شکی نیست که فرهنگ و اخلاق در یکدیگر تأثیر دارند. اما کدام اصیل و موثر و کدام تأثیر پذیر، شاید کمی تازگی داشته باشد.
قبل از ورود به بحث دو واژه فرهنگ و اخلاق را بررسی میکنیم.
فرهنگ چیست؟
هرگاه بشر، جامعه ای تشکیل داده، فرهنگ نیز به وجود آمده است. فرهنگ سازه ای است اجتماعی، چنان پیچ در پیچ و چند بعدی که ارائه تعریفی جامع از آن دشوار است. پاره ای از اندیشمندان، فرهنگ را مجموعه ای از ابزار های موجود، رسم ها و باورها، دانش ها، هزها، نهادها، و سازمان های جامعه می دانند.
انسان از گذرگاه فرهنگ جامعه، موجود اجتماعی میشود. و با مردم پیرامون خود صدها جهت، همرنگی و هم نوایی مییابد، و از مردم جوامع دیگر ممتاز میشود. بنابراین فرهنگ، عصاره و خلاصه زندگی اجتماعی است و در تمام افکار، امیال، الفاظ و تکاپوهای جامعه منعکس میشود.[۱] با تمام اختلافات و سلیقه های متنوعی که در فرهنگ های اقوام و قبایل و ملت ها وجود دارد، وجوه مشترکی در فرهنگ ها مشاهده میشود.
وجوه مشترک فرهنگ ها
در پیرامون خود، فرهنگ هایی چون فرهنگ روستایی، شهری، ملی، خانوادگی، قبیله ای، نژادی و…. سراغ داریم. معمولا هویت فرهنگی به یک ملت یا کشور خلاصه نمیشود. تمدن، گسترده ترین سازه هویت فرهنگی است که در سایه آن انسان های مختلف به مجموعه رسوم و سنن احساس تعلق میکنند. فرهنگ، معرّف چگونگی زندگی و هویت فردی است. فرهنگ، مبیّن رسوم و سنن و سبک هایی است که الهام بخش حیات اجتماعی، هنری و سیاسی جوامع است. تمام این ها وجوه مشترک بین فرهنگ ها را نشان می دهد، غیر از آن، موارد دیگری در فرهنگ ها وجه مشترک دارد که عبارت اند از:
الف) فرا گرفتی؛ یعنی فرهنگ قابلیت آن را دارد که در یک پروسه زمانی چون واحد درسی آموخته شده و شاگردان فراوانی را به خود اختصاص دهد. بخش عمده فلسفه وجود مراکز آموزشی، انتقال فرهنگ است.
ب) پویایی؛ گذشت زمان ثابت کرده است که فرهنگ ها، پویا و زایندهاند و از ایستائی و سکون بیزارند. این خصیصه در تمام فرهنگ ها است. و با کمی ملاحظه و تأمل معلوم میشود که از آداب و رسوم امروز تا ۱۰۰ سال پیش چه تفاوت های فاحشی را پشت سر گذاشته است.
ج) انتقال؛ از وجوه مشترک فرهنگ ها انتقال یافتن سبک های زندگی، هزها، باورها و عقاید است این انتقال ممکن است از راه آموزش نباشد، بلکه بواسطه ارتباط نزدیک دو قوم با یکدیگر اتفاق بیافتد. اگر شنیده اید که امام خمینی(ره) فرمودند: انقلاب را باید صادر کرد، معنای آن، انتقال دست آورد های انقلاب یعنی انتقال روحیه حماسی به سایر ملل است تا آنان نیز از نعمت آزادی بهره مند شوند.[۲]د) در یک تقسیم بندی، فرهنگ بر دو قسم مادی و الهی قابل دسته بندی است. برخی از وجوه مشترک در فرهنگ ها به واسطه رنگ و بوی معنوی است. در مللی که به طریق با شریعت و دین سر و کار داشتهاند فرهنگ آنان نیز متأثر از باورهای دینی و اعمال مذهبی است. در مقابل فرهنگ مادی متأثر از باورهای آنان است. هر آن چه در این جا بررسی میکنیم صرفا وجوه مشترک است و آن این که در فرهنگ الهی پاره ای موارد قدر مشترک دارند که این امر فرهنگ های مادی کمتر به چشم می خورد.
