درست سر خیابان ایستادهاند. چند جوان که هر کدام لباسها و مدل موهایشان به تنهایی یک نمایشگاه مد است. از میان آنها دو نفر هستند که موتور دارند و بقیه منتظرند تا نوبتی سوار آن شوند و در خیابان تک چرخی بزنند و خودی نشان دهند.
در محله های زیادی کوچه هایی هستند که پاتوق جوانانی شدهاند که صبح را آنجا شب میکنند. جوانهایی که درست در سن کارو تلاش وقتشان را طوری میگذرانند که انگار ارزشی نداشته است و فردا و فردا هایشان با تکرار همین روزها میگذرد.
جدای از اینکه تمامی روزهای این افراد مثل هم است وقتی به درونشان نفوذ میکنی از حس سرخوردگی عمیقشان بدجور متأثر میشوی.
یاسر ۲۳ ساله است و کاردانی برق دارد. میگوید: من بچه درس خوانی بودم اما علاقه ام به هنر بود، خانواده ام من را مجبور کردند بروم رشته فنی که اصلا دوست نداشتم. الان هم نه به علاقه ام رسیدم، نه برای رشته ام کار هست.اگر کار هم باشد من دوست ندارم.
سجاد دیپلم است و میگوید: همیشه هم اینجا بیکار نیستم. من گاهی در مغازه برادرم لباس می فروشم. البته به اصرار بابام که مدام به من سرکوفت نزند. با دو سه ماه حقوقی که گرفتم این موتور را خریدم که کاش نمی خریدم! و با خنده ادامه می دهد: شده اسباب بازی این جماعت.
با گفتن این حرف صدای دوستانش بلند میشود و مسخره اش میکنند.
سجاد، یاسر و بسیاری دیگر از هم سن و سالهایش جزو ۱۲.۳ درصد جمعیتی هستند که بانک مرکزی آنها را بیکار معرفی کرد است. بیکارانی که هر روز سطح سواد و تحصیلاتشان هم بالاتر می رود اما نه توانی برای کار دارند و نه جایگاهی در جامعه.
علیمرادی، نماینده مردم تهران در مجلس در مصاحبه ای که با خبرگزاری دانشجو داشت گفته است: در حال حاضر جوان های تحصیلکرده ما به جای این که فرصت باشند، تبدیل به تهدید شدهاند.
او مشکلات اجتماعی و بالا رفتن سن ازدواج و تبعات آن را نیز ناشی از بیکاری در جامعه می داند و میگوید: معتقدم اگر اشتغال ایجاد شود، عمق سیاست های تشویقی و جمعیتی بیشتر خواهد شد.
اگرچه هر روز خبرهایی از تشکیل اتاق فکر های مختلف برای حل این مشکل به گوش می رسد اما تا عملی شدن آنها فاصله بسیار است.
به هر حال بیکاری یکی از واقعیت های جامعه ماست، اما بیش از کسب درآمد نکردن در این میان، چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد، بیهوده گذشتن زمان است در حالی که همین زمان می تواند به شیوه دیگری مورد استفاده قرار گیرد.
شاهرخ عضو یک حلقه مطالعاتی اینترنتی است. او میگوید: من بعد از پایان درسم خیلی گشتم که کار پیدا کنم اما به نتیجه ای نرسیدم، اما از اینکه بخواهم وقتم را به بطالت و پوچی بگذرانم حس بدی داشتم، به خصوص اینکه همانطور که در دین هم داریم، بیکاری ذهن را به سمت خیلی از گناه ها سوق می دهد. این شد که با چند نفر از دوستانم تصمیم گرفتیم یک وبلاگ راه بیندازیم و با هم به نوعی حلقه مطالعاتی تشکیل دهیم.
مصطفی هم که عضو همین حلقه است در ادامه حرفش میگوید: از چند استاد هم کمک گرفتیم و سیر مطالعاتی خوبی در زمینه مسائل علمی، فرهنگی و دینی به ما پیشنهاد داد، حالا هم علاوه بر اینکه هفتگی جلسه اینترنتی داریم، ماهانه هم دور هم جمع میشویم و چیزهایی که یادگرفته ایم را بررسی میکنیم. البته به همان چند نفر محدود نشده ایم، بلکه افراد زیادی به این حلقه اضافه شدهاند. با تشکیل این حلقه بعد از مدتی فعالیتمان را در فروم ها شروع کردیم و هر کداممان بنا به تخصصمان به سوالهایی که مردم داشتند پاسخ می دادیم. اینطوری هم چیزهایی که در دوران دانشگاه یادگرفته بودیم را فراموش نمیکنیم، هم اینکه احساس به درد نخور بودن نداریم، حتی اگر از آن پولی در نیاوریم.
شاهرخ با تایید حرف مصطفی میگوید: این باعث میشود که اطلاعاتمان را فراموش نکنیم و دائم بروز بمانیم تا زمانی که کار پیدا کردیم همه چیز از خاطرمان نرفته باشد.
به هر حال خواه ناخواه در جامعه ما با توجه به جمعیت جوانی که دارد، بیکاری پدیده ای اجتناب ناپذیر است، اما باید دید بیکاری با به پوچی گذراندن زندگی، چقدر تفاوت دارد. آن هم در شرایطی که کار کردن در دین بیش از هر چیزی در دین مورد تأکید بوده است. تا جایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: عبادت ده جزء است که نه جزء آن در کار و تلاش برای به دست آوردن روزی حلال است.
و یادمان نرود که وعده نبی خدا حق است وقتی می فرمایند: کسی که روزی خود را با کار و تلاش تهیه کند، در قیامت در شمار انبیا قرار میگیرد و ثواب آنان را کسب میکند.
مریم محبی