در دوران پربرکت زندگی حضرت رضاعلیه السلام کرامات فراوانی توسط آن حضرت صورت گرفت که برخی از این کرامات را اهل سنت به رشته تحریر در آوردهاند. نقل این کرامات به روایت اهل سنّت، در نزدیک سازی دیدگاه شیعه و اهل تسنّن در موضوع کرامت مؤثر بوده، پاسخی مؤثر به جریان وهابیت است که اصل کرامت را نفی کردهاند. از این رو در این نوشته، بعضی از کرامات امام رضاعلیه السلام را از قلم اهل سنت نقل میکنیم.
در دوران پربرکت زندگی حضرت رضاعلیه السلام کرامات فراوانی توسط آن حضرت صورت گرفت که برخی از این کرامات را اهل سنت به رشته تحریر در آوردهاند. نقل این کرامات به روایت اهل سنّت، در نزدیک سازی دیدگاه شیعه و اهل تسنّن در موضوع کرامت مؤثر بوده، پاسخی مؤثر به جریان وهابیت است که اصل کرامت را نفی کردهاند. از این رو در این نوشته، بعضی از کرامات امام رضاعلیه السلام را از قلم اهل سنت نقل میکنیم.
دیدگاه اهل سنت درباره امام رضاعلیه السلام
شخصیت و جایگاه والای امام رضاعلیه السلام، بزرگان اهل سنت را به اعترافهای شگفت انگیزی درباره ابعاد معنوی آن حضرت وا داشته که در اینجا به گوشه هایی از سخنان آنان درباره امام اشاره میشود:
۱. مجد الدین ابن اثیر جَزَری (۶۰۶ ق): “ابو الحسن علی بن موسی [علیهما السلام ]… معروف به رضا… مقام و منزلت ایشان همانند پدرشان موسی بن جعفر [علیهما السلام ]میباشد… امامت شیعه در زمان علی بن موسی [علیهما السلام ]به ایشان منتهی شد. فضایل وی قابل شمارش نیست. خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ایشان بفرستد!” (۱)
۲. محمد بن طلحه شافعی (۶۵۲ ق): “سخن در امیرالمؤمنین علی [علیه السلام ]و زین العابدین علی [علیه السلام ]گذشت و ایشان علی الرضا [علیه السلام ] سومین آنها میباشد. کسی که در شخصیت ایشان تأمل کند، درمییابد که علی بن موسی [علیهما السلام ] وارث امیر المؤمنین علی و زین العابدین علی [علیهما السلام ] میباشد و حکم میکند که ایشان سومین علی میباشد. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان و فراوانی اصحاب ایشان باعث شد مأمون وی را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدی را به ایشان بسپارد.” (۲)
۳. عبد اللّه بن اسعد یافعی (۷۶۸ ق): “وی امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم، ابو الحسن علی بن موسی الکاظم [علیهما السلام ] میباشد… وی یکی از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظرات ایشان است. وی صاحب مناقب و فضایل میباشد.”( (۳)
۴. یوسف بن اسماعیل نبهانی (۱۳۵۰ ق): “علی بن موسی [علیهما السلام ]از بزرگان ائمه و چراغهای امت از اهل بیت نبوت و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردی میباشد. وی جایگاه والایی داشته، نام وی شهره میباشد و کرامات زیادی دارد.” (۴)
۵. ابو الفوز محمد بن امین بغدادی مشهور به سُویدی: “[علی بن موسی علیهما السلام ]در مدینه به دنیا آمد و بسیار گندمگون بود و کراماتش زیاد و مناقبش مشهور است که در اینجا نمیگنجد.” (۵)
۶. عباس بن علی بن نور الدین مکّی: “فضایل علی بن موسی [علیهما السلام ]هیچ حد و حصری ندارد.” (۶)
گوشه ای از کرامات امام رضاعلیه السلام
قبل از ولادت
۱. بشارت پیامبرصلی الله علیه وآله
در نقل های اهل سنت آمده زمانی که حمیده مادر امام کاظم علیه السلام کنیزی به نام نجمه را از بازار خریداری کرد، پیامبرصلی الله علیه وآله را در خواب دید که به ایشان فرمود: این کنیز را به فرزندت (امام کاظم علیه السلام) هدیه کن! همانا از این کنیز، فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین میباشد. و حمیده نیز چنین کرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغییر داد. (۷)
۲. معجزه ای در دوران حمل
مادر بزرگوار ایشان می فرماید:
“هنگام حاملگی، سنگینی حمل را احساس نکردم و هنگام خواب صدای تسبیح وتهلیل و تقدیس وی را میشنیدم.” (۸)
بعد از ولادت و قبل از هجرت به طوس
۱. مناجات در دوران طفولیت
مادر بزرگوار امام رضاعلیه السلام می فرماید: “زمانی که ایشان به دنیا آمد، در حالی که دستانش را روی زمین گذاشته و سر مبارکشان را به طرف آسمان بلند کرده بود، لبانش تکان می خورد. گویا با خدا مناجات میکرد. در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من فرمود: “هَنِیئاً لَکِ کَرامَهُ رَبِّکِ عَزَّ وَجَلَّ؛ گوارا [و مبارک ] باد بر تو کرامت پروردگار عزیز و جلیلت!” در این حال فرزند را به ایشان دادم و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواندند و با آب فرات کام دهانش را برداشتند.” (۹)
۲. هارون بر من چیره نمیشود
از صفوان بن یحیی نقل شده که میگوید: “بعد از شهادت امام کاظم و امامت علی بن موسی الرضا [علیهما السلام ] از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا [علیه السلام ] ترسیدیم و به امام جریان را گفتیم. امام فرمود: هارون تلاش خود را انجام می دهد، ولی کاری از پیش نمیبرد. صفوان میگوید: یکی از معتمدین برایم نقل کرد که یحیی بن خالد برمکی به هارون الرشید گفت: علی بن موسی [علیهما السلام ] ادعای امامت میکند – و با این سخن قصد تحریک هارون را داشت – هارون در جواب گفت: آنچه که با پدرش انجام دادیم، بس است. آیا می خواهی همه آنها را بکشیم؟”(۱۰)
۳. مأمون، امین را میکشد
از حسین بن یسار نقل شده که میگوید: “روزی علی بن موسی الرضا [علیهما السلام ] به من فرمود: همان عبد اللّه برادرش محمد را خواهد کشت. از امام پرسیدم: یعنی عبد اللّه بن هارون، محمد بن هارون را خواهد کشت؟ امام فرمودند: بله، عبد اللّه مأمون، محمد امین را خواهد کشت. و طبق پیشگویی امام این اتفاق افتاد.” (۱۱)
۴. فرزندان دوقلو
از بکر بن صالح نقل شده که میگوید: “نزد امام رضا [علیه السلام ] رفتم و به وی گفتم: همسرم که خواهر محمد بن سنان از خواص و شیعیان شما میباشد، حامله است و از شما می خواهم دعا کنید خداوند فرزند پسری به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پیش خود گفتم: اسم یکی را محمد و دیگری را علی میگذارم. در این هنگام، امام مرا فرا خواند و بدون اینکه از من چیزی بپرسد، به من فرمود: اسم یکی را علی و دیگری را ام عمرو بگذار!
وقتی که به کوفه رسیدم، همسرم یک پسر و یک دختر به دنیا آورده بود و اسم آنها را همان گونه که امام فرموده بود، گذاشتم. به مادرم گفتم: معنی ام عمرو چیست؟ به من جواب داد: مادر بزرگت ام عمرو نام داشت.” (۱۲)
۵. افزایش ثروت
از حسین بن موسی نقل شده که میگوید: “به همراه عده ای از جوانان بنی هاشم نزد امام رضاعلیه السلام نشسته بودیم که جعفر بن عمر علوی با شکل و قیافه فقیرانه بر ما گذشت. بعضی از ما با نگاه مسخره آمیزی به حالت وی نگریستیم. امام رضاعلیه السلام فرمودند: به زودی میبینید زندگی وی تغییر کرده، اموالش زیاد و خادمینش بسیار و ظاهرش آراسته میشود. حسین بن موسی میگوید: پس از گذشت یک ماه والی مدینه عوض شد و جعفر نزد والی جدید مقام و منزلت خاصی پیدا کرد و زندگی اش همان گونه که امام فرمود، تغییر کرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوی را احترام و برای وی دعا میکردیم.” (۱۳)
۶. خود را برای مرگ آماده کن!
حاکم نیشابوری به سند خودش از سعید بن سعد نقل میکند که روزی امام رضاعلیه السلام به مردی نگاهی کرد و به او فرمود: “یا عَبْدَ اللَّهِ اُوصِ بِما تُرِیدُ وَاسْتَعِدَّ لِما لا بُدَّ مِنْهُ فَماتَ الرَّجُلُ بَعْدَ ذلِکَ بِثَلاثَهِ اَیَّامٍ؛ (۱۴) ای بنده خدا! به آنچه می خواهی وصیت کن و خود را برای چیزی که گریزی از آن نیست (مرگ)، آماده کن! [راوی میگوید:] پس آن مرد پس از سه روز از دنیا رفت.”
۷. تعبیر خواب
حاکم نیشابوری به سند خود از ابو حبیب نقل میکند که ابو حبیب میگوید: “روزی رسول اللّه صلی الله علیه وآله را در خواب – در منزلی که حجاج در آن اتراق میکنند – دیدم. به ایشان سلام کردم. نزد ایشان ظرفی از خرمای مدینه – که خرمای صیحانی نام داشت – بود. ایشان به من هجده خرما دادند و من خوردم. پس از بیدار شدن، مزه خرما در دهانم بود و آرزو میکردم دوباره از آن بخورم. پس از بیست روز ابو الحسن علی بن موسی الرضاعلیهما السلام از مدینه به مکه آمد و در آن مکان نزول کرد و مردم برای دیدار وی شتافتند. من نیز به آنجا رفتم و دیدم ایشان در همان جایی که پیامبرصلی الله علیه وآله را در خواب دیدم، نشسته است؛ در حالی که ظرفی از خرماهای مدینه و خرمای صیحانی نزدش بود. به امام سلام کردم و ایشان مرا نزد خود فراخواند و مشتی از خرما به همان مقداری که پیامبرصلی الله علیه وآله در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد. به ایشان عرض کردم: زیادتر خرما بدهید! امام فرمودند: اگر رسول اللّه صلی الله علیه وآله زیادتر می دادند، من هم به تو زیادتر می دادم.” (۱۵)
بعد از هجرت به طوس
۱. ناپایداری ولایت عهدی
مداینی میگوید: “هنگامیکه امام رضاعلیه السلام در مجلس بیعت ولایت عهدی نشسته بود، در حالی که لباس مخصوص را پوشیده بود و سخنرانان صحبت میکردند، نگاهی به بعضی از اصحاب خود کرد و مشاهده نمود که یکی از اصحابش از این جریان (ولایت عهدی امام) بسیار خرسند و خوشحال است. امام به وی اشاره کرد و او را نزد خود طلبید و درگوشی به وی فرمود: قلب خود را به این ولایت عهدی مشغول نکن و به آن دل نبند و خوشحالی نکن؛ چرا که این امر باقی نمی ماند.” (۱۶)
۲. رسوایی توطئه گران
شبراوی شافعی نقل میکند: “زمانی که مأمون امام رضاعلیه السلام را ولی عهد و خلیفه بعد از خود قرار داد، اطرافیان مأمون از کار خلیفه ناراضی بودند و ترس این را داشتند که خلافت از بنی عباس خارج شود و به بنی فاطمه بازگردد؛ لذا کینه و نفرت از آن حضرت داشتند و منتظر فرصتی برای ابراز این نفرت و کینه بودند.
امام رضاعلیه السلام همیشه وقتی که وارد بر خلیفه میشد، از دالانی عبور میکرد که پرده ای داشت و خدّام و نگهبانان، مأمور احترام و ایستادن و سلام کردن بر امام و برداشتن پرده بودند تا امام عبور کند. قرار بر این شد که احدی به امام سلام نکند و ایشان را احترام نکنند و پرده را برندارند.
در نقل های اهل سنت آمده زمانی که حمیده مادر امام کاظم علیه السلام کنیزی به نام نجمه را از بازار خریداری کرد، پیامبرصلی الله علیه وآله را در خواب دید که به ایشان فرمود: این کنیز را به فرزندت (امام کاظم علیه السلام) هدیه کن! همانا از این کنیز، فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین میباشد. و حمیده نیز چنین کرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغییر داد.
بعد از این تصمیم، امام رضاعلیه السلام طبق عادت روزانه وارد دالان شد و افراد سلام نکردند و به امام احترام نگذاشتند؛ اما برخلاف تصمیم خود و طبق عادت روزانه، پرده را کنار زدند تا امام عبور کند. بعد از این جریان، همدیگر را ملامت کردند که چرا پرده را کنار زدید؟ قرار شد روز بعد چنین نکنند. روز بعد امام رضاعلیه السلام وارد شد و بر وی سلام کردند؛ اما پرده را برنداشتند. در این هنگام باد شدیدی وزید و پرده را از حد معمول خود نیز بالاتر برد و امام وارد شد و هنگام خروج نیز چنین شد. بعد از این جریان با یکدیگر به سخن نشستند و در مورد امام رضاعلیه السلام چنین میگفتند که این شخص نزد خداوند جایگاه ویژه ای دارد. بعد از این قضیه، قرار گذاشتند به ایشان خدمت کنند که این کار از همه کارها بهتر است.” (۱۷)
۳. زانو زدن درندگان
“در خراسان زنی به نام زینب ادعا میکرد که علویه و از نسل فاطمه علیها السلام میباشد. خبر این زن تمامی خراسان را فرا گرفت. خبر به امام رضاعلیه السلام رسید، امام آن زن را احضار کرد و علویه بودن وی را تأیید نکرد و فرمود: وی دروغگوست. آن زن امام را مسخره کرد و با کمال بی ادبی به امام گفت: تو نَسَب مرا زیر سؤال بردی؛ من نیز نَسَب تو را زیر سؤال میبرم. در این هنگام، غیرت علوی امام به جوش آمد و به سلطان خراسان فرمود که وی را در “برکه السباع” بیفکند. در آن دوران سلطان مکانی داشت که در آن درندگان وجود داشتند و آن مکان برای انتقام گرفتن از مفسدین و مجرمین بود. امام رضاعلیه السلام آن زن را نزد سلطان حاضر کرد و فرمودند: این زن دروغگوست و بر علی و فاطمه علیهما السلام دروغ میبندد و از نسل این دو نیست. اگر این زن راست گفته و پاره تن فاطمه و علی علیهما السلام باشد، بدنش بر درندگان حرام میباشد؛ پس او را در میان درندگان بیندازید. اگر راستگو باشد، درندگان به وی نزدیک نمیشوند و اگر دروغگو باشد، وی را می درند. وقتی که زینب این سخن را شنید، پیش دستی کرد و به امام گفت: اگر راست میگویی، داخل این گودال شو! امام نیز بی هیچ سخنی وارد گودال شد. مردم و سلطان نیز از بالا نظاره گر جریان بودند. زمانی که امام وارد گودال شد، درندگان که گویا رام شده بودند، یک به یک نزدیک امام می آمدند و دمهای خودشان را به نشانه تسلیم و زانو زدن در برابر امام به زمین میگذاشتند و دست و پا و صورت امام را میبوسیدند تا اینکه امام از آنجا بیرون آمد. بعد از این جریان، سلطان دستور داد این زن دروغگو را داخل گودال بیندازند. زن امتناع کرد. سلطان دستور داد وی را داخل گودال بیندازند تا طعمه درندگان شود. بعد از این ماجرا اسم این زن در خراسان به زینب کذّابه مشهور شد.” (۱۸)
۴. پیشگویی از چگونگی شهادت
“زمانی که مأمون به خاطر بیماری نتوانست نماز عید را بخواند، از امام رضا [علیه السلام ] درخواست نمود که ایشان اقامه نماز کند. امام نیز درحالی که پیراهن کوتاه سفید و عمامه سفید پوشیده بود و در دستشان عصا بود، روانه نماز شدند و در میان راه بلند می فرمودند: “اَلسّلامُ عَلی اَبَوَیَّ آدَمَ وَنُوحٍ السَّلامُ عَلی ابَوَیَّ اِبْراهِیمَ وَاِسْماعِیلَ السَّلامُ عَلی اَبَوَیَّ مُحَمَّدٍ وَعَلِیٍّ السَّلامُ عَلی عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ؛ سلام بر پدرانم آدم و نوح، سلام بر پدرانم ابراهیم و اسماعیل سلام بر پدرانم محمد و علی، سلام بر بندگان صالح خداوند.” در این حال بود که مردم به طرف امام هجوم آوردند و بر دست ایشان بوسه می زدند و از ایشان تجلیل میکردند. خبر به خلیفه رسید که اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، خلافت از دست تو خارج میشود. در این زمان، مأمون شخصاً وارد شد و خود را به سرعت به امام رسانید و نگذاشت امام رضاعلیه السلام نماز را بخواند.
بعد از این جریان، امام مطالبی مهم و سرّی را به هرثمه بن اعین (یکی از خادمین مأمون که محبّ اهل بیت علیهم السلام بود و خود را از شیعیان امام رضاعلیه السلام می دانست و در خدمت آن حضرت نیز بود) فرمود. هرثمه میگوید: روزی سرورم ابو الحسن رضاعلیه السلام مرا طلبید و به من فرمود: ای هرثمه! می خواهم تو را از مطلبی آگاه سازم که باید نزد تو پنهان بماند و تا زمانی که زنده هستم، آن را برای کسی فاش نکنی؛ اگر فاش کنی، من دشمن تو پیش خدا خواهم بود. هرثمه گفت: قسم خوردم که تا زنده هستند، درباره این مطلب لب به سخن نگشایم.
امام فرمود: ای هرثمه! سفر آخرت و ملحق شدنم به جدم و پدرانم نزدیک شده و اجلم فرا رسیده. همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنیا خواهم رفت و خلیفه می خواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون الرشید قرار دهد؛ اما خداوند نمیگذارد و زمین اجازه نمی دهد تا مأمون چنین کاری کند و هر چه تلاش میکنند تا زمین را حفر کنند [و مرا پشت قبر هارون دفن کنند] نمی توانند و این مطلب را بعداً خواهی دید.
ای هرثمه! همانا محل دفن من در فلان جهت میباشد. پس بعد از وفات و تجهیز من برای دفن، مأمون را از این مسائلی که برایت گفتم، آگاه کن! تا اینکه مرا بیش تر بشناسند و به او (مأمون) بگو: هنگامیکه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز کردند، کسی بر من نماز نخواند تا اینکه فرد عرب ناشناسی به سرعت از صحرا به طرف جنازه من می آید و در حالی که گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مرکبش ناله می زند، بر جنازه من نماز می خواند. شما نیز با او به نماز بایستید و پس از نماز، جنازه مرا در فلان مکان که مشخص کرده ام، دفن کنید! همین که مقداری از زمین را حفر کنید، قبری را مییابید که آماده میباشد و در عمق آن آب زلالی وجود دارد. اگر سنگهای طبق شده را بردارید، آب شروع به جوشیدن میکند. همانا اینجا مدفن من میباشد. پس مرا در اینجا دفن کنید! ای هرثمه! وای بر تو که این مطالب را قبل از وفاتم به کسی بگویی!
هرثمه میگوید: مدتی نگذشت که تمامی این جریانات اتفاق افتاد و امام رضاعلیه السلام نزد خلیفه انگور و انار مسموم خورد و از دنیا رفت… و طبق فرمایش آن حضرت [که فرمود بعد از وفات، این مطالب رابه مأمون بگو] بر مأمون وارد شدم و دیدم وی در فراق امام رضاعلیه السلام دستمال در دست دارد و گریه میکند. به وی گفتم: ای خلیفه! اجازه می دهید مطلبی را بگویم؟ مأمون اجازه سخن گفتن داد. گفتم: امام رضاعلیه السلام سرّی را در دوران حیاتش به من فرمود و از من عهد گرفت که آن را تا هنگامیکه زنده است، برای کسی بازگو نکنم. قضیه را برای مأمون تعریف کردم.
وقتی که مأمون از این قضیه خبردار شد، شگفت زده شد و سپس دستور به تجهیز و آماده کردن جنازه امام داد و همراه وی آماده خواندن نماز بر ایشان شدیم که در این هنگام فردی ناشناس با همان مشخصاتی که امام گفته بود، از طرف صحرا به سمت جنازه مطهر آمد و با هیچ کس صحبتی نکرد و بر امام نماز خواند و مردم نیز با وی نماز خواندند. خلیفه دستور داد که وی را شناسایی کنند و نزد وی بیاورند؛ امّا اثری از وی و شتر او نبود. سپس خلیفه دستور داد پشت قبر هارون الرشید قبری حفر کنند. هرثمه به خلیفه گفت: آیا شما را به سخنان علی بن موسی الرضاعلیهما السلام آگاه نساختم؟ مأمون گفت: می خواهیم ببینیم سخن وی راست است یا خیر؟
در این هنگام، نتوانستند قبر را حفر کنند و گویا زمین از صخره نیز سخت تر شده بود؛ به گونه ای که تعجب حاضرین را برانگیخت. در این زمان، مأمون به صدق سخن علی بن موسی الرضاعلیهما السلام پی برد و به من گفت: مکانی را که علی بن موسی الرضاعلیهما السلام از آن خبر داده، به من نشان بده! محل را به وی نشان دادم و همین که خاک را کنار زدیم، قبرهای طبقه بندی شده و آماده را دیدیم با همان مشخصاتی که علی بن موسی الرضاعلیهما السلام فرموده بود.
زمانی که مأمون این وضعیت را دید، بسیار شگفت زده شد. ناگهان آب به اعماق زمین فرو رفت و آن مکان خشکید. سپس پیکر امام را داخل قبر گذاشتیم و خاک روی آن ریختیم. بعد از این جریان، خلیفه همیشه متعجب بود از چیزی که دیده و مطالبی که از من شنیده بود و تأسف و حسرت می خورد و هر زمانی که با وی خلوت میکردم، از من تقاضا میکرد قضیه را تعریف کنم و من دوباره تعریف میکردم و تأسف وی مضاعف میشد و میگفت: “اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ“.”(۱۹)
مشهد الرضا[علیه السلام ] در کلام اهل سنت
چنان که گذشت، بعد از شهادت امام رضاعلیه السلام مأمون مکرراً هرثمه را به حضور خود فرا می خواند و جریان پیشگویی امام درباره کیفیت شهادت و سایر حوادث را بازنگری میکرد و با حسرت جمله “اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ” را بر زبان جاری می ساخت.
بزرگان اهل سنت درباره محل دفن امام رضا[علیه السلام ] نیز مطالبی را بیان کردهاند؛ از جمله، ذهبی در مواضع متعدد از تألیفات خود درباره مشهد الرضاعلیه السلام میگوید: “وَلِعَلِیِّ بْنِ مُوسی مَشْهَدٌ بِطُوسَ یَقْصِدُونَهُ بِالزِّیارَهِ؛ (۲۰) در طوس برای علی بن موسی، مشهدی است که [مردم ] قصد زیارت او را میکنند.” “وَلَهُ مَشْهَدٌ کَبِیرٌ بِطُوسَ یُزارُ؛ (۲۱) و برای او [علی بن موسی علیهما السلام ] مشهد بزرگی در طوس است که زیارت میشود.” “وَمَشْهَدُهُ مَقْصُودٌ بِالزِیارِهِ.؛ (۲۲) مشهد او مورد زیارت واقع میشود.”
ابن عماد حنبلی دمشقی نیز میگوید: “وَلَهُ مَشْهَدٌ کَبِیرٌ بِطُوسَ یُزارُ.” (۲۳)
برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا[علیه السلام ] نیز جالب و شگفت انگیز است؛ مثل بسیار زیارت کردن قبر امام رضا[علیه السلام ] توسط ابن حبان بستی (۳۵۴ ق)، ابوبکر بن خُزیمه (۳۱۱ ق) و عدیله بن ابی علی ثقفی (۳۲۸ ق) و تواضع و تضرعات بسیار ابوبکر بن خُزیمه که موجب شگفتی شاگردان وی شده است.
حاکم نیشابوری درباره ابوبکر بن خُزیمه و ابوعلی ثقفی میگوید: “از محمد بن مومل شنیدم که میگفت: روزی با پیشوای اهل حدیث ابوبکر بن خزیمه و ابوعلی ثقفی و دیگر مشایخ خود به زیارت قبر علی بن موسی الرضا[علیهما السلام ] به طوس رفتیم، در حالی که آنها بسیار به زیارت قبر ایشان می رفتند. محمد بن مومل میگوید: احترام و بزرگداشت و تواضع و گریه و زاری ابن خزیمه نسبت به قبر علی بن موسی [علیهما السلام ] همگی ما را شگفت زده کرد.” (۲۴)
جالب است بدانیم ابن خزیمه نزد اهل سنت جایگاه ویژه ای داشته؛ به گونه ای که از وی به عنوان: شیخ الاسلام، امام الائمه، الحافظ، الحجه، الفقیه، بی نظیر، و زنده کننده سنت رسول الله صلی الله علیه وآله تعبیر کرده و او را در علم و حدیث و فقه و اتقان ضرب المثل دانسته است. (۲۵)
حاکم نیشابوری در مورد ابو علی ثقفی نیز که از نوادگان حجاج بن یوسف میباشد، تعابیری چون: امام، محدث، فقیه، علامه، شیخ خراسان، مدرس فقه شافعی در خراسان، امام در اکثر علوم شرعی، و حجت خدا بر خلق در دوران خودش به کار برده(۲۶) که نشانگر اهمیت و جایگاه این شخصیت است.
ابن حبّان بُستی میگوید: “علی بن موسی الرضا[علیهما السلام ] از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بیت [علیهم السلام ] و بنی هاشم میباشد. اگر از وی روایتی شود، واجب است حدیثش معتبر شناخته شود… من به دفعات قبر ایشان را زیارت کرده ام. زمانی که در طوس بودم، هر مشکلی برایم رخ می داد، قبر علی بن موسی الرضا را – که درود خدا بر جدّش و خودش باد – زیارت میکردم و برای برطرف شدن مشکلم دعا می نمودم و دعایم مستجاب و مشکلم حل میشد. این کار را به دفعات تجربه کردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفی و اهل بیتش – که درود خدا بر او و اهل بیتش باد – بمیراند.” (۲۷)
این جملات حاکی از نفوذ معنوی امام رضا[علیه السلام ] بر قلوب میباشد که حتی پس از گذشت سالیانی از شهادت ایشان، قبر و بارگاه ملکوتی آن حضرت مورد توجه خاص و عام بوده و کسانی چون ابن خزیمه و ابن حبان علاوه بر زیارت قبر امام رضا[علیه السلام ] به ایشان متوسل شده، برای رفع مشکلات مادی و معنوی خود به این مکان مقدس پناه میبردند.
