آیتالله تهرانی با اشاره به روایتی از مصنف ابن ابیشیبه گفت: روایت است که شخصی یهودی، شتری را برای پیغمبر اکرم دوشید و بعد پیغمبر او را دعا کرد و فرمود: خدایا او را زیبا بدار! و موهای سپید او همگی سیاه و جوان شد.
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ» (بحارالانوار، ج۹۱، ص۹۶)
دعا برای موی سپید!
روایت اوّل؛ در مورد پیغمبراکرم است: «أَنَّ یَهُودِیًّا حَلَبَ لِلنَّبِیِّ(صلّىاللهعلیهوآلهوسلّم) نَاقَهً فَقَالَ: اللَّهُمَّ جَمِّلْهُ، فَاسْوَدَّ شَعْرُهُ»؛ (مصنف ابن ابی شیبه، ج۸، ص۴۵۷) در این روایت است که شخصی یهودی شتری را برای پیغمبر اکرم دوشید و بعد پیغمبر او را دعا کرد؛ دعای به خیر هم کرد: «اللَّهُمَّ جَمِّلْهُ»؛ خدایا او را زیبا بدار. بعد میگوید: «فَاسْوَدَّ شَعْرُهُ»؛ معلوم میشود موی او سفید بوده و براساس این دعا همۀ موهای او سیاه و جوان شد.
دعای خیر برای کافر
روایت دیگری نظیر این است ولی مفصّلتر است و توضیح دارد که: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّىاللهعلیهوآلهوسلّم) بَعَثَ إِلَى یَهُودِیٍ یَسْأَلُهُ قَرْضَ شَیْءٍ لَهُ» حضرت یک نفر را پیش یک یهودی فرستاد و از آن یهودی چیزی به عنوان قرض خواست، «فَفَعَلَ»؛ آن یهودی هم قرض داد. حضرت چیزی خواست و آن یهودی هم برای پیغمبر فرستاد، «ثُمَّ جَاءَ الْیَهُودِیُّ إِلَیْهِ»؛ یهودی به حضور پیغمبراکرم آمد، «فَقَالَ جَاءَتْکَ حَاجَتُکَ»؛ رو کرد به پیغمبر، گفت: گرفتاری و مشکلتان حل شد؟ «قَالَ نَعَمْ»؛ پیغمبر فرمودند: بله. مشکلم را با آن چیزی که از تو قرض گرفتم حل کردم، «ثُمَّ قَالَ فَابْعَثْ فِیمَا أَرَدْتَ»؛ یهودی رو به پیغمبراکرم عرض کرد: هر چه خواستید پیغام بدهید تا من برآوردهاش کنم، «وَ لَا تَمْتَنِعْ مِنْ شَیْءٍ تُرِیدُهُ»؛ به تعبیری، از درخواست از من دریغ نفرمایید. هر چه خواستید از من بخواهید و اگر چیزی مورد احتیاج قرار گرفت، خودداری نکنید تا به شما بدهم، «فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ(صلّىاللهعلیهوآلهوسلّم)»؛ پیغمبر رو کرد به او و گفتند: «أَدَامَ اللَّهُ جَمَالَکَ». دعای به خیر کرد؛ خدایا! زیباییاش را پایدار بدار، «فَعَاشَ الْیَهُودِیُّ ثَمَانِینَ سَنَهً»؛ آن یهودی هشتاد سال زندگی کرد، «مَا رُئِیَ فِی رَأْسِهِ طَاقَهُ شَعْرٍ بَیْضَاءُ»؛ (الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۸۷) هیچگاه یک تار در سر او او هم ندیدم که سفید شده باشد. پیغمبراکرم برای کافر دعا کرده؛ این را خیلی صریح داریم در روایت هم داریم.
تلقی نادرست در استنباط از روایات
در اینجا بعضی احتمال دادهاند که ممکن است این روایت با روایاتی که دعا کردن راجع به کافر و مشرک نهی شده است منافات داشته باشد. آن کسانی که در بحث بودهاند، جواب را خوب میدانند و دیگر هیچ احتیاجی به اینکه توضیح بدهم ندارد.
