مطالعات تجربی و آزمایشهایی که صورت گرفته نشان داده که تلویزیون میتواند هم روی جسم و هم روی ذهن و مهارتهای شناختی و جنبههای عاطفی کودکان تاثیر بگذارد.
شما هم اگر کمی در خانواده خود یا اطرافیانتان دقت کرده باشید، حتما متوجه شدهاید که چند سالی است جایگاه تلویزیون پررنگتر از قبل شده و با مشغول شدن هر کدام از افراد خانواده به کارهای خویش، این تلویزیون است که معمولا خلاء ارتباطی موجود را پر کرده و آنهایی را که وقت آزاد بیشتری برای در خانه ماندن دارند، سرگرم میکند. یکی از این گروهها، کودکان هستند که خواسته یا ناخواسته، زمان زیادی از روزشان صرف دیدن برنامههای تلویزیونی میشود. اینکه این مسئله چقدر خوب است یا بد، چه تاثیرهایی بر جسم و روان کودک خواهد داشت، وظیفه خانوادهها و برنامهسازان چیست و بسیاری سوالات دیگر، مسائلی هستند که با توجه به وضعیت جدید باید برای آنها پاسخی پیدا کرد.
برای یافتن پاسخ این سوالها سراغ دکتر علیرضا رحیمی، دکترای تعلیم و تربیت و مدیر موسسه مطالعاتی نهجالبلاغه رفتیم که تجربیات، مطالعات و پژوهشهای زیادی در این زمینه دارند. ایشان مدیر پروژه دین، رسانه و کودک هستند و تاکنون چند جلد کتاب در حوزه تربیت کودک منتشر کردند و از نزدیک با فضای رسانه و کودکان آشنا میباشند.
در این سالها میبینیم بیشتر وقت بچهها در خانه و پای برنامههای تلویزیون میگذرد، با توجه به این مسئله، هشدارهای زیادی درباره تاثیر نامطلوب تماشای زیاد برنامههای تلویزیونی از طرف کارشناسان داده میشود. این تاثیرهای نامطلوب به طور دقیقتر چیست؟
مطالعات تجربی و آزمایشهایی که صورت گرفته نشان داده که تلویزیون میتواند هم روی جسم و هم روی ذهن و مهارتهای شناختی و جنبههای عاطفی کودکان تاثیر بگذارد. آنچه میبینیم این است که به وضوح روی تحرک بچهها تاثیر گذاشته و آنها را تنبل کرده که مشکلات قلب و عروقی را در پی خواهد داشت و همچنین اینکه روی معاشرت و ارتباط آنها با دیگران تاثیر گذاشته است.
آیا مرکزی داریم که مطالعاتی در این زمینه انجام داده باشد؟
در همه جای دنیا چنین بررسیهایی صورت میگیرد، به عنوان مثال در آمریکا بنیاد خانواده کایزر خیلی روی این موضوع کار کرده و نمونههای تجربی زیادی را بررسی کرده است مثلا اینکه آگهیهای تلویزیونی چه تاثیری روی بچهها دارد، ولی در ایران اصلا چنین مطالعاتی نداریم چون کسی حاضر نیست برای این مسائل هزینه کند و ببیند تاثیر واقعی تلویزیون روی مهارتهای توجه، تمرکز، تصمیمگیری و سایر مهارتها چیست.
پس با خلائی که در این زمینه در کشورمان وجود دارد شاید فعلا باید به نتایجی که دیگران به دست آوردهاند رجوع کرد. آنها در این زمینه به چه نتایجی رسیدهاند؟
آنچه در سطح جهانی خانوادهها را نگران کرده، آماری است که منتشر میشود، مثلا اینکه در یک روز معمولی ۶۱ درصد از بچههای زیر ۲ سال از رسانههایی که صفحه نمایشی دارند استفاده میکنند یا اینکه نزدیک نیمی از کودکان نوپا وقتشان پای تلویزیون صرف میشود. همه اینها نشاندهنده وضعیت جدیدی است که درباره کودکان ایجاد شده و باید به فکر آنها بود.