اخلاق
دومین واژگان این مقاله اخلاق است. اخلاق جمع خلق است خلق به مجموعه رفتار و حالات یک فرد گفته میشود. مثلا سخاوت یک خلق است و در مقابل آن بخل نیز یک خلق است.
و اما این که چه کاری اخلاقی است یا ضد اخلاقی؟ در واقع بحث اخلاق را با واژه دیگری بنام «ارزش» عجین کرده ایم. یعنی هر جا یک خلق جنبه ارزشی داشته باشد، از آن پس آن را اخلاقی اطلاق کرده و اگر ضد ارزش باشد، ضد اخلاق گفته میشود. در اخلاق علاوه بر واژه ارزش، خاستگاه آن را نیز باید بررسی کرد.[۳]اخلاق در اسلام
دین مبین اسلام، بالاترین سعی خود را در انتقال و تحقق مفاهیم اخلاقی قرار داده است. یک سوم قرآن درباره اخلاق است. با کمی دقت، اخلاقی بودن احکام شرعی را دریافت میکنیم. پس در اینجا می خواهیم بدانیم آیا اخلاق که بر گرفته از شریعت محمدی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است تا چهاندازه در ساختن فرهنگ اسلامی تأثیر دارد. آیا فرهنگ ما متأثر از اخلاق هست یا نه؟ ما در اینجا به «اخلاق» به عنوان یک عامل مهم فرهنگ ساز نگاه میکنیم نه اخلاق به عنوان یک واژه مستقل بلکه با لحاظ تأثیر گذار بودن مورد بررسی قرار می دهیم.
پایه های اخلاق اسلامی عبارتند از پرستش، تقوی و عدالت خواهی است.[۴] اسلام از هوادارانش خواسته است که از طریق پرستش خدای یکتا و عبودیت ذات اقدس، یک رابطه جاودانه بر قرار کنید تا در سایه آن هر چه هست رنگ و بوی الهی بگیرد. عبد خداوند از راه بندگی می داند که چگونه زندگی کند و با دیگران چه تعاملی داشته باشد. محور اصلی در زندگی انسان خدای یکتا است پس هر فرمانی که خلاف فرمان خداوند باشد، باطل خواهد بود و هر چه زیبنده بندگی باشد، باید آورده شود.
در این اخلاق هیچ گونه نزاع و جنگی وجود ندارد. انسان از هر گونه حرص و آز و دست درازی به اموال و آزادی دیگران منع میشود زیرا اعراض از خداوند، موجب خروج از ولایت او شده و با عبودیت سازگار نیست اصل دوم تقوی است. شالوده زندگی انسان ها، تقوی است. در سایه تقوی است که عناصر برجسته حق حاکمیت پیدا میکنند. و وقتی حاکم بر اساس تقوی پیش رفت، نظام انسان ها نیز سامان میگیرد. علت اصلی در بحران های حاکم بر انسان ها در سراسر گیتی، به خاطر عدم حاکمیت تقوی است. شایسته سالاری در نظام اخلاقی اسلام، بر اساس داشتن تقوی است. تقوی یعنی التزام عمل به دو رکن انجام واجبات و دستورات الهی، و ترک تمامی منهیّات او است.
اصل سوم در اخلاق، عدالت و قرار گرفتن هر چیزی بر جای خود است. رسالت انبیاء نیز اجراء به قسط و عدل است. مهم ترین واژه ای که در تمام جای جای زندگی اخلاقی اسلام ظهور دارد، عدالت است. در اصول دین، عدالت سایه اش را بر ۴ اصل دیگر یعنی توحید، نبوت، امامت و معاد گسترده است. در زندگی روزمره نیز سفارش به عدالت در دستور کار دینی قرار دارد.
