لابد اگر به دنیا می آمد، نمونه ای دیگر از حسن و حسین (علیهما السّلام) میشد. نمیگویم که در خوشی می زیست؛ چرا که زندگی خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز بی دغدغه و مزاحم نبود؛ ولی فرقی نمیکرد؛ حسن و حسین(ع) هم گل های همین باغ بودند. باغی که هر روز، تبر به دستی پیدا میشد و ادّعای بخشی از آن را میکرد. یک روز باغبان را از باغ میبردند و روزی دیگر، درختان باغ را می سوزاندند. باغی بود این باغ! حتّی به غنچه های نشکفته اش هم رحم نکردند.
«محسن» نامیبود که بر او گذاشتند. شش ماهه بود و سنّت پیغمبر خدا (ص) این بود که بر کودکان متولّد نشده نیز اسمیگذارد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمودند: «آن کودکانى که از شما سقط مى شوند و نامى براى آنان نمى گذارید، روز قیامت که شما را ملاقات مى کنند، خواهند گفت: “چرا نام ما را تعیین نکردید”، در صورتى که رسول خدا (ص) کودک حضرت فاطمه را قبل از اینکه متولّد شود، محسن نامید.» (۱)
وقتی که غاصبان، در خانه را آتش زدند، جنینی شش ماهه بود. عمر بن خطاب، در نیم سوخته را با لگد باز کرد و در این میان، مادر محزون محسن(سلام الله علیها) که پشت در بود. از این ضربه، بر زمین افتاد. (۲) چیزی که افتادن محسن(ع) را تضمین کرد، نه این ضربه، که ضربه ای بود که قُنفذ (علیه اللعنه) درست بعد از وارد شدن، با تازیانه بر بازوی حضرت فاطمه(س) وارد کرد. طوری که تا هنگام رحلت، اثر آن بر بازوی ایشان ماند. (۳)
در این بین، حیدر کرّار(ع) در حالی که گریبان متجاوز را میگرفت و شمشیر میکشید، فریاد زد: «فضّه! فاطمه را دریاب.» (۴)
دادخواهی برای محسن(ع)
امام صادق(ع) فرمودند: «نخستین کسى که درباره ی او محکمه ی عدل در حکومت حقّه تشکیل مى شود، محسن فاطمه است؛ بین او و قاتلش محکمه برگزار مى شود. قُنفُذ و اربابش (عمر بن خطاب) آورده مى شوند و با تازیانه هائى از آتش شلاّق مى خورند. اگر یکى از آن شلاّقها بر دریا زده شود، همه ی اقیانوسهاى جهان از مشرق تا مغرب به جوش مى آید. و اگر یکى از آنها به یکى از کوههاى دنیا بخورد ذوب شود و تبدیل به خاکستر مى گردد. آن دو دشمن خدا با این تازیانه شلاّق مى خورند.» (۵)
انگار طفل کُشی، در جان جاهلان مدینه عادت شده بود. جاهلانی که هرگز دست از نادانی خویش برنداشتند. روزی طفل شش ماه، محسن(ع) را کشتند و روزی دیگر شش ماهه ای دیگر، علی اصغر(ع) را.
شاگرد امام صادق(ع)، مفضل، از ایشان پرسید: «این آیه درباره ی چیست: وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (روز قیامت از کسى که به خاک سپرده شده است، سؤال مى شود به چه جرمى کشته شده است؟)» امام فرمودند: «اى مفضل! به خدا قسم این به خاک سپرده شده، محسن فرزند فاطمه (ع) است. زیرا مقصود از این آیه مائیم و هر کس جز این بگوید او را تکذیب کنید.»
مفضل با دردمندی پرسید: «آقا! آنگاه چه مى شود؟» فرمودند: «فاطمه زهرا برخاسته و عرض میکند: خدایا! آن روزى که به من وعده فرمودى از کسانى که به من ظلم کرده اند و حقّ مرا غصب نمودند و مرا زدند و اولاد مرا به گریه آوردند، انتقام بگیر! به وعده ی خود وفا کن! در این وقت فرشتگان هفت آسمان و حاملین عرش الهى و ساکنان هوا و اهل دنیا و آنها که در زیر طبقات زمین هستند، با ناله و فریاد میگریند و به خدا شکایت میکنند.» (۶)
امروز طفل بی گناهی را در شکم مادر کشتند و راه را برای دیگران گشودند تا طفل دیگری را بر دست پدر به خون بنشانند.
«…خداوندا! مظلوم از دنیا رفت. حق او را بردند و شهیدش کردند. ابو بکر فدک را از او گرفت و عمر در بر شکمش زد و محسن ساقط شد و او بر سر این از دنیا رفت. خداوندا! تو حکم کن برای او که تو بهترین حکم کنندگانى.» (۷) بخشی از سخنان پدر شهید…
پی نوشت:
۱. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى – تهران، مهام، چاپ: اول، ۱۳۷۹، ص۶۳۷؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور ۳.۵.
۲. مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه – قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ: دوم، ۱۴۱۴ ق. ج۴؛ ص۳۶۵.
۳. هلالى، سلیم بن قیس، تاریخ سیاسى صدر اسلام، ترجمه کتاب سلیم – تهران، انتشارات رسالت قلم، چاپ: اول، ۱۳۷۷، ص۲۴۹.
۴. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مهدى موعود (ترجمه جلد ۵۱ بحار الأنوار) – تهران، اسلامیه، چاپ: بیست و هشتم، ۱۳۷۸، ص ۱۱۶۹.
۵. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات – نجف اشرف، دار المرتضویه، چاپ: اول، ۱۳۵۶، متن عربی، ص ۳۳۴.
۶. مجلسی، محمّد باقر، مهدی موعود، همان، ص ۱۱۷۴.
۷. مجلسی، محمد تقی، همان.
پ.میعاد