آنقدر مرا شکنجه کرد که گفتم به خودت رحم کن، ببین چه عرقی کردی؟!

شیخ مصطفی رهنمایی، معروف به رهنما دو روز پیش در ۸۸ سالگی در گذشت تا یکی از قدیمی‌ترین مبارزان نهضت اسلامی‌که سال‌ها عمر خود را صرف تلاش برای آزادی قدس شریف کرده بود از خاک رخت بربندد.

مصطفی خواهرزاده دو تن از اعضای سرشناس فداییان اسلام یعنی برادران واحدی بود. پدربزرگش آقاسید محمدرضا واحدی نیز بخاطر مبارزه علیه شاه دستگیر و رد نهایت با تزریق آمپول آب به شهادت رسیده بود. زندگی خودش از ۱۵ سالگی، یعنی ۱۳۱۹ وقف مبارزه در راه اسلام و آرمان‌های آن شد. مبارزه چنان با تار و پود زندگی وی تنیده شده بود که او نام همه فرزندانش را از روی شخصیت‌های انقلابی جهان اسلام انتخاب کرد: محمدجمال، یاسرعلی، لیلا خالد، فاطمه برناوی و جمیله بحیرو.

آغاز فعالیت‌های سیاسی او همزمان شد با رفتن رضاخان. در چندین نشریه مقاله نوشت. مقاله‌ای نوشت درباره کانال سوئز نوشت که موجب دستگیری‌اش شد. کتاب‌هایی هم که منتشر می‌کرد غالبا برایش حاشیه‌ساز می‌شد. مثلاً کتابی دو جلدی نوشت به نام آمار مسلمین جهان که جلد اولش که درباره مسلمانان آسیا و آفریقا بود توسط ساواک جمع آوری و نابود شد. جلد دوم هم هیچوقت به مرحله چاپ نرسید.

شیخ مصطفی جمعیتی هم تاسیس کرد به نام مسلم آزاد تا مبارزه را بصورت تشکیلاتی دنبال کند. او برای تحصیل به نجف اشرف هم رفت و شاگردی اساتیدی چون آیت الله کاشف الغطاء را کرد، که خود خاطره‌ای از این دوران نقل می‌کند:

یادم می آید که یک روز تابستان که در کوفه بودم و طبق معمول تابستانها می خواستم به ایران بیایم تا در کرمانشاه اقامت کنم به آیت الله آسیدابوالحسن اصفهانی برخوردم. در این هنگام چون دروس حوزه نجف تعطیل تابستانه بود و مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی برای ییلاق به شهر کوفه آمده بود؛ خدمت ایشان رسیدم. شاید هجده یا نوزده ساله بودم؛ گفت: خوب آشیخ مصطفی می خواهی بروی به ایران و برگردی؟ گفتم: بله کتابی در دستم بود از احمد سوسه، کتاب را دید و گفت: چیه این کتاب؟ این کتاب را می خواهم. آن را به ایشان تقدیم کردم. گفت: جلد دیگرش را هم وقتی به بغداد رفتی برایم تهیه کن که من مجال نکرده یا پیدا نکردم. بعد وقتی بلند شدم که بیایم گفت حالا که می خواهی بروی به سفر خرج داری؟ و حدود چهارده دینار عراقی به من پول دادند و گفتند که شما دست و پایت بسته است این را بگیر. این مرد اینقدر دقت نظر داشت.»

شیخ مصطفی رهنما بارها دستگیر، شکنجه و حتی تبعید شد. تبعید به جاهایی مثل جزیره خارک. دست‌نوشته‌های او در این دوران بسیار خواندنی است مانند آنجا که می‌نویسد: «امروز پلو ملخ خوردیم. خیلی خوشمزه بود. گوشت لطیف و لذیذ و مقوی دارد. تعجب نکنید. اسم این نوع ملخ میگو می‌باشد.»

او درباره شکنجه‌هایی هم که شده است بعضاً توضیحاتی داده است. یکی از این موارد مربوط به نوشتن همان مقاله درباره کانال سوئز است که باعث می‌شود حتی سفیر سوریه پیشنهاد فراری دادن او از ایران را بدهد، اما او نمی‌پذیرد:

«…نپذیرفتم و به بابل رفتم و نهایتاً از طریق شهربانی دستگیر شدم. آنجا بازجوی من می‌خواست اعتراف کنم که با سفارت شوروی در ارتباط هستم تا بتوانند من را به عنوان جاسوس اعدام کنند و چون اعترافی در این مورد نکردم به شدت مرا مورد شکنجه قرار دادند. یادم هست کسی که شکنجه‌ام می‌کرد مرد تنومندی بود که با چوب بزرگی بین کتف‌هایم می‌زد یا به طور متوالی محکم بر سرم می‌کوبید و طوری با شدت این کار را انجام می‌داد که به او گفتم به خودت رحم کن ببین چه عرقی کردی؟! یا اینکه نور زیاد و صداهای بلندی برای مدت زمان طولانی برای من ایجاد می‌کردند یا مانع خوابیدن من می‌شدند. در اثر تحمل این شکنجه‌ها دچار عارضه‌های بدنی شدم، به طوری که دکترها تشخیص دادند در مغزم آب جمع شده است.»

شیخ مبارز دیدارهایی هم با امام خمینی(ره) داشته است. یکی از این دیدارها در سال ۴۴ و دوران تبعید امام در عراق بوده که وی از قول امام نقل می‌کند که ایشان فرمودند من حتما به ایران برخواهم گشت. او خاطره دیگری هم نقل می‌کند:

« امام (ره) خیلی متواضع بودند و رساله اش را اصلاً به کسی مجانی نمی دادند. چون ترویج به نفع خودش را خلاف می دانست حال آنکه بسیاری از مراجع این را صلاح می دانستند و برای آن هم توجیه داشتند.

یکبار مرحوم آیت الله احمد طیبی شبستری در سالهای اوایل دهه ۱۳۳۰ به من گفت تو که با حاج آقا روح الله آشنا هستی بیا مرا ببر تا رساله ایشان را از دست خودش بگیرم. ما رفتیم امام زاده قاسم در شمیران و مرحوم امام برای هواخوری بدانجا رفته بودند. بااینکه خیلی برای ما احترام قایل شدند ولی با ادب رد کردند. البته در نهایت ادب که ما نرنجیم. البته مرحوم امام متواضع و فروتن بودند. حتی زمانیکه کتاب کشف الاسرار را در پاسخ به کتاب اسرار هزار رساله نوشت تا مدتها کسی نمی دانست که این را امام نوشته است.»

شیخ مصطفی رهنما تا پایان عمر بر آزادی قدس تاکید و در این مسیر تلاش می‌کرد. یکبار در گفتگویی آزادی قدس را بزرگترین آرزوی خود نامیده بود. آرزویی که به اعتقاد او حتما روزی محقق خواهد شد:

«اولین آرزوی من آزادی فلسطین و قدس شریف است، دومین آرزوی من این است که مردم ایران در سختی نباشند. امیدوارم دولت فعلی و دولت‌های آتی با پرهیز از حاشیه‌ها بکوشند تا اهداف امام(ره) و مقام معظم رهبری در ایران پیاده شود و سوم اینکه وضع دنیا بهبود پیدا کند و این نباید موکول به ظهور امام زمان(عج) شود، چون این امری قطعی است اما زمانش مشخص نیست.»

کتاب خاطرات وی که توسط حوزه هنری و مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است منبع مناسبی برای آشنایی با زندگی و مبارزات این مرحوم است.

رجا

Check Also

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *