خانم مهناز رئوفی، در محیط بهائی رشد یافت، اما فسادها و تناقض هایی که در کار هم کیشان خود (به ویژه سران محفل بهائیت) دید، وی را به شدت از این مسلک بیزار کرد و این امر، همراه با مطالعه مستقیم درباره اسلام، باعث تشرف او به اسلام و تشیع گردید.
به گزارش “خدمت”؛ خاطرات خانم رئوفی که اخیراً تحت عنوان «سایه شوم؛ خاطرات یک نجات یافته از بهائیت» توسط انتشارات کیهان نشر یافته، حاوی نکات بسیار جالبی در افشای مواضع ضد اسلامی و ضد انقلابی تشکیلات بهائیت است.
با هم بخشهایی از آن را میخوانیم:
بهائیان دو دستهاند
فساد اخلاقی در بهائیت :
در بهائیت هر گونه تعصبی ممنوع است و این ریشه در سیاست استعمار دارد که با ترویج این اعتقاد، تعصب ملی، تعصب دینی، تعصب وطنی و هر عرق و علاقه و غیرتی را از انسان میگیرد تا به راحتی بتواند بهرهکشی کند… خیلی از خانمها[ی بهائی]… لباسهای نازکی میپوشیدند و منظره بسیار کریه و زشتی به وجود میآوردند و روسای تشکیلات چیزی به آنها نمیگفتند و آزادی مطلق داده بودند. دیگر کسی حق اعتراض نداشت.
بیبند و باران تشویق هم میشوند! :
در جامعه مسلمان ها، هر کس در رعایت حجاب و یا خلوت با اجنبی کوتاهی نماید مورد اعتراض و بازخواست افکار عمومی (و نه تشکیلاتی) واقع شده و با او برخورد میشود و در جامعه بهائی هر کس بیحجاب تر باشد به اصطلاح باکلاس تر و بافرهنگ جلوه میکند و هر کس برای ایجاد ارتباط با اجنبی راحت تر و در واقع گستاخ تر باشد امروزی تر و در تشکیلات از عزت و احترام بیشتری برخوردار خواهد بود. من در مقایسه این دو جامعه وقتی به اعمال و رفتار بعضی از مسلمانان…، خصوصاً…به خلافکاران و معصیتکاران، فکر میکردم، میدیدم آنها کسانی هستند که تربیت مذهبی نشدهاند و از احکام و دستورات اسلام سرپیچی کردهاند… اما در بهائیان اگر اعمال خلافی سر میزند برای این است که هیچ گونه مانع شرعی ندارند. در واقع اسلام را نمیشود در اعمال مسلمانان جستجو کرد ولی بهائیت را در اعمال بهائیان میتوان یافت؛ چون اگر اعمال نابجایی از افراد مسلمان سر میزند به علت بی توجهی به تعلیمات اسلام است.
ارتباط با علما ممنوع! :
بهائیان فقط در صورتی با مسلمانان رفت و آمد دارند که مطمئن باشند هیچ خطری آنها را تهدید نمیکند و ضمناً میتوانند بهائیت را تبلیغ کنند و باعث تبلیغ افکار بهائیگری شوند. آنها فقط با افراد کاملاً بیسواد و عامی صحبت میکردند و من هیچ وقت ندیدم که یک بهائی با یک عالم مسلمان بنشیند و از بهائیت حرفی بزند؛ میدانستند که محکوم میشوند. لذا اصلاً با عالمان و تحصیل کردگان و خـصـوصـاً روحـانـیـون هـیـچگـونـه بـحـثـی پـیش نمیکشیدند.
شستشوی مغزی کودکان :
[زمانی که] معلم مهد کودک بهائیان شدم… برنامههایی که به من میدادند تا به بچهها بیاموزم کاملاً در راستای شستشوی مغزی آنها بود و من… میدیدم که چگونه از ۳ سالگی، کودکان را نسبت به اسلام و مسلمانان بدبین میکردند و… مغز کوچک آنها را با خرافات و اوهامی که ارمغان… بهاء و عبدالبهاء بود پر میکردند و چگونه با آوردن مثالها و بیان داسـتـان هـایـی، آنـان را از خارج شدن از بهائیت میترساندند و با [وجود] این ترس و وحشتی که در دل کودکان از انتخاب راهی به جز راه بهاء میانداختند و با وحشتی که آنان از طرد شدن و اخراج شدن از خانه و خانواده داشتند، شعار بیاساس «تحرّی حقیقت» را سر میدادند و به ظاهر وانمود میکردند که بهائیان در پانزده سالگی پس از تحری حقیقت میتوانند راه خود را انتخاب نمایند…، در حالی که هیچ کدام از بهائیان حق نداشتند… کتابهای سایر جوامع را مطالعه کنند، حق نداشتند کتابهای ردیه را که بیشتر، بهائیان مسلمان شده آنها را نوشته بودند مورد مطالعه قرار دهند…در زمان جنگ [ایران و عراق] وقتی مردم کشته میشدند، بهائیان با بیرحمی تمام میگفتند از این مسلمانان هر چه کشته شود کم است. خصوصاً وقتی رادیوهای خارجی، آمار شهادت رزمندگان را در جبههها به اطلاع مردم میرساندند… با ناسزاگویی به رزمندگان ابراز مسرت و خشنودی میکردند
بگذار مردم با موشک باران صدام بمیرند! :
در زمان جنگ [ایران و عراق] وقتی مردم کشته میشدند، بهائیان با بیرحمی تمام میگفتند از این مسلمانان هر چه کشته شود کم است. خصوصاً وقتی رادیوهای خارجی، آمار شهادت رزمندگان را در جبههها به اطلاع مردم میرساندند… با ناسزاگویی به رزمندگان ابراز مسرت و خشنودی میکردند. بهائیان در زمان جنگ با کنارهجویی از شرکت در جبههها اعلام کردند که مخالف جنگ هستند و به بهانه عدم دخالت در سیاست از به دست گرفتن سلاح امتناع کردند و کوچک ترین فعالیتی برای دفاع از کشور از خود نشان ندادند… آنها که دائماً در کلاسها و مجالس از عشق به عالم بشریت دم میزدند، آنان که از الفت و محبت طوری سخن سرایی میکردند که گویی برتر و مهربانتر از همه اقشار عالمند، در عمل نه تنها بویی از انسانیت و محبت نبرده بلکه درندهخوییشان گُل میکند و از خبر شهادت جوانان عزیز این مرز و بوم اظهار خوشحالی و مسرت میکنند.
