بقلم حجت الاسلام و المسلمین عباس جعفری فراهانی
در قسمت های قبلی این سری مقالات، به مباحثی هم چون شخصیت محمدبن عبدالوهاب، آراء و افکار او، الگوگیری از ابن تیمیه و اندیشه های او، کتاب ها و نوشته جات و مسافرت هایش، تفاوت محیط زندگی ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و… آشنا شدیم. اینک توجه علاقه مندان را به پی گیری مباحث جلب میکنم
استعمارگران و جهان اسلام
استعمار (۱) در لغت به معنى آبادانى کردن، آبادانى خواستن] و در اصطلاح [تسلّط مملکتى قوى بر مملکتى ضعیف به قصد استفاده از منابع طبیعى و نیروى انسانى آن با تظاهر به منظور آبادى و رهبرى مردم آن به سوى ترّقى است. (۲)
در قرآن کلمه استعمار به مفهوم لغوى اش به کار رفته و بر جنبه مثبت واژه تکیه شده است. (۳)
از دیدگاه نظریه پردازان غربى، استعمار به شکل هاى مختلف تفسیر شده است;
فرحت عباس مى گوید:
«… أمر اشغال سرزمین یک قوم معین از طرف قومى دیگر، بدون رضاى او و بهره کشى از آن سرزمین به نفع خود». (۴)
کلر مى نویسد:
«Colonization یا استعمار از ترکیب دو عامل به وجود مى آید: یکى حرکت دسته جمعى یک عده از افراد، و دیگرى بسط قدرت سیاسى کشور متبوع آن افراد در محل مورد سکونت». (۵)
با توجه به تعریف هاى مختلف مى توان گفت: «استعمار رژیم سیاسى واقتصادى است که در یک سرزمین یا کشور، از طرف یک یا چند دولت خارجى برقرار مى شود و از این رهگذر، دولت خارجى، نظامى را در آن سرزمین مستقر مى سازند که بدون رضایت مردم از خارج بر آنان تحمیل شده، هدف اصلى آن تأمین منافع خارجیان و عمّال آنان است». (۶)
پیدایش استعمار، به شکل شناخته شده امروزى اش به قرن شانزدهم و عصر ماشینى شدن کشورهاى اروپایى بر مى گردد که نیاز آنان به بازار فروش نیز یافتن راه تأمین مواد خام ارزان، مطرح شده بود. استعمارگران براى توسعه نفوذ خود و به بهانه آبادانى سرزمین هاى دیگر از قلمرو کشورشان خارج شدند و به چپاول و غارت و تصرف کشورهاى دیگر همت گماشتند. آنان مدعى بودند که طلیعه داران آبادانى و عمران (۷) در متصرفات خود هستند و لذا کشورگشایى، اشغال و تصرف سرزمین هاى دیگران را استعمار نامیدند. این تهاجم، غارت گرى، انهدام ثروت هاى بومى و در یک کلام، سلطه نامشروع و استعمارگرایانه را اقدامات دل سوزانه اى، ابتدا در جهت ایجاد تمدن و بعدها به منظور توسعه و پیشرفت در زمینه هاى مختلف قلم داد کردند.(۸)
پس از روشن شدن تعریف لغوى و اصطلاحى استعمار و تاریخچه اجمالى آن با دقت در قرآن با واژه استکبار مواجه مى شویم که از ماده «کِبر» به معنى تکبّر و خود بزرگ بینی مى باشد، و بیشتر در میان مسلمانان به معنى اصطلاحى آن، یعنى نظام سلطه جهانى که کفّار خواستار حکومت و تسلط بر مسلمانان مى باشند، بکار رفته است، در حالی که قرآن کریم و پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) هرگز این سلطه را نپذیرفته است. (۹)
اصولا جریان «ایمان»، «کبر» و «کُفر» از اولین روزهاى زندگى اجتماعى انسان ها (خلقت جهان) همواره به عنوان جریان های متضاد و درگیر وجود داشتهاند و قرآن کریم با نقل داستان هاى پیامبران گذشته، مؤمنان را وادار و تشویق به شناخت کفر و استکبار و روحیات و صفات کافران مى کند، تا مبادا گرفتار آن شده و از جبهه حق (خدا و نور دین) دور شوند. (۱۰)
استعمار و شیوه ها
استعمار که بهتر است به جاى آن از واژه استکبار استفاده کنیم، براى سلطه پیدا کردن بر جهان به ویژه جهان اسلام، با هدف به دست آوردن منافع مادى و معنوى خود از شیوه هاى مختلف فرهنگى ـ نظامى ـ سیاسى و اقتصادى استفاده مى کنند و البته با موانع بسیارى هم روبرو مى شود که براى مقابله با آن ها با روش ها و سیاست هاى پیچیده اى سعى مى کند، نفوذ و سلطه خودش را بر کشورهاى دیگر و به ویژه جهان اسلام و کشورهاى اسلامى عملى نماید، از جمله موانع استکبار در کشورهاى اسلامى مسئله ملیّت، زبان، نژاد، فرهنگ و مذهب مى باشد. از بین موانع، مسئله فرهنگ و مذهب (اسلام و تشیّع) به عنوان سدّ محکمى در برابر اهداف استعمار و استکبارى خودنمایى مى کند.
نماینده استعمارگر پیر انگلستان در مجلس عوام در حالى که قرآن را در دست داشت گفت:
«اروپا باید بداند، تا وقتى که این کتاب ]قرآن[ راهنما و مورد عمل مسلمانان است، هرگز امکان ندارد که پایه هاى سیاست استعمارى ما در آن سرزمین ها مستقرّ گردد!». (۱۱)
روح حاکم بر تعالیم قرآن و اسلام در مبارزه با دشمنان (استعمارگران و استکبار جهانى) طورى است که اگر مسلمانان به آن ها عمل نمایند، هرگز دشمنان نمى توانند به اهداف خود نایل شوند، چرا که اسلام با استعمار، استثمار، سلطه طلبى، ظلم و ستم از ناحیه هر کسى باشد به شدت مبارزه نموده و مؤمنان را به آن فرا مى خواند و مى گوید، باید عدالت در انواع آن در میان انسان ها (مسلمانان و غیر مسلمانان) حکم فرما گردد و مستضعفان با آزادى کامل در روى زمین زندگى نموده و زورمداران و مستکبران نباید اذیت و آزارى به آن ها روا دارند.
اسلام با طرح شعار توحید و ایمان، عزّت و شوکت، صفا و صمیمیت، قدرت و عظمت، تقوى و انسانیّت، با همه امتیازات و نشانه هاى شرک و گمراهى و ظلم و ستم به مبارزه برخواسته است. (۱۲)
یکى از شیوه ها و تاکتیک هاى استعمارگران براى سلطه بر کشورهاى دیگر، مسئله هجوم نظامى و لشکرکشى با تکیه بر سلاح ها و تجهیزات پیشرفته مى باشد که در تاریخ قدیم و جدید نمونه هاى فراوانى را سراغ داریم مانند جنگ هاى صلیبى (۱۳) مسیحیان با مسلمانان، جنگ هاى جهانى، اشغال کشورهاى هند و پاکستان، عراق، ایران، الجزایر افغانستان، کشورهاى آفریقایى، ویتنام، کوبا، ژاپن و… (۱۴) و در صورتی که از راه نظامى موفق نشوند از شیوه غیر مستقیم با اعزام مستشاران نظامى ـ سیاسى و فرهنگى به عنوان مستشرق و… و با شناسایى افراد بومى هوادار قدرت هاى خارجى، راه هاى سلطه جویى و نفوذ استعمارى خودشان را فراهم مى کنند. ایجاد اختلافات مرزى بین کشورها (اساساً مرزبندى کشورها طبق نقشه هاى استعمارى تنظیم شدهاند) و اقوام مختلف با اعتقادات گوناگون ساکن در اطراف مرزها که به درگیرى بین دولت ها و کشورها منجر مى شود از راه هاى دیگر نفوذ و سلطه مى باشد. منطقه حساس خاورمیانه و کشورهاى اسلامى منطقه در قرون هفده و هیجده میلادى از مراکز مهم جهان است که استعمارگران براى تسلط بر آن به انواع و اقسام شیوه ها دست زدهاند. نقش استعمارگر کهنه کار و با تجربه بریتانیا (انگلستان امروز) بیش از دیگر استعمارگران مشخص است که با استفاده از مذهب(اعتقادات دینى و اختلافات مذهبى) میان ادیان آسمانى (مسئله نژاد برتر)، و مسلمانان (شیعه و سنى) با انواع اتهامات و تضعیف مذهب توسط مذهبى ها و اختلاف افکنى به میدان آمدند و از راه هاى مختلف فرهنگى ـ سیاسى ـ اقتصادى و نظامى، موفق شدند به دو هدف عمده و اساسى در خاور میانه هم زمان با فروپاشى خلافت عثمانى دست پیدا کنند که یکى: تأسیس حزب صهیونیزم جهانى و دولت اسرائیل در فلسطین (۱۵) و دیگرى: تأسیس فرقه وهّابیان و نظام آل سعود در جزیره العرب(عربستان سعودى) مى باشد. (۱۶)
استعمار و فرقه سازى در جهان اسلام
استعمار انگلستان، براى رسیدن به اهداف خودش در خاورمیانه از قدیم، کارشناسان و مأموران زیرکى را به منظور یافتن راه هاى مناسب و دست یابى به اهداف به منطقه اعزام کرد که«لُرد کروزن» «ادوارد براون»، «دالگورکى»، «لُورنس»، «فیلیب حِتّى»، «هَرى سِنت فیلبى»، «هِمفر/ همفرى» و… نمونه هاى آن هستند.