دو شکلِ کافر و مشرک
این را گفتم: دو شکلِ کافر و مشرک داریم؛ که مستضعف و معاند هستند. آنکه دعای خیر برای او نهی شده، معاند است. در دو مورد هم گفتیم که دعا کردن، چه معنوی و چه مادّی برای او، درست نیست. روایات را توضیح دادهام و تکرار نمیکنم. امّا مستضعف آن کسی است که منحرف است، امّا انحراف او از روی عناد و دشمنی نیست بلکه در اثر اینکه به حق دسترسی پیدا نکرده، ضعفِ فرهنگی و فکری دارد. این فرد حق را میگیرد، حقجو است و عناد و دشمنیای با حق ندارد. در اینجا گفتم که دعا به خیر کردن برای او خوب است به خصوص اگر جنبۀ معنوی داشته باشد. البته عرض شد که اشکال ندارد که دعا هم معنوی باشد و هم مادّی فقط یک استثنا دارد و آن اینکه برای او طلب غفران نکنیم و این صریحِ آیه است. در آیه خواندیم که چون او هنوز دست از شرک و کفر برنداشته، بنابراین طلب غفران درست نیست و معنا ندارد.
تحلیل معاند یا مستضعف در دو روایت
در اینجا ببینیم روایاتی که مطرح کردهاند چیست؟ اوّلی روایتِ این بود که یهودیای آمد و برای پیغمبر شتر دوشید آیا این شخص که خدمت کرد با پیغمبر معاند است؟ آمد برای پیغمبر شتر را دوشید و پیغمبر هم دعایش کرد، پس معاند نیست، بلکه مستضعف است.
روایت دوّم که اتّفاقاً خیلی زیبا است. اصلاً در آن صریح است که محبّ پیغمبر بوده و پیغمبر را دوست داشته. حضرت میفرستند که قرض میخواهم و او هم همانی که پبغمبر میخواسته میفرستد. کار پیغمبر را راه میاندازد و بعد خودش میآید و میگوید: کارتان راه افتاد؟ که اگر راه نیافتاده، باز بدهد و بعد میگوید: هر وقت گره به کارتان خورد، دریغ از من نکنید. بهتر از این میخواهید؟ الآن باید چراغ دستمان بگیریم و در کوچهها بگردیم تا ببینیم همچنین کسی را پیدا میکنیم که به ما بگوید: آقا دریغ نکن و هروقت هر مشکلی داشتی بفرست تا من مشکل تو را حل میکنم. آیا محبّ بالاتر از این وجود دارد؟ آدم دلش برای همچنین آدمی میسوزد که خیلی به پیغمبر علاقمند است و این طور خدمت میکند. امّا چرا اسلام نیاورده است؟ به قول ما چه بسا رودربایستی فامیلی باشد.
خلاصه بحث
بنابراین هر دو مستضعف بودند و در باب مستضعف هم عرض شد که هر دوی دعای معنوی و مادّی، هیچ منافاتی ندارد؛ چه دعای نسبت به امور معنوی که برای هدایت او باشد و لازم هم هست و حتّی عرض کردم دعوت و دعا باید با هم باشد و چه نسبت به امور دنیایی. فقط یک چیز راجع به مستضف است و آن هم هیچکدام از اینها نبود، بنابراین این هم جواب مسأله؛ چون یک وقت ممکن است با این مسأله برخوریم و بینیم، یا خودِ آدم نفهمد و یا انسان دیگری حرف اشتباهی بزند.
مباحث در دعای مسلِم برای کافر
میرویم سراغ مطلب دوّم. تا به حال بحثمان این بود که انسان برای خودش و برای غیر دعا کند و در باب غیر، عرض شد که اگر کسی کافر یا مشرک باشد چهطور است؟ این سخنانی که عرض شد، تفسیر آنها بر طبق موازین و آیات بود که بحث در دعای مسلِم برای کافر بود.
آیا دعای کافر بر مسلمان مستجاب میشود؟
اینجا یک چیزی به ذهن میآید و آن اینکه دعای کافر برای مسلم چهطور است؟ کافری برای مسلمانی دعای به خیر میکند، که در روابط اجتماعی هم خیلی اتّفاق میافتد. مثلاً ممکن است کاری برای او بکنید و او بگوید: خدا انشالله به تو سلامتی بدهد. این یک چیزی است که در جامعۀ مسلمین وجود دارد، چون این افراد با هم زندگی میکنند. سؤال اینجاست که آیا دعای او دربارۀ شخصِ مسلمان مستجاب میشود یا نه؟ یک روایت میخوانم.
