منطقه سیده زینب این روزها به همت شیربچه های شیعه امن است. تقریبا همه محافظین حرم، خانواده هایشان در همان هتل ها زندگی میکنند. در خیابان حرم، همیشه رزمنده هایی را میبینم که اسلحه بر دوش، گرد و خاک جنگ گرفته، نان و سبزی و خرت و پرت خریدهاند و به خانه می روند، که تا نوبت بعدی پاسشان، استراحت کنند و کار کنند و خرج زندگی در بیاورند.
همان روزهای اول درگیری در سوریه، مسلحین شبانه نزدیک حرم حضرت زینب شدند و روی دیوار نوشتند “تساقطی مع النظام” یعنی همزمان با نظام، فرو خواهی ریخت. همین شد که بچه شیعه ها از همه جا خودشان را رساندند به منطقه سیده زینب، و با اهالی منطقه همقسم شدند که از حرم و منطقه دفاع کنند. یادم هست با جوانی صحبت کردم که میگفت «ما به ارتش مراجعه کردیم اما جواب درستی نگرفتیم، خودمان رفتیم از بازار سیاه با پولی که از مردم جمع کرده بودیم ۵۰ قبضه اسلحه خریدیم و شروع کردیم به نوبت کشیک دادن اطراف حرم».
هستههای اولیه مقاومت مردمی در مقابل فتنه سوریه در همین منطقه شکل گرفت. با جدی تر شدن بحران، و نا آرام شدن مسیر فرودگاه و غوطه شرقی -که منطقه سیده زینب هم در همان منطقه قرار دارد، نظام سوریه توجه بیشتری به ماجرای مقاومت مردمی نشان داد و پس از مدتی، سازمان دفاع وطنی در سوریه رسمیت یافت.
بحران که در سوریه بزرگتر میشد، محور قطر – عربستان تلاش بی پایانی برای شیعی-سنی نشان دادن جنگ انجام میدادند. آن ها از همان ابتدا نظام سوریه را یک نظام شیعی، در پیوند با نظام شیعی ایران و سازمان شیعی حزب الله جلوه می دادند، و تلاش میکردند قاطبه اهل سنت جهان را علیه این محور تحریک کنند. در واقع در این جنگ شیعیان زیادی به خاک و خون کشیده شدهاند؛ اما تنها گروه مورد تعرض نبودهاند. سلفی های تکفیری که در قالب جبهه النصره القاعده درگیر جنگ با نظام هستند، همه را میکشند. برای آنها فرقی بین سنی و شیعه و مسیحی وجود ندارد. آنها هرکس را آنطرف لوله تفنگشان ببینند میکشند. حتی جایی خواندم که در موردی در اطراف حلب، آنها تعدادی از زنان تونسی که به فتوای علمای سلفی برای ارایه خدمات جنسی به خود القاعده به سوریه آمده بودند را به جرم فساد به رگبار بسته بودند.
شواهد این همه گیر بودن کشتار را در منطقه سیده زینب میشود به وضوح دید. از ابتدای درگیری ها خانواده های زیادی از مذاهب مختلف شیعه و سنی، از همه جای سوریه به این منطقه پناهنده شدهاند. مدیر یکی از جمعیت های انساندوستانه به من گفت «این منطقه پیش از بحران حدود ۲۰۰۰ نفر سکنه داشت اما الان بیشتر از ۳۰۰۰۰ نفر در آن ساکن شدهاند». این خانواده های آواره، در هتل های اطراف حرم -که پیشتر پذیرای زوار ایرانی عتبات سوریه بودند، زندگی میکنند. یادم هست یک خانواده ۸ نفره که دو شهید هم داده بودند، در یک سوییت ۳۰ متری زندگی میکردند. پناه آوردن سنی ها به منطقه تحت کنترل شیعه ها چه معنی دیگری می توانست داشته باشد؟ جز اینکه مسلحین تکفیری فقط ادعای جنگ با شیعیان داشتند و در عمل همه را از دم تیغ میگذراندند؟
منطقه سیده زینب این روزها به همت شیربچه های شیعه امن است. تقریبا همه محافظین حرم، خانواده هایشان در همان هتل ها زندگی میکنند. در خیابان حرم، همیشه رزمنده هایی را میبینم که اسلحه بر دوش، گرد و خاک جنگ گرفته، نان و سبزی و خرت و پرت خریدهاند و به خانه می روند، که تا نوبت بعدی پاسشان، استراحت کنند و کار کنند و خرج زندگی در بیاورند. یک بار فروشنده یک مغازه لباس زنانه، از من که خریدم طول کشیده بود عذر خواست و رفت توی پرو، تعجب کردم، اما وقتی با لباس نظامی آمد بیرون متوجه شدم. دوباره عذر خواست و گفت نوبت پاسش نزدیک است و باید به فلان جا برود. بیرونم کرد و در مغازه را بست و رفت.
