امامت امام حسن مجتبى ‏عليه ‏السلام از منظر روايات‏

تعیین خلیفه و جانشین و امام پس از پیامبرصلى‏ الله‏ علیه‏ وآله به امر و فرمان الهى است.

تعیین خلیفه و جانشین و امام پس از پیامبرصلى الله علیه وآله به امر و فرمان الهى است. شاهد این مدّعا ماجراى ذیل مى باشد: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هنگامى که در مکه بود، گاه به سراغ قبایل عرب مى رفت و آنها را به اسلام دعوت مى نمود. از جمله با قبیله بنى عامر گفتگو نمود. یکى از بزرگان آنان به نام بحیره بن فراس گفت: «اگر ما با شما بیعت کنیم و دعوت شما را بپذیریم، و خدا شما را بر دشمنانت پیروز گرداند، قول مى دهى که جانشینى تو از آن ما باشد؟»
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «اَلْاَمْرُ لِلَّهِ [اِلَى اللَّهِ ] یَضَعُهُ حَیْثُ یَشاءُ؛ (۱) این امر مربوط به خدا است و آن را هرجا بخواهد قرار مى دهد.»
نقل شده که چنین برخورد و پیشنهادى از ناحیه قبیله کنده نیز صورت گرفت و پاسخ پیامبرصلى الله علیه وآله، همان پاسخ بود. (۲)
پاسخ فوق با صراحت تمام اعلام مى کند که خلافت و امامت با نصب و تعیین الهى است. حتّى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز در این امر جز نقش واسطه و اعلام کننده، نقش دیگرى ندارد.

امامت امام حسن علیه السلام در گفتار پیامبرصلى الله علیه وآله

حال این پرسش مطرح مى شود که آیا امام حسن علیه السلام از چنین نصبى برخوردار است یا خیر؟ هر چند از نظر شیعیان، امامت آن حضرت امر مسلّمى است، ولى معاندان و مخالفان، به این شبهه دامن زده‌اند که امام حسن علیه السلام توسط پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و یا امام على علیه السلام به عنوان امام معرّفى نشده است. براى روشن شدن مسئله، مطلب را از چند زاویه بررسى مى کنیم:
الف. منابع اهل سنّت
۱. جابر بن یزید جعفى مى گوید: از جابر بن عبد اللّه انصارى شنیدم که گفت: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به او فرموده است: «یا جابِرُ اِنَّ اَوْصِیائِى وَاَئِمَّهَ الْمُسْلِمِینَ مِنْ بَعْدِى اَوَّلُهُمْ عَلِىٌّ ثُمَّ الْحَسَنُ… ثُمَّ الْقائِمُ اِسْمُهُ اِسْمِى وَکُنْیَتُهُ کُنْیَتِى؛ (۳) اى جابر! اوصیاى من و امامان مسلمانان بعد از من، اوّلین آنان على، سپس حسن، … سپس قائم که اسم او اسم من و کنیه او کنیه من مى باشد.»
در این روایت صراحتاً اسم امام حسن مجتبى علیه السلام به عنوان امام بعد از على علیه السلام آمده است.
۲. جوینى نقل کرده که نعثل یهودى به پیامبرصلى الله علیه وآله عرض کرد: از وصى خود به ما خبر بده؛ چرا که براى تمامى پیامبران، وصى و جانشین بوده است، و نبى ما، یوشع بن نون را وصى و جانشین خود قرار داد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در جواب فرمود: همانا وصى و خلیفه بعد از من على بن ابى طالب [علیه السلام ] است و بعد از او دو فرزندش حسن و حسین [علیهماالسلام ] و بعد از آن دو، نه امام دیگر از صلب حسین (علیه السلام) هستند. نعثل مى گوید: اى محمدصلى الله علیه وآله! نام آن نه نفر را برایم بگو! پیامبر هم نام یکایک آنها را بیان کرد.» (۴)
جابر بن عبد اللّه انصارى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نقل کرده است که جندل بن جناده یهودى پس از دیدن حضرت موسى علیه السلام در عالم خواب و امر آن حضرت به مسلمان شدن او، نزد پیامبرصلى الله علیه وآله آمد و خواب خود را نقل نمود و سپس گفت: اوصیایتان بعد از شما چه کسانى هستند؟ پیامبر فرمود: اوصیاى من دوازده نفر هستند. جندل گفت: ما هم همین گونه در تورات خوانده ایم، سپس از حضرت خواست تا اسامى آنان را مشخص نماید؛ لذا پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «اَوَّلُهُمْ سَیِّدُ الْاَوْصِیاءِ اَبُو الْاَئِمَّهِ عَلِىٌّ ثُمَّ اِبْناهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ فَاسْتَمْسِکْ بِهِمْ وَلا یَغُرَّنَّکَ جَهْلُ الْجاهِلِین؛ (۵) اوّل آنان آقاى اوصیا و پدر امامان، على است؛ سپس دو فرزندش حسن و حسین، پس به آنان تمسّک بجو و جهل نادانان تو را فریب ندهد.»

حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشت، سپس آقاى عبادت گران، تمام امامان را نام برد تا رسید به امام حسن عسکرى، سپس پسر حسن عسکرى، قائم بحق… هستند. اى جابر! اینها جانشینان و اوصیاى من و اولاد و عترت من هستند.

ب. روایات شیعه
۱. در حدیثى از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل شده است که از رسول خداصلى الله علیه وآله پرسیدم: امامانى که از نسل على بن ابى طالب مى باشند، چه کسانى هستند؟ پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «اَلْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ ثُمَّ سَیِّدُ الْعابِدِینَ… ثُمَّ ابْنُهُ الْقائِمُ… هؤُلاءِ یا جابِرُ خُلَفائِى وَاَوْصِیائِى وَاَوْلادِى وَعِتْرَتِى مَنْ اَطاعَهُمْ فَقَدْ اَطاعَنِى وَمَنْ عَصاهُمْ فَقَدْ عَصانِى وَمَنْ اَنْکَرَ واحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ اَنْکَرَنِى؛ (۶) حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشت، سپس آقاى عبادت گران، [تمام امامان را نام برد تا رسید به امام حسن عسکرى، ]سپس پسر حسن عسکرى، قائم بحق… هستند. اى جابر! اینها جانشینان و اوصیاى من و اولاد و عترت من هستند. کسى که از آنان اطاعت کند، از من اطاعت نموده است و کسى که آنها را نافرمانى کند، مرا نافرمانى کرده است. و کسى که یکى از آنها را انکار کند، مرا انکار نموده است.»
۲. در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نقل شده است که فرمود: «اِنَّ وَصِیِّى عَلِىُّ بْنُ اَبِى طالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطاىَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ تَتْلُوهُ اَئِمَّهٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ؛ (۷) وصى من على بن ابى طالب است و بعد از او دو نوه ام حسن و حسین مى باشند و بعد از حسین امامانى [نه گانه ] از نسل حسین هستند.»
۳. حدیث معروف و متواتر دیگرى وجود دارد که مرحوم محلبى به نقل از مناقب این گونه نقل مى کند: «وَاجْتَمَعَ اَهْلُ الْقِبْلَهِ عَلَى اَنَّ النَّبِىّ صلى الله علیه وآله قالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا؛ (۸) اهل قبله [تمام مسلمانان ] اتفاق دارند که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: حسن و حسین دو امام هستند، قیام کنند یا قعود [و صلح ] کنند.»
اگر بر امامت حضرت مجتبى علیه السلام هیچ دلیلى جز همین حدیث وجود نداشت، کافى بود براى اثبات امامت آن حضرت.
۴. پیامبر اکرم در خطبه غدیر علاوه بر مطرح نمودن امامت على بن ابى طالب و فرزندان او، در چند مورد صریحاً نام امام حسن علیه السلام را به عنوان امام (دوم) ذکر نموده است که به نمونه هایى اشاره مى شود:
۱ – ۴. به مردم دستور داد که این گونه بیعت کنید: «نُطِیعُ اللَّهَ وَعَلِیّاً اَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ وَوُلْدَهُ الْاَئِمَّهَ الَّذِینَ ذَکَرْتَهُمْ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ مِنْ صُلْبِهِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ؛ (۹) ما خدا و على امیر مؤمنان و فرزندان او را که امام هستند اطاعت مى کنیم. همان فرزندانى که یادآور شدى از ذریه تو، از نسل على، بعد از [امامت ] حسن و حسین.»
۲ – ۴. پیامبر اکرم در ادامه چگونگى بیعت مردم چنین تأکید نمودند: «فَقُولُوا اَطَعْنَا اللَّهَ بِذلِکَ وَاِیَّاکَ وَعَلِیّاً وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَالْاَئِمَهَ الَّذِینَ ذَکَرْتَ عَهْداً وَمِیثاقاً مَأخُوذاً؛ (۱۰) پس بگویید: خدا را در این [خلافت ] و تو و على و حسن و حسین و امامانى را که نام بردى، اطاعت مى کنیم، به عنوان عهد و میثاق گرفته شده.»
۳ – ۴. در ادامه خطبه غدیر آمده: «مَعاشِرَ النَّاسِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَبایِعُوا عَلِیّاً اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَالْحَسَنَ وَالْاَئِمَّهَ کَلِمَهً باقِیَهً؛ (۱۱)اى مردم! پس از خدا بترسید و با على امیر مؤمنان و حسن و امامان علیهم السلام به عنوان کلمه ماندگار بیعت کنید.»
آنچه از کلمات پیامبرصلى الله علیه وآله از کتب اهل سنت و شیعه و خطبه غدیر نقل شد، به خوبى این امر را روشن مى کند که پیامبرصلى الله علیه وآله بر مطرح نمودن امامت امام حسن مجتبى علیه السلام و دیگر امامان علیهم السلام تأکید فراوانى داشته‌اند.