ابن حبان بستی در میان اهل سنت جایگاه والایی داشته؛ به گونه ای که از وی به: امام، علامه، حافظ، شیخ خراسان، یکی از استوانه های علم در فقه و لغت و حدیث، و از عقلای رجال، تعبیر کردهاند. (۲۸)
سخن پایانی
از موارد یاد شده به دست می آید که نه تنها ایجاد بنا بر قبور و زیارت و توسل به آن، امری جایز و کاملاً رسم بوده است؛ بلکه مورد تأیید بزرگان اهل سنت از جمله ابن خزیمه و ابن حبان بستی بوده و به صورت مکرر این اعمال از آنها سر می زده است و به عنوان یک باور و فرهنگ صحیح در میان مسلمین مطرح و جا افتاده بوده و این موارد، خط بطلانی بر تفکرات و باورهای سست حزب سیاسی وهابیت میباشد. از طرف دیگر، جایگاه اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله و میزان درخشندگی این خاندان پاک در میان امت اسلامی – اعم از شیعه و سنّی – آشکار میشود.
منابع
۱) تتمه جامع الاصول، ابن اثیر، دارالفکر، چ اوّل، ۱۴۱۲ ق، بیروت، ج ۲، ص ۷۱۵.
۲) مطالب السؤل، محمد بن طلحه شافعی، مؤسسه البلاغ، چ اوّل، ۱۴۱۹ ق، بیروت، ص ۱۲۸.
۳) مرآه الجنان، عبد اللّه بن اسعد یافعی، دار الکتب العلمیه، چ اوّل، ۱۴۱۷ ق، بیروت، ج ۲، ص ۱۰.
۴) جامع کرامات الاولیاء، یوسف بن اسماعیل نبهانی، دار الفکر، چ اوّل، ۱۴۱۴ ق، بیروت، ج ۲، ص ۳۱۱.
۵) سبائک الذهب فی معرفه قبائل العرب، ابو الفوز سُویدی، المکتبه العلمیه، بی تا، ص ۳۳۴.
۶) نُزهَه الجلیس، عباس بن نور الدین مکّی، مکتبه الحیدریه، چ اوّل، ۱۴۱۷ ق، ج ۲، ص ۱۰۵.
۷) روضه الاحباب، عطاء اللّه بن فضل اللّه شیرازی، نسخه خطی کتابخانه آیت اللَّه العظمی مرعشی، ج ۴، ص ۱۳؛ مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، محمدخان بن رستم بدخشی، نسخه خطی کتابخانه آیت اللَّه العظمی مرعشی، ص ۱۷۶؛ تاریخ الاسلام و الرجال، شیخ عثمان سراج الدین حنفی، ص ۳۶۹؛ احقاق الحق، ج ۱۲، ص ۳۵۰.
۸) روضه الاحباب، ج ۴، ص ۴۳؛ مفتاح المعارف، مولوی عبد الفتاح حنفی هندی، نسخه خطی کتابخانه آیت اللَّه العظمی مرعشی، ص ۷۹.
۹) احقاق الحق، شهید قاضی نور اللَّه مرعشی تستری، مکتبه آیت اللَّه العظمی مرعشی، چاپ اوّل، قم، ج ۱۲، ص ۳۴۳، به نقل از: فصل الخطاب، محمد خواجه پارسای بخاری.
۱۰) الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، دار الاضواء، چ دوم، ۱۴۰۹ ق، بیروت، ص ۲۴۶؛ نور الابصار، شبلنجی، دار الکتب العلمیه، چ اوّل، ۱۴۱۸ ق، بیروت، ص ۳۲۳؛ جامع کرامات الاولیاء، ج ۲، ص ۳۱۲.
۱۱) الفصول المهمه، ص ۲۴۷؛ نور الابصار، ص ۳۲۳؛ الاتحاف بحب الاشراف، دار الکتاب الاسلامی، چ اوّل، ۱۴۲۳ ق، قم، ص ۶۱.
۱۲) الفصول المهمّه، ص ۲۴۶؛ نور الابصار، ص ۳۲۳؛ اخبار الدول و آثار الاول، قرمانی، عالم الکتب، چ اول، بی تا، بیروت، ص ۱۱۴؛ جامع کرامات الاولیاء، ج ۲، ص ۳۱۳؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص ۶۱.
۱۳) الاتحاف بحب الاشراف، ص ۶۲.
