ما را رها کنید در این رنج بیحساب
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب
عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهی برون آب
حالی، نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت، پس از شباب
از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد
کی می توان رسید به دریا از این سراب
هرچه فرا گرفتم و هرچه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز، فصل جوانی بهوش باش
در پیری، از تو هیچ نیاید به غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد میکنند
در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر
پنهان نمودهایم، چو پیری پس خضاب
دم در نی آر و دفتر بیهوده پاره کن
تا کی کلام بیهُده، گفتار ناصواب
روح الله موسوی خمینی