ابلیس توانسته بود بنی اسرائیل را با وجود آن همه پیامبر که در طول تاریخ شان مبعوث شده بودند، متلاشی کند. او مانده بود و قدرت های نو پدید، در این باره نیز توانسته بود با نفوذ دادن کابالا (تصوف) به جامعۀ هند و چین آنان را نیز کابالیست کند. شاید زحمات ابلیس در به انحراف کشیدن این جامعه های نو پدید خیلی کمتر از آن بوده که برای متلاشی کردن بنی اسرائیل متحمل شده بود. ظاهراً ادیان در هند و چین با آسانی نسبی تحریف شدهاند.
دین جاماسب (مجوس) و اصلاحات زردشت
ابلیس توانسته بود بنی اسرائیل را با وجود آن همه پیامبر که در طول تاریخ شان مبعوث شده بودند، متلاشی کند. او مانده بود و قدرت های نو پدید، در این باره نیز توانسته بود با نفوذ دادن کابالا (تصوف) به جامعۀ هند و چین آنان را نیز کابالیست کند. شاید زحمات ابلیس در به انحراف کشیدن این جامعه های نو پدید خیلی کمتر از آن بوده که برای متلاشی کردن بنی اسرائیل متحمل شده بود. ظاهراً ادیان در هند و چین با آسانی نسبی تحریف شدهاند.
ایران آن روز: در انتقال قدرت کابالی این بار نوبت ایران رسیده است که مرکز ثقل قدرت شده و سومر، آکد و آشور را درهم کوبیده اینک قصد تسخیر مصر را دارد. می توان گفت به انحراف کشیدن ایرانیان و تبدیل ماهیت آنان به یک جامعۀ کابالیست برای ابلیس مشکل تر از جامعه های هند و چین بود. زیرا به هر دلیل و به هر عامل و عوامل جامعه شناختی که برای ما چندان شناخته شده نیست، مردم بومی ایران اشتیاق و تمایل چندانی به بت پرستی نشان ندادهاند.
در سرزمین ایران (فلات ایران) سه نوع پرستش غیر توحیدی میبینیم:
۱- صنوبر پرستی در میان کادوسیان، که از مردم بومی ایران پیش از آمدن آریائیان بودهاند در ساحل ارس که بحثی درباره شان گذشت.
۲- میترائیزم (خورشید پرستی= مهر پرستی) که پس از آمدن آریائیان پدید گشته است و به آن اشاره ای خواهد شد.
۳- آتش پرستی؛ که امروز به نوعی اصلاح شده و تلطیف یافته، در میان اقلیت زردشتیان ایران هست.
گر چه هر سه مورد را می توان بت پرستی نامید اما با پرستش بت های دست ساز خیلی فرق دارند؛ دستکم صنوبر را به عنوان یک چیز زنده که مصنوعی نیست و حیات گیاهی دارد، می پرستیدند و نیز سمبل برایش نمی ساختند. خورشید و آتش نیز با هر نوع بت و بت سازی تفاوت بسیار دارد. و لذا میبینیم که معبودهای ایرانی به عنوان سمبل کابالیسم انتخاب نشدهاند و هیچکدام در کنار بعل، برج بابل، اهرام مصر، مجسمه زئوس، قرار نگرفتهاند. گرچه صنوبر پرستی، خورشید پرستی و آتش پرستی نیز از ابداعات شخص ابلیس بوده است اما سمبل کابالیسم نگشتهاند.
در مبحث «اصحاب الرّس» بیان شد که آریائیان وقتی به ایران وارد شدند که دین جاماسب (بنیانگذار دین ایرانی حوالی۴۰۰۰ سال پیش) در میان بومیان اصلی ایران رواج داشت و مرکز اصلی آن میان مردم کادوس بود.
ظاهراً دیگر اقوام بومی ایران از قبیل «مانن ها» و مانایا، و دیگر قبایلی که آن روز بومی در ایران بودهاند، دین کادوسیان را پذیرفته بودند و تنها «کاسپیان» که دومین قبیله بزرگ بومی آن زمان بودند، دین مذکور را نپذیرفتهاند.
آریائیان به ایران وارد میشوند و دین کادوسی را می پذیرند دست از «ذئو= دئو= زئوس» پرستی برداشته و کلمه دئو (دیُو= دیو) نام اهریمن میشود. اما در میان آریائیان اروپا و یونان تا زمان مسیحیت زئوس پرستیده میشد.
آریائیان با کادوسیان همزیست میشوند. اما کاسپیان را به آن سوی البرز رانده و آنان را دیو می نامند که در افسانه ها جنگ رستم با دیوان مازندران معروف است.
به تدریج دین جاماسب دچار خورشید پرستی (میترائیزم) میگردد. زردشت در حوالی۲۶۰۰ سال پیش در شرق ایران (بلخ) به اصلاح دین ایرانی و رهانیدن آن از خورشید پرستی قیام میکند. که بعدها آئین زردشت نیز گرفتار آتش پرستی میگردد.
ما نمی دانیم اصلاحات زردشت در چه زمانی به غرب و جنوب ایران رسیده است. این قدر می دانیم که اردشیر هخامنش به خورشید سجده میکرده است[۱].
سنت ابلیس درباره ادیان و قدرت های سیاسی: در مباحث گذشته اشاره شد که با بعثت هر پیامبری به ویژه پیامبران اولوالعزم، ابلیس فوراً چند نفر از بشرهای مطیع خود را در کنار آن پیامبر میکاشت که از بیان احادیث به شرح رفت.
ابلیس درباره قدرت های سیاسی نیز یک سنت داشت و دارد؛ او می دانست که خداوند، جهانیان را با دو ویژگی آفریده است:
۱- آفرینش و از آن جمله انسان و جامعه انسانی باید به تکامل برود. او میکوشید که جریان این تکامل را در بستر ابلیسی به راهاندازد و موفق شد که تاریخ و سرگذشت بشر را یک تاریخ کابالی و سرگذشت کابالی کند. امروز پایان تاریخ کابالی فرا رسیده است.
۲- جهان آفرینش متغیر است همه چیز محکوم به تغییر ذاتی، زمانی و مکانی است. او می دانست قدرت ها نیز متغیر خواهند بود هم از نظر «جهت» و هم از نظر کمیت و کیفیت. و لذا اصرار نداشت که همیشه مرکز ثقل قدرت در یک جا باشد، هر تمدنی که شروع
میشد فوراً به سراغش می رفت و برنامۀ کابالائی خود را در ماهیت آن تمدن نفوذ می داد.
این بار نوبت ایران بود. پیش از آن میدیا (مادها) قدرت کوچکی به هم زده بودند که دختر زاده شاه ماد و پسر کامبیز حاکم پارس به نام کورو (کوروش) ماد و پارس را تسخیر کرد و به بابل که پس از دوره مصر، دوباره مرکز ثقل قدرت شده بود، حمله برد و آن پایتخت معروف و دیر پا را تصرف کرد.
ابلیس به دلیل ویژگی های دینی در ایران که به شرح رفت، نتوانست برای ایرانیان بت و بت هائی مانند بعل درست کند، بعل پرستی که به میان همه مردمان و جامعه های (خاورمیانه) آن روز نفوذ کرده بود راهی به ایران پیدا نکرد. ابلیس از چنین بت سازی صرفنظر کرد اما بدترین ویژگی کابالیسم را در میان ایرانیان تثبیت و رواج داد:
روابط جنسی با محارم: در مسافرتی که به مالزی داشتم دربارهجنگل نشینان (بومیان باصطلاح وحشی) آن جا تحقیقاتی داشتم، یکی از اصول مستحکم آنان تحریم روابط جنسی با محارم بود که به شدت آن را محترم می داشتند. این اصل در میان همه انسان های متمدن، غیر متمدن، وحشی یا به هر نامیکه می خواهید بنامید، حضور داشته و دارد. این اصل یکی از اقتضاهای اساسی روح سوم (روح فطرت) است که انسان آن را دارد و حیوان فاقد آن است[۲]. و این تحریم یک تحریم فطری است. تنها در عصر مدرنیته که جامعۀ غربی بر کابالیسم شدید مبتلا شد حرمت این تحریم تا حدودی شکسته شد. اگر صبح زود از جلو (مثلاً) دبیرستان دخترانه در فرانسه عبور کنید، میبینید دختران در پیش در بسته مدرسه جمع شده و در آن هوای سرد این پا و آن پا میکنند. چرا اینان زود تر و پیش از باز شدن درب مدرسه آمده و در آن جا جمع شدهاند؟ برای این که مادران شان میبایست سرکار بروند از ترس پدرها، دختران را پیش از وقت از خانه بیرون کردهاند.
این است غرب کعبۀ آمال غرب زدگان بدبخت کودن، که به کودنی و رذالت خود نیز مباهات میکنند.
ظاهراً شکستن این حریم به طور خیلی نادر، در دربارهای مصر باستان، واقع شده است. البته اگر نقل های توصیفگرانی مانند ویل دورانت را بپذیریم که صحت سخنان شان به شدت مخدوش است.
امّا روابط جنسی با محارم در ایران عصر هخامنشی در دایرۀ دربارها و نیز دربارهای کیاهای[۳] بزرگ، برای حفظ نطفه و ژن سلطنتی، به وفور رخ داده است. در مذاکره ای که با موبدیار افلاطون، در آتشکده شماره۲ یزد داشتم، او میگفت این بدعت را کمبوجیه پسر کوروش بنیان نهاد. اما در متون تاریخی میبینیم که این موضوع به اردشیر اول- شاهی که به سبکسری و لا ابالی گری معروف است- نسبت داده شده[۴]. و به دلیل روحیه حماقت آلود این شاه می توان گفت چنین پدیده ای حتی به دلیل حفاظت از ژن نبوده است.
ابلیس فقط یک برنامه دارد و آن مبتنی کردن زیست فردی و اجتماعی بشر بر مبنای غریزه، و منکوب کردن فطرت است. با بهانه ای از قبیل حفاظت ژن و یا بی بهانه. و همین طور درباره دیگر اقتضاهای اصلی و فرعی فطرت.
و به عبارت دیگر: سعی ابلیس بر این است که تاریخ، جامعه و تمدن انسان را، تاریخ حیوانی، جامعه حیوانی و تمدن حیوانی کند.
حدیث: امیرالمومنین می فرماید: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ کِتَاباً وَ بَعَثَ عَلَیْهِمْ رَسُولًا حَتَّى کَانَ لَهُمْ مَلِکٌ سَکِرَ ذَاتَ لَیْلَهٍ فَدَعَا بِابْنَتِهِ إِلَى فِرَاشِهِ فَارْتَکَبَهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ تَسَامَعَ بِهِ قَوْمُهُ فَاجْتَمَعُوا إِلَى بَابِهِ فَقَالُوا أَیُّهَا الْمَلِکُ دَنَّسْتَ عَلَیْنَا دِینَنَا فَأَهْلَکْتَهُ فَاخْرُجْ نُطَهِّرْکَ وَ نقیم [نُقِمْ] عَلَیْکَ الْحَدَّ فَقَالَ لَهُمُ اجْتَمِعُوا وَ اسْمَعُوا کَلَامِی فَإِنْ یَکُنْ لِی مَخْرَجاً مِمَّا ارْتَکَبْتُ وَ إِلَّا فَشَأْنَکُمْ فَاجْتَمَعُوا فَقَالَ لَهُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنْ أَبِینَا آدَمَ وَ أُمِّنَا حَوَّاءَ قَالُوا صَدَقْتَ أَیُّهَا الْمَلِکُ قَالَ أَ فَلَیْسَ زَوَّجَ بَنِیهِ بَنَاتِهِ وَ بَنَاتِهِ مِنْ بَنِیهِ قَالُوا صَدَقْتَ هَذَا هُوَ الدِّینُ فَتَعَاقَدُوا عَلَى ذَلِکَ فَمَحَا اللَّهُ مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ رَفَعَ عَنْهُم[۵].
ترجمه: خداوند برای آنان (مجوسیان) پیامبری مبعوث کرد و کتاب فرستاد. تا زمانی که پادشاهی از پادشاهان شان شبانه مست شد و دخترش را به همبستری خواست و مرتکب عمل جنسی با او شد، فردایش خبر به مردمش رسید، در پیش دربار او جمع شده و گفتند: شاها دین ما را آلوده کردی و نابود ساختی، بیرون آی که تو را مجازات و تطهیر کنیم. شاه گفت: همگی جمع شوید و سخن من را بشنوید تا دلیل این رفتارم را بیان کنم، اگر دلیلی نداشتم هر چه می خواهید بکنید. مردم جمع شدند و شاه گفت: آیا می دانید که خداوند آفریده ای گرامی تر از پدرمان آدم و مادرمان حوّا خلق نکرده؟ گفتند: راست میگوئی. شاه گفت: مگر او دخترانش را به همسری پسرانش در نیاورد؟ گفتند راست میگوئی این اعتقاد دینی ما است. مردم این سخن او را پذیرفتند و خداوند علم را از سینه آنان برداشت و کتاب را از میان شان برداشت..
توضیح: ۱- ایرانیان از قدیم به آدم و حوّا با نام «مشی» و «مشیانه» معتقد بودند و امروز نیز بقایای زردشتیان به آن باور دارند.
۲- پیام حدیث بالا با روحیه و مذاق اردشیر هخامنشی سازگار است همان طور که در متون تاریخی نیز آمده است.
۳- در این حدیث، بهانه ای به عنوان «حفظ ژن» نیامده و غیر از انگیزش غریزۀ حیوانی عامل دیگری ذکر نشده، گرچه بعدها حفظ ژن و حفاظت از توارث سلطنت بر آن مبتنی شده است.
۴- جمله «فتعاقدوا علیه» می تواند به «پس آن را یک قرار اجتماعی کردند» معنی شود. در این صورت این پدیده ابلیسی در جامعه نیز سرایت کرده بوده. حتی این جمله می تواند به «بر اساس آن ازدواج کردند» نیز معنی شود که نشان از رواج اجتماعی آن است لیکن می توان باصطلاح ادبی فاعل «تعاقدوا» را شاهان دانست و در این صورت پدیده مذکور (همان طور که مؤبدان امروزی زردشتیان و همه زردشتیان مدعی هستند) از دایره دربارها خارج نشده است[۶].
سخنگوی کابالیسم: به نظر ویل دورانت (این برترین و موفق ترین و هنرمند ترین مبلغ و مروّج و سخنگوی کابالیسم) روابط جنسی با محارم در میان ایرانیان کاملاً همه گیر و یک امر رایج اجتماعی بوده و طوری وانمود میکند که گوئی این پدیده از اصول اولیه دین ایرانی بوده است و چه بَه بَه و چَه چهی درباره آن میکند و درباره سقوط آن دین چه مرثیه هائی می سراید. این جناب کابالیست در این مدیحه سرائی و مرثیه خوانی طوری طرفدار دین میشود که گوئی به اصل و اساس وحی، نبوت و دین، کاملاً معتقد است.
اما به رغم این شوق و شعف او، امروز همه زردشتیان در ایران، هند و هر جا که هستند از این پدیده به شدت برائت می جویند. زیرا عصر فریب، دوران جایگزین کردن «توصیف» به جای «علم تاریخ» به پایان رسیده است. غیر از عده ای در ایران که وارث جریان کابالیستی- فراماسونی محمد علی فروغی هستند (و زردشتی هم نیستند) کسی اهمیت علمیبه تاریخ تمدن ویل دورانت نمی دهد.
عدم توجه زردشتیان به سرایش های ویل دورانت در این مسئله و نیز اعراض محققان خردگرا از آن، خود نشان بزرگی است از پایان تاریخ کابالیسم و آغاز تاریخ انسانی.
رسمیت دین ایرانی از نظر اسلام: اسلام دین جاماسبی (مجوسی= شخص یا مردمیکه جاماسبی شدهاند) را مانند دین یهودی و مسیحی به رسمیت میشناسد و در میان ادیان تحریف شده، آن را تحریف شده تر و منحرف تر تلقی کرده است. امّا آن چه امروز در میان اقلیت زردشتی مشاهده میکنیم، اصول و حتی فروع ردیف اول آن به حدی اصلاح، تلطیف و تنظیف شده است که خیلی پیراسته تر از یهودیت و مسیحیت امروزی شده است.
در زمان حاکمیت خلفا، امیرالمومنین دخالتی در کارها نمیکرد مگر در موارد حساس، یکی از آن موارد هنگام فتح ایران بود که می خواستند ایرانیان را اعم از زن و مرد، کودک و بزرگ، برده کنند که علی(ع) فرمود: آنان اهل کتاب هستند باید دین شان را به رسمیت شناخت و با آنان همان رفتار خواهد شد که با اهل کتاب میشود. دستگاه خلافت ناچار شد مطابق نظر علی(ع) رفتار نماید.
حدیث دیگر: امالی طوسی ج۱ ص۳۷۵: «بِإِسْنَادِ أَخِی دِعْبِلٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ سُنُّوا بِهِمْ سُنَّهَ أَهْلِ الْکِتَابِ یَعْنِی الْمَجُوس»: از امام رضا(ع) از پدران گرامیش، از امام سجاد(ع)، که: رسول خدا(ص) فرموده است: با مجوسیان رفتار اهل کتاب را داشته باشید.
