آری هنگامیکه حضرت ابوالفضل تشنگی اهل بیت و اطفال برادرش را دید با سی سوار و بیست پیاده به راه افتاد و راه رود فرات را در پیش گرفت. «نافع بن هلال مرادی» که از اصحاب بزرگ امام حسین علیه السلام بود، پیشاپیش آنان می تاخت. «عمرو بن حجاج زبیدی» که مسؤول نگهبانی بود، راه را بر نافع گرفت و در نهایت به یاران امام تاختند؛ اما قهرمان کربلا ابوالفضل العباس حملۀ آنان را دفع کرد و یاران، مشک ها را پر کرده به فرماندهی ابوالفضل علیه السلام به مکان خود برگشتند و ابوالفضل به سقّا ملقب شد. بیشتر مردم حضرت را به همین لقب میشناسند.
عباس فدایی ولایت
امام علی علیه السلام بعد از فاطمۀ زهرا علیهاالسلام طبق وصیت همسر با امامه ازدواج کرد و مدتی بعد در صدد برآمد با یکی از زنان که از خانواده ای شجاع و دلیر باشد، ازدواج کندتا…
چون آفتاب حیدری تابید بر ام البنین // آن سان که از نیسان شدی اندر صدف دُرّ ثمین
ماه بنی هاشم عیان گردید از آن مه جبین // تا آن که گردد حامی دین خداوند مبین
بهر حسین بن علی حق پرورد یار و معین // چونان که بودی مرتضی بر مصطفی یار و قرین
بر گو به ماه آسمان بنما رخِ خود را نهان // زیرا که گشته در جهان ماه بنی هاشم عیان (۱)
بعد از فراغ
امام علی علیه السلام بعد از فاطمۀ زهرا علیهاالسلام طبق وصیت همسر با امامه(۲) ازدواج کرد و مدتی بعد در صدد برآمد با یکی از زنان که از خانواده ای شجاع و دلیر باشد، ازدواج کند تا خداوند فرزندی دلیر از وی به او عطا فرماید. (۳) به این منظور از برادرش عقیل که در علم انساب تبحّر داشت، خواست بانویی از خاندانی اصیل را برگزیند و خود نیز به خواستگاریش برود. ابی نصر بخاری در این باره می نویسد: «قال امیرالمؤمنین علیه السلام لعقیل بن ابی طالب ـ و هو اعلم قریش بالنسب ـ اطلب لی امرأهً ولدتها شجعان العرب حتی تلدلی ولدا شجاعا»؛ (۴) برایم بانویی بیاب که زادۀ شجاع ترین عرب باشد تا برایم فرزندی شجاع بیاورد.
و به این ترتیب بود که برادر بزرگتر برای یافتن و سپس خواستگاری از چنین بانویی به فکر فرو رفت و اندکی بعد به یاد دختری از قبیلۀ کلابیه افتاد و گفت: «تزوج ام البنین الکلابیه فانه لیس فی العرب اشجع من آبائها» (۵)؛ با ام البنین کلابیه ازدواج کن که در عرب شجاع تر از پدران او کسی نیست.
در پی این اظهار نظر، وی از طرف علی علیه السلام برای خواستگاری ام البنین به نزد قبیلۀ کلابیه رفت و مراسم خواستگاری را انجام داد. (۶) هرچند اطلاعی از تاریخ این خواستگاری و ازدواج در دست نیست ولی می توان محدودۀ زمانی این مراسم را با مراجعه به منابع تاریخی مشخص کرد؛ زیرا می دانیم که تولد حضرت ابوالفضل علیه السلام در چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری ذکر شده است. (۷)
فاطمه (ام البنین)
فاطمه (ام البنین) از خاندانی ولایت مدار و اصیل بود. خاندانی که از صفات جوانمردی، دلیری، شجاعت و… بهره ای وافر داشتند. پدرش «حزام بن خالد بن ربیعه» مردی شجاع و مادرش «ثمامه» دختر سهیل بن عامر بن جعفر بن کلاب از بانوان اصیل عرب بود. تا آن جا که در برخی کتب، نام یازده تن از مادران او را بر شمردهاند که همه، از مادران نجیب و همسران اصیل روزگارشان بودهاند.
ام البنین صفات برجسته ای در وجود خویش داشت که برخی از آنان موروثی و تعدای نیز بعد از ازدواج با علی علیه السلام بروز یافت. شجاعت، دلیری، وفاداری، هنرمندی (ادبیات) و عزت نفس را می توان از دستۀ اوّل و ایثارگری، ولایت پذیری، فدایی امامت شدن و تربیت جوانان صاحب بصیرت و آگاهی را از طایفۀ دوم دانست.
آری در وفاداری او همین بس که قبل از علی علیه السلام با کسی دیگر ازدواج نکرده بود و بعد از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام نیز با کسی ازدواج نکرد (۸) و عمرش را در راه تربیت چهار پسر برومندش (عباس، جعفر، عبدالله و عثمان) گذراند و در این دوره همواره فرزندان فاطمه را بر فرزندان خود مقدم می داشت که تاریخ در این باره سخن بسیار دارد. (۹)
در بصیرت و بینش ولائیش همین کفایت میکند که علاّمۀ مامقانی می نویسد: «علاقه و ارادت او به حسین علیه السلام به علت امر امامت بود، و این که به فرض سلامت حسین، مرگ چهار فرزند برومندش را بر خود آسان می دانست نشانۀ بالا بودن میزان ایمان اوست و من او را از نیکان می دانم.» (۱۰) ما برای رعایت اختصار تنها به یک نمونه از ولایت مداری مادر و تربیت کنندۀ ابوالفضل علیه السلام می پردازیم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
پس از واقعۀ کربلا، «بشیر» به مدینه بازگشت تا خبر این واقعۀ تلخ را به مردم بدهد. او با ام البنین علیهاالسلام رو به رو شد و خود را آماده کرد تا خبر شهادت چهار فرزندش را به او بدهد. اما ام البنین مهلت نداد و از سلامتی حسین علیه السلام پرسید. بشیر گفت: عباس را کشتند. ام البنین باز از حسین پرسید و بشیر خبر شهادت فرزند بعدی را داد و همین طور خبر شهادت هر چهار پسرش را به او رساند، امّا ام البنین باز از سلامت حسین می پرسید و میگفت:
یا بشیر اخبرنی عن ابی عبدالله الحسین. اولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لابی عبدالله… و زمانی که خبر شهادت حسین علیه السلام را شنید، گفت: آه که بندهای قلبم را پاره پاره کردی. (۱۱)
نور حیدری
در چهارم شعبان سال ۲۶ هجری، از دامن ام البنین، نور حیدری درخشیدن گرفت و خانه های مدینه را از طلوع صبحی دیگر خبر داد. آری چشمان منتظر علی، ام البنین، زینب، حسن، حسین و… به سیمای فرزندی دوخته شد که شبیه پیامبر خدا بود (۱۲) و علی علیه السلام به شجاعت و دلیری او خبر داده بود. صحت این پیش بینی را از همان لحظۀ تولد در سیمای جدّی و مردانۀ او میشد دید. حضرت، فرزندش را در بر گرفت و سیمایش را غرق در بوسه کرد و مراسم شرعی تولد را آغاز نمود. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و در هفتمین روز تولد نیز به سنت اسلامی، موی سر فرزند را تراشید و هم وزن آن طلا یا نقره به فقیران داد و گوسفندی به عنوان عقیقه ذبح کرد. (۱۳)
امیرمؤمنان علی علیه السلام که از پس پردۀ غیب، جنگاوری فرزندش را در عرصه های جنگ می دید، او را عباس نامید. عباس صیغۀ مبالغه از مادۀ عبس به معنای درهم شدن پوست و گرفتگی صورت است و امام می دانست که او بر دشمنان حق عبوس و در جنگ ها غیور خواهد بود. (۱۴)
دوران زندگی
زندگی عباس علیه السلام را می توان به دو مرحلۀ کودکی و جوانی تقسیم کرد. دورۀ کودکی که عموما به تربیت و بروز گوشه هایی از شخصیت وی گذشت و دوران جوانی تا شهادت که به سه بخش تقسیم میشود: ۱ ـ با پدر (۱۴ سال) ۲ ـ در زمان امامت برادرش امام حسن علیه السلام (۱۰ سال) ۳ ـ در دوران امامت امام حسین علیه السلام (۱۰ سال) .
دوران کودکی
۱ ـ بوسه بر بازوی عباس
علاوه بر وجود پر برکت مادری با فضیلت و پدری معصوم، عامل دیگر در رشد الهی عباس، وجود ستارگان فاطمی (حسن، حسین و زینب) در خانۀ علی علیه السلام بود. بی گمان عباس در سایۀ فضایل آنان به مراتبی والا دست یافت و عظمت آنان را با تمام وجود باور کرد. البته در این اسوه پذیری اقدامات مادرش ام البنین بی تأثیر نبود، چرا که وی با مقدم داشتن حسن، حسین و زینب علیهم السلام بر فرزندان خود، در تمام موارد، آنان را به مقام والای خاندان علی و زهرا علیهماالسلام آگاه می ساخت. تلاشی که در نهایت، فرزندانی ولایت پذیر به بار آورد. علی علیه السلام نیز حال فرزندش را رعایت میکرد و عنایتی ویژه به او داشت. امام پسر را غرق بوسه میکرد و عواطف خود را بی دریغ نثارش می نمود. نقل است که روزی عباس را در دامان خود نشاند. همه دیدند که عباس آستین هایش را بالا زده است و امام در حالی که به شدت میگرید و مروارید اشک از صدف چشمانش جاری است، بر بازوهای کوچک عباسش بوسه می زند. مادر، حیرت زده قدمی پیش گذاشت و پرسید: مولای من! برای چه گریه میکنید؟ علی علیه السلام با آهنگی حزین جواب داد: به این دو دست می نگرم و آنچه را که بر سرشان خواهد آمد، به یاد می آورم. ام البنین پرسید: مگر چه خواهد شد؟
امام علیه السلام فرمود: آن ها را از ساعد قطع خواهند کرد….
ام البنین که قلبش از این خبر به شدت می تپید، پرسید: چرا! چرا قطع خواهد شد؟
امام فرمود: دست های عباس به خاطر یاری اسلام و دفاع از برادرش حسین علیه السلام قطع خواهد شد. (۱۵)
ام البنین چون همیشه بردباری پیشه کرد و از این که فرزندش فدایی نوۀ پیامبر میشد، خدا را شکر کرد.
علی علیه السلام ادامه داده و فرمودند: ام البنین! فرزندت عباس نزد خدای تبارک و تعالی منزلتی عظیم دارد و خداوند در عوضِ دو دست، دو بال به او خواهد داد که با آن ها با ملائکه در بهشت پرواز کند. همان طور که جعفر بن ابی طالب را دو بال داد. ام البنین با شنیدن این خبر بی اندازه خوشحال شد. (۱۶)
۲ ـ بصیرت عباس علیه السلام
عباس علیه السلام از سرچشمۀ جوشان علوم پدرش علی علیه السلام بهره ها برده بود.
محدث نوری رحمه الله می نویسد: روزی امیرالمؤمنین، حضرت عباس علیه السلام و زینب علیهاالسلام را که کودک بودند، در دامن خود نشاند. در آن روزها عباس تازه زبان گشوده بود و جملاتی کوتاه را می توانست بر زبان براند. علی علیه السلام به او فرمود: عباس! بگو واحد (یک) کودک شیرین زبان علی به تقلید از پدر گفت: واحد. آن گاه علی علیه السلام از او خواست بگوید: دو. ولی عباس ساکت شد و چیزی نگفت. وقتی علت را پرسید، فرمود: پدر! شرم دارم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام، دو بگویم. امیرمؤمنان پیشانی عباس را بوسید و از این رویداد بی اندازه شادمان گشت. (۱۷)
دوران جوانی
دورۀ چهارده سال و چهل و هفت روز حضور در محضر پدر، دورانی گرانسنگ برای عباس بود تا با شجاعت علوی آشنا شود. وی در برخی جنگ ها حاضر میشد تا آداب جنگ را بیاموزد و از رشادت ها و مدیریت پدر درس گیرد. سماوی می نویسد: «عاش العباس مع ابیه اربع عشره سنه. حضر بعض الحروب فلم یأذن له ابوه بالنزال»(۱۸)
در بعضی جنگ ها حاضر میشد ولی پدرش به او اجازۀ جنگ نمی داد؛ البته دربارۀ حضورش در همۀ جنگ ها اختلاف نظر است و برخی بر این عقیدهاند که او در تمام جنگ ها حاضر بود. (۱۹)
برخی نوشتهاند آن حضرت در جنگ صفین با این که حدود دوازده سال داشت، حماسه ای شگفت آفرید.
در روضه الشهدا می خوانیم: «در جنگ صفین روزی جوان نقابداری که بین سال های ۱۵ تا ۱۷ بود، از لشکر علی علیه السلام بیرون آمد و طلب مبارز کرد. هیبت و سطوت او دلیل شجاعت و دلاوری او بود. اصحاب معاویه از مبارزه با او ترسیدند. معاویه به مردی شجاع که او را «ابن شعثاء» میگفتند فرمان داد به مبارزۀ این جوان برود. ابن شعثاء گفت اهل شام مرا با ده هزار سوار برابر میکردند و هفت پسر دارم، یکی را می فرستم تا او را به قتل رساند. هفت پسر یکی بعد از دیگری رفتند و کشته شدند و دست آخر ابن شعثاء خود به میدان آمد، جوان مبارز به او حمله کرد و او را نیز نقش بر زمین ساخت. دیگر از لشکر معاویه کسی جرأت نکرد به تنهایی قدم به میدان گذارد. حضرت علی علیه السلام نقاب از صورت جوان برداشت و همه دیدند که او اباالفضل العباس فرزند علی است.» (۲۰)
در هر صورت زمان به تندی گذشت تا آن که مولی علی علیه السلام توسط ابن ملجم ضربت خورد و در آستانۀ شهادت قرار گرفت. امام در شب ۲۱ رمضان ابوالفضل علیه السلام را در آغوش گرفت و به سینه اش چسباند. آنگاه به فرزند چهارده ساله اش فرمود: فرزندم، به زودی در قیامت به وسیلۀ تو چشم من روشن میشود، «ولدی اذا کان یوم عاشورا و دخلت المشرعه ایاک ان تشرب الماء و اخوک الحسین عطشان»(۲۱)؛ فرزندم هنگامیکه روز عاشوار شد و تو داخل رودخانه شدی، مبادا آب بنوشی در حالی که برادرت حسین تشنه است. به این ترتیب عباس علیه السلام را به رسالت بزرگی که بر عهدۀ او بود متوجّه ساختند.
وی همچنین دورۀ حیات امام حسن علیه السلام را نیز درک کرد و آن گاه وارد عصر امامت امام حسین علیه السلام شد که حکایت آن در این مختصر نمیگنجد.
تشکیل خانواده
تنها همسری که ابوالفضل علیه السلام برگزید، لبابه دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بود (۲۲)، یعنی بانویی از خاندان و قبیلۀ خود. البته زمان ازدواج مشخص نیست ولی می دانیم که دو پسر (فضل و عبیدالله) نتیجۀ این ازدواج است. در برخی کتب فرزندانی دیگر هم برای عباس برشمردهاند که حسن (از ام ولد)، قاسم و یک دختر و محمد نام داشتند. (ابن شهرآشوب محمد را از شهدا دانسته است) . (۲۳)
کنیه های حضرت اباالفضل علیه السلام
سه کنیه برای عباس علیه السلام ذکر شده است که عبارتند از:
۱ ـ ابوالفضل
از این روی که حضرت فرزندی به نام فضل داشت، به وی اباالفضل میگفتند. گرچه ممکن است از آن جهت که حضرت سرچشمۀ فضائل بسیاری بود حضرت را با این کنیه می خواندند. (۲۴)
۲ ـ ابوالقاسم
به خاطر فرزند دیگرش قاسم به وی اباالقاسم میگفتند. برخی معتقدند قاسم همراه پدر در کربلا شهید شد. (۲۵) جابر انصاری خطاب به حضرت میگوید:
السلام علیک یا اباالقاسم، السلام علیک یا عباس بن علی. (۲۶)
۳ ـ ابوالقربه
در تاریخ خمیس و مقاتل الطالبین به نقل از جرمیبن العلا از زبیر این کنیه را برای عباس علیه السلام نقل کردهاند. (۲۷)
او به این دلیل که از کودکی سقایی میکرد در میان بنی هاشم به ابا القربه (صاحب مشک) معروف شد.
لقب های عباس بن علی علیهماالسلام
لقب های هر شخص، گذرگاهی برای شناخت حقیقی او هستند، زیرا دربارۀ اهل بیت علیهم السلام این القاب براساس ویژگی های واقعی که از آنان ظهور و بروز مییافت به آن ها داده میشد. از این روی مطالعه لقب های عباس علیه السلام می تواند سرفصل های مناسبی از شخصیت وی را به دست دهد. عمدۀ این القاب چنین است:
قمر بنی هاشم، باب الحوائج، طیار، اطلس، شهید، عبد صالح، عبد صدیق، سقا، کبش الکتیبه، سپهسالار، قهرمان علقمه، پرچمدار، ناصر ابن رسول الله، داعی الی سبیل الله، ولی الله، ناصح، مظلوم، المطیع لله و رسوله، المواسی (فداکار)، صابر، مجاهد، محامی، دافع، المجیب، حبیب الله و…. (۲۸)
در این مختصر تنها به شرح چند لقب می پردازیم:
قمر بنی هاشم
حضرت عباس در میان خاندان بنی هاشم به قمر و ماه تشبیه میشد چون تلألؤ چهرۀ زیبا و نورانی اش همگان رابه شگفتی وا می داشت. آری او نه تنها ماه بنی هاشم که ماه جهان اسلام بود. و از همین که به وی این لقب را دادهاند می توان فهمید که بعد از امام معصوم، در بین بنی هاشم جوانی خوش سیما و ماه رخسار چون او نبود. (۲۹)
طیار
این لقب برگرفته از روایاتی است که امام علی علیه السلام در ضمن آن بشارت می دهد به این که خداوند به عباس مانند جعفر بن ابی طالب دو بال در بهشت برای پرواز می دهد که شهیدان به مقامش غبطه می خورند. (۳۰)
سقا
از بزرگترین و بهترین القاب حضرت که بیش از دیگر القاب مورد علاقه اش بود، سقا میباشد. پس از بستن راه آب رسانی به تشنگان اهل بیت به وسیلۀ نیروهای فرزند مرجانه جهت از پا در آوردن فرزندان رسول خدا، قهرمان اسلام بارها صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رساند و آب به تشنگان اهل بیت رساند که سرانجام منجر به شهادتش نیز شد. (۳۱)
آری هنگامیکه حضرت ابوالفضل تشنگی اهل بیت و اطفال برادرش را دید با سی سوار و بیست پیاده به راه افتاد و راه رود فرات را در پیش گرفت. «نافع بن هلال مرادی» که از اصحاب بزرگ امام حسین علیه السلام بود، پیشاپیش آنان می تاخت. «عمرو بن حجاج زبیدی» که مسؤول نگهبانی بود، راه را بر نافع گرفت و در نهایت به یاران امام تاختند؛ اما قهرمان کربلا ابوالفضل العباس حملۀ آنان را دفع کرد و یاران، مشک ها را پر کرده به فرماندهی ابوالفضل علیه السلام به مکان خود برگشتند و ابوالفضل به سقّا ملقب شد. بیشتر مردم حضرت را به همین لقب میشناسند. (۳۲)
کبش الکتیبه
به فرماندهی سپاه به دلیل حسن تدبر و دلاوری که از خود نشان می دهد و نیروهایش را حفظ میکند، این لقب اعطا میشود و این امر نشان از رشادت بی مانند حضرت عباس در روز عاشورا دارد. (۳۳)
علمدار (صاحب رایه الحسین علیه السلام)
امام حسین علیه السلام به دلیل دیدن توانایی های چشمگیر عباس، از میان یارانش تنها او را برای پرچمداری برگزید. در نقل های تاریخی می خوانیم که: پرچم عباس علیه السلام جزو اموال غارت شده ای بود که به شام بردند. وقتی چشم یزید به آن افتاد، عمیقا به آن نگریست و سه بار از جای خود برخاست و نشست. وقتی دلیل این کار را پرسیدند، گفت: این پرچم در دست چه کسی بوده است؟ گفتند: به دست عباس برادر حسین. یزید گفت: تعجبم از شجاعت اوست. تمام قسمت های آن از پارچه و چوب بر اثر اصابت تیرها و سلاح های دیگر که به آن رسیده، آسیب دیده است جز دستگیرۀ آن، و این موضع که کاملاً سالم مانده، حکایت از آن دارد که تیرها به دست پرچمدار اصابت میکرده ولی او پرچم را رها نکرده است و تا آخرین توان خود پرچم را نگه داشته است و تنها وقتی آخرین رمق خویش را از دست داده، پرچم یا از دستش افتاده یا با دست او با هم افتاده است. (۳۴)
ابعــاد شخصیـتی ابوالفـضل العباس علیه السلام
عباس کمالات انسانی را در تمام ابعادش دارد و می تواند الگویی عملی برای جوانان ما باشد از این رو در این بخش به گوشه هایی از شخصیت وی اشاره میکنیم. ابعادی که در ضمن احادیث، نقل های تاریخی، زیارت های مأثور و… به آن ها اشاره یا تأکید شده است، مانند:
ایمان
امام صادق علیه السلام می فرمود: «کان عمُّنا العباس بن علی نافِذُ البَصیرَه، صلب الایمان، جاهد مع ابی عبدالله و ابلی بلاءً حسنا و مضی شهیدا»؛ عموی ما عباس بن علی، بصیرتی نافذ و ایمانی استوار داشت و همراه ابا عبدالله جهاد کرد و به نیکویی از امتحان برآمد و شهید شد. (۳۵)
نمونه ای دیگر از ایمان قوی عباس را می توان در پاسخ عمیق به پدرش در کودکی (که بعد از یک، دو نگفت) مشاهده کرد.
عبادت
اصبغ بن نباته میگوید: مردی از بنی ابان را دیدم که چهره اش سیاه شده بود و من می دانستم که قبلاً صورتش سفید بود. از او پرسیدم: چرا چنین شده ای؟ گفت:
من جوانی را کشتم که بین دو چشمانش اثر سجود بود، شبی نخوابیدم مگر این که آمد و مرا به جهنم انداخت.
او گفت: مقتول عباس بن علی بود. (۳۶)
در مقاتل الطالبین نیز می خوانیم: «بین عینیه اثر السجود» (۳۷)؛ بین دو چشمانش اثر سجده بود.
ادب
عباس چنان پرورش یافت که در مدت عمرش جز یک مرتبه، برادرش حسین را به اسم صدا نکرد و حتی برادر هم خطاب نمیکرد و میگفت: سیدی و مولای.
شفاعت
در معالی السبطین می خوانیم: در روز قیامت حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام می فرماید: از فاطمه بپرس برای شفاعت امت چه داری؟ علی سؤال را مطرح میکند و فاطمه علیهاالسلام می فرماید: یا امیرالمؤمنین «کفانا لاجل هذا المقام الیدان المقطوعتان من ابنی العباس» (۳۸)؛ ای امیر مؤمنان! برای این مقام دو دست قطع شده از فرزندم عباس، ما را کفایت میکند.
ولایت پذیری
عباس در روز عاشورا ضمن تهییج برادران به نبرد، آنان را به نکته ای ظریف توجه می دهد و میگوید:
امروز روزی است که باید بهشت را بگیریم و جان خود را فدای سید وامام خود نماییم… ای برادران من! امروز در جان نثاری تقصیر نکنید و کوتاهی ننمایید و خیال نکنید که حسین برادر ماست و ما پسران یک پدر هستیم، نه چنان است. آن بزرگوار امام و سید و بزرگ و پیشوای ما بوده و حجت خداوند عالمیان در روی زمین و فرزند حضرت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام و نور دیدۀ حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله است. (۳۹)
بصیرت
عباس نه تنها ولایت مدار بود که بصیرت و آگاهی دینی نیز داشت و ولایت را نیز از این دیدگاه بر جانش مقدم میکرد. ابو مخنف میگوید: ابن زیاد به پسر سعد نوشت: «در قتل حسین عجله کن مگر آن که با یزید بیعت کند.» آن گاه نامه را به دست شمر داد تا به کربلا برساند. عبدالله بن ابی محلّ بن حزام بن خالد از جای برخاست و گفت: ای امیر! علی بن ابی طالب عمۀ مرا که ام البنین است، تزویج کرد و از او چهار پسر آورد و این چهار پسر اکنون با حسین بن علی علیهماالسلام هستند، از تو می خواهم نامه ای به عنوان امان برای او بنویسی. ابن زیاد قبول کرد و شمر هم که از قبیله ی ام البنین بود، به پاخاست و مطلب را تأکید کرد. ابن زیاد امان نامه ای نوشت و به عبدالله بن ابی محل داد و او نیز نامه را به آزاد کردۀ خود داد که به کربلا برساند. چون نامه را تسلیم قمر بنی هاشم علیه السلام کرد، آن حضرت فرمود: به خالوی ما بگو ما را نیازی به امان نیست. امان خدا بهتر از امان فرزند سمیه است. سید نیز در لهوف می نویسد: شمر عقب خیمه ها آمد و فریاد کرد:
«أین بنو اختنا عباس و عبدالله و جعفر و عثمان»، کسی به او جواب نداد. امام حسین علیه السلام فرمود: او را جواب دهید هر چند مرد فاسقی است. حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس بیرون آمد و فرمود: چه میگویی؟ شمر گفت: خواهر زادگان من، شما در امان هستید، بیهوده خود را به کشتن ندهید.
عباس فرمود: لعنت خدا بر تو باد و بر امانی که برای ما آورده ای. ای دشمن خدا آیا امر میکنی ما از برادر و از سید و مولای خود حسین فرزند فاطمه دست برداریم. و داخل در اطاعت اولاد زنا و فرزندان لعین ها شویم. (۴۰)
فناداه العباس بن علی: تبت یداک یا شمر لعنک الله و لعن ما جئت به من امانک هذا یا عدواللّه أتامرنا ان نترک اخانا الحسین ابن فاطمه و ندخل فی طاعه اللعنا و اولاد اللعنا….
فداکاری
السلام علی العباس بن امیرالمؤمنین، المواسی اخاه بنفسه؛ سلام بر عباس؛ فرزند امیر مؤمنان که جانش را در راه فداکاری به برادرش تقدیم کرد. (۴۱)
این فقره، بخشی از زیارت نامۀ منسوب به ولی عصر (عج) است و در زیارت نامه های دیگر نیز بارها به این گونه عبارات برمی خوریم. از جمله در زیارت نقل شده از امام صادق علیه السلام می خوانیم: نِعم الأخ المواسی؛ چه خوب برادری که فداکاری کرد!… (۴۲) و صحنۀ کربلا آکنده از فداکاری های فرزند علی علیه السلام است تا آن جا که دست راستش را از تن جدا میکنند و او می فرماید: به خدا قسم اگر چه دست راستم را جدا کرید من همچنان از دین خود حمایت میکنم.
والله ان قطعتم یمینی // انّی احامی ابدا عن دینی // و عن امام صادق الیقین
شجاعت
گویی عباس ذخیرۀ علوی برای کربلاست و علی علیه السلام به شجاعت های او چشم امید دوخته است.
زینب کبری علیهاالسلام می فرماید: شب عاشورا از خیمه خارج شدم تا به خیمۀ برادرم حسین علیه السلام بروم، چون او را مشغول عبادت دیدم به سوی خیمۀ دیگر برادرانم رفتم. دیدم که پسر عموها و برادران و برادرزاده هایم گرد هم حلقه زدهاند و عباس نیز در وسط آنان قرار دارد. مانند شیر، نیم خیز بر روی دو پا نشسته و سخن میگفت:… فردا چه خواهید کرد؟… بدانید که اصحاب برادرم نسبت به ما غریبهاند و بار سنگین مرد همیشه بر دوش اهل خود اوست. فردا شما باید در شهادت پیش قدم شوید و نگذارید آنان بر شما در نبرد سبقت بگیرند.» عباس آن شب به پاسداری و نگهبانی خیام حسینی مشغول بود و تا صبح لحظه ای به خواب نرفت.
دشمن از ترس برق شمشیر حضرت ابوالفضل علیه السلام نه تنها قدرت شبیخون و حمله به آنان را نیافت بلکه به خواب نیز نرفت… آری عباس در روز عاشورا سوار بر اسب، اطراف خیام میگشت و نگهبانی میکرد و مراقب بود تا دشمن جلو نیاید. در این هنگام زهیر بن قین یکی از یاران با وفای امام حسین علیه السلام نزد ابوالفضل العباس آمد و گفت: در این ساعت آمده ام تا تو را به یاد سخن پدرت علی علیه السلام بیندازم… پدرت هنگامیکه می خواست با مادرت ام البنین ازدواج کند، به برادرش عقیل فرموده بود: زن شجاعی از خاندان شجاع برایم پیدا کن، زیرا می خواهم فرزند شجاعی از او به دنیا بیاید و حامی و ایثارگری فداکار برای برادرش حسین علیه السلام باشد….
غیرت عباس با شنیدن این سخن به جوش آمد و چنان پا در رکاب زد که تسمۀ رکاب قطع گردید و فرمود: ای زهیر آیا با این سخن می خواهی به من جرأت بدهی؟ سوگند به خدا هرگز دست از برادرم بر نداشته و در حمایت از او کوتاهی نخواهم نمود. به خدا قسم چیزی به تو نشان دهم که هرگز ندیده ای! و در پس این سخن بود که به صف دشمن حمله کرد و عدۀ زیادی از جمله مارد بن صدیف ثعلبی؛ قهرمان بی بدیل دشمن را به خاک افکند. (۴۳)
منابع:
۱) چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، علی ربانی خلخالی، ج ۱، ص ۱۳۹.
۲) امامه دختر ابی العاص بن ربیع بود و مادرش زینب (دختر رسول خدا) است. وی در زمان رسول خدا متولد شد و بعد از بلوغ، امام علی علیه السلام طبق وصیت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام با او ازدواج کرد و بعد از ضربت خوردن در ماه رمضان، چون احساس کرد معاویه می خواهد با او ازدواج کند، از مغیره بن نوفل بن حارث خواست با او ازدواج کند. تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۳، ص۶۹.
۳) طبق وصیت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام، علی علیه السلام بعد از شهادت وی با امامه و سپس به مرور با ده زن دیگر (غیر از کنیزان) ازدواج کرد که این تعداد با کنیزان به ۲۹ نفر می رسد. در این باره که بعد از امامه با ام البنین ازدواج کرد یا ام البنین همسر چهارمش بود، روایاتی وجود دارد. ـ زندگانی قمر بنی هاشم، عمادالدین حسینی، ص ۴۴.
۴) سر سلسله العلویه، ابی نصر بخاری، (۳۱۴ ه. ق)، ص ۸۸. در منابع دیگر با اندکی تفاوت آمده است. «انظر الی امرأه قد ولدتها الفحوله من العرب لاتزوجها فتلدلی غلاما فارسا»، قاموس الرجال، ج ۱، ص ۳۸۹؛ عمده الطالب، ص ۲۸۵؛ ارشاد مفید، ص ۱۸۶؛ ابصار العین فی انصار الحسین، سماوی، ص ۲۶، (ترجمه العباس) .
۵) عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص ۲۸۵.
۶) برخی از منابع از خواب ام البنین در روز قبل از خواستگاری و کیفیت آن خبر می دهند. مولد عباس بن علی علیه السلام، محمد علی الناصری، ص ۳۶ تا ۳۸.
۷) ولد سنه ست و عشرین من الهجره. ابصار العین فی انصار الحسین، ص ۲۵. عماد الدین اصفهانی می نویسد: «بین ازدواج ام البنین و حمل او به عباس، قریب ده سال طول کشیده است. بنابر این خبر که حضرت علی علیه السلام در سال بعد از رحلت پدر حضرت زهرا علیهاالسلام ۷ یا ۹ زن به حباله آورده است، اگر آخر سال ۱۲ تا اول سال ۱۳ این ازدواج صورت گرفته باشد و به اتفاقی که مورخین دارند ام البنین چهارمین زنی است که به خانۀ علی علیه السلام آمد، باید از سال ۱۳ تا ۲۳ یا ۲۴ که تولد عباس در این سال ها واقع شده ده سال فاصله باشد؛ زیرا از سال ۱۳ هجری قمری تا ۶۱ هجری قمری، ۴۸ سال میشود و هیچ کسی ننوشته است که عباس بیش از ۳۹ سال داشته است و اگر حداکثر ۳۹ را حساب کنیم باز تولد عباس باید در سال ۲۲ هجری واقع شده باشد… از مجموع این اخبار چنین استفاده میشود که تولد حضرت ابالفضل علیه السلام در بین سال های ۳۲ تا ۳۶ واقع شده است.» زندگانی قمر بنی هاشم، ص ۵۲.
۸) لم تخرج ام البنین الی احد قبله و لابعده…. سرسلسله العلویه، ص ۸۸.
۹) زندگانی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، علامه باقر شریف قرشی، ترجمۀ سید حسن اسلامی، ص ۲۸.
۱۰) تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۰.
۱۱) تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۰.
۱۲) وقتی ابوالفضل العباس در کربلا به شهادت رسید، امام حسین علیه السلام بالای سرش آمد و فرمود! اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولک محمد صلی الله علیه و آله، کنا اذا اشتقنا الی وجه رسولک نظرنا الی وجهه… مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۳۰.
۱۳) زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص ۳۰.
۱۴) خصائص العباسیه، ص ۱۱۸.
۱۵) همان، ص ۱۱۹.
۱۶) سردار کربلا، ص ۱۶۴؛ چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج ۱، ص ۱۴۱.
۱۷) فرسان الهیجاء، ج ۱، ص ۱۹۰؛ مستدرک الوسایل، ج ۳، ص ۸۱۵.
۱۸) سرسلسله العلویه، ص ۲۶.
۱۹) محمد علی الناصری معتقد است وی در تمام جنگ ها در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار علی علیه السلام حضور داشت. مولد العباس، ص ۶۳.
۲۰) زندگانی قمر بنی هاشم، ص ۱۴۳.
۲۱) سوگنامۀ آل محمد، نقل از معالی السبطین، ج ۱، ص ۴۵۴؛ چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج ۱، ص ۲۱۵.
۲۲) سر سلسله العلویه، ص ۸۹.
۲۳) چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج ۲، ص ۱۲۲. (تفصیل زندگی را در آن جا بخوانید) .
۲۴) مقاتل الطالبین، ص ۸۱؛ عمده الطالب، ص ۲۸۵.
۲۵) زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص ۳۲.
۲۶) بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۰؛ العباس، ص ۸۰؛ فرسان الهیجاء، ج ۱، ص ۱۸۵.
۲۷) تاریخ خمیس، ج ۲، ص ۲۸۴؛ مقاتل الطالبین، ص ۸۳.
۲۸) چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج ۱، ص ۱۴۲ تا ۱۴۹ و ۲۸۴ تا ۲۹۲؛ کامل الزیارات، ص ۲۵۸؛ مفاتیح الجنان؛ مقاتل الطالبین، ص ۸۴؛ عمده الطالب، ص ۲۸۵؛ تاریخ خمیس، ج ۲، ص ۲۸۴؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ص ۲۶ و ۳۰.
۲۹) خصائص العباسیه، ص ۱۳۱؛ مقاتل الطالبین، ص ۸۵. (و کان یقال له قمر بنی هاشم) .
۳۰) بطل العلقمی، ج ۲، ص ۱۰۸ ـ ۱۰۹؛ ذخیره الدارین، ص ۱۳۳، نقل از عمده الطالب.
۳۱) زندگانی ابوالفضل العباس، شریف قرشی، ص ۳۳.
۳۲) انساب الاشراف، ج ۱، ق ۱، زندگانی ابوالفضل العباس، شریف قرشی، ص ۱۷۸.
۳۳) زندگانی ابوالفضل العباس، ص ۳۴.
۳۴) داستان دوستان، ج ۲، ص ۲۳۴، داستان ۱۶۴. نقل از دین و تمدن، محمدعلی حومانی لبنان؛ چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج ۱، ص۱۹۰. «العباس الاکبر و یدعی السقا و یکنی… و کان صاحب رایه الحسین یوم کربلا» تاریخ خمیس، ج ۲، ص ۲۸۴.
۳۵) تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۸.
۳۶) العباس، مقرم، ص ۷۶.
۳۷) مقاتل الطالبین، ص ۳۳.
۳۸) سوگنامۀ آل محمد، نقل از معالی السبطین، ج۱، ص ۴۵۲؛ مولد العباس، ص ۸۸.
۳۹) محن الابرار، ترجمۀ عاشر بحار، ص ۲۷۹، نقل از چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج ۱، ص ۱۹۲.
۴۰) ارشاد مفید، ص ۲۳۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ق ۱؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ص ۲۷؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج ۱، ص ۲۳۶ و به نوعی دیگر در عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب ج۱، ص ۲۸۶.
۴۱) بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۶۶.
۴۲) مفاتیح الجنان.
۴۳) شخصیت فرماندار بزرگ اسلام، حضرت ابی الفضل العباس، سید حسن صدر، ص ۱۰۴ و ۳۸؛ چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج ۱، ص ۲۰۸ و ۲۰۷
محمد عابدی