روشن است که استعمارگران غربى با توجه به تعالیم اسلام که هرگونه سلطه پذیرى را از بیگانگان بر مسلمانان نفى مى کند و راه هاى دیگر را هم تجربه و سودى نبردند، تصمیم به ایجاد اختلاف و دو دستگى بر پایه مذهب و مسائل دینى و فرقه سازى گرفتند تا به این وسیله بتوانند به اهداف خود نایل شوند. یکى از راه هاى رسیدن به اهداف استعمارى در جهان اسلام، دامن زدن به اختلافات بین شیعه و سنى و گرایش هاى مختلفى کلامى ـ فقهى(۱۷)که در بین پیروان هر کدام از دو گروه بزرگ اسلامى وجود دارد، بود. زیرا اختلاف آن ها، زمینه مناسبى را براى ایجاد درگیرى هاى مذهبى و فاصله گرفتن از دستورات أساسى تعالیم اسلامى مى باشد و از این راه مى توان این دو طایفه بزرگ اسلامى را به خود مشغول نمود تا باعث تضعیف نیروهاى خود شوند و به دست خود تا پاى مرگ به جنگ و خون ریزى بپردازند. تهمت ـ افترا ـ خروج از اسلام ـ بدعت گذار و… نمونه هایى از عملکرد هر کدام بر ضد دیگرى مى باشد، استعمارگران نیروهاى خود را با هدف جاسوسى و… با انواع و اقسام توانى ها، از قبیل، دانا بودن به زبان و آداب و رسوم مردم مسلمان(شیعه یا سنّى) روانه مناطق و سرزمین هاى اسلامى مى کردند. (۱۸)
شیخ طنطاوى مصرى(م۱۹۴۰ م) ملاقات خود با «ادوارد براون» را شرح داده و مى گوید:
«در سال ۱۹۰۰ و ۱۹۱۰ م در مصر با او ملاقات کردم. وى به خوبى زبانهاى عربى، ترکى، فارسى و لغات دیگر را مى دانست و مى گفت: دولت انگلستان مرا مأمور کرد تا در این موضوع تحقیق کنم که آیا اتحاد و ائتلاف شیعه و سنّى امکان پذیر است یا نه؟ و من براى انجام این مأموریت به ترکیه رفتم و مدتى در میان مردم آن سرزمین به سر بردم و سپس به ایران رفتم و با ایرانیان معاشرت کردم و…». (۱۹)
نمونه هاى اختلاف انگیزى مأموران جاسوسان بیگانه در بین مسلمانان زیاد مى باشد، مواردى که به درگیرى، خون ریزى و… منجرّ شده و در بسیارى از موارد از تعصّب بى جا و جهل مردم مسلمان نیز استفاده شده است. در دوره حاکمیت عثمانى ها در آناطولى و صفویان، زندیه، افشاریه و قاجاریه در ایران، بیگانگان بهره ها و استفاده هاى فراوانى از اختلاف انگیزى بین شیعه و سنّى به دست آوردند، کاربه جایى رسید که دولت عثمانى و مردم ترک، در ایران، به عنوان کشور و دولت مخالف اسلام و اهل بیت”علیهم السلام” و شیعیان ایران و دولت صفویان در آناطولى به عنوان گروه غیر مسلمان و رافضى تکفیر مى شدند و درگیرى و جنگ هر کدام با دیگرى به عنوان «جهاد در راه خدا»! قلم داد مى شد.
نقشه دشمنان در این باره (اختلاف بین ترکان عثمانى و صفویان ایران) تاجایى مى رسد که دولت ایران براى مبارزه و نابودى دولت عثمانى مسلمان! حاضر مى شود با کفّار و دشمنان واقعى دین اسلام یعنى اروپائیان متحد شوند. (۲۰)
فرقه سازى در جهان اسلام، از نقشه هاى قطعى استعمارگران بوده و هست.
یکى از راه هاى فرقه سازى دشمنان، طرح مسئله ناسیونالیسم(قومیت گرایى) در میان مسلمانان به ویژه عرب زبانان براى کسب استقلال از امپراتورى عثمانى بود که استعمار از آن به صورت ابرازى استفاده کرد. ابتدا با حضور نظامى خود و اشغال سرزمین هاى عربى و تشویق آن ها به منظور کسب استقلال و وعده بهره مندى از حمایت مالى و نظامى غرب تحقق پیدا مى کرد. جداسازى کشورها در واقع به جداسازى اعتقادى ـ مذهبى از طریق تأسیس و تشکیل فرقه هاى جدید توسط افراد مستعدّ شناخته شده انجامید.
جان گولیک (John Gulic) مى نویسد:
«نکته مهم این است که پس از تأسیس فرقه ها (که نوعى برش عمقى جامعهاند و امکان وحدت ملى را از آن مى گیرند) در قالب و شکل اعتقادى (فکرى ـ فرهنگى) بوجود مى آیند و به سرعت هویت سیاسى خود را نشان مى دهند، مانند فرقه بهایى ها (۲۱) در ایران، فرقه قادیانى ها (۲۲) در شبه قاره هند، فرقه سنوسى ها (۲۳) در لیبى (آفریقا)، فرقه شیخیّه (۲۴) در عراق و وهّابى ها در جزیره العرب». (۲۵)
دورنمایى از مبارزه غرب مسیحى با شرقِ اسلامى
جهت روشن تر شدن بیشتر بحث و نتیجه گیرى آسان تر، دورنمایى از مبارزه غرب مسیحى با شرق اسلامى را یاد آورى مى شویم:
کفّار اروپائی و غرب نسبت به شرق، به ویژه جهان اسلام از گذشته هاى دور به عنوان رقیب نگاه مى کردند و این نگاه و توجّه پس از ظهور اسلام در قرن هفتم میلادى چون به طور جدّى، ماهیت وجودى آن ها را نشانه گرفت، عمیق تر شد و در مراحلى مختلف با شیوه ها و شکل هاى گوناگون عکس العمل نشان داد.
مهم ترین حوادث جهان پس از ظهور اسلام و عکس العمل هاى غرب به شرح زیر است:
مرحله اول: گسترش و نفوذ اسلام تا قلب اروپاى مسیحى
ـ در سال ۵۰ هـ. / ۶۷۰ م، مسلمانان، پس از فتح قبرس به شمال آفریقا لشکر کشیدند.
ـ در سال ۷۵ هـ. / ۶۹۴ م، مسلمانان، به ارمنستان حمله کردند.
ـ در سال ۱۰۲ هـ. / ۷۲۰ م، مسلمانان، وارد فرانسه شدند.
ـ در سال ۲۳۲ هـ. / ۸۴۶ م، مسلمانان، رم را تسخیر نمودند.
ـ در سال ۲۶۵ هـ. / ۸۷۸ م، مسلمانان، سیسیل را متصرف شدند.
روشن است که رمز اصلى پیروزى مسلمانان و شکست دشمنانان اولاً ضعف و سستى مسیحیان و بى عدالتى شاهان اروپایى و ثانیاً انگیزه هاى معنوى، اخلاص مسلمانان عدالت خواهانه قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود. (۲۶)
مرحله دوم: تهاجم غرب به شرق (اسلام) و جنگهاى صلیبى
ـ در سال ۴۹۰ هـ / ۱۰۹۶ م، نخستین جنگ صلیبى شروع شد که سه سال طول کشید.
ـ در سال ۴۹۳ هـ / ۱۰۹۹ م، صلیبیون بیت المقدّس را تصرف کردند.
ـ در سال ۵۸۳ هـ / ۱۱۸۷ م، «صلاح الدین ایوبى»(۲۷) بیت المقدس را آزاد کرد.
ـ در سال ۶۲۶ هـ / ۱۲۲۸ م، صلیبى ها به رهبرى «فرد ریک» علیه مسلمانان هجوم آوردند.
ـ در سال ۶۴۶ هـ / ۱۲۴۸ م، مرحله هفتم جنگهاى صلیبى به رهبرى «لوئى نهم» ادامه یافت.
ـ در سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۷۰ م، مرحله پایانى جنگهاى صلیبى بین غرب و شرق (مسلمانان) خاتمه یافت.
در این جنگ هاى دویست ساله، اروپا مسیحى با تمام تلاش سعى کرد، حضور اسلام را در غرب بشکند و یا محدود کند ولى به طور کامل نتوانست موفق شود. در این جنگ ها غرب از دستاوردهاى علمى، نظامى و سیاسى مسلمانان بهره گرفت ولى دشمنى و کینه تلخ خودش را حفظ کرد. همکارى پنهان و آشکار با مغولان در تهاجم آن ها به شرق اسلامى (ایران و بغداد) نشانه دیگرى از دشمنى غرب مى باشد. (۲۸)
بدون تردید یکى از انگیزه هاى اساسى درگیرى و مبارزه غرب با جهان اسلام، به مخاطره افتادن منافع اقتصادى غرب بود. گسترش اسلام از سده هفتم میلادى و تسلط مسلمانان بر راه هاى دریایى، رونق تجارت میان اروپا و هند و نیز اروپا و شرق دور را مشکل و مختل ساخته بود. (۲۹)
با اضمحلال امپراتورى روم شرقى و باقى ماندن بیت المال در دست مسلمانان، اندیشمندان سیاسى، فرهنگى و نظامى غرب را به تفکر بازیابى و چاره جویى واداشت. این دوران که همزمان با حملات وسیع و ویران گر مغولان بر دنیاى اسلام و مسلمانان بود، و موجب ضعف، رکود و عقب ماندگى جهان اسلام شده بود، غرب گام هاى اساسى رشد و پیشرفت خود را برداشت.