شادی در رحلت امام :
[در جـریـان] رحـلـت امـام(رحمت الله علیه) ازدحام جمعیت دل سوخته و آن نمایش حقیقی مراسم عزاداری در باور نمیگنجید. آن همه ایمان…، عشق… و… التهاب، انسان را وادار به حسرت و غبطه میکرد. سنگ در آن روز میگریست و من شاهد اشک بچههای برادرم بودم که قلبشان رئوف تر و پاکتر بود. قلب خودم از جا کنده میشد…، اما بهائیان وقتی به هم میرسیدند این خبر ناگوار و این مصیبت گران مردم دلسوخته را به هـم تـبـریـک مـیگفتند و اگر جشن و پایکوبی نمیکردند از ترس مردم بود.
یک بسیجی، مرا آگاه کرد :
با اشاره به گفتگویش با یک بسیجی خدمتگزار به نام مهدی صالحی (که چندی پس از جنگ تحمیلی، هنگام خنثی سازی مین در شلمچه به شهادت رسید) مینویسد:
مهدی ذهنیت مرا نسبت به اسلام تغییر داد و طوری به تبلیغ اسلام پرداخت که واقعاً منقلب شدم و شک و تردیدم نسبت به حقانیت بهائیت بیشتر شد. آن روز… من به مطالبی پی بردم که قبلاً از آنها بیاطلاع بودم و در اثر تبلیغات سوء تشکیلات، عکس قضیه در مغزم فرو رفته بود. عمده مطالب این که تشکیلات اسلام را برای ما دینی کوچک و عقبافتاده که پر از خرافات و اوهام است معرفی کرده بود و من فهمیدم که بهائیان اعتقادات خرافی بعضی از مردم بیسواد و بیاطلاع را به عنوان اسلام به ما معرفی کردهاند، در حالی که خود اسلام دینی بسیار جامع و کـامـل و بـینـقـص اسـت کـه بسیار انسان ساز و تعالی بخش است.
دیگر به بهاء و عبدالبهاء ایمان ندارم! :
خانم مهناز رئوفی در شرح گفتگوی خود با یک فرد بهائی (به نام آقای منطقی) در خانه خویش، در ایام ناراحتی شدید خود از سران محفل بهائیت میگوید:
در حالی که وسایلم را جمع میکردم چشمم به تابلوی عکس عبدالبهاء افتاد. با عصبانیت تابلو را برداشتم و بر زمین کوبیدم و با هر دو پا روی آن ایستادم و گفتم: تشکیلاتی که ارمغان اراجیف توست مرا بدبخت کرد… آقای منطقی لبخند تلخی زد و گفت: تو خیلی اشتباه کردی. اتفاقاً اعضای محفل حرفهای ترین خلاف کارهای دنیا هستند و کثیف ترین گناهان از آنان صادر میشود. خود من شاهد تعویض زنان محفل با همدیگر بودهام و به حدی از آنان کثافت کاری و رذالت دیدهام که اگر پاکترین افراد عضو محفل شوند هرگز به آنان اعتماد نخواهم کرد. حرفهای آقای منطقی برایم تازگی داشت او از غیرانسانیترین اعمال که از اعضای محفل قبل از انقلاب سر میزد برایم گفت و ایرادهایی اساسی از خود بهائیت گرفت… من مبهوت و متحیر به آقای منطقی نگاه میکردم. او به چه جرأتی چنین چیزهایی را میگفت به او گفتم: از این که طرد شوید نمیترسید؟ گفت… تصمیم داریم به خارج از کشور برویم و از دست بکننکنهای این تشکیلات راحت شویم. گفتم پس چه کسی واقعاً بهائی است؟ همه که یا از ترس بهائی ماندهاند یا منفعتی را دنبال میکنند یا مثل شما، ظاهراً بهائی هستند. پرسیدم به بهاء و عبدالبهاء چه؟ به آنها هم ایمان ندارید؟ عینکش را کمی بالاتر برد، دستی بر محاسن خود کشید و گفت: آدمهای زرنگی بودهاند؛ خوب توانستند چیزی مشابه با ادیان دیگر درست کنند. علاوه بر مقام و منزلت، پول خوبی هم به جیب زدند…!