امامت امام حسن علیه السلام در کلمات ائمه علیهم السلام

مرحوم کلینى در کتاب وزین اصول کافى روایاتى در این زمینه از ائمه علیهم السلام نقل نموده است که به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
۱. با سند متصل به سلیم بن قیس نقل شده است که در لحظه وصیت امیر مؤمنان به فرزندش حسن حاضر بودم. على علیه السلام، حسین و محمّد بن حنفیه و سایر فرزندانش را با رؤساى شیعه و اهل بیتش گواه گرفت. آن گاه کتاب و سلاح [امامت ]را به او تحویل داد و فرمود: «یا بُنَىَّ اَمَرَنِى رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله اَنْ اُوصِىَ اِلَیْکَ وَاَنْ اَدْفَعَ اِلَیْکَ کُتُبِى وَسِلاحِى کَما اَوْصى اِلَىَّ رَسُولُ اللَّه صلى الله علیه وآله وَدَفَعَ اِلَىَّ کُتُبَهُ وَسِلاحَهُ وَاَمَرَنِى اَنْ آمُرَکَ اِذا حَضَرَکَ الْمَوْتُ اَنْ تَدْفَعَها اِلى اَخِیکَ الْحُسَیْن علیه السلام؛ (۱۲) اى فرزندم! رسول خداصلى الله علیه وآله به من امر فرمود که به تو وصیت کنم و کتب و سلاح خود [و ودائع امامت ] را به تو بسپارم؛ چنان که پیغمبر مرا وصى خود قرار داد و کتب و سلاحش را به من سپرد. و به من دستور داد که به تو امر کنم چون مرگت فرا رسید، آنها را به برادرت حسین بسپارى.»
۲. ابو بصیر مى گوید: به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: مردى از طایفه مختاریّه مرا دید و عقیده داشت که محمّد بن حنفیه امام است. امام باقرعلیه السلام خشمناک شد و فرمود: چیزى به او نگفتى؟ عرض کردم: نه؛ به خدا چون نمى دانستم چه بگویم! حضرت فرمود: «اَفَلا قُلْتَ لَهُ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وآله اَوْصى اِلى عَلىٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَلَمَّا مَضى عَلىٌ علیه السلام اَوْصى اِلَى الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ؛ (۱۳) چرا به او نگفتى که رسول خدا به على و حسن و حسین وصیت کرد و چون على علیه السلام از دنیا رفت، به حسن و حسین [به عنوان امام ]وصیَّت نمود؟!»
۳. ابو بصیر مى گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم مراد از آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنکُمْ »(۱۴) چیست؟ ایشان فرمودند: نَزَلَتْ فِى عَلِىّ بْنِ اَبِى طالِبٍ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ؛ درباره على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است.» عرض کردم: مردم مى گویند: چرا نام على و اهل بیت علیهم السلام در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: خداوند نماز را بر پیغمبر نازل کرد و تعداد رکعات آن نام برده نشد؛ ولى رسول خداصلى الله علیه وآله آن را بیان نمود. و آیه زکات نازل شد و نامبرده نشد که زکات از چهل درهم، یک درهم است، تا اینکه پیامبر آن را براى مردم شرح داد و…. آیه «اَطِیعُوا اللَّه» نازل شد و درباره على و حسن و حسین بود؛ ولى پیامبرصلى الله علیه وآله آن را بیان نمود.» (۱۵)

