یکی از مهمترین رویدادهایی که در عصر ظهور امام مهدی(ع) رخ میدهد، ترسیم چهرهای نو از دین اسلام است. چهره دین اسلام در عصر ظهور، درخشان، خالص، بیپیرایه، به دور از هرگونه جعل، تحریف، خرافه و کاملاً منطبق بر آن چیزی خواهد بود که خدای متعال بر پیامبر گرامیاش، حضرت محمّد بن عبدالله(ص) نازل کرده بود.
این موضوع در بسیاری روایات مطرح و بر درستی آن تأکید شده است. در این میان، این پرسش مطرح است که مراد از این چهره نو چیست و مگر تا عصر ظهور، چه چهرهای از اسلام معرفی شده است که آنچه امام عصر(ع) ترسیم میکند، به نظر مردم، نو و تازه میآید؟
برای روشن شدن پاسخ این پرسش، باید چند موضوع را بررسی کنیم:
۱. تبیین و تفسیر اسلام پس از پیامبر(ص)
پیامبر اعظم(ص) در دوران ۲۳ ساله پیامبری و رسالت خود، برای بیان احکام و آموزههای اسلام و تبیین و تشریح آنچه خداوند بر او وحی کرده بود، از هیچ کوششی دریغ نکرد، تا آنجا که خداوند متعال خطاب به آن حضرت فرمود:
«ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی إِلّا تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشی؛ ۱ قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی، جز اینکه برای هرکه میترسد، پندی باشد.»
خاتمالانبیاء(ص) همه آنچه که مردم برای نجات و رستگاری و دوری از ضلالت و گمراهی بدان نیازمند بودند؛ به آنها ارزانی داشت و در این زمینه از هیچ کوششی فروگذار نکرده و به همین خاطر در آخرین روزهای عمر شریفش خطاب به مردم فرمود:
«هیچ چیز نیست که شما را به بهشت نزدیک و از آتش ـ جهنّم ـ دور میکند، مگر اینکه من آن را به شما امر کردم و هیچ چیز نیست که شما را به آتش ـ جهنّم ـ نزدیک و از بهشت دور میکند، مگر اینکه من، شما را از آن بر حذر داشتم.»2
با وجود این، به دلیل کوتاه بودن دوران رسالت پیامبر اعظم(ص) و رحلت زودهنگام آن حضرت، امکان و فرصت تبیین و تشریح کامل احکام و آموزههای اسلامی و نهادینه ساختن اخلاق و ارزشهای دینی در جامعه فراهم نشد. ازاینرو، براساس خواست و اراده الهی، این امر به جانشینان دوازدهگانه پیامبر خاتم(ص) سپرده شد تا به تدریج، جامعه اسلامی را با احکام الهی آشنا سازند و پیروان آن حضرت را به سرمنزل مقصود برسانند. خاتم الانبیاء(ص) در خطبه غدیر فرموده بود:
«ای مردم! … حلالی نیست مگر آنچه خداوند آن را حلال کرده و حرامی نیست مگر آنچه خداوند آن را حرام کرده است. خداوند حلال و حرام را به من آموخت و من همه آنچه خداوند از کتاب و حلال و حرامش به من آموخته بود، به او (علی(ع)) آموختم.
ای مردم! هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آن را در من برشمرد و من هر دانشی را که آموختم، در پیشوای پرهیزکاران برشمردم و هیچ علمی نیست مگر آنکه آن را به علی آموختم و اوست آن امام مبین.»3
بازتاب این سخن پیامبر اعظم(ص) را در سخنان حضرت زهرا(س) نیز میتوان دید، آنجا که فرمود:
«به خدا سوگند، اگر پای در میان مینهادند و علی را بر کاری که پیامبر به عهده او نهاد، تنها نمیگذاردند، آسان آسان، ایشان را به راه راست میبرد و حقّ هر یک را بدو میسپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هرکس میوه آنچه کِشته است، بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیراب و زبونان در پناه صولت او دلیر میگشتند. اگر چنین میکردند، درهای رحمت را از زمین و آسمان به روی آنان میگشود. با این حال، چنان نکردند و به زودی، خدا به کیفر آنچه کردند، آنان را عذاب خواهد فرمود.»4
چنانکه در سخنان یاد شده نیز آمده بود، با انحراف مسیر خلافت و خانهنشین شدن امیر مؤمنان، علی(ع)، نخستین وصیّ پیامبر اکرم(ص) این اتّفاق نیفتاد و سیر تکاملی تبیین و تفسیر کتاب خدا و بیان آموزههای اعتقادی، اخلاقی و فقهی اسلام با وقفه جدّی روبهرو شد. این وضعیت تا بدانجا پیش رفت که به گفته امیرالمؤمنین(ع)، اسلام به پوستینی وارونه تبدیل شد۵ و از اسلام و قرآن جز ظاهری توخالی چیزی باقی نماند.
این همان وضعیتی بود که پیامبر اکرم(ص)، سالها پیش از آن پیشبینی کرده و فرموده بود:
«به زودی زمانی بر امّت من خواهد گذشت که از قرآن جز خطّی و از اسلام جز نامیباقی نمیماند. آنها به نام اسلام نامیده میشوند، درحالیکه دورترین مردم از اسلامند.»6
بیان و شرح رویدادهای ناگوار، مصیبتهای جانکاه، انحرافهای سهمگین و خسارتهای جبرانناپذیری که پس از جریان سقیفه، گریبانگیر اسلام و جامعه اسلامیشد؛ از گنجایش این مقاله خارج است. ازاینرو، در اینجا تنها به مرور بخشی از «زیارت جامعه ائمه مؤمنین(ع)» بسنده میکنیم. گفتنی است سیّد بن طاووس، این زیارت را در «مصباح الزائر» به نقل از امامان معصوم(ع) آورده است.
در بخشی از زیارت یاد شده چنین میخوانیم:
«بندگان [بیمقدار] در خلافت او (امام علی(ع)) طمع ورزیدند و به زور شمشیرهای برهنه و نیزههای کشیده او را به سوی بیعت با خود کشاندند، درحالیکه او در دل، ناراضی و سخت خشمگین بود؛ ولی جز شکیبایی و فرو بردن خشم چارهای نداشت.
او را به سوی بیعت خود فرا خواندند؛ بیعتی که شومی آن اسلام را دربرگرفت و بذر گناهان را در دلهای مسلمانان بکاشت. این بیعت، سلمان را بیازرد؛ مقداد را براند؛ جندب (ابوذر) را تبعید کرد؛ شکم عمّار را شکافت؛ … احکام [الهی] را دگرگون ساخت؛ جایگاه [خلافت] را تغییر داد؛ خمس را برای آزادشدگان (بنی امیّه) مباح کرد؛ فرزندان لعنتشدگان (بنیمروان) را بر قاموس و خون [مردم] مسلّط گردانید؛ حلال را با حرام درآمیخت؛ ایمان و اسلام را خوار و خفیف کرد؛ خانه کعبه را ویران ساخت؛ شهر هجرت (مدینه) را در روز حرّه غارت کرد؛ دختران?مهاجران و انصار را برای مجازات از پشت پرده بیرون کشاند و بر آنها جامه ننگ و رسوایی پوشاند و به اهل شبهه اجازه داد که خاندان [رسول] برگزیده را بشکند؛ نسل او را براندازند؛ ریشه او را قطع کنند؛ اهل حرم او را به اسارت گیرند؛ یاران او را بکشند، منبر او را بشکنند؛ مفاخر او را وارونه سازند؛ دینش را محو کنند و نام و یاد او را از بین ببرند.»7
امیر مؤمنان، علی(ع) در دوران کوتاه خلافت خود کوشید تا بخشی از انحرافها و دگرگونیهایی را که در دوران ۲۵ ساله خلافت غاصبان در جامعه اسلامیبه وجود آمده بود، اصلاح کند. از یک سو، به دلیل ژرفای این انحرافها و دگرگونیها و از سوی دیگر، به دلیل درگیری آن حضرت با فتنههای ناکثین، قاسطین و مارقین که موجب وقوع سه جنگ گسترده و توانفرسای جمل، صفین و نهروان شد، ۸ در این دوران کوتاه، تحوّل چشمگیری در مسیر حرکت جامعه اسلامیکه شتابان به سوی تباهی و احیای سنّتهای عصر جاهلی پیش میرفت، رخ نداد.
دوران امام حسن مجتبی(ع) را نیز باید در امتداد دوران پدر بزرگوارش بررسی و ارزیابی کرد. البتّه با این تفاوت که در این دوران، دولت اموی شام از قدرت بیشتری برخوردار شده و دایره نفوذ و تأثیرگذاریاش تا آستانه خیمهگاه دومین پیشوای شیعیان رسیده بود. استمرار همین شرایط سبب شد آن حضرت به صلح تحمیلی با سرکرده نابهکار امویان، معاویـه بن ابوسفیان تن در دهد.
امام حسین(ع) پس از شهادت برادر بزرگوارش، با تحلیل دقیق و همهجانبهای که از وضعیت فرهنگی و سیاسی جامعه اسلامی داشت، چارهای جز تن دادن به نبردی نابرابر تا سر حدّ شهادت و اسارت با خلیفه وقت نمیدید؛ زیرا یزید، فساد و تباهی را از حد گذرانده و آشکارا به مخالفت با احکام و آموزههای اسلامی پرداخته بود.۹
آن حضرت در پاسخ کسانی که ایشان را به بیعت با یزید دعوت میکردند، میفرماید:
«ما اهل بیت نبوّت و معدن رسالتیم. ماییم که فرشتگان به خانه ما رفتوآمد دارند. خداوند [رحمت خود را] با ما آغاز کرده است و با ما نیز به پایان خواهد برد، امّا یزید، فردی فاسق، شرابخوار، خونریز و متجاهر به فسق است و کسی مانند من با شخصی چون او هرگز بیعت نمیکند….»10
پس از امام حسین(ع)، هریک از امامان در دوران امامت خود، بسته به شرایط و موقعیتی که در آن به سر میبردند، دو برنامه اساسی را دنبال میکردند که یکی مربوط به حوزه معارف و آموزههای اسلامیبود و دیگری مربوط به حوزه اجتماعی و تلاش برای رسیدن به حاکمیت.
نکته با اهمّیت در اینجا آن است که با همه تلاشهای طاقتفرسای امامان شیعه در دوران ۲۵۰ ساله پس از پیامبر اکرم(ص)، به دلایل مختلف از جمله حاکمیت فضای خفقان و استبداد، غلبه مکتب خلفا و نبود زمینهها و بسترهای مورد نیاز، هیچگاه امکان طرح کامل و دقیق احکام و آموزههای اسلامیبا همه ژرفا، گستردگی و همهجانبهنگری آن فراهم نشد. امامان معصوم(ع) نیز به طرح اجمالی این احکام و آموزهها در حدّ ضرورتها و ظرفیتهای موجود و با رعایت همه جنبهها از جمله تقیه بسنده کردند.
روایت زیر میتواند تا اندازهای، فاصله موجود میان احکام و آموزههای واقعی اسلام را با آنچه در ظاهر بیان شده و در دستان مردم موجود است، نشان دهد.
زراره میگوید: از ابوجعفر [محمّدباقر](ع) درباره [میراث] جدّ (پدربزرگ) پرسیدم. پس فرمود: «کسی را سراغ ندارم که در این زمینه به رأی خود سخن نگفته نباشد، مگر امیرمؤمنان(ع).» گفتم: خدا [امر] تو را اصلاح کند، امیر مؤمنان در این باره چه گفته است؟ فرمود: «فردا پیش من بیا تا به تو کتابی دهم که نظر او را از روی آن بخوانی.» گفتم: خدا [امر تو را] اصلاح کند، برایم حدیث بگو؛ زیرا من حدیث شما را از اینکه از روی کتاب بخوانم، بیشتر دوست دارم. پس برای دومین بار فرمود: «آنچه میگویم، بشنو و فردا به دیدار من بیا تا به تو کتابی دهم تا نظر ا? را از روی آن بخوانی.» پس، فردای آن روز هنگام بعد از ظهر، خدمت آن حضرت رفتم. این همان وقتی بود که معمولاً بین ظهر و عصر با او خلوت میکردم؛ زیرا من از ترس اینکه مبادا آن حضرت به دلیل حضور برخی افراد، تقیه (رازداری) پیشه کند، مایل نبودم از ایشان مطلبی بپرسم مگر بدون حضور دیگران. پس هنگامیکه بر آن حضرت وارد شدم، رو به پسرش، جعفر(ع) کرد و گفت: «کتاب فرائض را به زراره بده تا بخواند.» آنگاه برخاست تا استراحت کند. پس من و جعفر(ع) در اتاق تنها ماندیم. در این هنگام، جعفر برخاست و کتابی را که مانند ران شتر بود، ?یش من آورد. پس فرمود: «این کتاب را به شرطی برای خواندن در اختیارت میگذارم که بین خود و خدا متعهّد شوی که درباره آنچه در این کتاب میخوانی، هرگز با کسی سخن نگویی تا من به تو اجازه دهم (و نگفت تا اینکه پدرم به تو اجازه دهد). پس گفتم: خدا [امر] تو را اصلاح کند؛ چرا بر من سخت میگیری، درحالیکه پدرت تو را به این موضوع امر نکرد؟ پس به من فرمود: «تو تنها در صورتی میتوانی به این کتاب نگاه کنی که به آنچه گفتم، متعهّد شوی.» پس گفتم: شرط تو را پذیرفتم. من خود مردی عالم به فرایض و وصایا، آگاه به آنها و محاسبهکننده?آنها بودم و مدّتها بود که به دنبال موردی از فرائض و وصایا میگشتم که از آن آگاه نباشم و از عهده آن برنیایم. پس هنگامیکه ایشان آن کتاب را به من داد، آن را کتابی ستبر یافتم که معلوم بود از کتابهای پیشینیان است. پس به مطالعه آن کتاب پرداختم و دیدم آنچه در مورد صله و امر به معروف در آن آمده، با آنچه در میان مردم رایج است، تفاوت دارد، درحالیکه در این موضوعات، هیچ اختلافی وجود ندارد. هنگامیکه بیشتر [مباحث] آن کتاب را اینگونه یافتم، پس آن را همراه با بددلی، تلاش اندک برای به خاطر سپردن آن و رأیی ناسالم تا ?ایان مطالعه کردم و با خود گفتم: آنچه خواندم، باطل بود. وقتی به پایان کتاب رسیدم، آن را بستم و به آن حضرت تحویل دادم. صبح روز بعد، ابوجعفر [امام محمّد باقر](ع) را دیدم. پس فرمود: «کتاب فرائض را خواندی؟» گفتم: بله. آنگاه پرسید: «آنچه را خواندی، چگونه یافتی؟» گفتم: کتابی باطل و بیارزش بود. این کتاب با آنچه مردم به آن معتقدند، اختلاف دارد. فرمود: «ای زراره، به خدا سوگند، آنچه تو دیدی، حق است. آنچه تو دیدی، املای رسول خدا(ص) و دستخطّ علی(ع) است.» پس شیطان به سراغ من آمد و اینگونه در قلبم وسوسه کرد: از کجا مع?وم که این املای رسول خدا(ص) و دست خطّ علی(ع) باشد؟ پس آن حضرت قبل از آنکه من سخن بگویم، فرمود: «ای زراره! تردید مکن. به خدا سوگند، شیطان خواست که تو تردید کنی. چگونه من نمیدانم که آن املای رسول خدا(ص) و دستخطّ علی(ع) است. همانا پدرم از جدّم روایت کرده است که امیرمؤمنان(ع) آن را برایش نقل کرده است.» گفتم: نه، خدا مرا فدای شما کند؛ از اینکه مطالعه آن کتاب را از دست داده بودم، پشیمان شدم. اگر آن کتاب را با شناخت مطالعه کرده بودم، امید بود که حتّی یک حرف آن را از دست ندهم.۱۱
از مطالعه و بررسی روایت یاد شده به روشنی درمییابیم که امامان معصوم(ع) به دلیل شرایط و مقتضیات زمان و همچنین ظرفیتها و قابلیتهای موجود در جامعه، همه آنچه را از احکام و آموزههای اسلامی از پیامبر(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) برای آنها به ارث رسیده و در گنجینههای ارزشمندی چون «کتاب جامعه» موجود بود، برای مردم بیان نکردند. حتّی خواصّ یاران آنها هم به همه آنها دسترسی نیافتند. تا آنجا که کسی مانند زراره که از یاران خاصّ امام محمّد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) بود، از دیدن برخی احکام در منابع مکتوب موجود نزد امامان?دچار شگفتی و حتّی تردید میشود.
۲. تبیین و تفسیر اسلام پس از ظهور
با توجّه به آنچه بیان شد، نقش و جایگاه ظهور امام زمان(ع) در ترسیم چهره واقعی اسلام و تبیین و تشریح احکام و آموزههای حیاتبخش آن روشن میشود و معلوم میگردد که چرا در روایات مربوط به عصر ظهور، این همه بر احیای دین و معرفی چهرهای نو از اسلام تأکید شده است. در اینجا برخی روایات رسیده در این زمینه را بررسی میکنیم.
در روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده است، در اینباره چنین میخوانیم:
«هنگامیکه قائم(ع) برمیخیزد، مردم را بار دیگر به اسلام فرا میخواند و آنها را به سوی امری که آثار آن از بین رفته است و بیشتر جامعه از آن منحرف شدهاند، هدایت میکند. قائم از آن رو «مهدی» نامیده میشود که به سوی امری که دچار انحراف شده است، هدایت میکند و به این دلیل، به او قائم گفته میشود که برای اقامه حق برمیخیزد.»12
آن حضرت در روایت دیگری، در پاسخ به این پرسش که سیره امام مهدی(ع) چگونه است؟ میفرماید:
«او همان کاری را انجام میدهد که رسول خدا(ص) انجام داد؛ هر آنچه را که بیش از او بوده است، از بین میبرد؛ همچنانکه رسول خدا(ص) امر جاهلیّت را از بین برد و آنگاه اسلام را از نو بنا میکند.»13
امام ششم شیعیان در روایتی دیگر در همین زمینه میفرماید:
«هنگامیکه قائم خروج میکند، امر تازه، کتاب تازه، سنّت تازه و دادرسی تازه با خود میآورد.»14
همچنین از آن حضرت نقل شده است:
«هنگامیکه قائم ظهور میکند، امر جدیدی با خود میآورد، همچنانکه پیامبر خدا در آغاز اسلام [مردم را] به سوی امر جدید فرا خواند.»15
در این زمینه، روایات دیگری نیز از امامان معصوم(ع) نقل شده است که به همین مقدار بسنده میکنیم. روشن است که در این روایات، مراد ازآوردن امر جدید، کتاب جدید و سنّت جدید، ارائه آیین، کتاب و سنّت دیگری غیر از اسلام، قرآن و سنّت نبوی نیست؛ زیرا روشن است که اسلام، دین خاتم؛ قرآن، برترین کتاب آسمانی و سنّت پیامبر اکرم(ص)، کاملترین آموزه پیامبران الهی است و آنچه امام مهدی(ع) انجام میدهد، در واقع، احیای دین، کتاب و سنّت، پیراستن آنها از همه زنگارها و معرفی دوباره آنها به بشریت است.
در برخی روایات بر این نکته تصریح شده و از جمله در روایتی که از امام محمّد باقر(ع) نقل شده، چنین آمده است:
«هنگامیکه قائم ما بر پا میخیزد، مردم را به سوی امر تازهای فرا میخواند، چنانکه پیامبر خدا(ص)، مردم را اینگونه فرا خواند. اسلام در حالت غربت ظاهر شد و به زودی [مانند روز اوّل] غریب میشود. پس خوشا به حال غریبان.»16
امام علی(ع) نیز درباره احیای کتاب و سنّت به دست امام مهدی(ع) میفرماید:
«او به شما نشان خواهد داد که دادگری چگونه است و کتاب خدا و سنّت را که متروک شده است، زنده میگرداند.»17
امیدواریم که خدای متعال توفیق معرفت امامان معصوم(ع)، درک جایگاه آنان و تسلیم کامل در برابر سخنان ایشان را به همه ما ارزانی فرماید.
سخن خود در زمینه احیای دین در عصر ظهور را با بخشی از دعایی که از امام عصر(ع) نقل شده است، به پایان میبریم:
«خداوندا! آنچه را از دینت نابود شده است، تازه کن و آنچه را از کتابت تغییر یافته است، زندهساز و آنچه را از حکمت دگرگون شده است، آشکار کن تا اینکه دین تو به وسیله او (امام مهدی(ع)) و به دست او بار دیگر تر و تازه و خالص و پیراسته گردد، درحالیکه نه در آن، شکّی و نه با آن شبههای و در نزد آن، باطلی و نه نزدیک آن، بدعتی یافت شود.»18
ابراهیم شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره ۱۲۳
پینوشتها:
۱. سوره طه (۲۰)، آیات ۲ و ۳.
۲. محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۷۴، ح ۲.
۳. احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۴۴.
۴. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۵۸؛ سیّد جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا(س)، چاپ سی و ششم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380، ص ۱۵۱.
۵. نک: نهجالبلاغه، ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، خ ۱۰۷، ص ۱۳۵.
۶. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۹۰، ح ۲۱.
۷. سیّد علی بن موسی بن طاووس، مصباح الزائر، ص ۴۶۴؛ بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۶۶.
۸. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: نهجالبلاغه، ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، خ ۳ (شقشقیه)، صص ۲۷ ـ ۲۹؛ سیّد محمّدباقر صدر، سی سال پس از پیامبر۹، ترجمه: سیّد علی علوی، چاپ اوّل: تهران، بدر، ۱۳۶۶.
۹. برای مطالعه بیشتر درباره شرایط و زمینههایی که به قیام امام حسین۷ انجامید، ر.ک: سید جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال: پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین(ع)، چاپ اوّل: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۹.
۱۰. سید بن طاووس، لهوف، ترجمه: عقیقی بخشایشی، چاپ پنجم: قم، دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۷۸، ص ۴۱.
۱۱. محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۷، صص ۹۴ و ۹۵، ح ۳.
۱۲. شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۶۴؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۰، ح ۷.
۱۳. کتاب الغیبـه (نعمانی)، باب ۱۳، ص ۲۳۶، ح ۱۳؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۲، ح ۱۰۸.
۱۴. اثبات الهداه، ج ۳، ص ۴۵۲، ح ۵۲۱.
۱۵. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۸.
۱۶. کتاب الغیبـه (نعمانی)، ص ۱۷۲؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۶.
۱۷. نهجالبلاغه، ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، خ ۱۳۸، صص ۱۷۳ و ۱۷۴.
۱۸. شیخ طوسی، اختیار معرفـه الرّجال (معروف به رجال کشی)، ج ۱، ص ۳۴۹، ش ۲۲۱.
۱۸. شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، بخشی از صلوات روایت شده از حضرت صاحب الزمان(ع) که به افتخار ابوالحسن ضرّاب اصفهانی صادر شده است.