مهناز رئوفی بهائی مسلمان شده در گفتگو با ایران
قبله فرقه ضاله بهائیت، اسرائیل است
مهناز رئوفی متولد ۱۳۴۹ در سنندج است. از سادات طباطبایی است ولی به واسطه این که پدرش بهایی بود او نیز بهایی ماند. میگوید اگرچه اجداد او از مسلمانان سرشناس و صاحب احترام و معتمد بودند و هم اکنون آرامگاه های آنان مورد تکریم مسلمانان است ولی پدربزرگ های او به مسلک بهائیت درآمدند. او، برادرانش، همسر برادران و خواهرانش از اعضای فعال تشکیلات بهائیان بودند به شکلی که برادران او هم اکنون نیز از سران بهائیت در ایران محسوب میشوند.رئوفی اسلام آوردنش را تنها خواست و لطف خدا می داند و وقتی از این مسئله سخن به میان می آورد احساسات و شوق کاملاً بر بیانش غالب میشود اگرچه به این واسطه هزینه سنگینی را نیز پرداخت کرده است. او میگوید: اگرچه فردی بسیار عاطفی و وابسته به خانواده هستم ولی به واسطه خروج از بهائیت از خانواده طرد شدم و اجازه پیدا نکردم که بعد از سالها خانواده ام را ملاقات کنم و پدرم هم در این سالها از دنیا رفت و این اتفاق نیز برایم خیلی سنگین بود. با این حال او این مسئله را به جان خرید و حاضر شد برای یافتن حقیقت هزینه آن را نیز پرداخت کند.
اجازه بدهید ابتدای مصاحبه را با یک تاریخچه مختصر از فرقه بهائیت آغاز کنیم.
پیدایش بهائیت از سال ۱۲۶۰ با ادعای جوانی به نام سیدعلی محمد که خود را ملقب به «باب» کرد آغاز شده است. سیدعلی محمد باب ابتدا ادعای مهدویت و سپس ادعای خدایی نمود. این شخص بعد از ۹ سال که توانست پیروانی را برای خود دست و پا کند، توسط امیرکبیر در تبریز اعدام شد. میرزا حسینعلی نوری از پیروان باب بود که پس از اعدام وی ادعای «من یظهر اللهی» کرد و گفت که باب مبشر من بوده و من مهدی موعود هستم و به این شکل ادعای مهدویت نمود و خودش را بهاءالله و پیروانش را بهایی نامید. بعد از بهاء، پسرش به نام عباس افندی که خودش را «عبدالبهاء» یعنی بنده بهاء نامید جانشین وی گردید و پس از او نیز شوقی افندی که نوه دختری عبدالبهاء بود اداره امور بهائیان را برعهده گرفت. پس از این سه نفر و تا امروز زعامت بهائیان برعهده «بیت العدل» است. «بیت العدل» مرکزیتی متشکل از ۹ نفر است که توسط شوقی افندی تشکیل شد چرا که او صاحب فرزندی نشد تا رهبری بهائیان را برعهده بگیرد. تمام دستورات اداری و حقوقی و در کل تمام مسائل بهائیان از «بیت العدل» صادر میشود و همه بهائیان تابع محض این ۹ نفر هستند. بهائیان این ۹ نفر را مصون از هرگونه خطا می پندارند و جمع آنها را (نه تک تک) بری از هر اشتباهی می دانند.
یعنی معتقدند این ۹ نفر معصوم هستند؟
میگویند که این عده ملهم به الهامات غیبیه هستند و عصمت دارند و هر دستوری که از سوی آنها صادر شود از طرف خداست و باید بدون چون و چرا انجام داد.
این عده چگونه انتخاب میشوند؟
توسط خود بهایی ها انتخاب میشوند.
بیت العدل در کجا قرار دارد؟
در اسرائیل. خود بهاء هم در اسرائیل فوت کرد و جالب است بدانید که او میگفت که قبله بهائیان من هستم و باید به طرف من نماز بخوانید و طبعاً وقتی هم که فوت کرد قبرش در اسرائیل بود و الآن قبله همه بهائیان به طرف اسرائیل است.
وقتی بهاء زنده بود چطور به طرف او نماز خوانده میشد؟
این جزو سؤال های پاسخ داده نشده است که چطور میشود رو به یک انسان زنده نماز خواند یا این که خودش چطور نماز می خوانده است! او ادعای خدایی داشت ولی در برخی متون از خدا استمداد میکرد. وقتی از او دلیل این مسئله را می پرسیدند که چرا تناقض گویی میکنی میگفت که شما غافل هستید ظاهر من باطن مرا می خواند و باطنم ظاهرم را!