دعای مستجاب کافر برای مسلمان
روایت از امام هفتم، امام کاظم(علیهالسّلام) است: «قَالَ: لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَهَ أَحَدٍ»؛ حضرت فرمودند: دعای هیچکس را کوچک نشمار. این دعا نه مسلمان دارد، نه کافر و…، «فَإِنَّهُ یُسْتَجَابُ لِلْیَهُودِیِ وَ النَّصْرَانِیِ فِیکُمْ وَ لَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ»؛ (وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۲۹؛ الکافی، ج۴، ص۱۷) دعای هیچکس را کوچک نشمارید، حتّی دعای یهودی و نصرانی در حقّ شما پذیرفته میشود، امّا دعای او در حقّ خودش پذیرفته نمیشود. بنابراین از آن طرف هم آمدیم و دو طرفه کردیم. اگر آنها هم در حقّ مسلمان دعا کنند دعایشان مستجاب میشود.
دعای کسی را کوچک نشمارید
البتّه این سرفصل مهمّی است. یادم هست که زمانی این را بحث کردم؛ دربارۀ اثر دعای غیر، برای انسان و مقایسۀ اثر دعای او با دعای خودش دربارۀ خودش، که این را در گذشته بحث کردهام. روایات متعدّد داریم. این سرفصلی بسیار وسیعتر و میدانی بزرگتر از آن است که راجع به مؤمنین، مطرح کردیم. در اینجا مؤمن ندارد. در اینجا میگوید: «لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَهَ أَحَدٍ»؛ دعای احدی را کوچک نشمارید؛ او هر کس میخواهد باشد و بعد توضیح میدهد، «فَإِنَّهُ یُسْتَجَابُ…»؛ این را بدان که دعای یهودی و نصرانی دربارۀ تو مستجاب میشود ولی دربارۀ خودش مستجاب نمیشود. دقّت کنید! دیگر بهتر از این نمیشد تا به ما بفهمانند. آنوقت این یک سرفصلی است برای بحثی که قبلاً مطرح کردهام.
آمادۀ سفر آخرت باش!
در عین حال میرویم خانۀ امام حسن(علیهالسّلام). توسّل من به حضرت باشد. مینویسند امام حسن(علیهالسّلام) در بستر بیماری بود. جُناده که از اصحاب حضرت است به عیادت رفته است. برخوردی که حضرت با او داشتند میگذرانیم. بالاخره اجازه گرفت و به حضرت وارد شد، وضعِ حال امام حسن را دید و فهمید مطلب چیست؛ گفت: از این فرصت استفاده کنیم و به اصطلاح توشهای برگیریم. رو کرد و گفت: «عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ پسر پیغمبر نصیحتم کن. اوّلین جملهای که دیدهام و در روایت بود این است: حضرت به جناده خطاب کرد: «اِستَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ»؛ ای جناده! آمادۀ سفر آخرت باش و توشۀ این راه را تهیّه کن، «وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ»؛ تا قبل از مرگت توشۀ این سفر را آماده کن، «وَ اعْلَمْ أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ»؛ (بحار الأنوار، ج۴۴، ص۱۳۹) ای جناده تو دنبال به دست آوردن دنیا هستی، اما از این غافلی که مرگ، درصدد این است که تو را به چنگ آورد. لا اله الا الله.
مرگ به دنبال توست!
مرگ تو را طلب میکند و تو غافلی. ای جنادهاندوه و غمِ روزی که نیامده است بر روزی که هستی، میافکن. غصّۀ چه چیزی را میخوری؟ غصّۀ آیندهات را میخوری؟ آیا تو در آینده هستی که غصّۀ آن را بخوری؟ تو اصلاً معلوم نیست که تا یک دقیقه دیگر زنده باشی.
خزینهدار دیگران
ای جناده! بدان! بیش از آنچه که هزینه زندگی فعلی تو است، اگر به دست آوردی، خزینهدار دیگری هستی! باید برای دیگری بگذاری و بروی! حضرت همینطور موعظه کردند. ای جناده! در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب؛ در شبهاتش عتاب است. ای جناده از مذلّت معصیّت خدا به سوی عزّت اطاعت خداوند بیرون برو.