پیشتر خط درگیری به خود حرم نزدیک بود و مسلحین روزی چند بار به سمت حرم شلیک میکردند. یک بار یک موشک آرپی جی به یکی از گلدسته ها خورد، یک بار هم یک خمپاره آمد و خورد وسط حیاط، کنار آن باغچه کوچکی که درخت پرتقال دارد و سه تا سنگ قبر هم وسطش هست. بعدتر که رفتم، بچه ها عملیات کرده بودند و خط را جلوتر برده بودند و دیگر گلوله ها به حرم نمی رسید. گاهی البته هنوز هم خمپاره های دوربردتر می زنند، که معمولا به سقف ساختمان های بلند می خورد، تک و توکی هم به کف خیایان می رسد که شهید میگیرد و مجروح میگیرد.
بین این شهیدها و زخمی ها از زن حامله و کودک چهار ماهه دیده ام تا پیرهای سر سفید. مردم اما جوری که به نوعی عادی شده باشد، دود و گرد انفجار که می نشیند، جمع میشوند و آوار جابجا میکنند و زخمی و شهید بیرون می آورند، سر دستشان میگیرند، و عموما یک چیز را بیشتر میگویند:
“هیهات منا الذله”
این شعارها را جاهای مختلف دنیا شنیده ام، از مراکز مهم تشیع تا وسط پاریس. و بیشتر شیعه هایی که دیده ام، با غیرت بودهاند. غیرت می خواهد که به هزار سختی خودت را برسانی کنار حرم نوه پیغمبر، دختر علی، جانت را سپر گلوله کنی که آسیبی به شعائر تشیع نخورد. حرم برای بچه های مدافع، یک چهاردیواری آیینه کاری و کاشیکاری شده نیست، حتی از مکان هم فراتر رفته است. الان خانه عمه بزرگ، برای بچه شیعه ها نماد همه اهل البیت است. تا حالا، که شاید هر روز سنگرهای بچه های خطوط پیشانی گلوله باران شده و مسلحین بارها به خطشان زدهاند، حتی یکبار هم کسی فرار نکرده است.
همه این هایی که گفتم، معنی این نمی دهد که جنگ شیعه و سنی است در سوریه. اهمیت دارد که تاکید کنم آن طرف خط تکفیری ها هستند. تکفیری ها ادعای سنت دارند، اما عملکردشان هیچ سنخیتی با اسلام اهل سنت ندارد. آن ها بی محابا آدم میکشند و جلوی دوربین سینه اش را میشکافند و جگرش را می خورند. آن طرف خط سلفی ها اسلحه های مدرن آمریکایی و اسراییلی دارند، و فریاد می زنند ما تا آخرین شیعه را خواهیم کشت. شیعه ها هم هرجا باشند، ذلت نمی پذیرند. اسلحه برمی دارند و دفاع میکنند. و با افتخار روی پیراهنشان می نویسند “کلنا عباسک یا زینب” یعنی همه ما عباس تو هستیم زینب.
***سید علی فاطمی