رابطه این فرقه با رژیم صهیونیستی به چه شکل است؟
طبعاً «بیت العدل» به عنوان مهمترین و مرکزیت این فرقه در سرزمین های اشغالی است و فعالیت های گسترده ای داشته و به لحاظ اقتصادی منافع زیادی دارد.
چطور؟
به خاطر این که مقبره بهاء آنجاست، بهایی ها دسته دسته به آنجا می روند و آنجا به حالت یک مکان توریستی درآمده است و طبعاً درآمد مناسبی هم دارد. ضمن این که خود بهایی ها هر ۱۹ روز یکبار با بهانه های مختلف پول جمع میکنند و به اسرائیل می فرستند. به غیر از این «بیت العدل» از دادن مالیات به دولت اسرائیل معاف است که این خود جای سؤال دارد. ضمن این که اعضای «بیت العدل» در سال یک یا دو بار با رئیس جمهور اسرائیل دیدار میکنند. البته این ملاقات آشکار آنهاست و طبعاً ملاقات های غیرآشکار هم زیاد اتفاق می افتد. باید عرض کنم منافع صهیونیست ها با بهائیان مشترک است و آن از بین بردن اسلام است.
چرا بهاء از همان ابتدا ادعای اولوهیت نکرد و ابتدا گفت من مهدی موعود هستم و سپس ادعای خدایی کرد؟
اصلاً قبل از ادعای بهاء، باب چنین ادعایی داشت و بهاء پیرو باب بود و در این مورد سکوت کرده بود. پس از اعدام باب عده ای ادعای «من یظهر اللهی» کردند و گفتند که باب ظهور آنها را بشارت داده است، بهاء هم گفت که من در زندان بودم که یک مرتبه به ذهنم رسید و به من الهام شد و متوجه شدم که من پیغمبر بودم و خبر نداشتم!
پیش زمینه چنین ادعایی از جانب بهاء چه بوده است؟
دال گورکی سفیر کبیر روسیه در ایران با بهاء ارتباط تنگاتنگ داشته و هر وقت او دچار مشکلی میشده همیشه روسها و انگلیس ها وارد صحنه میشدند و او را از مخمصه نجات می دادند و این مسئله کاملاً آشکار بوده و پنهانی نیست کما این که در تاریخ آمده زمانی که به واسطه طرح تروری که بهائیان برای ناصرالدین شاه ریخته بودند و به دلیل عدم توفیق عملیات ترور، بهاء به دلیل حمایتی که سفارت روسیه در تهران از او داشت از اعدام و مجازات جان سالم به در برد.
از طرف دیگر با دقت در تعالیم و اصول این فرقه ما متوجه میشویم که این فرقه کاملاً ساخته و پرداخته شده و هدفی خاص را دنبال میکند. با این پیش زمینه کاملاً میشود فهمید که در اینجا کار، کار سیاست بوده است کما این که اسناد آن نیز به وفور در تاریخ وجود دارد و باید به این نکته نیز توجه کرد که استعمارگران، بهائیت را برای انحراف در شیعه و وهابیت را برای انحراف در اهل سنت ایجاد کردند.
حتماً شنیده اید که عبدالبهاء به واسطه خدماتش به انگلیس از این کشور لقب «سر» دریافت کرد.او در کتابش می نویسد که آمدن من به ایران سبب الفت ایران و انگلیس است و نتیجه به درجه ای می رسد که بزودی افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا میکنند. ضمن این که نخستین کمیسر عالی فلسطین در زمان قیمومیت انگلیس به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ جهانی اول نشان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» را به عباس افندی (عبدالبهاء) اعطا کرد.
رابطه بابیت با بهائیت چگونه است؟
ابتدا من یک پیشنهادی می دهم که شما یک سؤالی را برای بهائیان مطرح کنید. قطعاً این سؤال باعث به فکر افتادن اشخاص بی غرض میشود که گول بهائیت را خوردهاند و آن این که اگر باب آمد که فقط بهاء را بشارت دهد پس چطور انبوهی از تعالیم را با خود آورد که به هیچ کدام هم عمل نشد.
چطور؟
چون قبل از اجرایی شدن آن باب اعدام شد و بهاء پس از باب تعالیم جدیدی را آورد و تمام تعالیم باب را به دریا ریخت و این مسئله در آثار بهائیان وجود دارد.
البته یک سری متون از باب وجود دارد که نشانگر این است که باب اختلال عقلی داشته است. این هم در دسترس همه بهائیان نیست مگر این که شخصی جست و جوگر باشد و آن را پیدا کند و به فارسی ترجمه کند و تازه متوجه خواهد شد که متوجه معنی متن نمیشود.
یعنی متون باب قابل ترجمه نیست؟
اصلاً صرف و نحو بشدت در آن خدشه دار است. وقتی هم از او پرسیدند که چرا در نوشته هایت قواعد ابتدایی را رعایت نمیکنید در جواب گفته بود که صرف و نحو را من ابداع میکنم و این صرف و نحو موجود درست نیست! و آنچه من میگویم درست است. یا احکام عجیب و غریبی که در بابیت وجود دارد. مثل این که اگر زنی از همسر خود بچه دار نشد می تواند از مرد دیگری بچه دار شود و احکام بسیار چندش آور دیگری که باب آورد یا این که میگوید همه کتاب ها غیر از کتاب باب باید سوزانده شود یا همه اماکن مذهبی حتی مسجدالحرام باید تخریب شود و تنها ساختمان و آرامگاه او سالم بماند.
اینها هیچکدام عملی نشد و قرار هم نبود عملی شود. وقتی از بهائیان می پرسید که این احکام چرا اینطور است و چرا برخی از آنها حتی قابل فهم نیست میگویند که ما که بابی نیستیم.
مگر باب را قبول ندارند؟
خودشان میگویند باب بشارت دهنده بهاء بوده است و باب را به عنوان یک مظهر مقدسه و کسی که ظهور کرده قبول دارند ولی بلافاصله وقتی از احکام دیوانه وار باب سخن به میان می آید آنها میگویند که ما بابی نیستیم.
یعنی تناقض وجود دارد؟
بله. این تناقض است چون منشا بهائیت از بابیت بوده است.
یکی از بحث هایی که در مورد بهائیت مطرح میشود ازدواج با محارم است. در این مورد توضیح دهید؟
این مسئله در احکام بهائیت به شکلی وجود دارد. بهایر در کتاب اقدس در مورد ازدواج این طور میگوید که ازدواج با زن پدر حرام است و در این بحث موارد دیگری را نام نبرده است و این مسئله باعث سؤال میشود.
جواب آنها چیست؟
میگویند موارد دیگر در اسلام آمده است و نیازی به اشاره مجدد نبوده است! در صورتی که نام زن پدر هم به عنوان کسی که نمی توان با آن ازدواج کرد در اسلام آمده است پس چرا فقط به این مورد اشاره شده است که این سؤالی است که آنها نمی توانند جواب دهند.
شیرین عبادی اخیراً گفته که نباید بهایی ها تحت فشار باشند چرا که آنها مسلمان هستند. این عمدی که وجود دارد تا بهائیت را شاخه ای از اسلام بنامند در چیست ؟
قطعاً اینها به هیچ عنوان مسلمان نیستند و اساساً قائل به منسوخ شدن اسلام و ظهور دین بهائیت هستند. آنها این را میگویند. ضمن اینکه آنها برای بهاء شانیت خدایی قائل هستند و میگویند که خدا در شخص بهاء متجلی شده است و الآن هم روح بهاء را می پرستند. از طرف دیگر از آنجایی که بهاء خود را مهدی موعود نامید از این طریق آنها خودشان را به اسلام می چسبانند.//
طبعاً وقتی ادعای خدایی میکند این مسئله هم از بین می رود. منظور من این است که عمد و علت مطرح کردن چنین مسائلی چیست ؟
شگرد آنها این است. هر کجا که باشند میگویند ما از شما هستیم. در مواجهه با مسیحی ها نیز همین را مطرح میکنند و میگویند ما هم مثل شما یک دین هستیم. روش تبلیغی آنها این طور است.
بهائیت یک مشکل ویژه با تشیع دارد. علت آن چیست ؟
همان طور که عرض کردم اینها همیشه سعی داشتهاند که اگر با هر مذهب یا دینی روبه رو شدند خودشان را نزدیک به آن دین یا مذهب معرفی کنند. در مورد تشیع هم همین مسئله صادق است و آنها سعی میکنند در ظاهر این طور وانمود کنند در صورتی که خود بهاء از «شیعه» به عنوان «شنیعه» یاد میکرد و بشدت از علما و روحانیون شیعه تنفر داشت و در ذهن خود به دنبال راهی برای نابودی آنها میگشت. اساساً بهائیت با دو مسئله در شیعه بشدت مشکل دارد: یکی روحانیت و دیگری عاشورا.
چرا عاشورا ؟
آنها هم می دانند که همه چیز تشیع از عاشوراست. امام هم فرمود ما هرچه داریم از محرم و صفر است. اینها هم این مسئله را درک کردهاند که استحکام اسلام و تشیع از عاشوراست. آنها می خواهند که اسلام نباشد ولی از آنجایی که اینها چندین چهره دارند حتی برای امام حسین (ع) هم زیارتنامه مخصوصی نوشتهاند تا بگویند که اسلام را قبول دارند. من خودم بهایی بودم و می دانم که این زیارتنامه هیچگاه خوانده نمیشود و به آن اعتنایی نمیگردد. ضمن اینکه بهائیان هر سال در روز اول و دوم محرم به مناسبت روز تولد بهاء و باب جشن میگیرند. وقتی از آنها سؤال میکنید که چرا ایام شهادت امام حسین را جشن میگیرید میگویند که اسلام دیگر منسوخ شده است. یعنی از یک سو برای امام حسین زیارتنامه دارند و از سوی دیگر اسلام را منسوخ شده می دانند. این تناقضات در بهائیت بسیار زیاد است.
شگردهای جذب غیر بهائیان توسط این فرقه به چه شکل است ؟
شگرد آنها شست وشوی مغزی افراد است. ابتدا سعی میکنند تمام معتقدات فرد را از او بگیرند و ایمانش را سست کنند و پس از آن میگویند که حالاهر چه اعتقاد داشتی از خود بیرون کن و آماده پذیرش بهائیت شو. بعد از جاهایی شروع میکنند که طرف را علاقه مند کنند. میگویند ما به تساوی زن و مرد معتقدیم، صلح، وحدت بشریت و.// از اعتقادات ماست و برای آن تلاش میکنیم. یعنی سعی میکنند با سفسطه افرادی را که آگاهی درستی از اسلام ندارند از اسلام زده کنند و سپس با شعارهای زیبا او را جذب نمایند.
الآن تعداد بهائیان چقدر است ؟
یکی از دستورات اینها به پیروان خود این است که سعی میکنند تا آنجایی که ممکن است در شهرها و کشورهای مختلف پخش شوند تا حضور خود را در همه جا گسترش دهند. در مورد تعدادشان هم باید بگویم که حدود ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر هستند که در سراسر دنیا پخش شدهاند. البته آماری که خودشان می دهند بسیار غلوآمیز است و میگویند جمعیت شان حدود ۳۰۰ هزار نفر است که این طور نیست.
بهائیان در مورد حرمت ورود به سیاست هم گویا دستوری دارند.//
بله. در بهائیت ورود به سیاست حرام است اما این مسئله در ظاهر است و دقیقاً عکس آن عمل میشود. شما می دانید که بزرگان بهایی خود در مرکز سیاست بودهاند، عبدالبهاء با پادشاهان اروپایی و مقامات امریکایی ارتباط داشته و برای آنها الواحی صادر میکرده که در آن اینها را ستوده است. ژرژ پنجم و پادشاه عثمانی از جمله این پادشاهان بودهاند. جالب است بدانید عبدالبهاء در یکی از این لوح ها دستور حمله به ایران را صادر کرده است و خطاب به یکی از پادشاهان انگلیس گفته بود که الآن موقعیت خوبی است که به ایران حمله کنید. به هرحال اینها نباید در سیاست دخالت کنند و این مسئله جزو اصول آنهاست.
علت آن چیست ؟
اینها بازی است. چطور این حرمت در زمان پهلوی وجود نداشت و هویدا که خود بهایی بود به نخست وزیری رسید یا اعضای ساواک و یا دکتر ایادی بهایی مسلک که پزشک مخصوص شاه بود. به محض پیروزی انقلاب اسلامی این مسئله دوباره مطرح شد تا هیچ کمکی از سوی بهائیان به دولت صورت نگیرد. بهائیان در هیچ یک از پروژه های ملی یا مواردی که منجر به ساختن کشور و یا پیشرفت آن باشد شرکت نکرده و نمیکنند. هیچ کدام از آنها حتی در جنگ هم شرکت نکردند و گفتند که اجازه نداریم در سیاست دخالت کنیم. این بهانه ای است که بهائیان هم کمکی به دولت نکنند و هم به این واسطه جذب آن نشوند. ضمن این که دستور دیگری هم در بهائیت وجود دارد مبنی بر اطاعت کامل از حکومت. یعنی هر بهایی در هر جایی که هست باید از حکومت آن اطاعت کامل داشته باشد. باز این مسئله در ایران اتفاق نیفتاده و آنها به شکل مخفی و به شکل غیرقانونی فعالیت داشتند ولی بعد از این که حکومت با آنها برخورد کرد، تعهد دادند فعالیت نکنند و پایبند قانون باشند ولی الآن دوباره از سوی «بیت العدل» دستوری صادر شده که داخل جامعه شوید و تبلیغ علنی کنید.
از چه زمانی این دستور صادر شده است ؟
همین چند سال اخیر که اتفاقاً الآن هم بشدت فعال شدند و در حال فعالیت هستند هم اکنون هر بهایی موظف است که برای جذب ۳ الی ۵ خانوار از مسلمانان تلاش کند. همین سال گذشته هم دستور رسید که در انتخابات مجلس هم شرکت کنید و رای بدهید.
چطور ؟
علتش این است که تا به این شکل بتوانند جای پایی در مجلس پیدا کنند و با ارتباط گرفتن با فلان نماینده مجلس و تلاش برای ساختن افکار او منافعی را کسب کنند. یعنی دستور این بود که با نمایندگان مجلس ارتباط بگیرند. آنها هم می رفتند و با شگردهای خاص میگفتند که ما بهایی هستیم و اجازه بدهید عقایدمان را بگوییم سپس در مورد ما قضاوت کنید.
چقدر این تبلیغات آنها مؤثر بوده است؟
به هرحال اینها در فضاسازی مهارت خاصی دارند و سعی میکنند فضای ذهنی افراد را برای اهداف خود آماده کنند. اگر هم نتوانند اشخاص را بهایی کنند سعی میکنند به شکلی چهره جمهوری اسلامی را در ذهن افراد خدشه دار کنند. یعنی مشکل آنها با جمهوری اسلامی است و در این راه دست به هر تلاشی می زنند.
چرا فعالیت بهایی ها در سال های اخیر شدت گرفته است ؟
اینها گمان میکردند جمهوری اسلامی در حال سرنگونی است ولی دیدند که قضیه چیز دیگری شده است و به همین دلیل دیدند که اگر تلاش نکنند راه به جایی نخواهند برد. به این شکل برخلاف نص صریح بهاءالله که گفته بود باید مطیع حکومت باشید از جمهوری اسلامی اطاعت نمیکنند و حکومت هم مجبور شد تا به واسطه فعالیت های غیرقانونی که داشتند سران آنها را در ایران دستگیر نماید.
بهایی ها بیشتر در چه شغل هایی فعالیت دارند ؟
مشاغل آزاد دارند. مثلاً در عینک سازی، تولید پوشاک، فرش، کارهای تاسیساتی و صنعتی و /// فعالیت میکنند.
یک روز کاری یک بهایی را چگونه توصیف میکنید ؟
بهائیان برای هر شخص بهایی از سن ۳ سالگی تا ایام پیری برنامه دارند. گلشن توحید نام مهدکودک هایی است که بهائیان از ۳ سالگی وارد آن میشوند و از همان ابتدا تعالیم بهائیت به آنها القا میشود. این تعالیم مبتنی بر پرستش بهاء و ایجاد رعب و وحشت در صورت سرپیچی از فرمان اوست. برای محصلان اول ابتدایی تا کلاس دوازدهم کلاس اخلاق گذاشته میشود تا به این شکل افکار غیر بهائیت از ذهنشان زدوده شود. علاوه بر این کلاسها، افراد باید هر ۱۹ روز یک بار در یک جلسه اجباری شرکت کنند که در صورت عدم شرکت در آن مجازات میشوند. در طول این فعالیت ها نیز مسئولیت هایی برای این افراد تعریف میشود که باید آن را انجام دهند. کلاس دیگری که تشکیل میشود، کلاس «مفاوضات»است یا «ایقان»و.// . بعد از اتمام تحصیل دانشگاه هایی را مشخص میکنند تا بهایی ها در آن تحصیل کنند. از طریق اینترنت با دانشگاه های امریکا ارتباط میگیرند و امتحان می دهند. جلسات دیگری هم دارند مثل احتفالات کودکان، احتفالات نوجوانان و احتفالات جوانان. در این کلاسها برنامه هایی دارند از جمله تفریحات و اردوهایی که به شکل مختلط برگزار میکنند و به این شکل آنها را سرگرم میکنند. به جز این کمیسیون هایی دارند که باید در آن شرکت کنند و فعالیت های دیگری که دارند، بهایی ها در طول روز مرتباً سرگرم و درگیر این کلاسها هستند و طوری برای آنها برنامه ریزی شده که حتی فرصت سرخاراندن هم نداشته باشند.
یعنی این یک شگرد است
دقیقاً. در این صورت هیچ کدام از افراد فرصت فکر کردن هم ندارند و به چیزی غیر از بهائیت نمی توانند فکر کنند.
شما چه میکردید ؟
من معلم مهدکودک و مسئول هیات موسیقی بودم. ضمن این که نوازنده سنتور هم بودم و ۱۵ شاگرد هم داشتم که نواختن این ساز را تدریس میکردم. با این حال کلاسها و جلسات متعددی می رفتیم و روزمان کاملاً پر بود.
آیا با غیربهایی ها هم ارتباط داشتید ؟
البته فرصتی برای این کار نداشتیم مگر این که برنامه ریزی شده باشد. یعنی تشکیلات میگفت که مثلاً روی فلان شخص کار کنید که ما هم تحت نظر آنها این کار را میکردیم.
با این اوصاف روند برگشتن بهائیان از این فرقه به چه شکل است ؟
خیلی زیاد است. این افراد فراوان هستند. الآن برای من نامه ها و ایمیل های زیادی می آید که میگویند قصد داریم از بهائیت خارج شویم ولی جرات ابراز آن را نداریم چون هر بهایی که از این مسلک برگردد از سوی خانواده و فامیل و تشکیلات کاملاً طرد میشود و مورد غضب قرار میگیرد.
علت عمده این بیزاری از بهائیت چیست؟
سؤالات زیاد، مجهولات و تناقضات.
یعنی به این سؤالات جواب داده نمیشود
فقط سفسطه میکنند و کسی که باهوش باشد کاملاً آن را متوجه میشود.
خود شما هم به این واسطه مسلمان شدید
بله. من از تناقضات فرار کردم. همه چیز تناقض داشت و در جواب این تناقضات هم فقط سفسطه میکنند. من گاهی با دوستانم صحبت میکردم و در جواب سؤال آنها که میگفتند جواب سؤالم را نگرفتم و میگفتم که چرا سؤال نمیکنید که آنها میگفتند که سؤال میکنیم ولی اینها جواب آن را نمی دانند. بعد میگفتم که با این حساب چرا اینجا ماندید، میگفتند که بعداً جواب این سؤال داده میشود! و«بیت العدل» به آن جواب می دهد.
واقعاً جواب می دهد
اتفاقاً سفسطه گر واقعی آنها هستند. جواب آنها به گونه ای است که هم کوتاه است و هم هزاران تفسیر می توان از آن داشت.
از مسلمان شدنتان میگفتید.//
علاوه بر این تناقضات در بهائیت خلامعنوی و ایمانی خیلی ما را آزار می داد و به این دلیل به سوی اسلام آمدم و چون احساس قرابت و دوستی شدیدی نسبت به ائمه داشتم مشرف به تشیع شدم چرا که ائمه منبع بسیار عظیمیبرای پر کردن این خلابودند. البته شیعه شدن من و شناخت این منبع عظیم به واسطه مطالعه کتاب «علی کیست» جناب کمپانی بوده است. این کتاب بسیار روی من تاثیر داشت و خواندن این کتاب را به همه توصیه میکنم.
الآن چه میکنید
پس از اسلام آوردنم برای نشان دادن چهره واقعی بهائیت تالیفاتی داشته ام و کتابهای «چرا مسلمان شدم»، «نامه ای برای برادرم»، «مسلخ عشق»، «سایه شوم» و «فریب» را به چاپ رساندم.
گویا چند رمانی هم که نوشته اید به واسطه قالبی که برای نوشته خود انتخاب کردید سروصدای زیادی در محافل بهائیت به وجود آورده است.//
ببینید، چون چنین کتابهایی تا به حال سابقه چندانی نداشته است، غیر از آیتی و مهتدی که دوتن از بزرگان این فرقه بودند و برگشتند و کتبی را در این مورد تالیف کردند تقریباً کتابی در این باره توسط بهایی های برگشته از بهائیت نوشته نشده و طبعاً کتابهای من به این واسطه حرکت جدیدی بود و برای آنها خیلی سنگین آمد. البته از طرف تشکیلات ابتدا خیلی روی من کار کردند و خیلی بحث میکردند تا من را برگردانند. آنها ساعتها با من بحث میکردند تا مسیر مرا تغییر دهند که این روزها از روزهای سخت زندگی من بود. آنها مرتب به من میگفتند که اگر برنگردی مشمول خشم و غضب الهی و نابود میشوی که الحمدالله نه تنها هیچ کدام از این اتفاقات رخ نداد بلکه بعد از مسلمان شدنم هر روز در حال پیشرفت هستم.
کتابهای منتشر شده
این بانوی مستبصر تاکنون کتابهایی با عناوین «سایه شوم»، «مسلخ عشق»، «چرا مسلمان شدم» و «مرگ معنویت در بهائیت» را نوشته است. مستبصر به معنای کسی است که بصیرت یافته و چشمانش بینا شده است.
چند کلمه میگویم شما یک جمله درباره آن بگویید
اسلام
بهترین مامن قلوب.
تشیع
کاملترین مذهب الهی.
بهائیت
فرقه سیاسی، استعماری.
بهایی
انسان وابسته به تشکیلات که ۲ چهره دارد؛ چهره ظاهری آنها بسیار مظلوم، عاطفی، خوش برخورد، منصف، خدمتگزار و مفید که ناشی از تعلیمات درازمدت تشکیلات بوده است و چهره باطنی آنها، گزارشگر، حیله گر، تلاشگر به علاوه کینه توزی علیه اسلام.
بدترین تعالیم بهائیت
آموزه های ضداسلامی و ضددینی.
بهترین راه مبارزه با بهائیت
پرداختن به آثار بهائیان و افشای احکام ناقص آنها مثل حکم سارق که میگویند اگر شخصی ۳ بار دزدی کرد روی پیشانی او مهر بزنید. حالااگر فرض کنیم مهری باشد که تا آخر پاک نشود اگر سارق برای چهارمین بار دزدی کرد باید با او چه کنند !
با کدامیک از ائمه احساس قرابت بیشتری دارید
علی ابن موسی الرضا (ع)/
ادعیه مورد علاقه شما
بعد از دعای کمیل، صحیفه سجادیه.
بهترین روز سال
روزی که درآن گناهی نکرده باشم.
سخت ترین روز برای شما
پس از مسلمان شدنم والدینم خیلی ناراحت شدند و من از ناراحتی آنها بسیار ناراحت شدم.
چه زمانی گریه کردید
یک شب عاشورا دلم برای مادرم خیلی تنگ شده بود که از این دلتنگی به گریه افتادم.
آرزو
روزی برسد که خانواده من متوجه شوند که در اشتباه هستند.
خوشبختی
همیشه خوشبخت هستم چون به خدا ایمان دارم.
خاطره خوب
اولین سفرم به مکه مکرمه.
خاطره بد
شبهایی که با ماموران تشکیلات بحث میکردم.
حرف آخر.
امیدوارم که روزی در راه افشای فرقه بهائیت به فیض شهادت نائل شوم.
مهناز رئوفی، بهایی مسلمان شده در گفت وگو با «ایران»:
نویسنده: محسن یزدی قلعه