وهابیت از فرقه های نوپای جهان اسلام است. این مسلک که در عربستان رشد یافته است، به دلیل پشتوانه قوی سیاسی و اقتصادی، در حال گسترش به دیگر کشورهای اسلامی است. این فرقه منسوب به پایهگذار آن محمدبن عبدالوهاب سلیمان نجدی است.
دوران کودکی
محمدبن عبدالوهاب از عالمان مذهب حنبلی، مؤسس مکتبی خاص در اصول عقاید اسلامی است که این مکتب به لحاظ نسبت یافتن به او، «وهابی» نام گرفته است و ریشههای فکری آن برگرفته از آرا و افکار برخی از متقدمان اهلسنت مانند ابنتیمیه حرانی (۶۶۱-۷۲۸ق) و ابن قیم جوزی (۶۹۱-۷۵۱ق) است. وی در سال ۱۱۱۵ق (۱۷۰۳م) در شهر عیینه در صحرای دور افتاده نجد متولد شد. او در خانواده ای علمی چشم به جهان گشود. پدرش دانشمندی حنبلی، مردی شایسته و قاضی عیینه و مادرش دختر محمدبن عزاز مشرفی بود. جد پدری او، سلیمان، رئیس عالمان نجد بشمار می رفت. در گزارشهای کتب تاریخ وهابیت آمده است که او قرآن را قبل از ده سالگی فراگرفت و حافظ قرآن گردید. او را تیزهوش، دارای حافظه ای قوی، زیرک و با گفتاری فصیح وصف کرده اند.
همچنین او در کودکی کتب تفسیری، حدیثی و کلام علما را بسیار مطالعه میکرد و چنان سرعت حفظ و کتابت داشت که همه را متحیر می کرد. سلیمانبن عبدالوهاب میگوید که پدرمان از فهم و ادراک او با وجود کمی سنش متعجب گردیده بود و میگفت که از محمد در احکام بهره ها برده است. به دلیل آگاهی از احکام، از کودکی پدرش او را امام جماعت قرار داد. همچنین نقل شده که او قبل از دوازده سالگی به بلوغ رسید و پدرش در همان سال برای او همسری برگزید. عده ای دیگر معتقدند که پدرش از همان ابتدا با او مخالفت می کرد و از طرز تفکر او هراسان بود. پدر، برادر و استادان او در گفتار و کردارش ضلالت و گمراهی را میدیدند و او را بسیار نکوهش می کردند و مردم را از او برحذر میداشتند.
سفرها
محمدبن عبدالوهاب پس از فراگیری مقدمات علمی و آموزش فقه حنبلی نزد پدر، سخنانی درباره توحید، توسل، زیارت قبور و غیره بیان میکند که خوشایند رؤسای قوم نبود و سخن او را نمی پذیرفتند. لذا او برای تحصیل علم عازم سفر به حرمین شریفین مکه و مدینه شد. محمدبن عبدالوهاب در مکه، روش تعلیمی آنجا را نپسندید و به مدینه رفت. در آن زمان فضای فرهنگی مدینه از ارتباط و تعامل مجموعه ای از علمای اقصی نقاط جهان اسلام که در آن شهر گرد آمده بودند، تشکیل میشد.
از نیمه های قرن هفده مکتبی حدیثی در مدینه پدید آمده بود که علاوه بر اسناد، بر متون نیز تاکید ویژه ای داشت و با سردمداری ابراهیم الکورانی، نوعی نهضت بازنگری بر ارزش های فقه و کلام اشعری شکل گرفت که شامل مسائل مهمی چون دیدگاه کلام اشعری در باب ویژگی های خداوند، دلالت، حضور او و مسئولیت انسان در قبال اعمالش را شامل می شد. اصلی-ترین ویژگی این نهضت تلاش و تمایل آنها برای احیای اندیشه های احمدبن حنبل و ابنتیمیه بود.
اقامت او در مدینه بر طرز فکر آینده او بسیار تاثیر گذاشت و او بعد از آشنایی با افکار و آرای ابنتیمیه در اظهار عقاید خود راسخ تر و کوشاتر شد. از اینرو، می توان او را گسترش دهنده، مدافع و پیرو اندیشه های ابنتیمیه دانست. او در این شهر با عالمی حنبلی به نام شیخ عبدالله بن ابراهیم نجدی (م. ۱۱۴۰ق) از پیروان ابنتیمیه و شاگرد عبدالباقی حنبلی (م. ۱۰۷۱ق) از اهالی بعلبک آشنا گردید. همچنین او هنگام اقامت در مدینه با علمای زیادی ازجمله محمدبن حیات سندی (م. ۱۱۶۵ق)، علی افندی داغستانی، اسماعیل عجلونی، عبداللطیف عفالقی احسایی و محمد عفالقی احسایی دیدار کرد و از عده ای از علما همچون عبدالله بن ابراهیم، محمدبن حیات السندی، داغستانی و احسایی اجازه نامه حدیثی گرفت.
او مدت زیادی را در مدینه ماند و مردم را از استغاثه و تبرک جستن به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علیه که از نظر او بدعت به شمار می آمد، نهی میکرد. سپس به نجد بازگشته، یک سال در آنجا ماند و سپس به سمت بصره به راه افتاد. یکی از دلایل مهم سفرهای محمدبن عبدالوهاب به خارج از نجد بدست آوردن علوم علمای حرمین و بصره بود؛ زیرا تلاش علمای نجد بیشتر بر محور آموزش فقه حنبلی بود. او در این سفرها با علمای بسیاری دیدار کرد. او در مدرسه بصره نزد شیخ محمد مجموعی فقه اللغه و حدیث را آموخت. همچنین عقاید خود را برای استادش آشکار کرد و استادش او را بر عقیده توحید ستود.
محمدبن عبدالوهاب در نهی مردم از عقایدشان و دعوت آنها به عقاید خود بی پروا بود. هنگام سکونت در بصره عقاید خود را در زمینه توحید، دعا، توسل و… آشکار می کرد و مردم را به آنها فرا می خواند و با علمای آنها مناظره میکرد. ادامه یافتن روش محمدبن عبدالوهاب در توهین به مقدسات مسلمانان در بصره، موجب نارضایتی مردم و علما را به همراه داشت؛ به طوری که مورد هجوم و اذیت و آزار مردم قرار گرفت و سرانجام در یکی از روزهای گرم تابستان او را از بصره اخراج کردند. همچنین به شیخ مجموعی، استاد او در بصره، به جهت دوستی و کمک به او، اذیت و آزار رساندند.
محمدبن عبدالوهاب پس از اخراج از بصره به سمت شام روانه شد و در شهر زبیر، در چند فرسخی بصره، چند روزی ساکن میگردد. او قصد ادامه سفر به سمت شام را داشت، ولی به دلیل ناتوانی مالی از سفر به شام منصرف شد و به سمت نجد به راه افتاد. در راه بازگشت به احسا رفت و از عالمانی چون عبدالله بن عبداللطیف احسایی و عبدالله بن فیروز بهره گرفت. محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه به حریمله، به حریمله بازگشته، دعوت خویش را آغاز کرد. برخی از جمله فرزند شیخ، معتقدند که او کتاب توحید خود را در بصره نگاشت و برخی دیگر قائل اند که در حریملاء، پس از بازگشت از بصره، نوشته شده است.
در مقابل منابع وهابی که اختلاف اندکی در سفرهای محمدبن عبدالوهاب دارند و سفرهای محدودی برای او نقل کرده اند، منابع غیروهابی از کثرت سفرهای محمدبن عبدالوهاب یاد کرده اند. نویسنده لمع الشهاب معتقد است که محمدبن عبدالوهاب پس از خروج از بصره، به بغداد می رود و دو سال در مدرسه وزیر ساکن میشود. او در این دو سال کتاب صحائف الاعمال و مقاصد تفتازانی را نزد عبدالرحیم کردی می خواند. سپس با زنی ثروتمند ازدواج میکند و ثروتی معادل دوهزار دینار بعد از مرگ زنش به ارث می برد. در این زمان به کردستان عراق می رود و یک سال در آنجا می ماند. سپس به اصفهان مسافرت میکند و هفت سال در مدرسه عباسیه اقامت می گزیند.
وی در این مدت شرح تجرید قوشچی و شرح مواقف میرسیدشریف و حکمت العین کاتبی را نزد میرزاجان اصفهانی، محشی شرح تجرید، می آموزد. سپس از اصفهان به ری و از آنجا به قم می آید و با دوست همراه خود به نام علی قزاز، یک ماه در قم می ماند. سپس به بلاد عثمانی رفته، و از آنجا عازم حلب میشود و در شش ماه سکونتش در حلب مشغول تدریس عربی می گردد. سپس از آنجا به شام می رود و بعد از یک سال اقامت در شام راهی قدس شریف میگردد. دو ماه در قدس میماند و از آنجا به مصر مسافرت میکند. او حدود دوسال و اندی در مصر میماند و از آنجا راهی مدینه منوره میگردد. سپس از آنجا به مکه مشرفه میرود و بعد از زیارت به زادگاهش باز میگردد. گفته شده شیخ به موصل هم رفته و از ملا احمد جمیلی استفاده کرده است. در این میان منابع فرانسوی و وقایع نویس مغربی نیز از مسافرت شیخ به سوریه خبر دادهاند.
گفتنی است که مدرسی طباطبایی ماجرای سفر محمدبن عبدالوهاب به ایران و درس خواندن او در این ولایات را که با شرح و بسط فراوان در لمع الشهاب آمده است، با استناد به برخی از مصادر ایرانی از قبیل ناسخ التواریخ، روضه الصفای ناصری، مآثر سلطانیه، تحفه العالم سیدعبداللطیف شوشتری و نامۀ میرزای قمیبه فتحلی شاه، تردید ناپذیر دانسته است.
مایکل کوک با اشاره به منابع ایرانی، بیان میدارد که دو منبع دیگر نیز برای تضمین اعتبار گزارشهایی که از ایرانیان رسیده، وجود دارد: یکی از آنها سفرنامه کارستن نیبور، سیّاح آلمانی است. وی توضیح میدهد که چگونه شیخ پس از تحصیل در نجد، چند سال در بصره زندگی میکند و پس از آن به بغداد و ایران سفر میکند. و منبع متقدم دیگر که البته با صراحت کلام کمتری است، خود شیخ است. شیخ نامهای به عبدالله بن سُحَیم، مفتی مجمعه، در باب دشمنی ابن المویس با اندیشههایش مینویسد و در آن نامه متذکر میشود که ابن المویس نامهای به مردم وَشم (درون منطقه نجد) نوشته و در آن عقاید مرا بدعتی از سوی خراسان دانسته است.
مایکل کوک در ادامه بیان میدارد که با وجود دردست داشتن تمام این اطلاعات، هنوز هم مسیر سفر شیخ در پردهای از ابهام قرار دارد و براستی سخن چه کسی را باید پذیرفت؟ منابع وهابی تا جایی بر دیگر منابع رجحان دارند که عقاید اصلی وهابیت را به ما منتقل میکنند و طبیعی است که آنها هیچ علاقهای ندارند که به موضوعاتی بپردازند که شیخ علاقهای به اطلاع همگان از آنها نداشته است. با این حال، این منابع به دلیل ناقص بودنشان، قابل اتکا نیستند و بخش قابل اطمینانی که میتوان بدان اشاره کرد، آن است که شیخ قطعاً مدتی را در بصره گذرانده است. به این نکته منابع وهابی و غیروهابی، اشارات صریحی داشتهاند. علاوه بر این، باید به این مطلب توجه داشت که بررسی روایات متفاوت مسیر سفر شیخ، منبع صحیح و کاملی برای درک عقاید و جهان بینی او نخواهد بود و برای نیل به مقصود خود باید به سخن محققّانی توجه کرد که شیخ احتمالاً برخی از دیدگاه های خود را با ایشان در میان گذاشته است.
نکته دیگر درباره مؤسس این فرقه، ارتباط او با جاسوس انگلیسی مستر همفر در بصره است. همفر انگیزه مخالفت با دولت عثمانی را در او ایجاد کرد و شیخ را برای تشکیل حکومتی جدید روانه نجد ساخت. از اینرو، عده ای فرقه وهابیت را به استناد اعترافات مستر همفر ساخته انگلیس میدانند، اما در مقابل، عدهای با گزارشهای مستر همفر مخالفت کرده و از اساس آن را کذب شمرده و این سخنان را ساخته دست عالمان شیعی دانسته و به دلایلی این کتاب را رد کردهاند. برخی از این دلایل عبارت است از:
۱. هنگام ملاقات همفر با شیخ در بصره، شیخ ده سال بیشتر نداشته است؛ در حالی که همفر او را جوانی بلند پرواز وصف کرده که به سه لغت عربی، فارسی و ترکی آشنا بوده است و پر واضح است که ده سالگی با این اوصاف سنخیت ندارد.۲. همفر بیان میدارد که او دعوت خود را در سال ۱۱۴۳ق آغاز کرده؛ در حالی که تمام کتب تاریخ وهابیت آغاز دعوت علنی محمدبن عبدالوهاب را پس از مرگ پدرش در سال ۱۱۵۳ق دانستهاند. گرچه دلایل این عده هم قابل مناقشه است و با چنین دلایلی، نمیتوان کتاب خاطرات مستر همفر را مردود دانست.
استادان
درباره استادان محمدبن عبدالوهاب اختلاف نظر است. شاید علت این امر، ردیه هایی است که بعضی از استادانش بر او نوشتهاند. همچنین در اطلاق نام استاد به برخی از اینان و استفاده علمی او از آنها مناقشه جدی وجود دارد. در این مقاله سعی شده نام تمام استادانی که در کتب مختلف به آنها اشاره شده است، بیان شود که به این قرار است:
۱. عبدالوهاب بن سلیمان (پدرش)؛ ۲. شهاب الدین موصلی (قاضی بصره)؛ ۳. حسن الاسلامبولی (علمای بصره)؛ ۴. عبدالله بن عبداللطیف شافعی احسایی؛ ۵. زین الدین مغربی؛ ۶. حسن تمیمی؛ ۷. محمدبن حیاه السندی؛ ۸. محمد مجموعی؛ ۹. یوسف آل سیف؛ ۱۰. ابراهیم بن سیف؛ ۱۱. انس بن درویش؛ ۱۲. علی داغستانی؛ ۱۳. محمدبن سلیمان کردی؛ ۱۴. عبدالرحمن بن احمد؛ ۱۵. حسان تمیمی؛ ۱۶. عبدالرحیم کردی شافعی؛ ۱۷. میرزاجان الاصفهانی؛ ۱۹. صبغه الله حیدری؛ ۲۰. اسماعیل عجلونی؛ ۲۱. عبداللطیف عفالقی احسایی؛ ۲۲. محمد عفالقی احسائی؛ ۲۳. حمد جمیلی؛ ۲۴. محمدبن ناصر؛ ۲۵. ابراهیم بن سلیمان؛ ۲۶. عبدالله بن سالم بصری؛ ۲۷. عبدالله بن فیروز؛ ۲۸. عبدالکریم أفندی داغستانی؛ ۲۹. محمد برهانی؛ ۳۰. عثمان الدیار بکری.
در توانایی علمی او نیز ابراز تردید کردهاند. عالمان وهابی از او عالمیبرجسته ساختهاند که در علوم مختلف اجتهاد داشت. او را شیخ الوجود وصف کرده و از جمله عالمانی دانستهاند که امت پیامبر به او بر سایر امت ها افتخار میکند. در طرف مقابل، برخی سلفیان دیدگاه دیگری برگزیده اند. برای مثال، البانی که از شخصیت های برجسته سلفیت است، درباره سلفیت سهم بسیاری برای دو مبلغ بزرگ آن ابنتیمیه و محمدبن عبدالوهاب برمی شمرد، اما در تفاوت این دو میگوید: محمدبن عبدالوهاب شناختی از احادیث و علوم مربوط به آن نداشت.
ابنتیمیه تلاش بسیاری برای برحذر داشتن مردم از تمسک به احادیث ضعیف در فقه و عقاید سلفی داشت، ولی به عکس او، محمدبن عبدالوهاب در امر فقه و حدیث توجهی به این نمی کرد و در واقع شناختی از این علوم نداشت. او برای اثبات این مدعا به رساله آداب المشی الی الصلاه استناد میکند و میگوید: در این کتاب بنگرید که در مطلع آن روایتی از ابوسعید خدری آمده است؛ در حالی که این حدیث به دو علت ضعیف است و هر کدام آن دو برای عدم حجیت کافی است. علاوه بر آن، این روایت مخالف دیدگاه ابن تیمیه است که توسل به غیر از خدا را نمی پذیرفت؛ در حالی که در این روایت این گونه آمده است که پیامبر فرمود: هنگام بیرون آمدن از منزل برای رفتن به مسجد این دعا را زمزمه کنید: «اللهم إنی أسألک بحق السائلین علیک، وبحق ممشای هذا…»، و این توسل به مقام و جاه دیگران است. ابنتیمیه بر ضعف این حدیث و عدم استناد به آن تأکید دارد.
برادر محمدبن عبدالوهاب که از ابتدای پیدایش افکار انحرافی محمدبن عبدالوهاب به مخالفت با او پرداخته بود، در وصف او میگوید: در این زمان مردم گرفتار کسی شده اند که خود را به کتاب و سنت منتسب می سازد و احکام الهی را استنباط میکند و بر عالمانی که سخن او را نپذیرند، تهمت کفر می زند؛ در حالی که او حتی یکی از ده خصلت اهل اجتهاد را ندارد.
حامد الگار نیز با مقایسه ای، با بی اساس دانستن مواضع ابنتیمیه، او را متفکری جدی و دقیق و عالمیبسیار پرکارتر از محمدبن عبدالوهاب برمی شمرد. او همه آثار محمدبن عبدالوهاب را از نظر محتوا و حجم کم اهمیت و مختصر خوانده، آنها را اثری ساده میداند که بیشتر شبیه جمعآوری احادیث است و به یادداشت های یک طلبه شباهت دارد. حسن بن فرحان، یکی از نقادان جدی مسلک تکفیری وهابی، میگوید: با مطالعه کتاب های شیخ محمد پی بردم که او چندان عالم محقق و دقیقی نبوده است، به خصوص که ضعف علمی او در حدیث و تاریخ هویداست و بینش عالم مسلمان با این دو علم شکل میگیرد. از این رو، وی در محکوم کردن شرک و بدعت، سختگیری میکند و برای این عمل، به اطلاق نصوص صحیح و صراحت نصوص ضعیف استناد می جوید و در صدور احکام تکیفری، بر احادیث ضعیف، ساختگی و قیاس فاسد تکیه میکند.
بازگشت به زادگاه
محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه به حریمله، به حریمله رفته، در آنجا ساکن میشود. او در بدو ورود به شهر و مشاهده اموری که آنها را شرک مینامید، شروع به دعوت مردم به عقاید خویش میکند و مردم را از پرستیدن غیر خدا باز می دارد و در این راه تمام نیرو و توان خود را به کار می گیرد؛ به طوری که در شهرهای نجد مانند عیینه، درعیه، ریاض، منفوحه و… مشهور می شود و پیروانی هم برای خود پیدا میکند. پدرش که یکی از علمای حنبلی بود، او را از این اعمال و عقاید منع میکرد و مردم را از او برحذر می داشت و مانع رواج اندیشه های او می شد. تا اینکه پس از مرگ پدر در سال ۱۱۵۳ق، جرئت بیشتری پیدا میکند و عقاید خود را بی پروا آشکار می سازد و به آرا و اعمال مورد اتفاق مسلمانان حمله میکند.
در زمان ورود شیخ محمدبن عبدالوهاب به شهر، مردم آنجا از دو قبیله بودند که هر یک مدعی برتری بر دیگری بود. افراد یکی از آن دو قبیله که حمیان نامیده می شدند، غلامانی داشتند که آلوده به فسق و فجور و منکرات بودند. شیخ درصدد برآمد که غلامان مزبور را امر به معروف و نهی از منکر کند. آنان تصمیم گرفتند شب هنگام به طور پنهانی شیخ را به قتل برسانند و به همین قصد پشت دیواری کمین کردند، اما با فریاد چند تن از مردم که از قصد آنان آگاه شده بودند، غلامان گریختند و شیخ از مهلکه نجات یافت.
شیخ محمد بعد از این واقعه به شهر عیینه رفت. رئیس شهر عیینه، عثمان بن حمد بن معمر، شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و به او قول کمک و یاری داد و او را به عقد جوهره، دختر عبدالله بن معمر، در آورد. شیخ محمد نیز در مقابل، اظهار امیدواری کرد که عثمان تمام نجد را تصرف کند و همه اهل نجد از او اطاعت کنند. بعد از بیعت امیر عیینه با او، شیخ به همراه پیروانش امر به معروف و نهی از منکر را آغاز کردند و در این زمینه سخت گیری بسیاری نشان دادند.
محمدبن عبدالوهاب در مدت اقامت در عیینه، متولی منصب قضاوت بود و از جمله اقدام های او با کمک عثمان بن معمر در عیینه، بریدن درختان مورد احترام مردم بود. او همچنین بعد از مدتی که کارش در عیینه بالا گرفت و اعوان و انصاری گردش جمع شدند، تصمیم به ویران کردن قبه زید بن خطاب – برادر عمر بن الخطاب، که در جنگ یمامه، جنگ میان مسلمانان با مسیلمه کذاب، در سال ۱۲ق به قتل رسیده بود- گرفت، اما از آن رو که محمدبن عبدالوهاب از مردمان جبیله (محله ای که قبر زید در آنجا مدفون بود) هراسان بود، از عثمان بن معمر کمک خواست و او با ششصد نفر به یاری اش آمدند. زمانی که مردم جبیله عثمان بن معمر را مشاهده کردند و او را آماده جنگ یافتند، دست به اقدامی نزدند و محمدبن عبدالوهاب خود قبه زید را ویران ساخت. از دیگر اقدامات اوجاری کردن حد بر زن زناکاربود.
با اوج گرفتن دعوت شیخ، خبر او به سلیمان بن محمد، امیر احساء، رسید. وی نامهای برای عثمان، امیر عیینه، فرستاد و نوشت:آن مردی که نزد تو است، کرد آنچه کرد و گفت آنچه گفت. چون این نامه را دریافت داری، او را به قتل برسان و اگر این کار را انجام ندهی، خراجی که از احساء برای تو می فرستم، قطع خواهد شد.
چون نامه امیر احساء به عثمان رسید، قدرت مخالفت در خود ندید. شیخ را طلبید و او را از مضمون نامه مطلع ساخت و گفت که ما توان جنگ با امیر احساء را نداریم. شیخ محمد در جواب او را موعظه کرد و در صورت یاری، قول حکومت تمام نجد را به او داد. در نتیجه عثمان از اخراج شیخ منصرف شد و شیخ به خانه باز گشت، اما مجدداً بر اثر ترس از امیر احساء او را طلبید و او گفت: سلیمان امیر احساء دستور قتل تو را داده است و از مروت به دور است که ما تو را در شهر خود به قتل رسانیم. پس بهتر است که از شهر ما بیرون روید. سپس سواری به نام فرید ظفری را مأمور کرد تا شیخ را از عیینه بیرون کند.
آشنایی محمدبن عبدالوهاب با محمدبن سعود
شیخ در سال ۱۱۵۷ق، بعد از رانده شدن از عیینه، به درعیه رفت و در خانه مردی به نام عبدالله بن سویلم ساکن گردید. در آن زمان امیر درعیه محمدبن سعود بود. برخی معتقدند زمانی که محمدبن عبدالوهاب به درعیه رسید و محمدبن سعود از آمدن او آگاهی یافت، بلافاصله به دیدن او شتافت و به احترام و تکریم او پرداخت اما برخی دیگر بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا وارد خانه عبدالله بن سویلم گردید.
ابن سویلم با ورود محمد بن عبدالوهاب به خانه اش از امیر درعیه هراسناک بود. محمدبن عبدالوهاب با سخنانش او را آرام کرد. او مدتی مخفیانه به تبلیغ اندیشه خود پرداخت. بعد از گذشت مدتی عدهای از مریدانش تصمیم گرفتند محمدبن سعود را از مذهب او آگاه سازند. لذا با برادران محمدبن سعود، ثنیان و مشاری، ارتباط برقرار کردند. آن دو نیز موضوع را با همسر محمدبن سعود، موضی دختر ابی و حطان از آل کثیر در میان می گذارند.
وقتی او از وضعیت شیخ اطلاع می یابد، با محمدبن سعود سخن گفته، به او میگوید: «این مرد، غنیمتی است که خدا نزد تو فرستاده است او را گرامی دار و در بزرگداشت او بکوش و همکاری و همیاری او را غنیمت بدان» سپس محبت شیخ در قلب محمدبن سعود افتاد و محمد نیز پیشنهاد زوجه خود را پذیرفت و به خانه عبدالله بن سویلم برای دیدن او رفت. محمدبن عبدالوهاب در این دیدار قدرت و غلبه بر تمام بلاد نجد را به او بشارت داد و درباره روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علیه و اصحاب آن حضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا سخن گفت. همچنین به او یادآور میشود که هر بدعتی گمراهی است و گفت که مردم نجد بدعت هایی بکار می برند و مرتکب ظلم می شوند و دچار اختلاف و تفرقه هستند.
محمدبن سعود سخنان شیخ را موافق دین و دنیای خود دید و به او قول داد که با دو شرط به یاری او خواهد برخاست: اول اینکه وقتی همه کارها اصلاح شد، شیخ از او جدا نشود و به دیگری نپیوندد و دوم اینکه مجاز باشد خراجی را که همه ساله هنگام برداشت محصول از اهل درعیه میگرفت، همچنان دریافت کند. شیخ شرط اول را پذیرفت، اما شرط دوم را نپذیرفته و گفت: «امیدوارم خداوند فتوحات و غنایم بسیار بیشتر از خراج مزبور نصیب گرداند»
بدین ترتیب شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود در مورد جنگ با مخالفان و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه شعائر دینی طبق معتقدات خود با یکدیگر بیعت میکنند و جمعی از رؤسای قبایل و مردم، گردشان جمع میشوند. این اتحاد منجر به تشکیل حکومت سعودی میگردد و از پیوند این دو اساس حکومت وهابی پی ریزی میشود.
بعد از آنکه محمدبن عبدالوهاب در درعیه آزادانه مشغول دعوت خویش گردید، پیروان او از شهرهای اطراف به درعیه آمده در آنجا مستقر شدند. در همین زمان بود که عثمان بن معمر، امیر عیینه که محمدبن عبدالوهاب را از شهر خویش اخراج کرده بود و از قدرتگیری شیخ هراسان شده بود، از کرده خود پشیمان شد و با جمعی از بزرگان و یاران خویش برای عذرخواهی نزد او آمدند و از او دعوت کردند که دوباره به عیینه بازگردد. محمدبن عبدالوهاب بازگشت خود را به نظر محمدبن سعود موکول کرد که او نپذیرفت و عثمان بن معمر با پشیمانی به شهر خود بازگشت.
هنگامیکه شیخ از راه هم پیمانی با محمدبن سعود احساس نیرومندی نمود و یقین کرد که حکومت آل سعود از او پشتیبانی میکند، پیروان و یاران خویش را گردآورد و آنها را به جهاد ترغیب کرد و به مسلمانان شهرهای مجاور نیز نامه نوشت که مذهب او را بپذیرند و از او پیروی کنند.
محمدبن عبدالوهاب در پرتو قدرت حاکم، هجوم به قبایل اطراف و شهر های نزدیک را به بهانه گسترش توحید و نفی بدعت و شرک و مظاهر آن آغاز کرد و سیل غنایم از اطراف به شهر درعیه که شهروندان فقیری داشت، سرازیر شد؛ زیرا محمدبن عبدالوهاب یک دهم از اموال (از قبیل پول، کالا و چهارپایان) کسی را که اطاعت او را می پذیرفت می گرفت و هرکس از فرمان او سرپیچی میکرد با او وارد جنگ می شد و اگر تسلیم نمی شد، او را کشته، اموالش را به غنیمت گرفته، خانواده اش را اسیر میکرد پس این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که به اتهام شرک و بت پرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود.
ابن بشر نجدی، تاریخ نگار وهابی، چنین نقل میکند:مردم درعیه در آغاز کار فقیر و تنگدست بودند، ولی من دیدم این شهر در زمان سعود (نوه محمدبن سعود) به صورت شهری ثروتمند درآمد؛ تا آنجا که سلاح های مردم آن با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار می شدند و جامه های فاخر در بر میکردند و از تمام امکانات مادی بهره مند بودند.
گفتنی است که تمام امور با صلاحدید ونظر شیخ انجام می گرفت و کاری خودسرانه و بدون مشورت شیخ انجام نمیشد. محمدبن عبدالوهاب پس از فتح شهر ریاض و شکست دادن مخالفان خویش و برقراری امنیت در شهرهای تصرف شده، تمام اختیارات خود را به عبدالعزیز واگذاشت و خود به عبادت و تدریس مشغول گردید، اما عبدالعزیز دست از او نکشید و همچنان تمام امور با نظر ودستور وی انجام می یافت. وضع به همین منوال سپری می گردید تا اینکه محمدبن عبدالوهاب در ماه شوال به مرض بدی دچار گردید و به همان مرض در سال ۱۲۰۶ق (۱۷۹۲م) در ۹۱ سالگی در دو شنبه آخر ماه ذی القعده از دنیا رفت و او را در مقبره طریف در درعیه دفن کردند.
شاگردان محمدبن عبدالوهاب
منابع وهابی شاگردان متعددی را برای محمدبن عبدالوهاب بیان کردهاند که برخی از آنها عبارتنداز: ۱. احمدبن راشد العرینی (قاضی سدیر)؛ ۲. حمدبن حسین؛ ۳. عبدالعزیزبن حسین؛ ۴. حمدبن ابراهیم (قاضی مرات و صهره)؛ ۵. علی بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ ۶. حسین بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ ۷. ابراهیم بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ ۸. عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ ۹. احمدبن ناصربن معمر؛ ۱۰. احمدبن سویلم؛ ۱۱. حسن بن عبدالله (قاضی حریملاء)؛ ۱۲. سعودبن عبدالعزیز؛ ۱۳. سعیدبن حجی (قاضی حوطه)؛ ۱۴.عبدالرحمن بن خمییس (امام الدرعیه)؛ ۱۵. عبدالعزیزبن سویلم (قاضی قصیم)؛ ۱۶. امیر عبدالعزیزبن محمدبن سعود؛ ۱۷. حسن بن عبدان (قاضی حریملاء)؛ ۱۸. عبدالعزیزبن عبدالله الحصین (قاضی وشم)؛ ۱۹. حسین بن غنام؛ ۲۰. عبدالرحمن بن نامی (قاضی عیینه و سپس احساء)؛ ۲۱. عبدالرحمن بن حسن؛ ۲۲. حمدبن معمر؛ ۲۳. محمدبن سلطان عوسجی؛ ۲۴. عبدالرحمن بن عبدالمحسن.
تألیفات
فعالیت محمدبن عبدالوهاب تا زمان مرگش هم در قلمرو دین و هم در قلمرو سیاست ادامه داشت. اغلب نوشته های او کوتاه و همراه با آیات قرآنی واحادیث است. اثر عمده وی کتاب التوحید است که چندین بار تجدید چاپ شده است و در بردارنده تعلیمات وی مطابق اصول مذهب حنبلی است.کتاب الاصول الثلاثهکتاب دیگری است که وی به درخواست امیر عبدالعزیز تألیف کرد. در واقع نوعی رساله شرعیات رسمی است.
مجموعه الحدیث النجدیه (چاپ قاهره ۱۳۴۶ق) شامل چند رساله کوچک از شیخ است، با عناوین اصول الایمان، فضل الإسلام، الکبائر ونصیحه المسلمین در تعریف ایمان و اسلام است.
دیگر تألیفات وی عبارتنداز: عقیده الفرقه الناجیه (چاپ بیروت)، مسائل الجاهلیه (چاپ قطر)، مختصر سیره الرسول (چاپ قطر)، الهدیه الطیبه (چاپ قطر)، کشف الشبهات، مختصر زاد المعاد، احادیث الفتن، آداب المشی إلی الصلوه، مختصر الانصاف والشرح الکبیر، مفید المستفید فی حکم تارک التوحید، استنباط القرآن، شروط الصلوه وارکانها، القواعد الاربع، سته مواضع من السیره، تفسیر الفاتحه، تفسیر الشهاده، تفسیر لبعض سور القرآن، الهدی النبوی، مختصر المنهاج، مختصر صحیح البخاری، مختصر فتح الباری، مختصر العقل والنقل، مختصر الصواعق، مجموع الاحادیث علی ابواب الفقه، مختصر الایمان، سیره المطوله، رساله فی الرد علی الرافضه، معنی الطاغوت ورؤوس انواعه. انتشارات نهضت اسلامی سعودی در مکه نوشته های شیخ را چاپ و منتشر کرده است.
مشهورترین عالمان مخالف وهابیت
از روزی که محمدبن عبدالوهاب جنبش خویش را در صحرای نجد آغاز کرد، مخالفان و موافقان او اظهارنظرهای متفاوتی درباره او ابراز کردهاند این نظریه ها را میتوان چند دسته کرد:گروه اول افرادی بودند که در نقد او دچار افراط شدند و او را مدعی نبوت دانستند. آنان معتقدند که محمدبن عبدالوهاب در کودکی علاقه فراوان به مطالعه اخبار مدعیان دروغین نبوت مثل مسیلمه کذاب، سجاح، اسود عنسی و طلیحه اسدی داشت که تاثیراین مطالعات به گونه ای بود که از آغاز جوانی بسیاری از اعمال مذهبی مسلمانان را زشت می شمرد و آرزوی نبوت را هم در سر می پروراند.
دسته دوم گروهی اند که در شخصیت محمدبن عبدالوهاب غلو کردند و او را عالمی ممتاز دانستند که مانند او در میان عالمان جهان اسلام نیامده است. همچنین او را شیخ الوجود خواندند که امت محمد به خاطر او بر سایر امت ها افتخار میکند. دسته سوم گروهی بودند که با توجه به شخصیت وعملکرد محمدبن عبدالوهاب، درباره او قضاوت کردند و تلاش کردند از برخوردهای سلیقه ای و مقطعی پرهیز کنند.در گزارش ذیل سعی شده است که از مشهورترین علمای مخالف وهابیت در شهرهای مختلف نام ببریم.
۱. سلیمان بن سحیم حنبلی نجدی (۱۱۳۰-۱۱۸۱ق): وی فقیه و اهل ریاض بود. او فقیه حنبلی، فاضل، نکته سنج، اهل تحقیق و تتبع بود که پس از استیلای وهابیت بر ریاض به شهرک زبیر رفت و در همان جا درگذشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، محکوم کرد و با بکار بردن واژه سیاه، در مذمت او افراط کرد وبه وی ناسزا گفت.
۲. سلیمان بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (م. ۱۲۰۸ق): وی برادر تنی شیخ محمد است که از دانش بالاتری نسبت به وی برخوردار بود. او فقیه حنبلی و از قضات و علمای معتدل نجد است که در عیینه متولد شد و در زمان حیات پدرش در حریملاء تحصیل کرد و قاضی آن شهر بود. او پس از سقوط حریمله به دست وهابیان به سدیر رفته، بیش از سی سال در آنجا ماند. سلیمان بعد از گسترش یافتن دامنه دعوت شیخ به مرکز نجد، با اکراه به درعیه آمد و به اجبار حدود هیجده سال در درعیه -ماند. و این شایعه که او از عقایدش دست برداشت، صحیح نیست و او تا لحظه مرگ بر عقاید خود ثابت قدم بود و فقط نسبت برادری او با شیخ او را از قتل نجات داد. کتاب وی با نام الصواعق الالهیه که در رد دیدگاه های برادرش نوشته شده، از قویترین ردیه هایی است که علیه وهابیت نوشته شده است و مخالفان وهابیت بارها آن را در هند، مصر و ترکیه چاپ کردهاند.
۳. محمدبن عبدالرحمن بن عفالق حنبلی احسائی (۱۱۰۰-۱۱۶۴ق): از علمای بزرگ حنبلی و فقیه فاضلی است که کتاب هایی درباره فقه و علم نجوم نوشته است. او عامل جدا شدن عثمان بن معمر، امیر عیینه، از شیخ محمد بود و کتابی با نام «تهکم المقلدین فی مدعی تجدید الدین» در رد محمدبن عبدالوهاب نگاشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد.
۴. عبدالله المویس (م. ۱۱۷۵ق): فقیه اهالی حرمه در نجد است. نام او عبدالله بن عیسی تمیمی مشهور به مویسی و از بزرگترین شیوخ اهل نجد است. او به شام رفته، نزد علامه سفارینی که به اعتراف شیخ محمد از بزرگ ترین علمای نجد بود، کسب علم کرد. او همان کسی است که توانست عبدالله بن سحیم، از حامیان شیخ، و بسیاری از مردم را از حمایت او بازدارد. از این رو، شیخ بر او غضب کرد و او را متهم کرد به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود. او سرانجام بر اثر وبا در شهر حرمه در گذشت.
۵. عبدالله بن محمدبن عبداللطیف احسایی: یکی از اساتید شیخ محمد و از سرسخت ترین مخالفان مسلک وی است. او کتابی با نام «سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت.
۶. محمدبن عبدالله فیروز احسایی (م. ۱۲۱۶ق): خاندان فیروز جزء تمیمی های وهبه از قبیله شیخ محمد است. ابن فیروز، پدر و پدربزرگش از علمای حنابله بودند. او یکی از اساتید محمدبن عبدالوهاب به شمار می رود و بعد از استیلای وهابیت بر احساء به بصره رفته، علمای بصره از او به گرمی استقبال کردند. او جایگاه رفیعی نزد سلطان عثمانی داشت و با تمام نیرو با شیخ محمد به مخالفت برخاست. مخالفت او به دلیل جایگاه علمی او در حوزه های مختلف علوم شرعی، بسیار تأثیر گذار بود. او کتابی با نام «الرساله المرضیه فی الرد علی الوهابیه» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت. شیخ او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد.
۷. محمدبن سلیمان کردی (م۱۱۹۴ق): وی در شام متولد شد و پس از عزیمت به مدینه منوره، مفتی مذهب شافعیه گردید. او یکی از استادان محمدبن عبدالوهاب بود و ازمخالفان دعوت به وهابیت به شمار می آید و ردیههایی با نام مسائل و اجوبهو ردود علی الخوارج علیه شیخ نگاشت.
۸. مربد بن احمد تمیمی (م۱۱۷۱ق): وی از علمای بزرگ نجد است که در نجد وشام کسب علم کرد و منصب قضاوت در حریملاء را به عهده داشت و در سفر به صنعاء با علامه محمد امیر صنعانی ملاقات کرده. صنعانی در قصیده ای شیخ و دعوت او را ستوده بود، اما شیخ مربد با اینکه خودش صنعانی را با کتاب های شیخ آشنا کرده بود، وی را قانع میکند تا از آن قصیده اعلام برائت کند وصنعانی با سرودن قصیده ای دیگر، آن قصیده را نقض و از دیدگاه اول خود اعلام برائت میکند. وهابیان به دلیل جایگاه علمی صنعانی تلاش کردهاند در انتساب آن به او تشکیک ایجاد کنند اما قصیده وی مستند و در دیوان صنعانی موجود است و بسام، حمد جاسر و دیگران انتساب آن را به صنعانی تایید کردهاند. و سرانجام مربد بن احمد در شهرک رغبه به دست وهابیان به قتل رسید.
همچنین برخی دیگر از مخالفان او عبارت نداز: عبد الله بن احمد بن سحیم (م۱۱۷۵ق)، محمدبن علی بن سلوم (م۱۱۲۶ق)، عثمان بن منصور ناصری (م۱۲۸۲ق)، عثمان بن سند بصری (م۱۲۵۰ق)، سیف بن احمد عتیقی (م۱۱۸۹ق)، صالح بن عبدالله صائغ (م۱۱۸۳ق)، عبدالله بن داود زبیری (م۱۲۲۵ق)، علوی بن احمد حداد حضرمی (م۱۲۳۲ق)، محمدبن عبدلله بن کیران مغربی (م۱۲۲۷ق)، محمدبن عبدالله بن حمید (م۱۲۹۵ق)، عبدالعزیزبن عبد الرحمن بن عدوان (م۱۱۷۹ق)، و حسین بن عمر شطی دمشقی (م۱۲۷۴ق).
فرزندان
محمدبن عبدالوهاب چهار فرزند پسر داشت که عبارتنداز: عبدالله، حسن، حسین و علی. پس از درگذشت پدر (عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب)، پسر بزرگ تر کار او را دنبال کرد و بعد از وی پسرانش به ترتیب سلیمان و عبدالرحمن جانشینان وی شدند. سلیمان مردی بسیار متعصب بود و در سال ۱۲۳۳ق به دست ابراهیم پاشا به قتل رسید. برادرش عبدالرحمن نیز گرفتار و به مصر تبعید شد و در آنجا درگذشت.
از حسن بن محمدبن عبدالوهاب، دومین پسر محمدبن عبدالوهاب، فرزندی به نام عبدالرحمن باقی ماند که در روزگار تسلط وهابی ها بر مکه، متصدی پست قضاوت در آن شهر بود. عمری در حدود صدسال داشت و از او پسری به نام عبداللطیف برجای ماند.از حسین و علی نیز فرزندان زیادی باقی ماندند که هنوز هم در شهر درعیه به آل الشیخ معروف اند.
فهرست منابع:
۱. آیین وهابیت، سبحانی، جعفر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ۱۱، ۱۳۸۸ش.
۲. احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، مرفت بن تکامل بن عبدالله أسره، دارالوطن، بی جا، بی تا.
۳. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، عبدالله بن رویشد، مصر، عیسی البابی الحلبی وشرکاه، ۱۳۹۲ ق.
۴. الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، عبدالعزیزبن عبدالله بن باز، مدینه، ۱۳۸۵ق.
۵. الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، آمنه محمد نصیر، بیروت ـ لبنان، دارالشروق، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
۶. الانتصار لشیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علی مجانبه الالبانی فیه الصواب، اسماعیل بن محمد انصاری، عربستان، مکتبه الامام الشافعی، ۱۴۱۰ق.
۷. بحث حول الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحرکته المجدده، ابو أیوب، عربستان، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.
۸. بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، عبدالله صالح عثیمین، ریاض، مکتبه التوبه، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق.
۹. بررسی های تاریخی، روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مدرسی طباطبایی، ش ۴، س ۱۱.
۱۰. پیام بهارستان، «محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روش شناسی اصحاب حدیث»، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، دوره۲، س۲، ش۶، زمستان ۱۳۸۸ش.
۱۱. تاریخ آل سعود، ناصر سعید، بیروت، مطبعه الاتحاد، بی تا.
۱۲. تاریخ ابن عیسی منقول من کتاب خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب عبدالله بن عبدالرحمن بن آل بسام، ریاض، دار العاصمه، جلد دوم، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۱۳. تاریخ ابن لعبون، حمدبن لعبون، تحقیق عبدالله البسام، اول، بی جا، بی تا.
۱۴. تاریخ الفاخوری، محمدبن عمر فاخوری، تحقیق و تعلیق الدکتور عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض، الامانه العامه للاحتفال بمرور مائه عام علی تاسیس المملکه العربیه السعودیه، ۱۴۱۹ق.
۱۵. تاریخ روضه الصفای ناصری، قلی خان هدایت، رضا، تصحیح جمشید کیان فر، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
۱۶. تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، سلیمان بن صالح خراشی، (نوشته عبدالرحمن بن محمدبن قاسم)، بیروت ـ لبنان، الدار العربیه الموسوعات، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
۱۷. تاریخ نجد ودعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب (السلفیه)، سنت جون فیلیپی، ترجمه عمر الدیسراوی، قاهره، مکتبه مدبولی، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۱۸. تاریخ نجد، آلوسی، محمود شکری، تحقیق محمد بهجه الاثری، قاهره، مکتبه مدبولی، بی تا.
۱۹. تحفه العالم وذیل التحفه، شوشتری، عبداللطیف، تصحیح صمد موحد، تهران، گلشن، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
۲۰. حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، سلیمان بن عبدالرحمن الحقیل، بی جا، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۲۱. خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب و تصحیح عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح البسام، چاپ اول، ج۵.
۲۲. خلاصه الکلام فی بیان امراء بلد الحرام، احمدبن زینی دحلان، مصر، مطبعه الخیریه، ۱۳۰۵ق.
۲۳. داعیه ولیس نبیا، حسن بن فرحان مالکی، اردن، دار الرازی، اول، ۱۴۲۵ق.
۲۴. دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن غنام، عنایت الله فاتحی نژاد، کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
۲۵. دایره المعارف جهان نوین اسلام، ایمن الیاسینی، مدخل ابن عبدالوهاب، ویراستار جان ل. اسپوزیتو، ترجمه و تحقیق حسن طارمی راد، محمد دشتی، مهدی دشتی، تهران، نشر کتاب مرجع ـ نشر کنگره، ۱۳۸۸ش.
۲۶. دعاوی المناوئین لدعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب عرض و نقض، عبدالعزیزبن محمدبن علی عبداللطیف، ریاض، دارطیبه، ۱۴۰۹ ق.
۲۷. دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب بین المعارضین والمنصفین والمویدین، محمدبن جمیل زینو، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، چاپ دوم، بی تا.
۲۸. الدعوه الوهابیه واثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ظاهر، محمد کامل، بیروت ـ لبنان، دارالسلام، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۲۹. دعوه محمدبن عبدالوهاب واثرها فی العالم الاسلامی، عبدالله بن سلیمان سلمان، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.
۳۰. روضه الافکار والافهام لمرتاد حال الامام، حسین بن غنام، تحقیق دکتور ناصرالدین اسد، بیروت ـ قاهره، دارالشروق، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
۳۱. زعماء الاسلام فی العصر الحدیث، احمد امین، بیروت ـ لبنان، دار الکتاب العربی، بی تا.
۳۲. السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ابن حمید نجدی صنبلی، ریاض، مکتبه الامام احمد، چاپ اول، ۱۹۸۹م.
۳۳. السحب الوابله، حمد الجاسر، مجله العرب، ج۹ و ۱۰، س۱۲، ۱۹۷۸م.
۳۴. الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، أحمد آل بوطامی آل بن علی، الإمارات المتحده العربیه، دارالفتح الشارقه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۳۵. الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرؤیه الاستشراقیه، ناصربن إبراهیم بن عبدالله التویم، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.
۳۶. الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، أحمد آل أبوطامی آل بن علی، تصحیح عبدالعزیز بن عبدالله الباز، مدینه، مطبوعات الجامعه الاسلامیه، بی تا.
۳۷. الصواعق الالهیه فی رد علی الوهابیه، سلیمان بن عبدالوهاب، الهدایه، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
۳۸. صوت البانی در گفتاری با نام «حقیقه الدعوه السلفیه»:
http://audio.islamweb.net/audio/index.php?page=FullContentعلیهم السلامaudioid=%20109376
۳۹. عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، صالح بن عبدالله بن عبدالرحمن عبود، ریاض، وزارت الشئون الاسلامیه، بی تا.
۴۰. علماء نجد خلال ثمانیه قرون، عبدالله آل بسام، ریاض، دائر العاصمه المملکه العربیه السعودیه، دوم، ۱۴۱۹ق.
۴۱. عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره ونجد، ابراهیم فصیح بن سید صبغه الله حیدری بغدادی، بغداد، دار الحکمه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۴۲. عنوان المجد فی تاریخ النجد، عثمان بن عبدالله بن بشر، تحقیق وتعلیق عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، ریاض، مطبوعات دارالملک عبدالعزیز، چاپ چهارم، ۱۴۰۲ق.
۴۳. فتنه الوهابیه، دحلان زینی، استانبول، مکتبه الحقیقه، ۱۴۲۲ق.
۴۴. الفصل بین المتنازعین فی حدیث اللهم انی اسالک بحق السائلین، عصیمی، صالح عبدالله، عربستان، دار اهل الحدیث، ۱۴۱۳ق.
۴۵. کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سید محسن امین، قم، ستار، چاپ دوم، ۱۴۲۸ق.
۴۶. لمع الشهاب فی سیره محمدبن عبدالوهاب، حسن بن جمال بن احمد ریکی، تحقیق احمد ابوحاکمه، بیروت، مطابع بیبلوس الحدیثه، چاپ اول، ۱۹۶۷م.
۴۷. مجله الاصاله، «مذاکرات همفر فی المیزان»، ش۳۱، ۳۲، ۳۳، محرم ۱۴۲۲ق.
۴۸. مجله عربی الزهراء، ج۷، م۳، قاهره، ۱۳۴۵ق.
۴۹. مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن، اعداد مرکز الکتب الالکترونیه، بی جا، بی تا.
۵۰. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، مسعود ندوی، ترجمه و تعلیق عبدالعلیم عبدالعظیم البستری، ریاض، وزرات الشؤون الاسلامیه، ۱۴۲۰ق.
۵۱. المراه فی حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب، حمد الجاسر، عربستان، وزارت لشؤون الاسلامیه، بی تا.
۵۲. مشاهیر علماء نجد وغیرهم، عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، تحقیق وتعلیق باشراف دار الیمامه للبحث والترجمه والنشر، بی جا، چاپ دوم، ۱۳۹۴ق.
۵۳. من اعلام المجددین، صالح بن فوزان، ریاض، دار عالم الکتب، ۱۴۲۳ق.
۵۴. منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التألیف، عبدالمحسن بن حمد عباد بدر، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.
۵۵. منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، مسعدبن مساعد حسینی، الجامعه الإسلامیه بالمدینه المنوره، بی تا.
۵۶. میقات حج، سرچشمهاندیشه وهابیت، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، ش۶۵، پاییز ۱۳۸۷ش.
۵۷. نظری بر تاریخ وهابیت، مسجد جامعی، زهرا، تهران، صریر دانش، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
۵۸. نقد الشیخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، عصام یحیی علی العماد، قم، الاجتهاد، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.
۵۹. وهابیگری، الگار، حامد، ، ترجمه احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
۶۰. هذی هی الوهابیه، مغنیه، محمدجواد، تحقیق و پژوهش سامی الغریری، موسسه دار الکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
پایگاه پژوهشی تخصصی وهابیت شناسی