ویل دورانت مى نویسد:
«مغرب زمین، جنگ هاى صلیبى را باخت، ولى در جنگ اعتقادات پیروز شد. همه جنگ آوران مسیحى از اَرض موعود بیرون رانده شدند. اما مسلمانان که پیروزى دیر آمده خونشان را مکیده بود و مغولان دیارشان را به ویرانى کشیده بودند، به نوبه خود به دوران تاریک نادانى و ندارى افتادند. در صورتى که مغرب شکست خورده که از کوشش هاى مداوم تجربه آموخته و شکست ها را از یاد برده بود، عطش علم و علاقه به ترقى را از دشمنان ]مسلمانان[ فرا گرفت. کلیساهاى جامع ساخت که سر برابر مى سود. میدان هاى عقل را پیمودن گرفت…. و با سربلندى به دوران رنسانس قدم نهاد». (۳۰)
مرحله سوم: هجوم مجدّد شرق
مسلمانان در یک حرکت تهاجمى (برخلاف نظر ویل دورانت) با فتح قسطنطنیه، به دست سلطان محمد فاتح در سال ۸۵۷ هـ. / ۱۴۵۳ م تشکیل امپراتورى بزرگ عثمانى با فتوحات جدید (آتن، مجارستان و…) خواب را از چشم اروپائیان گرفتند. (۳۱)
در طول همین قرون (دهم و یازدهم هجرى / هفده و هیجدهم میلادى) سه قدرت بزرگ مسلمان: عثمانى، صفویه و گورکانىِ هند به جاى اتحاد و مقاومت در برابر غرب، تمام تلاش خود را صرف درگیریهاى کم ارزش مانند اختلاف قومى (ملیّت خواهى)، اعتقادى و… نمودند و استعمارگران غربى از فرصت استفاده، و با انواع شیوه ها به داخل مسلمانان رخنه کردند و به اضحلال و شکست شرق اسلامى از درون آن مشغول شدند مهم ترین دستاورد غرب در این مرحله، گذشتن از رنسانس و رسیدن به انقلاب صنعتى (۳۲) بود.
مرحله چهارم: هجوم نوین غرب
مرحله جدید حمله غرب مسلح به صنعت، تجهیزات جنگى، سازماندهى سیاسى و… شروع شد. در این مرحله، تنها تهاجم به خاک و زمین نیست، بلکه هدف نابودى فرهنگ، تمدن، آداب و رسوم و اعتقادات مذهبى دین اسلام(۳۳) مى باشد. یکى از ابزارهاى غرب در این دوره استفاده از کارشناسان با تجربه که از مدت ها قبل به عنوان جاسوسان به مناطق شرقى اعزام شده بودند و از کارهاى عمده آن ها شناسایى و معرفى اسلام به مسیحیان پس از بازگشت مى باشد که معمولاً به دلیل عدم قدرت و توانایى براى شناخت اسلام و یا عمدى اسلام را گونه اى دیگر معرفى مى کردند. (۳۴)
ـ در سال ۱۲۱۳ هـ / ۱۷۹۸ م، ناپلئون ابتدا مصر و سپس سوریه را فتح کرد.
ـ در سال ۱۲۴۲ هـ / ۱۸۲۶ م، روسیه به ترکهاى عثمانى در مورد صربستان اولتیماتوم داد.
ـ در سال ۱۲۴۳ هـ / ۱۸۲۷ م، روسیه، فرانسه و انگلستان، دولت عثمانى را وادار به ترک جنگ با یونان کردند.
ـ در سال ۱۲۵۷ هـ / ۱۸۴۱ م، پنج کشور بزرگ اروپایى مرزهاى دولت عثمانى را تضمین کردند.
ـ در سال ۱۳۳۲ هـ / ۱۹۱۲ م، روسیه و فرانسه و بریتانیا به امپراتورى عثمانى اعلام جنگ دادند.
و…
استعمار غرب، پس از موفقیت در فروپاشى امپراتورى بزرگ عثمانى(۳۵) جنگ جهانى اول و تقسیم بندى کردن مرزها و کشورهاى اسلامى، اختلافات مذهبى و ناسیونالیستى و… را مطرح، از تأسیس فرقه ها و نحله ها گوناگون حمایت جدّى نمود. (۳۶)
انگلستان و فرقه وهّابیان
با توجه به بحث هاى گذشته، بوضوع نقش استعمارگران به ویژه استعمار انگلستان در حمایت از تأسیس و رشد و گسترش فرقه وهّابیان نمایان است.
استعمار انگلیس توسط کارشناسان و جاسوسان خود، دنبال سلطه پیدا کردن بر مناطق استراتژیک و حساس خاورمیانه مانند خلیج فارس، عراق، ایران و… بود، به ویژه مسئله کمپانى هند شرقى و راه هاى ارتباطى دریایى و خشکى آسیا با اروپا براى او مهم بود. از طرفى خطر نفوذ قدرت هاى دیگر مانند روسیه، آلمان و… نیز براى او پنهان نبود. لذا دنبال تقویت و تثبیت قدرت نظامى و سیاسى خود در منطقه بود.
یکى از راه هاى این مسئله، حمایت از دولت ها و جمعیت هایى بود که اولاً با حاکمیت عثمانى مخالف باشند و ثانیاً از اعتقادات مذهبى ویژه اى مانند: جمود، خشکى، خیره سرى و تعصب نژادى برخوردار باشند.
این ویژگى ها و خصوصیات در قبایل بومى ساکن در مناطق نجد(عُینیه، دِرعیه، حُریملاء و…) وجود داشت، فقط مى بایست منتظر فردى باشند که با ادعاى اصلاح گرى و دعوت مردم به توحید و اسلام سَلف صالح! رهبرى مردم را به دست گیرد و آن فرد «محمد بن عبدالوهاب نجدى (۳۷)» بود.
استعمار انگلیس در جزیره العرب
دولت انگلستان براى جلوگیرى از پیشرفت سریع آلمان، در منطقه که تا عراق و خلیج فارس پیش آمده بود و راه هند را به خطر مى انداخت، تصمیم گرفت براى حفظ منافع خود از شیوخ منطقه خلیج فارس حمایت نماید.
«لُرد کرزن»، نایب السلطنه انگلیس در مستعمرات هند، در سال ۱۳۲۱ هـ. / ۱۹۰۳ م به خلیج فارس آمد و شیخ نشین کویت و دیگر شیخ نشینهاى منطقه خلیج فارس را تحت الحمایه دولت انگلستان درآورد و راه دریایى خلیج فارس و دریاى عمان را برروى آلمان و سایر دول اروپایى بست. (۳۸)
دولت انگلستان با حل اختلافات خود با روسیه و فرانسه، پس از تقسیم فعالیت سیاسى در ایران و سایر کشورها بین خودشان، براى راهاندازى پایگاه مطمئن در کشورهاى عربى، به دنبال سیاست هاى (۳۹) استعمارى خود از طرفى، دفتر اتحاد اسلام (پایان اسلامیزم) را در لندن تأسیس نمود و از طرف دیگر شریف حسین، پادشاه حجاز را به وسیله «کُلُنِل لُورنس» (۴۰) فریب داد و او را تحریک نمود تا به فکر تأسیس دولت متحد اسلامى و اتحاد اسلام و عرب بیافتد و با بهانه هاى ناسیونالیستى، کشورها را درگیر و بهره هاى خودش را در چپاول ثروت هاى منطقه و جلوگیرى از رشد و توسعه جهان اسلام عملى نماید. پس از مقاومت آلمان در برابر سیاست هاى انگلستان، جنگ جهانى اول را راهاندازى کردند که نتیجه آن شکست آلمان و خلافت عثمانى، تکه تکه کردن جهان اسلام و به قدرت رسیدن پادشاهان و دولت هاى وابسته و یا دست نشانده بیگانگان و تأسیس و حمایت فرقه هاى تفرقه انگیز مانند وهابیت و قتل و کشتار مسلمانان به دست خودشان، و سیادت و ریاست کشور انگلستان در منطقه خلیج فارس بود. (۴۱)
اتحاد تاریخى امام الدعوه و امام السیف!