بنابراین فرهنگ الهی، اسلامی تعریفی متفاوت با سایر فرهنگ ها پیدا میکند. در فرهنگ الهی، انسان دو بعدی است. پیکری بر خاک و روانی بر آسمان دارد. روانی که با اصول سه گانه عجین شد، پیکرش نیز غرق درکمال و خدا خواهی میشود. از آن جا که هدف در اخلاق اسلامی، دست یابی به کمال است؛ فرهنگ اسلامی نیز با معیارهای پرهیزگاری، و پای بندی به عدالت، افرادش را شناسائی میکند. میزان در فرهنگ اسلامی، برخورداری از عناصر برجسته اخلاقی است. آراستگی انسان ها و رعایت بهداشت چیزی جدای از اخلاق نیست. رعایت حقوق دیگران یک بعد اخلاقی دارد و یک بعد اجتماعی ـ در فرهنگ اسلامی، رعایت حق الناس، ابتدائا اخلاقی شده و فرد را متخلق به آن کرده و به جامعه میگوید: اگر کسی حق دیگران را رعایت کرد، او جزو فرهنگ اسلامی است.
در فرهنگ اسلامی، اعتقاد به ارزش ها نیز جزو فرهنگ در آمده است. خدا شناسی، نه تنها حرکت دائمی انسان را بسوی کمال و رشد تضمین میکند، بلکه به صورتی اطمینان بخش جلو انحراف فرد و جمع را نیز میگیرد. کسی که به خداوند می پیوندد و روزی پنج بار در دریای رحمت نماز، غسل میکند از پلیدی ها، بیدادگری ها، هوی و هوس و تمایلات بی ارزش، فاصله میگیرد، تسلیم خدا، تسلیم طاغوت نخواهد شد و از نفوذ قدرت های پوشالی اهریمن آزاد و آزاد ساز جامعه است.
پس از پرستش، عدالت، یکی از ارکان حیات فرهنگ اسلامی است. و عدالت شاهرگ حیات انسانی است. جامعه ای که در آن ظلم و بی عدالتی حاکم است انسانیت انسان در آن محیط ذوب شده و از بین می رود. جامعه ای اسلامی است که در آن نظام عدل الهی برقرار باشد.
آن چه تا این جا بیان شد نمونه هایی از ریشه فکری اسلام درباره اخلاق است. این اندیشه ما را در ساختن فرهنگ اسلامیکمک و یاری میکند. در مقابل، عده ای معتقدند که مسائل اخلاقی صرفاً یک امر خصوصی است و ربطی به مسائل کلی و عمومی جامعه انسان ها ندارد در حالی که اکثر مسائل اخلاقی بلکه همه آن ها، آثاری در زندگی اجتماعی بشر دارد، خواه امور مادی باشد یا مسائلی درباره معنویات. جامعه انسانیت بدون اخلاق به سان باغ وحشی است که ضامن سلامتی افراد، ساختن قفسه های آهنی است.
قرآن در جایی که تاریخ بشر را مرور میکند، به انحرافاتی می پردازد که ریشه نابودی اقوام را به صحنه میکشد و نشان می دهد که بشر به خاطر چه انحرافاتی دچار بحران و نابودی شده است.
زمامدارانی بر گرده این انسان حکومت کردهاند که چیزی جز خشونت، وحشت، فقر و فساد را به ارمغان نگذاشته است. اسلام با بررسی و تحلیل وقایع تاریخی، ریشه تمام آن ها را در بی اخلاقی می داند. به همین خاطر است که اسلام بیشترین اهتمام را در ساختن فرهنگ اسلامی داشته است.
اسلام در ادامه مباحث تاریخی و بیان ریشه های انحراف، پیشنهاد پایه ریزی زندگی اجتماعی را بر اساس عمل به قانون و شریعت می دهد. و همه انسان ها را ملزم به رعایت قانون میکند.و قانون ضامن سلامت بشر است. و بشر با قانون می تواند به قله های سعادت برسد. قانون در اسلام همان آداب و رفتار های اخلاقی است. و اخلاق می تواند فرهنگ بشری را سر و سامان دهد.
در این جا به نمونه هایی از فرهنگ سازی اسلام با رویکرد اخلاقی توجه کنیم:
۱. برکت عمومی: قرآن می فرماید: اگر انسان های (شهر و) روستاها ایمان آورده و تقوی پیشه کنند هر آینه برکات آسمان و زمین را بر آنان نازل میکردیم.[۵]۲. کینه توزی: عداوت و دشمنی عذاب فراوان دارد و صبر و شکیبایی بهره و حظ به دنبال دارد.[۶]۳. مهربانی: فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک.[۷]نرمی و مهربانی مایه پایداری و ترویج دین و تنگی و سختی قلب، عامل پراکندگی و بی ثمر شدن تبلیغ است.
۴. زیاده خواهی: اسراف و زیاده روی و کج فهمی از دین همگی خسران و زیان است. و قرآن سفارش میکند که تا می توانی از اعتماد به افراد ناشایست دوری کنید تا جامعه ای سالم داشته باشید.[۸]۵. اعراض از یاد خدا؛ من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا. [۹]آیه در مقام بیان اثر دوری از خدا و پشت کردن به ارزش ها است. امّا اگر در ادامه عامل این فشار روحی، معلوم شد لازم است زمینه های آن را از بین برد. زندگی همراه با فشار و سختی، ناشی از اعراض و روی گردانی از یاد خداوند است و تا این مطلب هست، زندگی هم دچار بحران است.
غیر از کتاب آسمانی قرآن، سند دیگری در دست است که در منابع، جزء مهم ها به شمار می رود و آن «سنت» است.
سنت در قالب هایی چون قول، فعل و تقریر امامان ـ علیهم السلام ـ به خصوص نبی گرامی اسلام تبلور مییابد.
حدیث که تبین قرآن است، اهتمام خاصی به اخلاق نموده است. نمونه هایی از آن را در این جا اشاره میکنیم، و خود قضاوت کنید که چه تعداد از این دستورات اخلاقی، تأثیر مستقیم در فرهنگ سازی جامعه اسلامی دارد.
۱. قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : لیس منا من غش مسلما او ضرّه او ماکره. از ما نیست، کسی که مسلمانی را فریب داده و (جنس معیوبی را با جنس خوب مخلوط کند و…) و یا به او ضرر برساند و یا با او مکر و حیله کند.[۱۰]۲. قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : لیس منا من یحقر الامانه. از ما نیست کسی که امانت را سبک شمرده (و حقش را ادا نکند و به امانت خیانت کند).[۱۱]۳. قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ لیس منا من لم یوقه کبیرنا و یرحم صغیرنا و یعرف لنا حقنا. از ما نیست کسی که بزرگی را احترام نکند و به کوچکی، رحم و شفقت نکند و حق ما را نشناسد.[۱۲]۴. قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : من اصبح و لم یهتّم بامور المسلمین فلیس بمسلم؛ مسلمان نیست کسی که صبح را آغاز کند در حالی که به فکر مسلمانان نیست و اهتمامیبرای بر طرف کردن مشکلات آنان نیست.[۱۳]۵. قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : لما سئل عن افضل الاسلام... فرمودند: من سلم المسلمون من لسانه و یده.[۱۴]وقتی از حضرت درباره نقطه اوج فضیلت اسلام سئوال کردند: فرمودند: (آن مسلمانی است) که سایر مسلمانان از دست و زبانش در سلامت باشند.
۶. امام علی ـ علیه السلام ـ ملاک الاسلام، صدق للسان. میعار و میزان در اسلام، راست گفتاری است.[۱۵]با نگاهی اجمالی به این چند حدیث، در مییابیم که اخلاق اسلامییعنی، صداقت، امانت، سلامت روح و داشتن وجدان، ادب، کمک و ایثار و راستی و راست گفتاری است. وقتی این ها در افراد جامعه ترویج شد و همه ملتزم به آن شدند، به عنوان شاخصه فرهنگی در همه جا نمایان است. پس اخلاق، ضامن سلامت فرهنگ عمومی است البته به شرطی که همگی یا اکثریت ملزم به رعایت آن باشند.