کرامات و معجزات
راه دیگر براى اثبات امامت آن حضرت، کرامات و معجزاتى است که از آن بزرگوار سر زده است و خود نیز به آن افتخار نموده و تمسک جسته است؛ آنجا که در مقابل معاویه و لشکریانش فرمود: «اَنَا صاحِبُ الْمُعْجِزاتِ وَالدَّلائِل؛ (۱۶) من صاحب معجزات و دلایل [روشنى ] هستم.» در زیر فقط به ذکر دو نمونه اکتفا مى کنیم:
۱. بعد از شهادت امیر مؤمنان على بن ابى طالب، جمعى از شیعیان آن حضرت به محضر امام حسن علیه السلام رسیده، عرض کردند: شبیه معجزات و کرامات پدرت را به ما نشان بده. حضرت فرمود: اگر من چنین کراماتى نشان دهم، ایمان مى آورید؟ آن جمعیت عرض کردند: بلى، سوگند به خدا! [به امامت تو] ایمان مى آوریم. حضرت پرسید: آیا شما پدرم را مى شناسید؟ همگى جواب دادند: بلى، مى شناسیم. آن گاه حضرت پرده اى را کنار زدند و فرمودند: اینک پدرم را تماشا کنید. ناگاه چشمان آن گروه به وجود مبارک امیر مؤمنان على علیه السلام افتاد و دیدند که در گوشه اى نشسته است. حضرت فرمود: آیا او را مى شناسید؟ همگى گفتند: «هذا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِین نَشْهَدُ اَنَّکَ اَنْتَ وَلِىُّ اللَّهِ حَقّاً وَالْاِمامُ مِنْ بَعْدِهِ؛ [تصدیق مى کنیم که ] این امیر المؤمنین است و ما شهادت مى دهیم که واقعاً تو ولى خدایى و امام پس از او (على) مى باشى.»
و ادامه دادند: «ما تصدیق مى کنیم که تو وجود على علیه السلام را پس از شهادتش به ما نشان دادى؛ همچنان که على علیه السلام وجود مبارک رسول خدا را پس از رحلتش در مسجد قبا به ابوبکر نشان داد.» امام حسن علیه السلام فرمود: واى بر شما! مگر فرمایش پروردگار عالم را در قرآن نشنیده اید که مى فرماید: «وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تٌ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لَکِن لَّا تَشْعُرُونَ »؛ (۱۷) «به افرادى که در راه خدا کشته مى شوند، مرده نگویید؛ بلکه آنان زنده‌اند، ولى شما [زندگى آنان را] درک نمى کنید.»
وقتى که این افراد (عادى) که در راه خدا کشته شده‌اند، این گونه زنده باشند، در مورد ما اهل بیت چه مى گویید؟ گفتند: «آمَنَّا وَصَدَّقْنا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؛ (۱۸) اى فرزند رسول خدا! ایمان آوردیم و [امامت شما را ]تصدیق نمودیم.»

۲. معاویه با پیشنهاد عمرو عاص از امام حسن علیه السلام درخواست کرد که براى مردم و سربازان هر دو سپاه سخنرانى کند. حضرت نیز از فرصت استفاده کرده، بعد از حمد و ستایش الهى به معرّفى خود پرداخت و چنین فرمود: «من پسر رسول خدا هستم، من پسر چراغ روشن و فرزند بشیر و نذیر هستم، من پسر کسى هستم که خداوند او را رحمتى براى عالمیان مبعوث نمود…. من صاحب فضایل هستم و من صاحب معجزات و دلایل مى باشم. من پسر امیر مؤمنان هستم. من کسى هستم که حقّم غصب شده است. من یکى از دو آقاى اهل بهشت هستم. من پسر رکن و مقام و مکه و منى هستم.»
معاویه از عاقبت و نتایج سخنان حضرت وحشت کرد و از او خواست که سخنان خود را تمام کند. حضرت بلافاصله پایین آمد. جمعى از جمله جوانى ناصبى از مردم شام، به امام حسن علیه السلام و پدر بزرگوارش اسائه ادب نمود. و چون اسائه و اهانت غیر قابل تحمل و از حَدّ گذشته بود، امام حسن علیه السلام دست به دعا برداشت و به درگاه خداوند عرض کرد: «اللَّهُمَّ غَیِّرْ ما بِهِ النِّعْمَهَ وَاجْعَلْهُ اُنْثى لِیَعْتَبِرَ بِهِ؛ خدایا! نعمت [مردانگى ] را از او سلب کن و او را همچون زنان قرار بده تا عبرت بگیرد.» دعاى حضرت مستجاب شد و جسارت گران رسوا شدند. معاویه، عمرو عاص را مقصّر دانست و گفت: به وسیله پیشنهاد تو، مردم بیدار شدند و معجزه امام حسن علیه السلام را دیدند. عمرو عاص گفت: اى معاویه! مردم شام تو را براى دین و ایمانشان نمى خواهند؛ بلکه آنان طرفدار دنیا هستند و شمشیر و قدرت و ریاست نیز در اختیار تو است؛ پس هیچ نگران مباش.
جریان آن مرد شامى زبان به زبان در میان مردم گفتگو مى شد و همگى از این عمل در تعجّب بودند. سرانجام آن جوان از کار خود پشیمان شد و در حالى که خود و همسرش گریه مى کردند، به حضور امام حسن علیه السلام آمده و از کار خود اظهار ندامت نمود. حضرت نیز قبول فرمود و دست به دعا برداشت و خداوند را با نامهاى مبارکش خواند و جوان به حال اوّل برگشت. (۱۹)
منابع
۱) السیره الحلبیّه، حلبى، دار المعرفه، بیروت، ج ۲، ص ۱۵۴؛ السیره النبویه، ذینى دحلان، دارالمعرفه، بیروت، چاپ دوم، ج ۱ص ۱۴۷؛ سیره نبویّه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۵ – ۶۶.
۲) البدایه والنهایه، ابن کثیر، مکتبه المعارف، بیروت، ج ۳، ص ۱۴۰.
۳) ینابیع الموده، سلیمان بن ابراهیم القندوزى الحنفى، دار الاسوه، با تحقیق على جمال اشرف الحسینى، چاپ اوّل، ج ۳، ص ۲۹۵.
۴) فرائد السمطین، جوینى، بیروت، مؤسسه المحمودى، ج ۲، ص ۱۳۴.
۵) ینابیع الموده، ج ۲، ص ۲۸۵.
۶) کفایه الأثر، على بن محمّد خزاز قمى، منشورات بیدار، ص ۱۴۴؛ کمال الدین و تمام النعمه، شرح محمّد صدوق قمى، دار الکتب الاسلامیه، ص ۲۵۸.
۷) احقاق الحق، قاضى نور اللّه تسترى، المکتبه الاسلامیه، تهران، ج ۴، ص ۱۱۰.
۸) این حدیث در منابع متعدّدى نقل شده است، از جمله: بحار الانوار، محمّدباقر مجلسى، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ه . ق، ج ۴۳، ص ۲۹۱، ح ۵۴ وص ۲۷۸، ذیل ح ۴۸ و ج ۳۷، ص ۷ و ج ۳۶، ص ۲۸۸ و ۳۲۵؛ ارشاد مفید، ج ۲، ص ۳۰؛ روضه الواعظین، ج ۱، ص ۱۵۶؛ اعلام الورى، طبرسى، ص ۲۱۵؛ عوالى اللئالى، ابى جمهور، ج ۴، ص ۹۳ و ج ۳، ص ۱۲۹؛ کشف الغمّه، اربلى، ج ۱، ص ۵۳۳، الفصول المختاره، شیخ مفید، ص ۳۰۳؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۶۷ و ۳۹۴؛ الجارودیه، ابى الجارود زیدى، ص ۳۵.
۹) بحار الانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۵.
۱۰) همان، ج ۳۷، ص ۲۱۹؛ و نیز، ر.ک: عوالم، ج ۱۵، ص ۳۲۸ – ۳۷۹ و الغدیر، ج ۱، ص ۴۰ – ۹۹.
۱۱) همان، ج ۳۷، ص ۲۱۲.
۱۲) اصول کافى، محمّد بن یعقوب کلینى، ترجمه مصطفوى، علمیّه اسلامیه، ج ۲، ص ۶۴، ح ۱، و ص ۶۵، ح ۵.
۱۳) همان، ج ۲، ص ۵۲.
۱۴) نساء/۵۹.
۱۵) کافى، ج ۲، ص ۴۰ و ۴۱، ح ۱.
۱۶) بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۸۹.
۱۷) بقره/۱۵۴.
۱۸) بحار الانوار، ج ۴۳، روایت ۸، و نیز، ر.ک: مدینه المعاجز، ص ۲۰۵؛ اثبات الهداه، حر عاملى، ج ۲، ص ۵۵۷، ش ۸؛ جلاء العیون شبر، ج ۱، ص ۳۳۴؛ بصائر الدرجات، ص ۲۷۵.
۱۹) بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۸۸ – ۹۰، ح ۲؛ خرائج راوندى، ج ۱، ص ۲۳۷؛ اثباه الهداه، ج ۲، ص ۵۵۷، ش ۱۰. در بحار به ۱۱ مورد از کرامات و معجزات حضرت اشاره شده است که براى مطالعه آنها مى توانید به جلد ۴۳ بحار الانوار، صفحات ۳۲۳ – ۳۳۰ مراجعه کنید.

ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره۱۰۷

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *