از در که وارد میشوم هوای سنگینی توی صورتم می خورد. تا به حال حرم را اینطور ندیده بودم. روبه روی اذن دخول می ایستم و آرام آرام میخوانم و بغض میشکند و اشک ها یعنی راهم داده است به خانه ی امنش.
صحن جامع رضوی را پشت سر میگذارم و نفس هایم را عمیق تر میکشم. هوای حرم عوض شده. مثل همیشه نیست. از شادی و بهجتی که همیشه در حرم بود خبری نیست. خبری نیست از آن حسی که باعث میشد بتوانی تند تند قدم برداری و دست بکشی به تک تک سنگ ها و درهای حرم و گریه هایت هم با شادی و آرامش همراه باشد. قدم هایم سنگین شده. بیتاب دیدار ضریح میشوم. به صحن انقلاب می رسم و نگاهم گره می خورد به گنبد و تازه می فهمم ماجرا از چه قرار است. پرچم مشکی رنگ افراشته بر بلندای گنبد جواب سنگینی حال و هوای حرم را می دهد. آقای رئوف مشهد، عزادار است.
اولین باری است که محرم مهمان حرم شده ام و حال و هوا برایم بدجور غریب است، سنگینی غم آقای غریب برای جد غریبش کل حرم را گرفته، سنگ ها و درها، نور چراغ ها و کاشی کاریها، حتی کبوتران حرم هم انگار عزادارند. گیج میشوم.
گوشه گوشه حرم روضه به پاست. هر اهل دلی نشسته و دارد میخواند و اطرافیانش نیز به صدایش دل سپردهاند. صدای گریه ها در حرم بالاست. لباس های مشکی زائران و روضه های بعد از نمازها حرم را رنگ دیگری کرده است.
گیج میشوم. حرم اینبار مملو از حس های عجیب است. حس های غریب. نمی دانم چه کنم. بغض هایم هم گره خوردهاند. نمی دانم برای غم حسین (ع) گریه کنم یا غربت و عزاداری رضا (ع) و یا دل داغدار مهدی (عج)؟
به مهدی (عج) که می رسم هوا سنگین تر میشود. دلیلش شاید این است که جنس غم هر کدامشان فرق دارد و من مانده ام و این حس های مختلف. من مانده ام و سنگینی حرم. من مانده ام و حسی که با هر بار دیدن پرچم سیاه حرم چشمانم را تار میکند و از لابه لای پلک هایم جاری میشود.
محرم های حرم رضوی، رنگش فرق میکند. هوایش فرق میکند. وقتی می روی، دل کندنش هم فرق میکند. اشک ها و درد دلهایش هم.
وداع میکنم. بر میگردم. اما این بار فرق میکند. انگار تازه امروز فهمیده ام حسین (ع) جد آقای مهربان مشهد است، به این فکر میکنم که وقتی امام رئوف اینطور دل حرمش میگیرد، ببین دل آقای مهربان زمانمان (عج) که هر صبح لحظه به لحظه عاشورا برایش تکرار میشود و پیراهن خونی جدش در مقابلش است تا خبر رسان روز ظهور به او باشد چه حالی دارد.
من مانده ام و خاطره ی پرچم حرم که روزی در دستان منقم قرار گیرد و این همه نا آرامی روزهای محرم، این همه بغض ها را تبدیل به آرامش کند. ان شاءالله
مریم محبی