۱۴) الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، مؤسسه الرساله، چ اوّل، ۱۴۱۷ ق، بیروت، ص ۱۲۲؛ الفصول المهمّه، ص ۲۴۷؛ نور الابصار، ص ۳۲۲؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص ۱۱۴؛ جامع کرامات الاولیاء، ج ۲، ص ۳۱۱؛ نتایج الافکارالقدسیّه، سید مصطفی بن محمد العروسی مصری، جامعه الدرویشیه، بی تا، دمشق، ج ۱، ص ۸۰؛ الانوار القدسیه، شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتی، مطبعه السعاده، چ اول بی تا، قاهره، مصر، ص ۳۹؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص ۵۸.
۱۵) الصواعق المحرقه، ص ۱۲۲؛ الفصول المهمّه، ص ۲۴۶؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص ۱۱۴؛ مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، ص ۳۷۶؛ وسیله المآل، ابن کثیر حضرمی، خطی، کتابخانه آیت اللَّه مرعشی، ص ۲۱۲؛ نور الابصار، ص ۳۲۲؛ جامع کرامات الاولیاء، ج ۲، ص ۳۱۱؛ نتائج الافکار القدسیه، ج ۱، ص ۸۰؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص ۶۵؛ وسیله النجاه، محمد مبین هندی، لکنهو، چ اوّل، ۱۳۰۹ ق، هند، ص ۳۸۵.
۱۶) الفصول المهمّه، ص ۲۵۶؛ مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، ص ۱۷۸.
۱۷) الاتحاف بحب الاشراف؛ ر.ک: نور الابصار، ص ۳۲۱؛ جامع کرامات الاولیاء، ج ۲، ص ۳۱۲؛ مطالب السؤول، مؤسسه البلاغ، چ اوّل، ۱۴۱۹ ق، بیروت، ص ۸۵؛ الفصول المهمّه، صص ۲۴۴ – ۲۴۵؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص ۱۱۴.
۱۸) الفرج بعد الشده، قاضی ابو علی تنوخی، دار الکتب العلمیه، چ اوّل، بیروت، ج ۴، صص ۱۷۲ – ۱۷۳؛ مطالب السؤول، ص ۸۵.
۱۹) الفصول المهمّه، ص ۲۶۱؛ نور الابصار، خطی، کتابخانه آیت اللَّه مرعشی، ص ۳۲۳؛ مطالب السؤول، ص ۸۶؛ الکواکب الدریه، شیخ عبد الرؤف مناوی، ج ۱، ص ۲۵۶؛ مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، ص ۸۲؛ الانوار القدسیه، ص ۳۹.
۲۰) سیر اعلام النبلاء، مؤسسه الرساله، چ یازدهم، ۱۴۱۷ ق، بیروت، ج ۹، ص ۳۹۳.
۲۱) العبر، دار الکتب العلمیه بی تا، بیروت، ج ۱، ص ۲۶۶.
۲۲) تاریخ الاسلام، حوادث ۲۰۱ تا ۲۱۰، دار الکتاب العربی، چ اول، ۱۴۱۱ ق، بیروت، ص ۲۷۲.
۲۳) شذرات الذهب، دار ابن کثیر، چ اوّل، ۱۴۰۶ ق، دمشق، ج ۳، ص ۱۴.
۲۴) تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، دار الفکر، چ اوّل، ۱۴۰۴ ق، بیروت، ج ۷، ص ۳۳۹.
۲۵) سیر اعلام النبلاء، ج ۱۴، ص ۳۶۵ و ۳۷۷.
۲۶) سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، صص ۲۸۰ – ۲۸۲.
۲۷) کتاب الثقات، ابن حبان بستی، دار الفکر، چ اوّل، ۱۳۹۳ ق، بیروت، ج ۸، ص ۴۵۷.
۲۸) سیر اعلام النبلاء، ج ۱۶، ص ۹۲؛ النجوم الزاهره ابن تغری، دار الکتب العلمیه، چ اوّل، ۱۴۱۳ ق، بیروت، ج ۳، ص ۳۴۲؛ الوافی بالوفیات، صفدی، النشر الاسلامیه، ج اوّل، ۱۳۸۱ ق، آلمان، ج ۲، ص ۳۱۷؛ الطبقات الشافعیه، سُبْکی، دار احیاء الکتب العربیه، بی تا، بیروت، ج ۳، ص ۱۳۱؛ الانساب، سمعانی، دار الکتب العلمیه، چ اوّل، ۱۴۰۸ ق، بیروت، ج ۲، ص ۲۰۹.
ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره۹۷