در سال ۱۱۵۷ هـ / ۱۷۴۴ م بین «محمد بن عبدالوهاب» و حاکم منطقه نجد، امیر «محمد بن سعود» (۴۲) پیمان و اتحادى برقرار شد که به موجب آن، امیر سعودى از سوى خود و اعقاب خود، پشتیبانى و حمایت از شیخ محمد به عنوان امام الدعوه و پیشواى مذهبى را متعهد مى شدند و متقابلاً شیخ محمد و اعقاب او نیز متعهد گردیدند تا خود و اولادش پیوسته راهنما و مدافع و یاور امیران سعودى به عنوان رهبران سیاسى و امام السیف باشند. (۴۳)
محمد بن عبدالوهاب در سایه حمایت و پشتیبانى آل سعود، مشغول تدریس و تبلیغ و نشر و گسترش آراء و پندارهاى خودش که دعوت به توحید خالص و سنت سلف صالح! بود، گردید. گروه گروه، افراد مختلف شهر دِرعیّه و مناطق دیگر به اطراف او جمع شدند و تعالیمش را فرا گرفتند و نامه هاى مختلفى براى جذب و هدایت قبایل و مناطق دیگر در جزیره العرب و خارج آن تهیه و ارسال شد. (۴۴)
علما و مردم مناطق مختلف با شنیدن و دیدن تعالیم جدید محمدبن عبدالوهاب، بعضى طرف دار مى شدند و بعضى آن ها را به مسخره مى گرفتند. از مهم ترین شخصیت هایى که به مخالفت با آراء او برخاستند، مى توان از: ابن اسماعیل، عبدالله المویسى، ابن عبید، ابن یحیى، ابن سحیم، مربد بن احمد، محمد بن فیروز، سلیمان بن عبدالوهاب و …. نام برد. (۴۵)
محمد بن سعود نیز از وجود محمدبن عبدالوهاب و آراء او براى دست اندازى به شهرهاى همسایه و مناطق دیگر و گسترش مناطق تحت نفوذ خود، استفاده مى کرد و محمدبن عبدالوهاب نیز تا پایان عمر بر این پیمان باقى ماند و به حمایت از آل سعود پرداخت و فتواى جهاد با مخالفان را صادر و پایه هاى سلطنت و قدرت آل سعود را استوار نمود، حتى در بعضى از جنگ ها، شخصاً سلاح به دست مى گرفت و شرکت مى کرد و بالأخره در سال ۱۲۰۶ هجرى پس از ایجاد اختلاف، بدعت گذارى و قتل و خون ریزى و غارت اموال و… توسط طرف دارانش وفات نمود. (۴۶)
تاکنون همواره اولاد و اعقاب او در حجاز، در سمت مفتى از عمل کرد سعودیان حمایت مى کنند.
تا سال قبل، شیخ عبدالعزیز بن عبدالله معروف به «بن باز» ریاست فقهى(مفتى) دربار سعودى را عهده دار بود. او در سال ۱۳۳۰ هـ.ق در شهر ریاض متولد و پس از مدتى نابینا شد. علوم دینى، حدیثى و فقهى را نزد «شیخ محمد ابراهیم بن عبداللطیف آل الشیخ» فرا گرفت و مشغول خدمت در دربار سعودی ها گردید. تألیفات او در زمینه هاى گوناگون حدیث، قرآن، فقه و تاریخ مى باشد و هم چنین فتاواى زیادى از طرف او صادر گردیده که در مجموعه هایى چاپ شده است. (۴۷)
نتیجه گیرى
۱ـ استعمارگران غربى، دشمنان واقعى اسلام و مسلمانان مى باشند و لحظه اى از توطئه در باره اسلام و مسلمانان و دخالت در کشورهاى اسلامى کوتاهى نمى کنند.
۲ـ روش ها و اصولى که دشمنان استعمارگر خارجى براى خشن معرفى نمودن دین اسلام بکار مى برند، جالب مى باشد (نمونه هایى از این روش ها در خاطرات مستر هِمفرى! آمده است).
۳ـ اوضاع جهان اسلام و کشورهاى اسلامى به ویژه خاورمیانه در قرن هیجدهم میلادى / دوازدهم هجرى، بسیار آشفته بوده است، دشمنان تلاش زیادى کردند تا از طرفى امپراتورى عثمانى را متلاشى کنند و از طرفى بذر نفاق و اختلاف و درگیرى را در بین مذاهب مختلف اسلامى(شیعه، سنى و…) برپا و به اهداف سیاسى و اقتصادى خود نایل شوند.
۴ـ فرقه وهابیان اگر صد در صد ساخته و پرداخته استعمارگران خارجى نباشد، ولى مى توان گفت: فرقه اى است که صددرصد در خدمت استعمارگران قرار گرفت و چه بهره ها و سودهاى فراوانى که استعمارگران(دشمنان اسلام و مسلمانان) از عملکرد آن به دست نیاوردند و هم اکنون نیز اسلام وهّابى تجسّم همان اسلام امریکایى و صهیونیستى! (صد در صد مخالف اسلام ناب محمدى”صلّى الله علیه وآله”) مى باشد!.
۵ـ عوامل اقتصادى فراوانى نیز در تأسیس این فرقه دخالت داشتهاند که در لابلاى بحث ها به آن ها اشاره شده است، اعراب بیابانى گرسنه و بیچاره به دنبال قدرتى بودند که به آن ها ثروت ومال به دست دهد و تأسیس فرقه وهابیان با حمایت انگلستان و اتحاد مساعدت آل سعود، آرزوى آن ها را برآورده کرد.
پی نوشت ها:
۱ـ معین، محمد، فرهنگ فارسى معین.
۲- همان.
۳ـ «… هو أنشأکم من الأرض و استعمرکم فیها…» سوره هود/ ۶۱.
۴ـ منصورى، جواد; شناخت استکبار جهانى: ۱۷.
۵ـ ذاکر حسین، عبدالرحیم، تأسیسات حقوقى و سیاسى امپریالیستى: ۳۶.
۶ـ رهنما، مجید; مسایل کشورهاى آسیایى و آفریقایى: ۶.
۷ـ قران کریم این حقیقت را روشن مى کند «و اذا قیل لهم لا تُفسدوا فى الأرض قالوا انّما نحن مصلحون الا انّهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون »[ سوره بقره / ۱۱و ۱۲].
۸ـ منصورى، جواد; شناخت استکبار جهانى: ۱۸.
۹ـ «و لن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً» [سوره نساء/ ۱۴۱].
۰ ـ طباطبائى(ره)، محمدحسین; المیزان فى تفسیر القرآن (ترجمه): ۶۴، به نقل از شناخت استکبار جهانى: ۲۳.
۱ ـ سیماى اسلام: ۲۹۵ به نقل از الأبطال و شبهات حول الإسلام: ۹.] مجله حوزه شماره ۱۶، شهریور ۱۳۶۵، مقاله حربه تکفیر; استعمار [.
۲ ـ به قرآن کریم: سوره نساء / ۵۷; سوره ممتحنه / ۱; سوره نساء / ۱۴۱; سوره آل عمران / ۱۸ و ۱۰۳، فتح / ۲۹ و سوره صف / ۴ و… مراجعه شود.
۳ ـ توضیح این جنگ ها خواهد آمد.
۴ ـ منصورى، جواد; شناخت استکبار جهانى: ۶۵.
۵ ـ استکبار جهانى به رهبرى دولت انگلستان در سال ۱۹۱۷ میلادى توسط وزیر خارجه بریتانیا (اعلامیه بالفور) تشکیل دولت صهیونیستى اسرائیل، در فلسطین، اعلام گردید.
۶ ـ منصورى، جواد; شناخت استکبار جهانى: ۶۷.
۷ ـ به عنوان مثال به بعضى از فرقه ها و شاخه هاى اصلى آن دو اشاره مى کنیم: اهل حدیث ـ شافعى ـ حنبلى ـ مالکى ـ داودى ـ حنفى ـ خوارج ـ معتزلى ـ اشعرى ـ اسماعیلى ـ زیدى ـ صوفى و… در روایتى که منسوب به پیامبر گرامى”صلّى الله علیه وآله” مى باشد، آمده است که «مسلمانان ]بعد از من[ هفتاد و سه فرقه مى شوند که یکى بر حق ]اهل نجات[ و بقیه باطل مى باشند.» ]به کتاب الملل و النحل / شهرستانى و «الفرق بین الفرق / نوبختى و… مراجعه شود.[.
۸ ـ لرد کرزن جورج; ایران و قضیه ایران; ترجمه مازندرانى: ۴۴ و ۴۹ به نقل از نقد توطئه آیات شیطانى: ۲۳. ]لُرد کرزن که یکى از طراحان استعمارى و استیلاى غرب در شرق است… ۱۸۶ سفرنامه را نام مى برد که تقریباً همگى آن ها توسط مأموران سیاسى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى غرب نوشته شده است.[.
۹ ـ معلم حبیب آبادى، محمدعلى، مکارم الآثار… ۶: ۲۲۰۳ ]مجله حوزه، شماره ۱۶، شهریور ۱۳۶۵ مقاله: حربه تکفیر; استعمار[.
۲۰ـ مصاحب، غلامحسین; دایره المعارف فارسى ۲، بخش اول: ۱۵۷۱.
۲ـ سید على محمد شیرازى در سن ۲۴ سالگى مدعى «باب و بابیّت» و در سال ۱۲۶۶ ق در تبریز اعدام مى شود. ]تاریخ ادیان و مذاهب جهان ۳: ۱۴۰۳[.
۲۲ـ این فرقه، منسوب به غلام احمد قادیانى(م ۱۲۵۰ ق) مى باشد که پس گوشه گیرى در سن چهل سالگى کتابى به نام «براهین احمد» منتشر و در حدود پنجاه سالگى دعوت خودش را اعلام نمود… ]تاریخ ادیان و مذاهب ۳: ۱۴۲۰[.
۲۳ـ محمد بن على السنّوسى الجزایرى، این فرقه را در سال ۱۲۵۳ هـ. تأسیس و مدعى مرام صوفى گرى! شد و در سال ۱۲۷۵ هـ وفات کرد ]موثقى، جنبش هاى اسلامى معاصر: ۲۱۳[.
۲۴ـ بنیان گذار این فرقه، شیخ احمد أحسایى (م۱۸۲۵ م) مى باشد که پس از هجرت از أحساء در جزیره العرب به ایران و مسافرت هاى مختلف به شام، عراق و حجاز مدعى «رکن رابع» در بین مردم شد. ]تاریخ ادیان و مذاهب جهان ۳: ۱۳۹۶، دایره المعارف فارسى ۲، بخش اول: ۱۵۲۴.[
۲۵-؟
۲۶ـ جعفرى، یعقوب; مسلمانان در بستر تاریخ: ۱۸ به نقل از واقدى، فتوح الشام ۱: ۹۲; بلاذرى، فتوح البلدان: ۱۴۴; معجم البلدان ۱: ۱۸۸.
۲۷ـ یوسف بن ایّوب ملقب به «الملک الناصر» (م ۵۸۹ هـ) که خدمات زیادى به جهان اسلام انجام داد.
۲۸ حایرى، عبدالهادى; نخستین رویارویى هاى اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بوژروازى غرب: ۵۳.
۲۹ـ مهاجرانى، عطاء اللّه; نقد توطئه آیات شیطانى; ۲۱.
۳۰ـ ویل دورانت; تاریخ تمدن، بخش اول: ۴۳۴ به نقل از توطئه آیات شیطانى: ۲۱.
۳ـ ادوارد گیبون; انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه شادمان: ۱۴۲۹.
۳۲ـ غرب دوران هزار ساله گذشته که دین مسیحیت پس از رسمى شدن در سال ۴۷۶ میلادى، سلطه و قدرت خود را بر تمام زندگى مردم حاکم کرده بود تا سال ۱۴۵۲ میلادى را دوران تاریکى و قرون وسطى مى دانند.
۳۳ـ طرح مسئله سکولاریسم (جدایى دین از سیاست) از طرف استعمارگران غربى و فریب خوردن بعضى از مسلمانان در جهان اسلام، کمک زیادى به اهداف اروپائیان نمود.
۳۴ـ وات، مونتگمرى; برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ترجمه آریا: ۷ و ۱۴ به نقل از افتخارى و…; رویکرد دینى در تهاجم فرهنگى: ۳۷.
۳۵ـ فروپاشى امپراتورى عثمانى، عوامل دیگرى مانند فساد و تباهى، ضعف اداره کشور، دارا نبودن شرایط رهبرى دینى و… نیز داشت.
۳۷ـ پیرامون زندگانى، تحصیلات، اساتید، مسافرت ها و آراء و پندارهاى محمدبن عبدالوهاب در فصل اول توضیحات مفصلى ارائه شد. اما در باره این که آیا محمدبن عبدالوهاب تحت تأثیر استعمارگران و اجانب، آراء و پندارهاى خود را مطرح کرده است یا خیر؟ بحث هاى مختلفى مطرح است. در این زمینه دو کتاب یکى با عنوان فارسى «خاطرات مستر همفر، همفرى» و دیگرى با عنوان «تاریخ آل سعود» از فردى به نام مستعار «ناصر السعید» موجود مى باشند. اینک به بررسى و نقد کتاب ها مى پردازیم: در کتابى که با عنوان «مذکّرات هِمفر ـ همفرى» براى نخستین بار در بیروت، توسط مترجم ناشناس لبنانى(مخفف د. ج، ح) از زبان فرانسوى(بدون اشاره به زبان اصلى/ انگلیسى) به عربى ترجمه و در مجموعه اى منتشر نمود؟! (ترجمه فارسى آن نیز مکرر در ایران چاپ شده است) سخنانى آمده است که از جمله محمدبن عبدالوهاب و محمد بن سعود را متهم به ارتباط با انگلستان مى کند!؟. سخنان دیگرى هم در آن کتاب آمده که به دلیل اهمیت آن، مرورى کامل به مطالب کتاب نموده و در پایان آن را نقد مى کنیم:
مستر همفرى(Mr.Humphrey) مى نویسد:
«مدت ها بود که دولت بریتانیاى کبیر، به موضوع نگهدارى مستعمرات و پابرجایى امپراتورى بزرگ خود مى اندیشید; اکنون وسعت این امپراطورى تا بدان جا رسیده که منظره طلوع و غروب خورشید را در دریاهاى آن مى توان دید، با اینهمه، جزیره بریتانیا در مقایسه با مستعمرات بی شمارش، مانند سرزمین هاى هند، چین، کشورهاى خاورمیانه و نقاط دیگر، بسیار کوچک به نظر مى رسد. از سوى دیگر، استعمار بریتانیا در همه این سرزمین ها یکسان نیست. در بعضى ممالک ظاهراً اداره امور در دست مردم آن جاست، اما سیاست فعال مستعراتى به صورت کامل، در آن نقاط انجام مى شود و چیزى نمانده که استقلال ظاهرى این کشورها، نیز نابود شود و از هر جهت تابع بریتانیا گردند. بنابراین بر ما لازم است که در چگونگى اداره مستعمرات خود دوبارهاندیشه کنیم و مخصوصاً به دو نکته توجه لازم را مبذول نماییم:
۱ـ اتخاذ تدابیرى به منظور تحکیم نفوذ دولت امپراطورى بریتانیا، در مناطقى که اکنون به صورت کامل مستعمر این کشورند.
۲ـ تنظیم برنامه هایى براى به چنگ آوردن و در اختیار گرفتن سرزمین هائی که هنوز کاملا در دام استعمار نیفتادهاند.
وزارت مستعمرات انگلیس براى اجراى برنامه هاى بالا احساس ضرورت مى کرد تا به هر یک از این مناطق (مستعمره یا نیمه مستعمره) هیأت هایى براى جاسوسى و کسب اطلاعات لازم گسیل دارد.
خوش بختانه مرا (همفرى) هم که از ابتداى اشتغالم در وزارت مستعمرات وظیفه خود را به خودى انجام داده ام و مخصوصاً در مأموریت رسیدگى به امور «کمپانى هند شرقى» که ظاهراً مسئله اى بازرگانى و در واقع جاسوسى بود، به سبب خوش خدمتی هایم، موقعیت خوبى داشتم، مأموریت پیدا کردم. در آن زمان دولت انگلیس خیالش از هندوستان آسوده بود، زیرا کشمکش هاى قومى و نژادى و دینى و فرهنگى فرصت شورش علیه سیطره و نفوذ انگلیس نمى داد…
ما با وجودى که با بیمار دیگر یعنى دولت عثمانى، چندین قرارداد به سود خود امضا کرده بودیم، اما پیش بینى کارشناسان وزارت مستعمرات آن بود که این امپراطورى در کمتر از یک قرن به کلى سقوط خواهد کرد.
ما هم چنین با دولت ایران، قراردادهاى سرى متعددى امضا کرده بودیم و مأموران ما در ممالک اسلامى زیر نفوذ عثمانی ها و در ایران، همچنان به کار خود سرگرم بودند و با این که در راه هدف هاى دولت انگلیس، موفقیت هایى به دست آورده بودند و در ترویج فساد ادارى و رشوه خوارى و تهیه وسایل خوش گذرانى پادشان با زیبارویان تا حدودى بنیان این حکومت ها را بیش از پیش متزلزل ساخته بودند، اما به دلایلى که اشاره خواهیم کرد، از نتایج ضعفِ حکومت هاى عثمانى و ایران به سود خود، چندان مطمئن نبودیم، مهمترین دلایل عبارت بودند از:
۱ـ نفوذ معنوى اسلام در مردم این نواحى که از نیرومندى و ثبات کامل برخوردار بود و مى توان گفت: یک مسلمان عادى از نظر مبانى اعتقادى، با یک کشیش مسیحى رقابت مى کرد. اینان به هیچ عنوانى دست از دین بر نمى داشتند. در بین مسلمانان، پیروان مذهب تشیع که در سرزمین ایران سکونت داشتند از جهت عقیده و ایمان استوارتر و طبعاً خطرناک ترند، ]![.
۲ـ دین اسلام بنا بر سوابق تاریخى، دین زندگى و آزادى است و پیروان راستین اسلام به آسانى، تن به اسارت و بندگى نمى دهند. غرور عظمت هاى گذشته به گونه اى بر وجودشان حاکم است که حتى در این دوران ناتوانى و سستى هم دست از آن برنمى دارند و حکومت هاى مسلمانان در عثمانى و ایران نیز علیرغم اختلاف هاى اعتقادى از دوراندیشى و هوشیارى بالایى برخوردار بودند، اگر چه در نهایت ضعف قرار داشتند…
۳ـ علماى اسلام نیز سبب نگرانى ما بودند، مفتیان سنى مذهب و مراجع تشیع در مصر و عراق و ایران هر کدام مانع بزرگى در برابر مقاصد استعمار ما جلوه گرى مى کردند… اگر چه اهل سنت بهاندازه شیعیان، از علماى خود وحشت نداشتند و مى بینیم که در قلمرو عثمانى ها، میان سلطان و شیخ الاسلام، همیشه روابط حسنه برقرار بوده و نفوذ معنوى علما تقریباً به نفوذ سیاسى حکّام پهلو مى زده است. اما در مناطق شیعه نشین، مردم به علماى خود، بیشتر از پادشاهان علاقه مند بودند… و این باعث نگرانى ما بود، اگرچه نومیدى به دل راه نمى دهیم، زیرا از روحیه خوب و صبر و شکیبایى بسیار بهره مندیم… اگر حاصل تلاش و زحمت ما، در آینده اى بسیار دور نتیجه بدهد. مسیحیت پس از سیصد سال (با زحمت زیاد و شهادت عیسى ]![) به نتیجه رسید و عالم گیر شد. و… من در کتاب «به سوى ملکوت مسیح» نتایج یک کنفرانس مرکب از نمایندگان عالى رتبه بریتانیا، فرانسه و روسیه را آورده ام.
فصل دوم
در سال ۱۷۱۰ میلادى، وزارت مستعمرات انگلستان مرا مأمور جاسوسى به کشورهاى مصر، عراق، ایران، جزیره العرب (حجاز) و قسطنطنیه (مرکز خلافت عثمانى) نمود.
مأموریت من، جمع آورى اطلاعات کافى به منظور جستجوى راههاى درهم شکستن مسلمانان و نفوذ استعمارى در ممالک اسلامى بود. همزمان با من، نه نفر ]جاسوس[ دیگر، از بهترین و کارآمدترین مأموران وزارت مستعمرات، در ممالک اسلامى، این گونه مأموریت ها را بر عهده داشتند. اعتبار مالى کافى و نقشه هاى دقیق و اطلاعات دست اول را در اختیار داشتند. در موقع خداحافظى معاون وزارت مستعمرات با جمله اى ما را بدرقه کرد که فراموش نشدنى است، او گفت: «موفقیت شما سرنوشت آینده ما را تعیین خواهد کرد، پس هر چه در توان دارید، به کار بندید تا موفق شوید.» من در حالیکه از مأموریت خود خوشحال بودم، با کشتى به مقصد استانبول عزیمت کردم… پس از مدتى اقامت، مشغول آموختن زبان ترکى و عربى شدم، به طورى که بتوانم مانند مردم ترک و عرب زبان صحبت کنم. نام «محمد» را براى خودم انتخاب کردم و خیلى چیزها آموختم… دنبال انجام مأموریت بودم.
فصل سوم
پس از مدت دو سال، به لندن فرا خوانده شدیم (بدبختى فقط پنج نفر بازگشتند و از چهار نفر دیگر، یکى در مصر مسلمان! شده بود و البته سرّى را فاش نکرده بود و یک نفر روسى هم وقتى به روسیه رسید، از مأموریت فاصله گرفته، یک نفر دیگر هم در عراق (شهر عمّاره نزدیک بغداد) به بیمارى وبا فوت کرده و از سرنوشت چهارمى در صنعا (یمن) هم خبرى نبود.)
پس از ارائه گزارش مورد تشویق قرار گرفتم و دو نفر به نام هاى جورج بلکود (G.Belcoude) و هنرى فانس (H.fanse) بهتر از من کار کرده بودند. پس از گرفتن دستور العمل جدید (سپرى شدن شش ماه در لندن و ازدواج با دختر عمه ام) که رفتن به عراق بود، حرکت کردم. در مأموریت جدید وارد بصره شدم. دو جناح مهم شیعه و سنى، ایرانى و عرب در اینجا زندگى مى کنند. این نخستین بار بود که با تشیّع و ایرانی ها آشنا مى شدم. شیعیان محبّان «على بن ابى طالب)]ع [»، داماد و پسر عموى پیامبر ]ص [ هستند و او را جانشین پیامبر ]ص [ مى دانند و بر این باورند که «محمد» به نص صریح، «على» را به جانشینى برگزیده و یازده تن از فرزندانن ذکورش، یکى پس از دیگرى امام و جانشین بر حق پیامبرند….
اهل سنت مى گویند: ابوبکر و عمر و عثمان بنابررأى مسلمین، براى تصدى أمر خلافت، از على]ع [شایسته تر بودهاند. از این رو در انتخاب ایشان، دستور پیامبر را از یاد برده و مستقلاً اقدام کردند…
یادم هست در وزارت مستعمرات، موضوع اختلاف شیعه و سنى(در باره جانشینى پیامبر و پیشواى مسلمانان) را مطرح کردم و گفتم: «اگر مسلمانان عاقلانه رفتار مى کردند و معنى زندگى را مى دانستند، اختلاف ها را رها مى کردند.» ناگهان رئیس جلسه سخنم را قطع کرد و گفت: «تو باید آتش اختلاف را بین مسلمانان دامن بزنى، نه اینکه آنان را به وحدت کلمه دعوت کنى…» همفر، تو مى دانى که جنگ و اختلاف براى انسان ها طبیعى و در پنج مقوله وجود دارد: اختلافات نژادى (سیاه و سفید و…)، قبیله اى، ارضى، قومى و دینى.
فصل چهارم
در بصره در مغازه نجارى «عبدالرضا» که اصلاً ایرانى شیعه و خراسانى بود، مشغول کار شدم و سعى کردم زبان فارسى را هم یاد بگیرم. در نجارى با جوانى به نام «محمدبن عبدالوهاب» که در لباس طلاب علوم دینى و بسیار جاه طلب، بلند پرواز و عصبى مزاج و متنفر از حکومت عثمانى بود، آشنا شدم. از رفت و آمد، او که سنى مذهب بود با عبدالرضا که شیعه بود در شگفت بودم، ولى بعداً متوجه شدم که هر دو دشمن خلافت ترکان عثمانى هستند. پس از مدتى بیشتر با «محمد» آشنا شدم. او به تمام معنى آزاد اندیش بود و به مذاهب اربعه (حنفى، شافعى، حنبلى، و مالکى) نیز چندان پابند نبود و مى گفت: آنچه خدا در قرآن فرموده ما را کفایت مى کند. پیروى اجبارى مردم و علماى سنى از مذاهب اربعه باعث جمود فکرى آنها شده است در حالیکه شیعیان قایل به اجتهاد و باز بودن باب علم و در نتیجه، رشد و تحول فقه شیعه و تجدید فهم قرآن و سنت و هماهنگى با شرایط زمان مى باشند و پیش بینى مى کنم در آینده شیعیان بر سُنیان غالب خواهند شد. «محمد بن عبدالوهاب» شخصاً مطالعاتى در قرآن و حدیث داشت و براى حرفهاى خودش از آراء ابوبکر و عمر شواهدى مى آورد و مى گفت: پیامبر خدا”صلّى الله علیه وآله” تنها کتاب و سنت را به عنوان اصول تغییرناپذیر براى ما باقى گذاشته، ولى هرگز نگفته که صحابه و علماى دینى هر چه گفتند، باید پیروى شود. پس بر ما واجب است که پیروى از کتاب و سنت را وجهه همت قرار دهیم، هر چند علما و پیشوایان مذهب رأى دیگرى داشته باشند. روزى بین یکى از علماى شیعه که از ایران آمده بود به نام «شیخ جواد قمى» و «محمدبن عبدالوهاب» بحث درباره شیعه و سنى شروع شد و به تندى و ناراحتى انجامید… ولى من خیلى خوشحال بودم و استفاده بردم، پس از مدتى آشنایى بیشتر با محمدبن عبدالوهاب، به نتیجه رسیدم که این فرد، براى اجراى مقاصد بریتانیا در منطقه شخص توانمندى مى باشد. روح بلندپروازى، غرور، جاه طلبى و دشمنى با علما و مراجع اسلام، خودکامگى تا جایى که خلفاى راشدین را هم مورد انتقاد قرار مى داد. برداشت او از قرآن و سنت(حدیث) که تفاوت با واقعیت تاریخى داشت، بزرگترین نقطه ضعف او بود که مى توانست مورد استفاده قرار گیرد ]!؟[. او مى گفت: من از ابوحنیفه بیشتر مى دانم و نصف کتاب «صحیح بخارى» بیهوده و چرند است. از این مرحله من با محمدبن عبدالوهاب گرم گرفتم و پیوسته در گوش او مى خواندم که: خداوند تو را از موهبت نبوغ و قریحه اى بهره مند ساخته که به مراتب از على]ع] و عمر بیشتر است و امیدوارم تحولى که در دین اسلام پدید خواهد آمد به دست تو باشد، تو امید اسلام و نجات دهنده آن از انحطاط و سقوط خواهى بود.
نقشه من این بود که به هر ترتیبى شده، او را در دام وزارت مستعمرات انگلیس بیندازم. بحث هاى مختلفى در باره جهاد، مُتعه (به جهت تحریک غریزه جنسى او و اینکه چرا با همه فوایدى که دارد، عمر آن را حرام اعلام کرد)، حرام بودن شراب و میگسارى (اختلاف حکم دین هاى آسمانى اسلام و مسیحیت در باره آن) نماز و روزه و بحث در خوب بودن آن و… با او صورت دادم. او در پاسخ سؤالات گاهى عصبانى مى شد و مى گفت: تو مى خواهى، مرا از دین خارج سازى: ]همفر مدعى مى شود، با کمک زنى روسپى وابسته به وزارت مستعمرات در بصره موفق شدهاند که هم به محمدبن عبدالوهاب شراب بخورانند و هم او را وادار به ازدواج موقت نماید و حتى او نماز را گاهى ترک مى کرده است[.
روزى سخن را در باره شخصیت و مقام پیامبر]ص [ شروع کردم ولى او تمایلى نشان نداد… بالأخره موفق شدم دوستى خودم را با او جدى تر کنم و به او تعهد بدهم که تا آخر عمر از یک دیگر جدا نشویم و رفاقت ادامه داشته باشد و او قبول کرد. گزارش این وقایع را به طور کامل و منظّم به وزارت مستعمرات انگلستان مى فرستادم و پاسخ هاى وزارتخانه نیز تشویق کننده و امیدوارکننده بود!
به محمدبن عبدالوهاب وعده و مژده هاى زیادى مى دادم. یک بار نیز به دروغ (خوابى را ساخته و پرداخته نموده) به او گفتم: «که در خواب دیدم که پیامبر در یک جمعى از علما، پس از دیدن چهره نورانى تو، با احترام به تو فرمودند: که اى هم نام من، تو وارث علم و جانشین من در اداره شئون دین و دنیاى مسلمانان هستى..بیم به دل راه نده» او پس از شنیدن این داستان نزدیک بود، پرواز کند و احساس کردم که آمادگى او براى اظهار سخنان و آراء و پندارهایش بیشتر شده است…
فصل پنجم
از وزارت مستعمرات دستورى رسید، مبنى بر اینکه فوراً به عراق (شهرهاى مقدس کربلا و نجف) رفته گزارش کاملى از تحولات و زندگى مردم به ویژه مسائل دینى و مذهبى و وضع علما و افکار آنان تهیه کنم. لذا با «محمدبن عبدالوهاب» خدا حافظى کردم و او را نیز تشویق به مسافرت به ایران و دیدار از شهرهاى اصفهان و شیراز کردم (او را از مسافرت به ترکیه که خواهان آن بود، منع کردم، چون با روحیه او که تند مزاج بود، سازگار نبود و خطر دیدار با علماى متعصب اهل سنت و پنبه شدن کارهایم مى رفت)…. و قرار گذاشتیم هر کدام زودتر برگشتیم، حتماً به مغازه «عبدالرضا» مراجعت کنیم و باز همدیگر را ملاقات نماییم….
فصل ششم
به لندن فرا خوانده شدم، پس از ملاقات با مسئولان مربوطه و ارائه گزارشات خیلى خوشحال شدند و گزارش هاى رسیده «صفیّه» نیز مثبت بودن عملکرد مرا تایید مى کرد. متوجه شدم براى حفظ و مراقبت من مأموران ویژه اى اعزام شده و دائماً مرا حفاظت مى کنند. در ملاقات با وزیر مستعمرات، او مرا خیلى ستود و از مهارتم در نفوذ و تسلط بر «شیخ محمدبن عبدالوهاب»، فوق العاده خوشنود بود. نگرانى خودم را در مورد بى خبرى از سرنوشت محمد (مسافرت او به اصفهان) گفتم، ولى وزیر اعلام کرد، نگران نباش، مأموران مخفى ما او را زیر نظر دارند و به شیراز نیز مسافرت کرده است و مأمورى به نام «عبدالکریم» همراه او و زنى به نام «آسیه» را براى او صیغه کرده است! خلاصه ما چهار نفر: عبدالکریم، صفیه، آسیه و نویسنده (همفر)، محمدبن عبدالوهاب را براى قبول مسئولیت هاى آینده تربیت مى کردیم. آماده مأموریت جدید شدم، معاون وزیر مرا به اتاق ویژه اى برد، در اتاق در اطراف میز، ده نفر نشسته بودند، خیلى تعجب کردم زیرا افراد عبارت بودند: ۱ـ فردى شبیه امپراطورى عثمانى ۲ـ فردى شبیه شیخ الاسلام عثمانى ۳ـ فردى شبیه پادشاه ایران ۴ـ فردى شبیه عالم شیعى مذهب در دربار ایران ۵ـ فردى شبیه مرجع تقلید شیعیان نجف و چند منشى و مترجم. معاون شروع به صحبت کرد و گفت: این پنج نفر در شکل و قالب شخصیت اصلى، به صورت بدلى در آمده به افکار و ایده هاى خود، چنانچه مأموران ما گزارش دادهاند مسلط هستند و اگر می خواهى از آن ها سؤال کن تا متوجه شوى! و من پرسشهایى کردم و آن ها ۷۰% واقعى پاسخ مى دادند! معاون در پایان، کتابى که حدود ۱۰۰۰ صفحه داشت، به من داد که در آن حجم زیادى از گزارش های مأموران بریتانیا در سراسر جهان همراه با رهنمودها، راه حل ها و دستورالعمل هاى لازم براى هر منطقه و کشور آمده بود، پس از مطالعه سه هفته اى آنرا مسترد کردم. کتاب دومى را دریافت و پس از مطالعه اطلاعات مذهبى و آداب و رسوم آن ها و همینطور نقاط قوت و امتیازاتى که مسلمانان(شیعه و سنى) و کشورهاى مختلف با گرایش ها و عقیده هاى مسلمانان و کشورهاى خاورمیانه دارا هستند، آمده بود را مطالعه کردم نام اصلى کتاب «چگونه اسلام را نابود کنیم؟!» بود، معاون وزیر گفت: نباید زیاد عجله کرد، طرح هاى ما تا یک قرن آینده جواب مناسب را مى دهد. ]تأسیس دولت اشغالگر اسرائیل و تسلط وهابیان و آل سعود در حجاز، مرکز جهان اسلام و پایگاه وحى، نتیجه طرح هاى دراز مدت استعمار انگلستان است [.
فصل هفتم
آماده برگشت شده بودم، هنگام خداحافظى معاون وزیر طرح ۱۴ ماده اى را به من نشان داد که در آن به مواردى مانند همکارى گسترده با امپراتورى روسیه به منظور نفوذ و تسلط بر مناطق مسلمان نشین ـ همکارى با پادشاهان فرانسه ـ دامن زدن به اختلافات بین عثمانى و ایران ـ واگذارى بخشى از سرزمینهاى مسلمان نشین به یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و…ـ تجزیه دولت ایران ـ تبلیغ عقاید و مذاهب ساختگى و مَن درآوردى ]شیخیه، بابیه، بهائیت، قادیانیه، …[ در مناطق اسلامى با برنامه ریزى منظم و… ـ اشاعه فساد و فحشاء در بین مسلمانان ـ حمایت از فرماندهان فاسد و نالایق ـ کوشش در فعالیت جاسوسى در مناطق اسلامى – و.. اشاره شده بود.
خلاصه دستور مأموریت جدید ابلاغ شد که آن منحصراً آماده «ساختن محمدبن عبدالوهاب» براى اظهار دعوت به دین نوظهور بود… در دستورالعمل جدید برنامه ۶ ماده اى نوشته شده بوده که ذکر مى کنم:
۱ـ تکفیر مسلمانانى که به عقیده و مذهب او نپیوندند و جایز دانستن قتل و کشتن و غارت و تجاوز به نوامیس آن ها و….
۲ـ در صورت امکان، انهدام بناى کعبه به بهانه محو آثار بت پرستى و جلوگیرى از انجام فریضه حج و….
۳ـ تشویق قبایل عرب به یاغی گرى و مخالفت با خلافت عثمانى و….
۴ـ ویران ساختن مقبره ها و زیارتگاههاى مسلمین در مکه و مدینه و عراق به بهانه شرک، بدعت و….
۵ـ گسترش ناامنى، فتنه و آشوب و هرج و مرج در بلاد اسلامى.
۶ـ چاپ و انتشار قرآن جدیدى با کم و زیاد کردن آیات و سوره ها و…
معاون وزیر با تحویل دادن این دستورالعمل مژده مى داد که «محمدبن عبدالوهاب» قادر خواهد بود با کمک مأموران ما به چنین موفقیتى دست پیدا کند، مگر محمد بن عبدالله[ص] مردى تنها نبود که توانست انقلاب خانمان سوزى! را بر پا کند..
پس از رسیدن به بصره و دیدن یاداشت «محمد بن عبدالوهاب» که نشانى خودش در نجد را نوشته بود، فوراً به سمت آن جا حرکت کردم. پس از ملاقات با او قرار شد، خودم را با نام «عبدالله» بعنوان برده او معرفى کنم. مدت دو سال در نجد دائماً با او بودم و مقدمات دعوت(قیام) او را آماده کردم و بالاخره در سال ۱۱۴۳ هجرى، تصمیم جدى خود را اعلام کرد و کم کم طرف داران او جمع شدند و نامه اى به سران قبایل فرستاده شد، ولى بععاً مخالفت هایى هم دیده مى شد، ولى مقاومت مى کردیم، جاسوسانى در بین مخالفان شیخ مى فرستادیم و از برنامه ها و تصمیمات آن ها، ما را آگاه مى کردند. حتى برنامه کشتن شیخ را داشتند ولى آن را ناکام گذاشتیم. کم کم شیخ محمد به من قول داد که برنامه ۶ ماده اى وزارت مستعمرات را اجرا کند، ولى دو مورد را قبول نمى کرد: یکى، انهدام کعبه هنگام تصرف آن جا و دیگرى، آماده ساختن قرآن جدید. پس از چند سال که از پیشرفت برنامه ها گذشت، وزارت مستعمرات انگلستان تصمیم سیاسى خود را اعلام کرد و آن، مطرح کردن شخصى بود به نام «محمدبن سعود» که حاضر است با «محمدبن عبدالوهاب» اتحاد برقرار کند. نماینده محرمانه اى به منطقه آمد و ضمن تشریح برنامه و طرح هاى آینده اعلام نمود، حل و فصل امور دینى و مذهبى با رهبرى و هدایت «محمدبن عبدالوهاب» و مسئولیت سیاسى و نظامى با «محمد بن سعود» مى باشد. پس از مدتى موفق شدند، شهر «درعیّه» را فتح کنند و اختلافات جزئى که پیش مى آید به کمک ما حل مى شد…» ] همفر / همفرى، خاطرات همفر، جاسوس انگلیسى در ممالک اسلامى، سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۷. تاریخ اتمام ترجمه عربى ۲/۱/۱۹۷۳ م مى باشد.[
* * *
کتاب دیگر، «تاریخ آل سعود» است که توسط فردى به نام (مستعار) ناصر السعید، در ۱۰۴۰ صفحه به عربى چاپ و منتشر و افشاگرى در مورد وهابیان را از جهت انتساب «یهودی گرى» به اجداد محمدبن عبدالوهاب و خاندان سعودى ارایه داده است. مؤلف مى نویسد: «در مکتبه]کتابخانه [ استانبول جزوه اى موجود است که در سال ۱۲۳۴ هـ / ۱۸۱۸ م چاپ شده و روشن مى سازد که مردى به نام «سلیمان القرقوزى الیهودى» جدّ محمدبن عبدالوهاب بوده و ماجراى چگونگى مسلمان شدن او را ذکر مى کند…
محمدبن سعود، خویشاوند محمدبن عبدالوهاب و نخستین هم پیمان او نیز یهودى و هدفشان خراب کردن اسلام از داخل اسلام بوده است. نویسنده براى تأکید سخنان خود شواهدى هم ارائه مى دهد و مى نویسد: «محمدبن عبدالوهاب هنگامى نیرو و نفوذ یافت که با یهودیان نجران در یمن اتحاد برقرار و درخواست کمک مالى از آنان نمود و سپس آنان را بر ضد مردم نجران بر انگیخت» مؤلف با ارائه تصاویر و اسناد فراوان پیدایش فرقه وهابیان و حکومت آل سعود را در خدمت یهود و صهیونیزم بین الملل ]دشمنان واقعى اسلام و مسلمانان [ مى داند….
]ناصر السعید; تاریخ آل سعود، الجزء الاول، بیروت: منشورات اتحاد شعب الجزیره العربیه، ۱۹۷۹ م[.
یادآورى مى شود: این کتاب توسط ابومیثم با عنوان «از کجا تا به کجا؟ (خاندان سعودى را بهتر بشناسیم) ترجمه و مؤسسه تحقیقاتى الغدیر در سال ۱۳۶۰ آن را منتشر کرده است.
نقد «خاطرات همفرى»
از مطالعه و بررسى محتواى این کتاب، ابهامات و نشان هایى به دست مى آید که نشان گر بى بنیادى و ساختگى بودن مطالب آنست ]اگر چه بسیارى از مطالبى که از وضعیت کشورهاى اسلامى و سیاستهاى استعمارى انگلستان آمده است واقعى مى باشد[.
۱ـ کتاب به وسیله نویسنده، ناشر و مترجم ناشناس لبنانى] با مخفّف د. ج. ح [ به زبان عربى چاپ و منتشر شده که مدعى است آنرا از متن فرانسه گرفته، ولى از منبع اصلى و زبان آن ]انگلیسى [سخن به میان نیاورده و سندى ارائه نداده است؟! ]در مقدمه ترجمه انگلیسى این کتاب که در بمبئى پاکستان چاپ شده آمده است: «در خلال جنگ جهانى دوم، آلمانیها خاطرات مستر همفر را به صورت یک مجموعه دنباله دار در مجله اشپیگل منتشر کردند و در این مجموعه که با عنوان اعترافات همفر چاپ مى شد، از چهره امپریالیسم استعمارگر انگلیس پرده برداشتند. پس از جنگ جهانى دوم، یک مجله فرانسوى، ترجمه فرانسه این خاطرات را منتشر نمود، سپس دانشجویى لبنانى آن را به عربى بازگرداند و در بیروت منتشر کرد. بر گرفته از مقدمه کتاب دست هاى ناپیدا(خاطرات مستر هِمفر) ترجمه احسان قرنى، نشر گلستان کوثر، تهران، ۱۳۷۶[.
۲ـ تاریخ مسافرت هاى محمدبن عبدالوهاب درست روشن نیست، ولى در هنگام مأموریت ادعایى نویسنده(همفرى) در بصره، بیش از ده تا دوازده سال از عمر او (محمدبن عبدالوهاب) نگذشته بوده و اساساً چگونه ممکن است، در این سن و سال به دو زبان خارجى (فارسى و ترکى) مسلط و هم در اندیشه هاى خود پخته و بلند پرواز باشد و هم خود را از ابوحنیفه خوش فهم تر و هم در فهم قرآن خود را مجتهد بداند و هم زنى را به متعه (ازدواج موقت) گرفته باشد؟!.
۳ـ علیرغم راست بودن بعضى از مطالب مانند نقشه استعمار در علاقه مند ساختن مردم کشورها به دین و فرهنگ پیش از اسلام کشورهایشان که دیپلماسى غربى آنرا کتمان نکرده و ایجاد اختلاف بین گروه ها و فرقه هاى اسلامى و…، ولى در نقل سرگذشت محمدبن عبدالوهاب و کارهاى او به مواردى بر مى خوریم که سیره نویسان او نگفتهاند، مثلاً همفرى درنگ ابن عبدالوهاب در اصفهان را در حدود سال ۱۱۳۰ هـ / ۱۷۱۷ م مى داند، در حالی که طبق دیگر نوشته ها، وى به سال ۱۱۴۸ هـ / ۱۷۳۶ م به اصفهان مسافرت کرده است!. بنابر این تا دست یابى بر اسناد و مدارک متقن تاریخى نمى توان همه این گزارش را تأیید کرد و البته تکذیب هم نمى توان کرد، بهترین راه مطالعه اسناد و مدارک وزارت امور خارجه انگلستان است!.
۴ـ در هیچ یک از منابع و مدارک وهابیان، تا کنون اشاره اى به نوشته همفرى نشده و لازم است وهابیان و طرف داران آنان جهت روشن شدن اتهام به جاسوسى و دخالت استعمارگران بیگانه مانند انگلستان در تأسیس و حمایت از فرقه وهّابى ها، عکس العمل نشان بدهند.! در کتاب «کتب حذّر منها العلماء» تالیف مشهور بن حسن آل سلمان (۲ جلد) فقط از «مذاکرات همفر» نام برده و شدیداً به مطالب نویسنده کتاب حمله شده است. با توجه به گرایش نویسنده به وهابیت، اولاً با این کار، اعتراف به وجود خارجى به نام «همفرى» کرده و آن چه که شایع است که خاطرات او تخیل و رمان مى باشد را مردود دانسته و ثانیاً یادداشت هاى او را هم واقعى مى داند. منتهی طرف داران وهابیت از خواندن آن پرهیز مى دهد! ] آل سلمان، مشهور بن حسن، کتب حذر منها العلماء، الریاض; دارالصمیمى للنشر و التوزیع، ۱۴۱۵ هـ.[.
نقد کتاب «ناصر السعید»
اگر چه کتاب «تاریخ آل سعود» نوشته ناصر السعید بیش از خاطرات همفرى قابل اعتماد وتفکر مى باشد ولى به دلیل مستند نبودن و نامنظم بودن، چندان قابل اعتنا و تمسک نمى باشد، فقط بنیان گذاران فرقه وهابیان را متهم به «یهودی گرى» و در خدمت «دشمنان» مى کند. لازم به ذکر است که واکنش وهابیان سعودى در باره کتاب و نویسنده آن بسیار تند و خشن بوده است، به طورى که گفته مى شود با پرداخت رشوه کلان، مؤلف در یکى از کشورهاى عربى (ظاهراً اردن) ربوده و به عربستان منتقل و تحت شدیدترین شکنجه ها کشته مى شود، ضمناً گفته مى شود نویسنده کتاب(ناصر السعید) به انقلاب اسلامى ایران و امام خمینى(ره) علاقه زیادى داشته است. یادآورى مى کنم در «نقد خاطرات همفرى» و «السعید» از کتاب ایران و جهان اسلام، پژوهش هایى تاریخى پیرامون چهره ها، اندیشه ها و جنبش ها; اول، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۶۸ تألیف مرحوم دکتر عبدالهادى حایرى استفاده شده است.
۳۸ـ محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلستان۷ : ۲۰۳۳ به نقل از شناخت عربستان سعودى: ۳۱.
۳۹ـ سیاست استعمارى «فَرِّق تَسُدْ» یعنى اختلاف بینداز و آقایى کن و به تعبیر انگلیسى:
“DIVIDE & CONQUER”به معناى اختلاف و تفرقه ایجاد کن و حکومت کن.
۴۰ـ نام اصلى او «توماس ادوارد لورنس، T.E.LAWRANCE مى باشد که در سال ۱۸۸۸ میلادی در شهر «ویلز» انگلستان متولد شد و پس از تحصیلات، با شروع جنگ جهانى اول به نیروهاى مأمور در حجاز(جزیره العرب) پیوست و نقش زیادى در تحولات استعمارى انگلستان در منطقه خلیج فارس و به قدرت رساندن آل سعود ایفا کرد. او در سال ۱۹۳۵ میلادی مرد.
۴ـ جهت اطلاع بیشتر به ترجمه کتاب «بریطانیا و ابن سعود» تالیف محمدعلى سعید از انتشارات مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، ۱۳۶۸ مراجعه شود.
۴۲ـ محمد بن سعود بن مرخان (م ۱۱۷۹ هـ). ]صقر الجزیره ۱: ۵۲، قلب الجزیره ۳۲۷; تاریخ آل سعود: ۲۰[.
۴۳ـ خزعل، حسین; تاریخ الجزیره العربیه فى عصر الشیخ محمدبن عبدالوهاب ۱: ۱۵۹.
۴۴ـ همان: ۱۶۵، صالح بن عبداللّه; عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه: ۵۰۷.
۴۵ـ همان، ۲۰۵.
۴۶ـ خزعل، حسین; تاریخ الجزیره العربیه فى عصر الشیخ محمدبن عبدالوهاب ۱: ۳۳۳; دحلان، احمد بن زینى; الدرر السنیه فى الرد على الوهابیه: ۲۰; همان: ۱۴۶.
۴۷ـ عبدالمقصود، اشرف; المحاضرات الثمینه فیما یجب ان یعرفه المسلم عن دینه: ۶.