تأثیر و نقش فرهنگ در اخلاق
تا این جا معلوم شد که اخلاق تأثیر مستقیم در تشکیل فرهنگ مذهبی دارد. امّا آیا عکس این ادعا نیز قابل اثبات است؟ یعنی هر گاه فرهنگی در جامعه شکل گرفت می توان گفت که مردم متأثر از آن شده و خلق و خوی خود را تغییر دهند؟
وجود این مطلب تا اندازه ای قابل لمس و اثبات است. هر گاه قومیبا یک سری آداب و رسوم زندگی کنند، کم کم این شیوه در افراد منجر به بروز رفتار هایی ثابت شده که اصطلاحا آن را خلق گویند.
«خُلق» خرافه پرستی در پاره ای از موارد ناشی از بروز آدابی است که منشأ و اساس درستی ندارد. نمونه هائی که می توان به آن اشاره کرد. نحسی عدد سیزده، ارتباط نزاع با بازی با قیچی و بهم زدن آن بدون دلیل، ارتباط خبر ناگوار با غارغار کلاغ در بام منزل، آمدن بلا پس از عطسه، طلسم و بخت بستن، ارتباط آمدن میهمان و افتادن لقمه از دست، ارتباط دل شوره با پاشیدن نمک در کفش و…
همگی در برخی افراد جنبه خلق و خوی شده است. گرچه تمام اینها و مشابه آن، هیچ پایه و اساس عقلی ندارد و صرفا خیال پردازی برخی کوته نظران است اما همین خرافه ها برای برخی سمبل و نماد پای بندی و احترام و التزام به پایه گذاران آن شده است. این مساله تا حدی پیش رفته است که در پاره ای موارد بخشی از شخصیت یک نفر را شکل می دهد. و تعامل با آن شخص به معنای پذیرش این خلقیات است. و بدون این خلقیات، تعامل و ارتباطی صورت نمی پذیرد.
غیر از محیط زندگی، محیط های دیگری چون محیط کار، محیط تحصیل، محیط تفریح، محیط مذهبی و…. دارای فرهنگ های مختلفی است در برخی از مشاغل، محیط کار به گونه ای است که از انسان فردی پرخاشگر و بدگفتار می سازد و در محیط مقابل آن فردی آرام و صبور. بنابراین فرهنگ مشاغل می تواند سازنده اخلاقی «فردی» با آن آداب و رسوم باشد. در محیط نظامی و سربازی، نظم و انضباط اساس فرهنگ چنین محیطی است. کسی که مدتی در این محیط زندگی کند، کم کم خلق و خوی نظم را پیدا میکند. پس محیط خاص با فرهنگ خاص می تواند اخلاق خاصی تولید کند.
منابع
[۱]. علیخانی، احمد، تقابل فرهنگی در روابط بین الملل اسلام و غرب، انتشارات مرکز فرهنگی سپاه.[۲]. منصوری، جواد، فرهنگ استقلال، انتشارات مرکز فرهنگی سپاه، ص۱۶.
[۳]. مصباح یزدی، محمد تقی، فلسفه اخلاق، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، ص۲.
[۴]. بقره / ۲۱۰ ـ ۲۱۲؛ انبیاء / ۴۷؛ مائده / ۸.
[۵]. لو ان اهل القری آمنوا و…؛ اعراف / ۹۶.
[۶]. فصلت / ۳۴ـ۳۵.
[۷]. آل عمران / ۱۵۹.
[۸]. سباء / ۳۴.
[۹]. طه / ۱۲۴.
[۱۰]. داود بن سلیمان، مسند الرضا، ص۶۲.
[۱۱]. شیخ مفید، اختصاص، ص۲۴۸.
[۱۲]. شیخ مفید، الامالی، ص۱۸.
[۱۳]. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۶۳.
[۱۴]. طوسی، امالی، ص۲۷۱.
[۱۵]. آمدی، غرر الحکم، حدیث ۵۲۲۶، چاپ بیروت.