کابالیسم و نهاد قدرت در ایران: در دولت کوچک ماد (میدیا) اصول کابالیسم را به طور فراز مشاهده نمیکنیم غیر از رابطه سیاسی که در دوره ای با مرکز ثقل کابالا در بابل داشتهاند و سمیرامیس[۷] دختر شاه ماد عروس دربار بابل بود که هفت باغ تو در تو (ارم ذات العماد) به خاطر او در بین النهرین ساخته شده بود و شرحش گذشت.
علاوه بر این که چنین رابطه ای با مرکز ثقل کابالیسم نمی تواند بی تاثیر باشد، اصل و اساس نظام ملوکیت و شاهنشاهی ماهیتاً یک نظام کابالیستی و در تقابل با ماهیت نظام اجتماعی نبوتی است.
از نظر دین نیز مدیران معابد ماد «مغ» ها هستند که عنوان مدیران معابد جاماسبی پیش از زردشت است. برخی مورخین واژه «موبد» را درباره آنان به کار بردهاند که ناشی از بی اطلاعی شان است. زیرا اصطلاح مؤبد در اصلاحات زردشت (حوالی۲۶۰۰ سال پیش) جایگزین اصطلاح مغ شده است.
در آغاز هخامنشیان نیز همان دین جاماسبی حاکم بوده و عنوان مغ به کار می رفته و توطئه مغان با بردیای دروغین، بر علیه کامبیز (کمبوجیه) نیز یکی از نشانه های آن است. بنابراین اصلاحات زردشت در زمان دولت ماد و قیام کوروش هخامنش به غرب و جنوب ایران نرسیده بود. با این بینش، دولت کوروش به همان میزان خصیصه کابالیستی داشته که دولت ماد داشته است. می توان گفت کودتای دارا (داریوش) بر علیه مغان و بردیا که قدرت را به دست گرفته بودند، موقعیت دین و معابد و مغان را به شدت تضعیف کرده است تا اردشیر توانسته از ضعف مغان و معبد استفاده کند و روابط جنسی با محارم را بنیان گذارد.
باید گفت: اصلاحات زردشت در دوره سلوکیان (جانشینان اسکندر) به سمت غرب و جنوب ایران رسیده است و در زمان اشکانیان فراگیر شده است. حتی اشکانیان که از مردمان خراسان و شرق ایران و زردشتی بودند و تیسفون (مداین) را پایتخت خود قرار داده بودند، برای مماشات و دلجوئی ماد و پارس که در طرفین پایتخت شان قرار داشتند، نام خود را «مهرداد» میگذاشتند تا با این گرایش به میترائیزم که آن روز در معابد جاماسبی نفوذ کرده بود، نوعی همخوانی داشته باشند.
اصلاحات زردشت در همان زمان اشکانیان، پارس را فرا گرفت؛ مردم جنوب بیش از اشکانیان خراسانی الاصل زردشتی شدند و امتیاز دهی اشکانیان به ضرر خودشان تمام گشت؛ اردشیر ساسانی از پارس قیام کرد و اشکانیان را با شعار «اشکانیان دین زردشت را تباه کردهاند» بر آنان چیره گشت و در طول تاریخ هر آوانس دهنده به وسیله همان آوانس ها که داده، شکست خورده است. اما دین اصلاح شدۀ زردشت وقتی به ماد و پارس رسید که به جای خورشید پرستی به آتش پرستی آلوده شده بود.
استاد مرتضی رضوی – این بود گزارش مختصری از بازی های ابلیس با جامعه ایرانی.
پی نوشت ها:
[۱] رجوع کنید: پیرنیا (مشیر الدوله) تاریخ ایران باستان بخش هخامنشیان
[۲] در مبحث «انسان شناسی» گذشت و در کتاب «تبیین جهان و انسان» و نیز «انسان و چیستی زیبائی» به طور نسبتاًمشروح بحث شده است
[۳] کیا، والی و استاندار- پادشاه دولت مرکزی را «شاهنشاه» و شاهان دولت های تابعه را شاه یا کیا میگفتند
[۴] تاریخ ایران باستان، بخش هخامنشیان
[۵] بحار، ج۹۷ ص۶۵
[۶] پسران آدم با خواهران شان ازدواج نکردهاند. در این باره رجوع کنید «تبیین جهان و انسان» بخش انسان شناسی
[۷] حرف «س» در این نام از افزوده های یونانیان است که حرف «ش» و «س» را به پایان هر اسم می افزودند. اصل آن «سمیرام» است و ظاهراً نام شهر سمیرم رابطه ای با آن دارد
منبع : سایت رهبران شیعه