و انتشار این آمار نگرانکننده به خاموش کردن تلویزیونها منجر میشود؟
خیر. چون اگر نگران میشدند مسیر دیگری را در پیش میگرفتند. اتفاقا من معتقدم باید خانوادهها را نگران کرد و الان هیچ کس نگران نیست. الان میبینیم که چه در کشورهای دیگر و چه در ایران، تلویزیون به یک ابزار سرگرم کردن کودکان تبدیل شده و خانوادهها برای رها شدن از بچهها، ساعتها آنها را پای برنامههای تلویزیونی مینشانند و اصلا کاری به آنچه به فرزندشان انتقال داده میشود ندارند.
یعنی اطمینان کامل به برنامههای تلویزیونی؟
بله. اطمینان کامل و نادرست! متاسفانه بعضی خانوادهها اصلا به مقوله تربیت توجه نمیکنند. بیش از هر چیزی به این فکر میکنند که فرزندشان چه لباسی بپوشد یا چه غذایی بخورد، اما به این فکر نمیکنند که چیزی که روح و روان فرزندشان را تغذیه میکند از چه کیفیتی برخوردار است. کاش پدر و مادرها بهاندازه اینکه روی مارک خوراکیها دقت دارند که مثلا چه نوع بستنی را بخرند یا نخرند، به این هم دقت میکردند که فردی که روبهروی فرزندشان در قاب تلویزیون است چه کارهایی میکند و چه چیزهایی میگوید. آنها با این تصور که تلویزیون امن است، فرزندشان را با انواع عموها و خالهها و عروسکها و انیمیشنها تنها میگذارند در حالی که اینطور نیست و باید برنامههای مختلف را رصد کنند و بر آنها نظارت داشته باشند.
در این میان نقش سازندههای برنامههای تلویزیونی هم خیلی پررنگ به نظر میرسد؟
همین طور است. در کنار آگاه کردن خانوادهها و حساس کردن آنها، یکی از مهمترین کارهایی که باید صورت بگیرد هشدار دادن به سازندههاست که البته گوششان زیاد بدهکار نیست. برنامهسازی برای تلویزیون و به ویژه در بخش کودکان باید بر مبنای یک اصولی باشد نه اینکه شبکهها و برنامههای مختلف هر کدام ساز خودشان را بزنند.
برنامهسازی برای کودکان و نوجوانان باید یک فعالیت کاملا تربیتی و آموزشی تلقی شود و مانند آموزش و پرورش برای آن سند تهیه شود؛ یعنی همان طور که یک معلم وقتی میرود سر کلاس میداند که باید در چارچوب یک برنامه درسی کار کند و شیوه ارائه و محتوای مطلب و نوع بیانش بر اساس یک سند تنظیم شده است و برای انجام این کار دوره میبیند، مجریها هم باید دوره ببینند و برنامه داشته باشند نه اینکه صرفا کسانی باشند که بیایند جک بگویند و حرفهای بامزه بزنند.
پس باید یک مدیریت منسجم و قوی وجود داشته باشد؟
بله. در این سالها سیاستهای مدیریتی غلطی پیش گرفته شده و روز به روز هم وضع بدتر شده است. جدیدا به خاطر بیپولی برنامهها مجبور شدهاند اسپانسر بگیرند که روی مسائل محتوایی هم تاثیرگذار است. برنامههای نامناسبی که به اسم آنها ساخته میشود یا همین تبلیغاتی که به طور ضمنی و غیرمستقیم و در بین برنامهها به خورد بچهها داده میشود به نوعی کودکآزاری و تجاوز به حقوق کودکان است.
شما تا اینجا به تاثیرهای منفی که تلویزیون میتواند داشته باشد اشاره کردید، در چه صورتی برنامههای تلویزیون برای کودکان میتوانند در جهت مثبت و سازنده ایفای نقش کنند؟
هر برنامهای که از تلویزیون پخش میشود موجب یادگیری میشود؛ یا خوب یا بد. به هر حال آموزشی است که صورت میگیرد و میتواند در جهت منفی یا مثبت باشد. توصیهها و راهکارها این گونه است که اگر میخواهیم برنامهای یادگیری نافع داشته باشد و باعث تربیت در جهت مثبت شود، باید اصول را رعایت کنیم و بعد میتوان از آن به عنوان یک ابزار تربیتی استفاده کرد در غیر این صورت اگر طبق برنامه پیش نرود و باری به هر جهت باشد، میتواند کارکردهای منفی آن بسیار بیشتر از آثار مفیدش باشد.
در سالهای گذشته این روند چطور بوده است؟
در دورههای گذشته به مراتب وضعیت بهتر از الان بوده است. مثلا برنامههایی مانند خانه مادربزرگه، مدرسه موشها، بچهها مواظب باشید، کلاه قرمزی سری اول، بستنیها و… برنامههایی بود که به نسبت زمان خودشان خوب بودند هرچند ایرادهایی هم داشتند؛ اما تقریبا از ۱۰ سال پیش به این طرف برنامههای کودک دچار افت وحشتناکی شدهاند که تابع سیاستهای غلط صدا و سیما بوده است.
منظورتان از سیاستهای غلط چیست؟
اینکه افرادی را وارد کار کردهاند که نه رسانه را میشناختهاند و نه کودک را، ضمن این که در سیاستهایشان تداوم نداشتهاند و مدام افراد را عوض کردهاند. ما در این سالها هیچ کاری نکردهایم در حالی که در کشورهای دیگر برای ساخت یک برنامه مطالعات زیادی انجام میدهند. الان هیچ کدام از برنامههایی که پیش از این ساخته شده بود و مفید بودند را نداریم و هر شبکهای را که عوض کنیم میبینیم همه برنامهها شکل هم شدهاند و یک خاله یا عمو یا با همکار و عروسکشان یا با بچههایی که به صورت منفعل یکجا نشستهاند صحبت میکنند.
به نظر میرسد در حال حاضر بعضی از حرفها و شوخیهای برنامههایی که برای کودکان ساخته میشود را هم فقط بزرگترها میتوانند درک کنند.
یکی از حرفهای اشتباهی که زده میشود این است که میگویند این برنامه، برنامه خانواده است و مجریها میروند در بین برنامه در مراکز خیریه و سایر مراکز کارهایی که مربوط به بزرگسالان است را انجام میدهند. اینها بازاریابی ناشیانه است. برنامه کودک کاملا باید برنامه کودکان باشد و زبان آنها را داشته باشد. مشکل اینجاست که برنامهسازان کودک ما مخاطب را گم کردهاند و در حالی که میتوان از تلویزیون به عنوان یک فرصت مناسب آموزشی استفاده کرد، به این راحتی از آن غفلت میشود.
وارد شدن کارشناسان آموزشی به فضای ساختن این برنامهها میتواند این مشکلات را حل کند؟
در حال حاضر در برنامهها کارشناس کودک هم حضور دارد، ولی کارشناسانی که از سطح تحصیلات، تخصص و تجربه کافی در این زمینه برخوردار نیستند، بلکه صرف این که سازندگان اسم آنها را بیاورند و بگویند ما از نظر کارشناس هم استفاده کردهایم همکاریهای کوچکی در تولید برنامهها دارند.
به نظرتان چه کار باید کرد؟
کسانی که قرار است برای بچهها برنامه بسازند باید به چند نکته توجه کنند، یکی اینکه هر یاد دادنی تربیت کردن نیست و باید رسانهای تربیتی و رسانهای عقلانی محقق شود. رسانه عقلانی هم رسانهای است که هدف اساسی و جهتگیری آن به روش قوه تعقل آدمی است و نیز هدف و ابزار برنامه آن عقلانی است. ما خودمان کاری را شروع کردیم و با برنامهسازها جلسات گفتگو و مباحثهای داشتیم، ولی هنوز نتوانستهایم به صحن تاثیرگذاری حضور پیدا کنیم و در تلاشیم به این کار جنبه رسمیتری بدهیم تا هم روی صدا و سیما اثر بگذارد و هم با مشارکت تولیدکنندگان برنامههای کودک، برنامههای بهتری برای بچهها ساخته شود. برنامهسازی برای کودکان کار پیچیدهای است و کسانی که راهشان به تلویزیون باز میشود باید هم در حوزه تربیت و هم در حوزه رسانه تخصص کافی داشته باشند در غیر این صورت روز به روز اوضاع بدتر میشود و حتی میتواند به دلسردی بچهها از همین برنامههای تلویزیونی و رو آوردن آنها به برنامههای بزرگسالها منجر شود که عواقب خاص خودش را دارد.
دخت ایران