خواندن تاریخ، به تشریح و تبیین سنّتهای ثابت و تکرارشونده موجود در میانه هستی برمیگردد تا همگان بدانند با تماشای خود در آیینه همه اقوام و تمدّنهای گذشته، میتوانند شاهد نتایج اعمال و پیامدهای حتمی فراروی خود باشند.
هر مسافری که با هواپیما به باند فرودگاه «جدّه» نزدیک میشود، از پنجره به تماشای فوّاره بلندی مینشیند که از میانه دریا تا ارتفاع زیادی خودش را بالا کشیده و منظره چشمنوازی را پدید آورده است. در جایجای جهان و از جمله در میهن خودمان هم، چنین فوّارههایی را میتوان دید؛ امّا همه فوّارهها در برگشت وسقوط شبیه همند. به قول معروف: فوّاره چون بلند شود، سرنگون شود.
سقوط، روزی مقدّر همه فوّارههاست؛ در هر دریاچه و هر سرزمینی که باشد و هرقدر هم قد بکشد، با پشت سر گذاردن نقطه اوجش، سقوط میکند؛ مثل خورشید و ماه، مثل عمر ما؛ همه تا جایی قد میکشند. اگر غیر این بود، شب از روز، بلندی از پستی، زمستان از بهار و عزّت از ذلّت بازشناخته نمیشد.
فراز و فرود، سنّت و قاعده ثابتی است که همه آمد وشدهای جزیی و کلّی را تفسیر میکند؛ حتّی آمد و شد اقوام، برکشیده شدن تمدّنها و فرود ناگزیر فرهنگهایی که روزی گمان میرفت روی افول و غروب را نخواهند دید.
به بیان قرآن کریم: «لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُون؛ ۱
برای هر قوم و امّتی اجلی است؛ آنگاه که اجلشان فرا رسد، نه میتوانند آن را به تأخیر بیندازند و نه میتوانند آن را جلو بیندازند.»
عامل و باعث برگشت و سقوط در حرکت و جنبش فوّاره تعبیه شده است. هیچ جنبندهای راه خلاصی از آن ندارد. همه در ظرف و ظرفیّت معیّنی در تقدیر تعریفشدهای برکشیده شده و دیگربار برگشت میکنند. هیچ فوّاره اعتلاجویی قادر به خروج از ظرف و ظرفیّت تقدیرشده خود نیست. همه، در منتهاالیه فراز و بلندی برمیگردند. همه آنچه در عالم امکان، سیری و سفری دارد، در تقدیر معیّنی سیر میکند. نمیتوان موجوی در عالم ممکنات سراغ گرفت که ماندگاری الیالأبد داشته باشد یا آنکه تا الیالأبد روی به بلندا و ارتفاع داشته باشد.
نقص و ضعف، حتّی به قدر خَردلی و ذرّهالمثقالی، در ظرف و ظرفیّت معیّنی، موجودات را به تجربه افول و سقوط وا میدارد. از اینرو فرمودند:
«کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُون؛ ۲
…خدایی جز او نیست؛ جز ذات او همهچیز نابود شوندهاند. فرمان از آن اوست و به سوی او بازگردانده میشوید.»
در آیهای دیگر فرمودند:
«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرام؛ ۳
هرچه برگرده زمین است، نابود میشود. تنها ذات پروردگار میماند؛ چون او دارای صفات جلال و جمال است.»
هرچه نقصان و ضعف بیشتر باشد، بر سرعت فنا و هلاکت افزودهتر میگردد. در چشم برهم زدنی، همه آنچه و همه آنکه گمان میکرد که میماند، نابود میشود تا دانسته شود:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وَحدَهُ لا الَه الّا هوَ
هرچیز به جای خویش نیکوست
در تعریف، ظلم را خروج شیء از جایگاه اصلی گفتهاند و در مقابل، قرار و استقرار هر شیء در موقعیّت وضع شده، اصلی و اعتدالی را عدل بیان کردهاند. چنانکه نوشتهاند:
ظلم در لغت، به معنی وضع شیء در غیر موضع خود است ۴ و برخی در معنای عدل نوشتهاند: هرچیزی را در جای خود نهادن یا هرکاری را به وجه شایسته انجام دادن است.۵
هر شیء و هر شخصی از وضعیّت اعتدالی خارج شود، مستعدّ سقوط، فروپاشی و نابودی میشود. در حقیقت، در موضع و موقعیّت لغزندگی و تمایل به این سو و آن سو، از مدار عزّت و خللناپذیری خارج و نگونساری را به تجربه مینشیند. در مقابل، وقتی همه اجزای تشکیل دهنده شیء در تعادل و تناسب تمام، بیهیچ آشفتگی و ظلم و جابهجایی به سر برند، میمانند.
بحران و بیماری هم که موجب فساد اجزا و اعضا میشود، جز بیتعادلی نیست؛ چنانکه دارو و درمان نیز، وظیفهای جز برگرداندن اجزا و اخلاط به موقعیّت اعتدالی و تناسب ندارند.
خداوند متعال، در بیان راز فروپاشی آبادیها و اقوام، همه چیز را معطوف به ستم و خروج از موقعیّت اعتدالی معرفی کرده و میفرماید:
«وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُون فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاَّ أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمین؛ ۶
و چه بسیار آبادیهایی که ما آنها را هلاک کردیم و عذاب ما در دل شب یا هنگام خواب نیمروز به نزد آنان بیاید. ادّعای آنان، زمانیکه با عذاب مواجه شدند، جز این نبود که گفتند: ما ستمکار بودیم.»
خداوند کریم، هلاکت اقوام و نابودی آبادیها را به خود نسبت میدهد؛ در حالیکه آنان خود مرتکب ستم و فساد و مستحقّ عذاب شده بودند.
همه هستی، مطابق سنّتی ثابت بر هزاران هزار مدارِ تعریف شده در حرکت است. ماندگاری و سقوط از مواضع تعریف شده برای هریک از هزاران هزار میلیارد آفریده بزرگ و کوچک، در گرو همین سنن و قواعد تعریف شده و مقدّر خداوند علیم است. آنگاه که بشر، خلاف قواعد و سنّتها، بنا براین ظلم و فساد میگذارد، با خارج شدن از مدار تعریف شده و خارج کردن آفریدهها از مسیر سنن جاریّه و حق، استعداد و زمینه فروپاشی و سقوط را برای خود و دیگران فراهم میکند. حسب همان سنّتهای جعل و تعریفشده خداوند حکیم نیز، جملگی بحران و فروپاشی را تجربه میکنند. از اینروست که خداوند هلاکت آنان را به خود و به عبارتی سنّتهای مقرّر و مقدّر شده خود، نسبت میدهد.
دوام و بقای آبادیها و قریهها، در گرو دوام و بقا و حفاظت قواعد نگهبان و نگهدارنده است و ظلم در طبیعت خود، همه دیوارههای محافظ و نگهدارنده را از بین میبرد؛ چنانکه خداوند فرمودند:
«وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَهٍ کانَتْ ظالِمَهً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرین؛ ۷
چه بسیار آبادیهایی که ستمکار بودند، ما آنها را هلاک کردیم و پس از ایشان قومی دیگر را ایجاد کردیم.»
واژه ظلم، ذهن را در ابتدا، به سوی مفهوم و مصداق ستم در دعواها و مجادلات اجتماعی میکشاند. منحصر کردن این معنا باعث شده تا دایره و دامنه آن را محدود و عموماً خود را از جمع ظالمان، خارج بشناسیم و مدّعی عدالتورزی شویم. کوچک پنداشتن خطا، خود خطای بزرگی است که از چشمها پوشیده میماند.
در سرعت سیر یک اتومبیل، گاه سنگریزهای غیرقابل اعتنا، فجایعی جبرانناپذیر را سبب میشود؛ چنانکه گردش کوچکترین زاویه فرمان، در کسری از ثانیه، اتومبیلی را به اعماق درّهای هولناک سرنگون میسازد.
پیش از آنکه قومی مهاجم صورت تازیانه و شمشیر به خود بگیرد، به عبارت دیگر، قبل از آنکه شمشیر انتقام الهی از آستین مهاجمی خارج شده و موجب هلاکت قومیشود، نطفه و باعث هلاکت در میان همان قوم منعقد میشود. به قول قدیمیها: کرم از خود سیب است.
ظلم و فساد، خواه در اثر عمل تکتک سرنشینان یک قوم حادث شود یا در وجهی بزرگتر، مترفان و حاکمان صاحبجاه، استعداد هلاکت اقوام را فراهم میآورند، اراده و اختیار تجربه یا پسزدن هلاکت را از همگان اخذ میکند.
عبرتآموزِ خواندن تاریخ، به تشریح و تبیین سنّتهای ثابت و تکرارشونده موجود در میانه هستی برمیگردد تا همگان بدانند با تماشای خود در آیینه همه اقوام و تمدّنهای گذشته، میتوانند شاهد نتایج اعمال و پیامدهای حتمی فراروی خود باشند.
میتوان با عبرتآموزی از همه آنچه بر جوامع و امّتها گذشته و بازگشت از جادّهای که به هلاکت میانجامد، جامعه و قوم را از انحطاط رهانید.
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْض؛ ۸
و اگر اهل شهرها و روستاها ایمان میآوردند و پروا پیشه میکردند، مسلّماً (درهای) برکتهایی از آسمان و زمین را بر روی آنها میگشودیم؛ ولیکن (آیات ما را) تکذیب کردند، پس آنها را به سزای آنچه کسب میکردند، دچار ساختیم.»
آنانکه در عشرتطلبی، فسق و فساد، معاملات و مناسبات فرهنگی و تمدّنی، قوم خویش را مبتلای هرزگی و تباهی میسازند، ظالمانی هستند که نهال انحطاط و فروپاشی را آبیاری میکنند. این جماعت، با آگاهی از همه آنچه که میکنند و بهرغم اتمام حجّتها، بر سرعت فروپاشی و اضمحلال قوم خود و ابتلای عمومیبه عذاب الهی میافزایند.
به قول خداوند متعال:
«وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى… إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُون؛ ۹
و پروردگار تو چنین نبود که مردم آبادیها را هلاک کند؛ مگر بعد از آنکه رسولی به سوی امرای اعظم ایشان بفرستد تا آیات ما را بر آنان بخواند و ما هرگز ویرانکننده آبادیها نبودهایم؛ جز اینکه اهل آبادیها ستمکار بودهاند.»
در منطق وحی، چنانچه جامعهای در صراط مستقیم و بر ریل فطرت پاک خدادادی سیر کند، سعادت و بهرهمندی دنیوی و اخروی را ملاقات خواهد کرد. در غیر اینصورت، سیر بر جادّه تباهی اخلاقی، آنان را به مغاک نیستی و سیاهی خواهد رساند و این وعدهای است که در تحقّق آن خللی حادث نمیشود؛ چنانکه درباره اقوام پیشین حادث شده است.
انحراف جنسی و اشتغال به شهوات، در ادبیات و منطق وی، در زمره انحرافها و مفاسدی است که جامعهای را از درون میپوساند و موجبات هلاکت و انحطاط آنها را فراهم میآورد. این ظلم عظیم، خواه حاصل عمل سیاسی، اجتماعی متولّیان و حاکمان باشد و خواه حاصل شهوترانی و هوسپرستی رعایا، نتیجهای جز نابودی فرهنگها و تمدّنها را در پی ندارد.
«قرآن کریم»، از اقوام منحرف، شهوتران و مبتلای بیماریهای جنسی، به عنوان قوم مسرف و مجرم و بدکار یاد میکند.
«وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمین؛ ۱۰
و (به خاطر آورید) لوط را هنگامیکه به قوم خود گفت: آیا عمل بسیار زشتی را انجام میدهید که هیچیک از جهانیان، پیش از شما انجام ندادهاند؟ آیا شما از روی شهوت به سراغ مردان میروید، نه زنان؟ شما گروه اسرافکار ( و منحرفی) هستید؛ ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: اینها [ملائک نازل شونده] را از شهر و دیار خود بیرون کنید که اینها مردمی هستند که پاکدامنی میطلبند (و با ما همصدا نیستند!). چون (کار به اینجا رسید)، ما او و خانوادهاش را رهایی بخشیدیم؛ به جز همسرش که از بازماندگان (در شهر) بود و (سپس چنان) بارانی (از سنگ) بر آنها فرستادیم (که آنها را کوبید و نابود ساخت). پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد.»
خداوند متعال در بیان زشتی فحشا (زنا)، میفرماید:
«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى؛ ۱۱
به این عمل قبیح نزدیک نشوید.»
به واقع، از عمل به مقدّماتی که ناگزیر منتهی به این عمل قبیح میشود نیز میبایست پرهیز کرد؛ زیرا این عمل زشت، کجراههای است که به فساد جامعه و زوال معنویّت در آن و سرانجام انحطاط و سقوط میانجامد.
اشرار یهود به خوبی میدانند که از چه طریقی میتوان ریشههای فرهنگی و تمدّنی مسلمانان را خشکاند و در سراشیبی گناه و آلودگی، آنان را به نیستی و انحطاط محکوم ساخت. از اینرو در کنار هزاران حیله و توطئه، با رواج دادن فحشا و منکرات، مسلمانان و مسیحیان را محکوم به مرگ در سکوت و خاموشی ساختهاند.
این سرکشان ناسپاس، آنگاه که از درگاه خداوند رانده شدند، به جای انابه و بازگشت، عصای حیله و شمشیر فساد را در کار عموم مستضعفان وارد ساختند تا از همه ادیان و انسانها انتقام گرفته باشند. از اینرو بود که خداوند درباره آنان فرمود:
«کُونُوا قِرَدَهً خاسِئین؛ ۱۲
گم شوید، دور شوید ای میمونها! پس چون [بنیاسرائیل از آنچه نهی شدند، سرکشی کردند، به آنها گفتیم که به شکل میمونهای طرد شده درآیید. و (نیز به خاطر بیاور)، هنگامیکه پروردگارت اعلام کرد تا دامنه قیامت، کسی را بر آنها مسلّط خواهد ساخت که همواره آنها را در عذاب سختی قرار دهد؛ زیرا پروردگار مجازاتش سریع (و در عین حال، نسبت به توبهکاران) آمرزنده و مهربان است.»
والسّلام
اسماعیل شفیعی سروستانی
پینوشتها:
۱. سوره یونس، آیه ۴۹.
۲. سوره قصص، آیه ۸۸.
۳. سوره الرّحمن، آیات ۲۶ ـ ۲۷.
۴. سیّاح، احمد، «فرهنگ جامع»، کتابفروشی اسلامی، ج ۳، ص ۵۵.
۵. «سیمای عدالت در قرآن و حدیث»، ص ۲۷.
۶. سوره اعراف، آیات ۴-۵.
۷. سوره انبیاء، آیه ۱۱.
۸. سوره اعراف، آیه ۹۶.
۹. سوره قصص، آیه ۵۹.
۱۰. سوره اعراف، آیات ۸۰ ـ ۸۴.
۱۱. سوره اسراء، آیه ۳۲.
۱۲. سوره اعراف، آیات ۱۶۶ ـ ۱۶۷.