، ‌ ابوبکر برگشت و…

قَالَ: فَسَارَ بِهَا ثَلَاثًا، قَالَ لِعَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ: «الْحَقْهُ، فَرُدَّ عَلَیَّ أَبَا بَکْرٍ، وَبَلِّغْهَا أَنْتَ»، قَالَ: فَفَعَلَ، قَالَ: فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ (ص) أَبُو بَکْرٍ بَکَى.

ابوبکر سه منزل رفت، رسول خدا (ص) به على (ع) فرمود: خودت را به ابوبکر برساند و او را پیش من برگردان و خودت آن را ابلاغ کن. راوى گفت: على (ع) این کار را انجام داد. وقتى ابوبکر نزد رسول خدا (ص) آمد، گریه کرد….

البته ابن کثیر تلاش کرده است که کمى از سختى این مصیبت براى ابوبکر بکاهد، او ادعا کرده است که ابوبکر فورى برنگشت؛ بلکه بعد از انجام مراسم حج پیش رسول خدا آمد و…

ولیس المراد أن أبا بکر رضی الله عنه رجع مع فوره بل بعد قضائه للمناسک التی أمره علیها رسول الله.

مقصود این نیست که ابوبکر فورا برگشته باشد؛ بلکه بعد از انجام مناسک که رسول خدا (ص) او را امیر آن قرار داده بود، برگشت.

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۳۴، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ.

در حالى که این قضیه با روایت اول که با سند صحیح از خود ابوبکر نقل شده بود، سازگارى ندارد، طبق این روایت، ابوبکر سه منزل به طرف مکه رفت و پس از آن رسول خدا به امیرمؤمنان دستور مى‌دهد که خود را به ابوبکر برسان و او پیش من برگردان و خودت برائت را ابلاغ کن و او نیز این چنین کرد. ابوبکر نیز برگشت و با حالت گریه علت عزل خود را سؤال کرد:

قَالَ: فَسَارَ بِهَا ثَلَاثًا، قَالَ لِعَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ: «الْحَقْهُ، فَرُدَّ عَلَیَّ أَبَا بَکْرٍ، وَبَلِّغْهَا أَنْتَ»، قَالَ: فَفَعَلَ، قَالَ: فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ (ص) أَبُو بَکْرٍ بَکَى.

و در روایت دوم هم تصریح داشت که رسول خدا از ابوبکر خواست که برگردد:

بَعَثَ النَّبِیُّ (ص) بِبَرَاءَهٌ مَعَ أَبِی بَکْرٍ ثُمَّ دَعَاهُ.

در کتاب مسند ابوبکر نیز که با سند صیحح نقل شده، آمده است که ابوبکر پس از عزل برگشت:

ثنا ابْنُ وَکِیعٍ، قَالَ: نَا أَبِی، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنّ النَّبِیَّ (ص) ” بَعَثَهُ بِسُورَهِ بَرَاءَهٍ یَقْرَؤُهَا عَلَى النَّاسِ بِالْمَوْسِمِ، ثُمَّ أَحْدَثَ إِلَیْهِ مِنْ أَمْرِهِ مَا أَحْدَثَ، فَبَعَثَ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: أَدْرِکْ أَبَا بَکْرٍ فَخُذْ مِنْهُ سُورَهَ بَرَاءَهٍ، فَاقْرَأْهَا عَلَى النَّاسِ، قَالَ: فَأَخَذَهَا، فَرَجَعَ أَبُو بَکْرٍ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَالِی أُنْزِلَ فِیَّ شَیْءٌ؟ فَقَالَ: ” لا، أُمِرْتُ أَلا یُؤَدِّیَهَا إِلا أَنَا، أَوْ رَجُلٌ مِنِّی “.

زید بن یثیع از ابوبکر نقل کرده است که رسول خدا (ص) او را به همراه سوره برائت فرستاد تا آن را در مراسم حج براى مردم بخواند؛ سپس اتفاق جدیدى افتاد؛ پس رسول خدا (ص) على (ع) را فرستاد و فرمود: خودت را به ابوبکر برسان، سوره برائت را از او بگیر و خودت براى مردم بخواند. راوى گوید: على (ع) آن را گرفت و ابوبکر برگشت و به رسول خدا گفت: اى رسول خدا چه شده، چیزى در باره من نازل شده؟ آن حضرت فرمود: خیر، به من دستور داده شده که آن را یا خودم یا مردى که از خودم هست، انجام دهد.

المروزی، أبو بکر أحمد بن علی بن سعید الأموی (متوفاى۲۹۲هـ)، مسند أبی بکر الصدیق، ج۱، ص۱۹۸، ح۱۳۲، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت.

حال اگر ابوبکر برنگشته باشد، طبعا با دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله مخالفت و بر حکمى که خدا و رسولش کرده، گردن ننهاده است. آیا در این صورت، ابوبکر مصداق آیه ذیل آیات ذیل نخواهد شد؟

وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون‏. المائده/۴۴.

وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون‏. المائده/۴۵.

وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون‏. المائده/۴۷.

ابن حجر عسقلانى که متوجه شده، سخن ابن کثیر با اصل روایات سازگارى ندارد و عوارض بدى را براى ابوبکر به دنبال خواهد داشت، ادعا کرده است که هیچ مانعى ندارد که ابوبکر بلا فاصله برگشته باشد و سپس به کاروان ملحق شده باشد؛ اما براى اثبات این سخنش روایت را تحریف کرده است.

وى در فتح البارى مى‌نویسد:

ووقع فی حدیثِ علىٍ عند أحمدٍ لما نَزَلت عشرَ آیاتٍ من براءهٍ بعث بها النبی (ص) مع أبی بکر لیُقْرِأَها على أهلِ مکهٍ ثم دعانی فقال: «أدرک أبا بکر فحیثما لقیته فخذ منه الکتاب» فرجع أبو بکر فقال یا رسول الله نزل فی شیء فقال لا إلا أنه لن یؤدی أو لکن جبریل قال لا یؤدی عنک إلا أنت أو رجل منک.

قال العماد بن کثیر لیس المراد أن أبا بکر رجع من فوره بل المراد رجع من حجته قلت ولا مانع من حمله على ظاهره لقرب المسافه.

در حدیث على (علیه السلام) که احمد نقل کرده، آمده است که وقتى ده آیه از سوره برائت نازل شد، آن را به همراه ابوبکر فرستاد تا براى مردم مکه بخواند؛ سپس مرا خواست و فرمود: خود را به ابوبکر برسان، وقتى او را ملاقات کردى، کتاب را از او بگیر»؛ پس ابوبکر برگشت و گفت: اى رسول خدا! چیزى در باره من نازل شده است؟ پس فرمود: خیر، جز این که نباید انجام شود، یا این که جبرئیل گفته: آن را ادا نکند؛ مگر خودت یا مردى که از تو است.

عماد بن کثیر گفته: مقصود این نیست که ابوبکر فورا برگشته باشد؛ بلکه مراد این است که بعد از حجش برگشته، البته مانعى ندارد که آن را بر ظاهرش حمل کنیم (فورا برگشته باشد)؛ زیرا مسافت نزدیک بوده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۳۲۰، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

مبارکفورى نیز در تحفه الأحوذى همین اشتباه را تکرار کرد است:

وعند أحمد من حدیث علی لما نزلت عشر آیات من براءه بعث بها النبی مع أبی بکر لیقرأها على أهل مکه ثم دعانی فقال أدرک أبا بکر فحیثما لقیته فخذ منه الکتاب فرجع أبو بکر فقال یا رسول الله نزل فی شیء فقال لا إلا أنه لن یؤدی أو لکن جبریل قال لا یؤدی عنک إلا أنت أو رجل منک.

قال إبن کثیر لیس المراد أن أبا بکر رضی الله عنه رجع من فوره بل بعد قضائه للمناسک التی أمره علیها رسول الله.

قال الحافظ فی الفتح ولا مانع من حمله على ظاهره لقرب المسافه

در روایتى که احمد از على (علیه السلام) نقل کرده آمده است که وقتى ده آیه از سوره برائت نازل شد، رسول خدا (ص) ابوبکر را فرستاد تا آن را بر مردم مکه بخواند؛ سپس مرا خواست و فرمود: «خود را به ابوبکر برسان، وقتى او را ملاقات کرد؛ کتاب را از او بگیر» پس ابوبکر برگشت و گفت: چیزى در باره من نازل شده است؟ پس فرمود: خیر، جز این که نباید انجام شود، یا این که جبرئیل گفته: آن را ادا نکند؛ مگر خود تا مردى که از تو است.

ابن کثیر گفته:

مقصود این نیست که ابوبکر فورا برگشته باشد؛ بلکه بعد از انجام مناسک که رسول خدا (ص) او را امیر آن قرار داده بود، برگشت.

حافظ (ابن حجر) در فتح البارى گفته: مانعى نیست که روایت را حمل بر ظاهر کنیم؛ چرا که مسافت نزدیک بوده است.

المبارکفوری، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم (متوفاى۱۳۵۳هـ)، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج۸، ص۳۸۶، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

در حالى که در روایت احمد بن حنبل آمده است که امیرمؤمنان علیه السلام ابوبکر را در جحفه ملاقات کرد و او را پس فرستاد:

… ثُمَّ دَعَانِی النَّبِیُّ (ص) فَقَالَ لِی: ” أَدْرِکْ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَحَیْثُمَا لَحِقْتَهُ فَخُذْ الْکِتَابَ مِنْهُ، فَاذْهَبْ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَکَّهَ، فَاقْرَأْهُ عَلَیْهِمْ “، فَلَحِقْتُهُ بِالْجُحْفَهِ، فَأَخَذْتُ الْکِتَابَ مِنْهُ، وَرَجَعَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى النَّبِیِّ (ص) فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، نَزَلَ فِیَّ شَیْءٌ….

سپس رسول خدا (ص) مرا خواست و به من فرمود: «خود را به ابوبکر برسان، وقتى او را ملاقات کردى، کتاب را از او بگیر و به سوى مردم مکه برو و براى آن‌ها بخوان» پس من او را در جحفه ملاقات کردم و کتاب را از او گرفتم و ابوبکر پیش رسول خدا (ص) برگشت و گفت: اى رسول خدا آیا چیزى در باره من نازل شده است؟

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۱، ص۱۲۹۶، ح۱۲۹۶، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

متأسفانه ابن حجر عسقلانى و مبارکفورى جمله «فَلَحِقْتُهُ بِالْجُحْفَهِ، فَأَخَذْتُ الْکِتَابَ مِنْهُ» را حذف کرده‌اند تا راحت‌تر به مقصود خود برسند؛ زیرا بین حجفه تا مدینه فاصله زیادى است و اگر ابوبکر از آن جا برگشته بود، دو باره به طرف مکه برگشتن براى او میسر نبود.

و همین برخوردهاى نادرست و همین خیانت‌ها به سنت پیامبر بهترین بر بطلان عقائد آن‌ها است؛ زیرا ثابت مى‌کند که حتى خود آن‌‌ها نسبت به حقانیت مذهب خود تردید داشته‌اند و به همین خاطر دست به تحریف و دروغگویى زده‌اند تا شاید بتوانند باطل را حق جلوه دهند.

نکته پنجم: دروغگوهای فراموشکار:

تعدادى از علماى سنى براى اثبات «امیر الحاج» بودن ابوبکر روایاتى را جعل کرده‌اند که رسول خدا در هنگام بازگشت از جنگ حنین، قصد داشت که حج انجام دهد؛ اما به خاطر این که مشرکان هنوز در مکه بودند و مراسم حج را همراه با رسوم جاهلى برگزار مى‌کردند، از انجام حج صرف نظر کرد و ابوبکر را «امیر الحاج» قرار داد و به او دستور داد که به مشرکان اعلام کند که از این بعد مشرکان حق ندارد برهنه حج نمایند و….

مبارکفورى ادعا کرده است که همین قضیه دلالت مى‌کند که ابوبکر همچنان «امیر» مانده است؛ حتى پس از این که مأموریت ابلاغ برائت از او گرفته شد و امیرمؤمنان این وظیفه را به عهده گرفت:

قلت: ومما یَدُلُّ على أن أبا بکرٍ لم یَزَلْ أمیراً على الموسمِ فی تلک السنهِ حدیثُ جابرٍ عند الطبری وإسحاق فی مسنده والنسائی والدارمی وبن خزیمه وبن حبان أن النبیَ حینَ رجع من عمرهِ الجُعرانه بعث أبا بکر على الحج فأقبلنا معه حتى إذا کنا بالعَرج ثوب بالصبح فسمع رغوه ناقه النبی فإذا على علیها فقال له أمیر أو رسول فقال بل أرسلنی رسول الله ببراءه أقرؤها على الناس الحدیث.

من مى‌گویم: از چیزهایى که دلالت مى‌کند که ابوبکر در این سال همچنان امیر مانده است، حدیث جابر است که آن را طبرى، اسحاق در مسند، نسائى، دارمى، ابن خزیمه، و ابن حبان نقل کرده‌اند که رسول خدا در هنگام بازگشت از عمره جعرانه، ابوبکر را براى انجام مراسم حج فرستاد، ‌ ما با او بودیم، هنگامی‌که مى‏خواست در عرج، نماز صبح را بخواند، صداى شتر رسول خدا (ص) را شنید و دید که علی (ع) بر آن سوار است، سؤال کرد که تو امیر هستی یا پیک؟ فرمود: رسول خدا (ص) مرا فرستاده است تا سوره برائت را برای مردم بخوانم. تا آخر حدیث

المبارکفوری، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم (متوفاى۱۳۵۳هـ)، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج۸، ص۳۸۷، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

همان طور که مبارکفورى گفته، روایاتى نیز با این مضمون در کتاب‌هاى اهل سنت نقل شده است؛ از جمله در صحیح ابن خزیمه و صحیح ابن حبان آمده است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِیُّ، ثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أخبرنی مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْمُسَیِّبِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ، فِی قَوْلِهِ: «بَرَاءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» قَالَ: لَمَّا قَفَلَ النَّبِیُّ (ص) من حُنَیْنٍ اعْتَمَرَ مِنَ الْجِعْرَانَهِ، ثُمَّ أَمَّرَ أَبَا بَکْر عَلَى تِلْکَ الْحَجَّهَ.

از ابوهریره در باره این سخن خداوند «براءه من الله ورسوله» نقل شده است که وقتى رسول خدا (ص) از جنگ حنین بازگشت، از منطقه جعرانه به منظور عمره، احرام بست، سپس ابوبکر را امیر حجاج در این سال قرار داد.

ابن خزیمه السلمی النیسابوری، أبو بکر محمد بن إسحاق بن خزیمه (متوفاى۳۱۱هـ)، صحیح ابن خزیمه، ج۴، ص۳۶۲، ح۳۰۷۸، تحقیق: د. محمد مصطفى الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت – ۱۳۹۰هـ – ۱۹۷۰م؛

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى۳۵۴ هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج۹، ص۲۱، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ ـ ۱۹۹۳م.

و در مصنف ابن أبى شیبه آمده است:

حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدَهُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَهَ، عَنْ أَبِیهِ، أَنّ النَّبِیَّ (ص) اعْتَمَرَ عَامَ الْفَتْحِ مِنَ الْجِعْرَانَهِ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ عُمْرَتِهِ اسْتَخْلَفَ أَبَا بَکْرٍ عَلَى مَکَّهَ وَأَمَرَهُ أَنْ یُعَلِّمَ النَّاسَ الْمَنَاسِکَ وَأَنْ یُؤَذِّنَ فِی النَّاسِ: «مَنْ حَجَّ الْعَامَ فَهُوَ آمِنٌ، وَلَا یَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِکٌ، وَلَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ».

از عروه نقل شده است که رسول خدا (ص) در سال فتح مکه، از منطقه جعرانه و به منظور عمره، احرام بست، ‌ وقتى از عمره فارغ شد، ابوبکر را جانشین خود در مکه قرار داد و به او دستور داد که مناسک را به مردم یاد دهد و در میان مردم فریاد بزند: «هر کس امسال حج کند، در أمان است، بعد از این سال هیچ مشرکى نباید حج کند، هیچ عریانى نباید طواف کند».

إبن أبی شیبه الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج۳، ص۳۳۱، ح۱۴۶۹۴، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۹هـ.

در حالى که دروغ بودن این قضیه از آفتاب نیز روشن‌تر است؛ زیرا سازنده حدیث یادش رفته که «امیر الحاج» در آن سال؛ یعنى سال هشتم هجرى، عتاب بن أسید بوده است و رسول خدا صلى الله علیه وآله رسما او را به نمایندگى از خود نه تنها بر حاجیان که بر کل مکه «امیر» قرار داد.

ابن کثیر دمشقى سلفى که متوجه این قضیه بوده، تصریح مى‌کند که این روایت غریب است؛ زیرا در آن سال امیر حج، عتاب بن أسید بوده است:

وهذا السیاق فیه غرابه من جهه أن أمیر الحج کان سنه عمره الجعرانه إنما هو عتاب بن أسید.

در این سیاق، غرابتى است، از این جهت که امیر حاجیان در سالى که عمره جعرانه اتفاق افتاد، عتاب بن أسید بوده است.

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۳۳، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ.

بیهقى در معرفه السنن مى‌نویسد:

ثم کانت عمره الجعرانه فی ذی القعده وکان قد استخلف عتاب بن أسید على مکه فأقام للناس الحج سنه ثمان….

پس از آن عمره جعرانه بود که در ماه ذى القعده واقع شد، رسول خدا (ص) عتاب بن أسید را حاکم مکه قرار داد؛ پس او در این سال؛ یعنى سال هشتم، حج را براى مردم اقامه کرد.

البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر (متوفاى۴۵۸هـ)، معرفه السنن والآثار عن الامام أبی عبد الله محمد بن أدریس الشافعی، ج۳، ص۴۹۱، تحقیق: سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت.

دیگر علماى اهل سنت نیز همین مطلب را ذکر کرده‌اند و در واقع همه مورخان بر این مطلب متفق القول هستند که در سال فتح مکه، امیر الحاج و امیر مکه، عتاب بن أسید بوده است، ‌ نه ابوبکر.

همین دروغ‌ها و دوگانه‌گویى ها است که اصل امیر بودن ابوبکر را زیر سؤال برده و افسانه بودن آن را بیش از پیش آشکارتر مى‌کند.

نکته ششم: مشرکان عریان حج می‌کردند، برای مسلمانان جایز نبود با آن‌ها همزمان حج انجام دهند:

رسول خدا در سال هشتم، مکه را فتح کرد و شر مشرکان را براى همیشه از این شهر دفع نمود، حال سؤال این است که چرا رسول خدا صلى الله علیه وآله در همان سال، مراسم حج را برگزار نکرد؟ چرا این واجب الهى را دو سال به تأخیر انداخت؟

علماى اهل سنت در جواب این سؤال گفته‌اند که چون در آن سال مشرکان مراسم حج را طبق رسوم جاهلى برگزارى مى‌کردند، به صورت عریان خانه خدا را طواف مى‌کردند و… رسول خدا از برگزار کردن مراسم حج در آن سال خوددارى و آن را به سال بعد موکول کردند. در عوض در سال نهم امیرمؤمنان علیه السلام را فرستاد تا آن سال را آخرین سال حج براى مشرکان اعلام کند.

اما چگونه ممکن است که ابوبکر، در این سال حج انجام داده باشد؟ آیا شرکت در مراسمى که زنان و مردان مشرک به صورت عریان خانه خدا را طواف مى‌کردند، براى رسول خدا حرام و براى ابوبکر جایز بود؟

تمیمى حنبلى در کتاب الفواکه العذاب مى‌نویسد:

أن عامَ تسع لم یَتَمَکَّن فیه النَّبیُ، وأصحابُه من منعِ المشرکین من الطواف بالبیت، وهم عراه، وقد بین الله تعالى فی کتابه أن منعهم من قربان المسجد الحرام، إنما هو بعد ذلک العام الذی هو عام تسع وذلک فی قوله تعالى: «یاأیها الذین آمنوا إِنَّمَا المشرکون نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُواْ المسجد الحرام بَعْدَ عَامِهِمْ هذا» [ التوبه: ۲۸ ]، وعامهم هذا هو عام تسع، فدل على أنه لم یمکن منعهم عام تسع، ولذا أرسل علیاً رضی الله عنه بعد أبی بکر ینادی ببراءه: وأن لا یحج بعد العام مشرک، ولا عریان، فلو بادر صلى الله علیه وسلم إلى الحجِ عام تسعٍ لأدى ذلک إلى رؤیتِه المشرکین یطوفون بالبیت وهم عراهٌ وهو لا یُمکنه أن یَحْضُرَ ذلک.

در سال نهم، رسول خدا (ص) و أصحاب آن حضرت نمى‌توانستند مشرکان را از طواف عریان به دور کعبه منع کنند؛ زیرا که خداوند در کتابش بیان کرده است که منع از نزدیک شدن مشرکان به مسجد الحرام، بعد از این سال که همان سال نهم است، بوده، آن جا که خداوند فرموده: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! مشرکان ناپاکند پس نباید بعد از امسال، نزدیک مسجد الحرام شوند!» و آن سال، سال نهم بوده است؛ پس این آیه دلالت مى‌کند که منع از آن‌ها در سال نهم بوده است. به همین دلیل على علیه السلام را بعد از ابوبکر فرستاد تا از آن‌ها اعلام بیزارى کرده و بگوید: «بعد از این سال هیچ مشرکى و هیچ عریانى حق انجام حج را ندارد».

اگر رسول خدا (ص) در سال نهم حج مى‌کردند، منجر به دیدن مشرکانى مى‌شد که در حال عریان خانه خدا را طواف مى‌کردند و آن حضرت نمى‌توانست با چنین وضعیتى در آن جا حاضر شود.

التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى ۱۲۲۵هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنه والکتاب، ج۴، ص۱۵۶، طبق برنامه الجامع الکبیر.

آقاى محمد امین شنقیطى نیز در کتاب اضواء البیان مى‌نویسد:

فلو بادر صلى الله علیه وسلم إلى الحج عام تسع لأدى ذلک إلى رؤیته المشرکین یطوفون بالبیت، وهم عراه وهو لا یمکنه أن یحضر ذلک.

اگر رسول خدا (ص) در سال نهم حج مى‌کردند، منجر به دیدن مشرکانى مى‌شد که در حال عریان خانه خدا را طواف مى‌کردند و آن حضرت نمى‌توانست با چنین وضعیتى در آن جا حاضر شود.

الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى ۱۳۹۳هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج۴، ص۳۴۱، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعه والنشر. – بیروت. – ۱۴۱۵هـ – ۱۹۹۵م.

بنابراین، اهل سنت یا باید بپذیرند که مسلمانان به همراه ابوبکر، در مراسمى شرکت کرده‌اند که زن و مرد مشرک به صورت عریان خانه خدا را طواف کرده‌اند، و آن‌ها مشرکان عریان را دیده‌اند؛ چون چشم بسته که نمى‌توانستند طواف کنند. یا باید بپذیرند که آن‌ها اصلا در این سال در مراسم حج شرکت نداشتند؛ بلکه تنها در منى حاضر شدند و آیات سوره برائت را خواند و از مشرکان اعلام بیزارى کردند.

Check Also

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *