قرص ضد بارداری و ارتباط آن با انقلاب جنسی دهه ۱۹۶۰

8882a4ec86b27ba6ffbbd893c55677cf - قرص ضد بارداری و ارتباط آن با انقلاب جنسی دهه 1960

“انوید” به عنوان اولین قرص خوراکی ضدبارداری، در دهه ۱۹۶۰(۱۳۴۰) وارد بازار شد. بر خلاف تمام روش‌های قبلی موجود برای جلوگیری از بارداری، این قرص هم قابل اعتماد بود و هم خود زنان، بدون نیاز به رضایت یا آگاهی همسر (شریک جنسی) خود، بر مصرف آن کنترل داشتند. پس از اعلام حکم مجدد واتیکان مبنی بر ممنوعیت استفاده از قرص ضدبارداری، یک مادر کاتولیک اظهار داشت: “من به مصرف این قرص اعتراف نخواهم کرد؛ زیرا به اعتقاد من، مصرف آن گناه نیست.”

در عرض ۵ سال، ۶ میلیون زن آمریکایی از این قرص استفاده کردند. یک خانم با مراجعه فوری به پزشک بلافاصله بارداری خود را به طور کامل و مطلق در اختیار می‌گرفت؛

این قرص، انقلاب جنسی دهه ۱۹۶۰(۱۳۴۰) را ممکن ساخت. مبارزان واقعی این انقلاب، زنان مجرد و جوانی بودند که با کمک این روش جدید جلوگیری از بارداری، پی‌آمدهای تمایلات و رفتارهای جنسی خود را به کنترل خود درآوردند. اگر پی‌آمد این انقلاب جنسی را آزادی جنسی مستقل زنان به حساب نیاوریم، احتمالا رویداد معمولی دیگری در تاریخ جنسی طولانی و متغیر بشریت محسوب می‌شد. البته این انقلاب جنسی با برانگیختن فمینیسم جدید و جنبش آزادی هم‌جنس‌بازی، به یکی از عوامل تسریع روان‌پریشی سیاسی فزاینده آمریکا تبدیل شد.

رابطه جنسی قبل از ازدواج، همانند تمام نافرمانی‌های مدنی دیگر، با خطر همراه بود. هر بار که یک زن مجرد با مردی رابطه برقرار می‌کرد، خطر بارداری او و به همراه آن، راه‌حل‌های محدود ناگوار و اثرگذار بر زندگی وی وجود داشت. راه‌حل‌هایی مانند سقط جنین غیرقانونی با ضریب سلامتی اندک، ازدواج اجباری، فرزندخواندگی تحمیلی یا تولد فرزندی که فقط مادر داشت و به جای نام پدر، در شناسنامه وی، مهر “فرزند نامشروع” زده می‌شد. تمام فرهنگ‌های بشری شناخته شده به جز موارد معدود استثنایی، رفتار جنسی دختران و زنان را کنترل کرده‌اند و آمریکا در حدود سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) از این قاعده مستثنا نبود. زنان قبل از کسب کنترل بر بارداری خود، برای پیروی از هرگونه معیار دوگانه قراردادی تحمیلی از سوی جامعه، دلایل قانع‌کننده‌ای داشتند. این قرص ضدبارداری، محاسبه‌های دیرینه زنان را برای همیشه دگرگون کرد. این معیار دوگانه با کمک مهارت اندک در زمینه دارو، تسلط شدید خود بر طبیعت انسانی جنس مؤنث را کاهش داد.

افراد امیدوار به حفظ معیارهای فرهنگی موجود در دوره قبل از تولید قرص ضدبارداری، تنها می‌توانستند دیگران را به حفظ این معیارها تشویق کنند، اما نتوانستند در این امر موفقیت چندانی کسب کنند. رفتار جنسی زنان با سرعتی سرسام‌آور تغییر کرد و این امر نشان می‌دهد نظم اجتماعی قبلی به جای بناشدن به رضایت مشتاقانه افراد جامعه، با استفاده از فشار فرهنگی شدید حفظ شده بود. در دهه ۱۹۵۰(۱۳۳۰) ۶۰ درصد زنان هنگام ازدواج، باکره بودند و ۸۷ درصد زنان آمریکا اعتقاد داشتند رابطه جنسی زن قبل از ازدواج، حتی با “مردی که قرار بود با وی ازدواج کند”، کاری نادرست و غیراخلاقی است. زمانی که دختران تولدیافته در جریان انقلاب جنسی به سن بلوغ رسیدند، این معیار دوگانه – عملا و شاید کاملا در ذهن پسران نوجوان – از بین رفته بود. تنها ۲۰ درصد این دختران در زمان ازدواج، باکره بودند. به ویژه اینکه نوجوانان شیوه‌های قدیمی را کنار گذاشته بودند. در سال ۱۹۶۰(۱۳۳۹)، نیمی از زنان مجرد ۱۹ ساله هنوز رابطه جنسی را تجربه نکرده بودند. اما در اواخر دهه ۱۹۸۰(۱۳۶۰) نیمی از دختران آمریکایی در ۱۷ سالگی و دوسوم آنان در ۱۸ سالگی رابطه جنسی را تجربه کرده بودند و تفاوت بین تجربه رابطه جنسی دختران و پسران نوجوان از ۵۰ درصد به چند درصد اندک کاهش یافته بود.

قبل از انقلاب جنسی، هوس‌بازی مردان، آبرو و شاید سرنوشت زنان را تعیین می‌کرد؛ تمایلات جنسی زنان به روابط جنسی مبتنی بر ازدواج محدود بود؛ مردان همچنان از امتیازهای جنسی خود برخوردار بودند و مخفیانه از آزادی‌های جنسی خویش لذت می‌بردند. پس از وقوع انقلاب جنسی، زنان قادر بودند به اختیار خود و بدون چشم‌پوشی از لذت، فرزند یا رابطه عاشقانه، از مردان و حتی ازدواج، بی‌نیاز باشند. البته بیشتر زنان همچنان عاشق مردان بودند، با آنان ازدواج می‌کردند و بچه‌دار می‌شدند، با این حال، نکته مهم این است که برای اولین بار در طول تاریخ بشریت، زنان حق انتخاب داشتند.

منتقدان این نظام جنسی جدید در تلاشی نومیدانه برای توقف کامل دگرگونی فرهنگی، متولیان انقلاب جنسی را به نابودی ساختار خانواده سنتی آمریکا متهم کردند…..

در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۶)، نود درصد مردم آمریکا اعتقاد داشتند فردی که از ازدواج سرباز می‌زند، یا “مریض و روان رنجور” یا “بی‌بند و بار” است. پرفروش‌ترین کتاب در سطح ملی مدعی بود مجاز بودن آموزش کودکان به وسیله زنان مجرد خطرناک است و خواستار ممنوعیت استخدام آنان در سطح ملی شد. بیش از نیمی از زنان آمریکا در اواسط ۲۰ سالگی، متأهل بودند؛ زنانی که تا ۲۵ سالگی ازدواج نکرده بودند، اجناس معیوبی تلقی می‌شدند که مردم باید از آنها دوری می‌کردند یا به حالشان تأسف می‌خوردند. کارفرمایان به زنان کمتر از مردان حقوق می‌دادند و از استخدام آنها در مشاغلی که مردانه محسوب می‌شد، خودداری می‌کردند، این شیوه کاملا قانونی بود؛ زیرا کاملا طبیعی تلقی می‌شد، حتی در مواردی که زنان اجازه داشتند مشاغل دارای حقوق خوب را انتخاب کنند، حقوق زنان آمریکایی در بیشتر این مشاغل بسیار اندک بود. در سال ۱۹۶۱ (۱۳۴۰)، تنها ۸ درصد زنان، فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بودند. تنها ۲ درصد مدارک دانشگاهی در رشته حقوق، ۴ درصد مدارک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت بازرگانی، و ۶ درصد مدارک رشته پزشکی به زنان اعطا شد، در سالی که رئیس‌جمهوری، جان اف کندی اعلام کرد آمریکا، انسان را به کره ماه خواهد فرستاد، بیشتر زنان جوان آمریکا آرزو داشتند در ۲۱ سالگی ازدواج کنند، از کار انصراف دهند و ۴ فرزند داشته باشند.

همچنین نظام خانواده هسته‌ای به توانایی شوهران و همسران در تأمین مداوم نیازهای اقتصادی زندگی بستگی داشت. صرف نظر از میزان شانس بقای این الگوی زندگی در مقابل طغیان انقلاب جنسی، امید به مقاومت آن در مقابل یورش دوجانبه وضعیت اقتصادی آمریکا و بازگشت خشونت‌بار و ناگهانی بی‌امنیتی حاصل از مشکلات اقتصادی پس از سال ۱۹۷۳ (۱۳۵۲)، بسیار ناچیز بود.

تحولات اقتصادی امریکا پس از سال ۱۹۷۳ (۱۳۵۲)، همراه با دیگر تغییرات اجتماعی عظیم – تولید قرص ضدبارداری، انقلاب جنسی، فمینیسم، سطوح بالای تحصیلات دانشگاهی در میان زنان و مردان – ساختار خانواده امریکایی را متحول کردند. زنان و مردان امریکایی به تدریج، ازدواج را به تأخیر انداختند، فرزندان کمتری به دنیا آوردند و آمار طلاق بیشتر شد. در همان سالی که قرص ضدبارداری وارد بازار شد، بیشتر مردم امریکا در خانواده‌های هسته‌ای زندگی می‌کردند، زوج‌های متأهل به طور متوسط، چهار فرزند داشتند و مادران در خانه می‌ماندند. در سال ۲۰۰۰ (۱۳۷۹)، خانواده‌ها به طور متوسط، دو فرزند داشتند، از هر دو ازدواج، یکی به طلاق می‌انجامید و تقریباً یک سوم کودکان امریکا در خانواده تک والدینی یا با زوج‌های مجرد بزرگ و تربیت می‌شدند.

خانواده هسته‌ای پس از پشت سر گذاشتن تقریباً یک دهه سلامت نسبی مناسب، بنا به دلایل طبیعی از بین رفت. زمانی که این آرمان خانوادگی ابداعی با مخالفت‌ها و فشارهای انقلاب جنسی و بحران اقتصادی رو به رو شد، نوعی فراموشی تاریخی فراگیر و عمومی درباره پیشینه واقعی خانواده امریکایی روی داد. در پی افول این فراموشی، احتمال احیای مجدد خانواده هسته‌ای در قالب یک سنت دیرینه امریکایی، در قالب پایان بازگشت مشتاقانه به شیوه‌ای که هرگز در پی آن نبودیم و عامل نابود کننده منشأ جنگ سیاسی بر سر جنسیت و زنان که با ظاهری جذاب، اما فریبنده در مورد ارزش‌های خانواده بیان می‌شد، وجود داشت.

دگرگونی روابط بین زنان و مردان در نتیجه انقلاب جنسی، هجوم گسترده زنان از خانه به اشتغال و پیشرفت سریع آنان در تحصیلات دانشگاهی، حتمی‌بود. با این حال، امکان ممانعت از بروز این روابط جدید به آن شکل وجود داشت. چنانچه دیدی خوش بینانه داشته باشیم، باید بگوییم که نتیجه نهایی این امر، جنبش زنان در دهه‌های ۱۹۶۰ (۱۳۴۰) و ۱۹۷۰ (۱۳۵۰) بود.

جنجال و هیاهو بر سر تبعیض جنسی، بینشی افشاگرانه در مورد نیات و احساسات مردان قدرتمند در اختیار ما قرار می‌دهد؛ مردانی که مجبور بودند جهانی را تصور کنند که در آن، زنان و مردان برابر خواهند بود. توان بالقوه شدید این احساسات نهائی زمانی روشن‌تر می‌شود که تضاد موجود بین آمریکای قبل از جنبش حقوق زنان در این سال‌ها و آمریکای بعد از این جنبش را به یاد‌ آوریم.

تا قبل از این جنبش، تبعیض شغلی علیه زنان کاملا قانونی بود؛ زنان متاهل در بیشتر ایالات حق کسب اعتبار بانکی به نام خود را نداشتند؛ ایالات طبق معمول در مسائل خانوادگی بین زنان و مردان تبعیض قائل می‌شدند؛ مقامات دولتی ایالات، معیارهای متفاوتی برای وظایف شهروندان تعیین می‌کردند و خشونت جنسی نسبت به زنان طبق معمول نادیده گرفته می‌شد. ایالت فلوریدا، زنان را از عضویت در هیئت منصفه معاف داشت و مقرر کرد متهمان زن به وسیله یک هیئت منصفه متشکل از اعضای مذکر محاکمه شوند. ایالت اوکلاهما سن قانونی مصرف مشروبات الکلی را برای زنان، ۱۸ و برای مردان، ۲۱ تعیین کرد تا بدین طریق، همسران جوان هنگام گردش خارج از خانه با شوهران خود اذیت نشوند. ایالت مشیگیان، شغل مشروب‌فروشی را برای زنان نامناسب و غیرقانونی اعلام کرد، مگر اینکه وی همسر یا دختر مالک مشروب‌فروشی باشد. ایالت اوهایو، معلمان باردار را مجبور کرد مرخصی بدون حقوق بگیرند. کارولینای شمالی تنها به دختران باکره اجازه داد تا شکایت نامه تجاوز به عنف را تکمیل کنند

و در قوانین ایالت مریلند هیچ بند قانونی وجود نداشت که به همسران اجازه دهد شوهران خود را به دلیل ضرب و جرح شدید تحت پی‌گرد قانونی قرار دهند.

هم زمان با بازیچه شدن مسئله برابری زنان در دستان مردان صاحب قدرت، کهنه سربازان مبارزات برابری در اشتغال به این نتیجه رسیدند که زنان به یک سازمان حقوقی مدنی مخصوص به خود نیاز دارند.

امروزه، حقوق برابر، با حمایت قوانینی که تبعیض به خاطر جنسیت را ممنوع کرده‌اند، آنچنان در جامعه آمریکا ریشه دوانده است که بیشتر آمریکایی‌های زیر ۵۰ سال به ندرت به یاد دارند که در گذشته، وضعیت به گونه دیگری بوده است. بنابر این اگر فمینیست‌ها به اذعان خود، این اهداف را برای زنان آمریکا محقق ساختند، پس چرا و چگونه جنبش فمینسیم آنچنان منفور بود؟ دلیل این نفرت، ورود نوع جدیدی از فعالان به صحنه آن هم دقیقا در زمانی بود که سازمان ملی زنان و سازمان‌های متحد با آن، تبعیض سازمانی قانونی را مهار کرده بودند. این فعالان جدید نظریه تحریک‌آمیزتری در باب میزان تحقیر و سرکوب زنان ارائه کردند. آزادی زنان، روش جدیدی پیش پای مردم آمریکا قرار داد تا از طریق آن، موقعیت خود را در جهان بررسی کنند. این روش جدید به دقت و ماهرانه در قالب یک شعار پنج کلمه‌ای بیان شد: “مسائل فردی، مسائل سیاسی هستند.”

چگونه مسائل فردی و موضوعات خصوصی با سیاست مرتبط بودند؟ سیاست در کانون خود به قدرت، حاکم و زیر دستان حاکم می‌پردازد. ملتی که در جریان انقلاب متولد شده بود، معنا و ساختار اعتراض و مقاومت را به خوبی درک کرد. بر اساس منطق سیاست آمریکا که تمام فعالان با هر روحیه و عقیده‌ای آن را قبول دارند، سرانجام ستم‌دیدگان به پا می‌خیزند و حقوق، منافع و مطالبات خود را خواستار خواهند شد.

این عقیده که هر امر شخصی یک امر سیاسی است، بلافاصله بیش از پیش، شخصی‌تر شد، فمینیست‌های نوپا در جنبش‌های دانشجویی و افراطی دهه ۱۹۶۰ (۱۳۴۰)، پیش‌قراولان انقلاب جنسی نیز بودند، آنها به سرعت دریافتند که می‌توانند خودآگاهی جدیدشان را نه تنها در مورد سیاست، محل کار و روابط خانوادگی، بلکه در مورد خود میل جنسی نیز به کار گیرند، گرچه همواره نوعی بنیادگرایی جنسی در آمریکا وجود داشته است – از جنبش رابطه جنسی آزاد در دهه ۱۸۶۰ (۱۲۴۰) تا جنبش کولی‌های بی‌بند وبار و هم‌جنس‌باز گرینویچ ویلچ (نام محله‌ای در نیویورک) در دهه ۱۹۱۰ (۱۲۹۰) – اما میزان ناکامی در جلوگیری از بارداری، همواره این بنیادگرایی را مهار کرده است. فمینیست‌ها در این امر تردید داشتند که اگر زنان در امر بچه‌دار شدن، آزاد نباشند، آیا اصلا می‌توانند به برابری کامل یا به توانایی عملی برای تحقق ظرفیت‌های فردی خود، دست یابند؟

قرص ضدبارداری از روش‌های دیگر جلوگیری از بارداری، مؤثرتر بود، اما تا زمانی که سقط جنین، غیرقانونی بود، زنان همچنان مرهون علم زیست‌شناسی بودند، فعالان زن جوان به جنبش اصلاح قانون سقط جنین پیوستند و این موضوع را در قالبی جدید بیان کردند، آنها سقط جنین را موضوعی مرتبط با حق زن در کنترل بدن به دست خودش اعلام کردند که هیچ مرد، کلیسا، یا دولتی حق ندارد در مورد این مسائل خصوصی مرتبط با خودآگاهی، برای او تعیین تکلیف کند. فمینیست‌ها سخنرانی‌های عمومی اعتراض‌آمیزی برگزار کردند و در آنها، مشکلات خود را که از سقط جنین غیرقانونی در شرایط غیربهداشتی و ناسالم ناشی می‌شد، بازگو کردند.

شکل‌گیری جنبش نوپای آزادی هم‌جنس‌بازی، چالشی به مراتب بنیادی‌تر برای هنجاری جنسی بود. در شب جمعه، ۲۷ ژوئن ۱۹۶۹ (۶ تیر ۱۳۴۸)، پلیس شهر نیویورک به مهمان‌سرای استون وال که پاتوق هم‌جنس‌بازان در منهتن بود، حمله کرد. حمله پلیس به پاتوق هم‌جنس‌بازان امری عادی بود، اما در آن شب، یکی از هم‌جنس‌بازان از همکاری مسالمت‌آمیز با نیروهای پلیس خودداری کرد و با جمع شدن مردم در خیابان گرینویچ ویلج، مشتریان این مهمان‌سرا با نیروهای پلیس درگیر شدند، هم‌جنس‌بازان نیویورک در آن شب و تا پایان همان هفته در خیابان‌های وست ویلج با نیروهای اداره پلیس شهر نیویورک درگیر بودند، شورش استون وال که در اوج جنبش ضدجنگ، جنبش قدرت سیاه‌پوستان و در بحبوحه یک نقطه عطف اساسی در جنبش زنان روی داد، بلافاصله به جنبش اجتماعی جدید هم‌جنس‌بازان منجر شد، در عرض چند هفته، جبهه آزادی هم‌جنس‌بازان تشکیل شد و به سرعت در میان گروه‌های هم‌جنس‌باز مناطق روستایی کشور گسترش یافت. جبهه آزادی هم‌جنس‌بازان سریعا جنبش حقوق هم‌جنس‌بازان را که قبلا بر سازمان‌دهی مخالفت‌های حقوقی با قوانین تبعیض‌آمیز متمرکز بود، متحول کرد. این تحول تقریبا به اقدام فمینیست‌های جوان در منحرف کردن مسیر جنبش زنان از اصلاحات حقوقی به دگرگونی فرهنگی شبیه بود، جبهه آزادی هم‌جنس‌بازان در بیانیه خود اعلام کرد: “ما گروهی از زنان و مردان هم‌جنس‌باز انقلابی هستیم و براساس این درک و عقیده گردهم آمده‌ایم که بدون نابودی نهادهای اجتماعی موجود، آزادی جنسی کامل برای همه مردم تحقق نخواهد یافت.”! تمایل هم‌جنس‌بازان به جنس مخالف، نه تنها اختیاری نبود، بلکه ظالمانه تلقی می‌شد و زنانی که علنا در مورد لذت‌های جنسی و جزئیات صریح سقط جنین غیرقانونی صحبت می‌کردند، موجب ناراحتی و انزجار بسیاری از مردم آمریکا می‌شدند. تأکید زنان بر حق خود در برخورداری از تمام امتیازات – پیش از این، فقط مردان از این امتیازات برخوردار بودند – هشداری برای مردان بود تا دریابند در امتیازات آنان در دوره‌های بعدی قطعا تجدیدنظر خواهد شد. بسیاری از مردم آمریکا از جسارت شدید این فمینیست‌ها و هم‌جنس‌بازان، انکار آداب و رسوم اجتماعی به دست آنان، نفرت و انزجار آنان از مردانگی و زنانگی، بنیادگرایی سیاسی وآزمایش جنسی آنان عصبانی بودند.

این مرحله از “آزادی” تنها چند سال ادامه یافت. این مرحله، حداکثر شامل دهها هزار زن و مرد در یک کشور ۲۰۵ میلیون نفری بود. بنابراین، درک دلیل ناراحتی بیشتر مردم از “آزادی زنان” و برملا شدن راز هم‌جنس‌بازان آسان است، اما تصور چگونگی ایجاد روان‌پریشی به وسیله این پدیده اجتماعی – که به مدت چهار دهه، سیاست آمریکا را ضایع کرده است – مشکل است.

این روان‌پریشی، پی‌آمد اقدامات جنبش فمینیسم و تا حد کمتری، جنبش آزادی هم‌جنس‌بازان است. دلیل این روان‌پریشی، امتناع چند زن از اصلاح صورت، آرایش کردن و هم‌بستر شدن با مردان نبود، حتی دلیل آن، پناه بردن تعدادی از زنان و مردان به خرده‌فرهنگ هم‌جنس‌بازی نبود که از جریان اصلی جامعه بیرون رانده شده بود. این دو جنبش اجتماعی، مقاومت مردم را برانگیخت؛ زیرا حامیان آنها مدعی بودند چهره واقعی خانواده را به عنوان یک حکومت استبدادی کوچک، محل سرکوب جنسی، نابرابری جنسی، سرکوب فرهنگی و محلی که در آن، آرزوها و تمایلات ما محکوم به نابودی هستند، برملا کرده‌اند.

چنین تصوری از آینده دروغین زندگی خانوادگی، خود را در مقابل فرضیه‌های بنیادی در مورد فرهنگ آمریکا قرار داد. براساس این فرضیه‌ها، این کشور با خانه‌داری فداکارانه همسران و مادران به حیات خود ادامه داد، عفت و پاک‌دامنی این کشور، ضامن سعادت و بهروزی آن بود و مردان موظف بودند نقش طبیعی خود را در رأس خانواده برعهده بگیرند و نماینده خانواده در جامعه باشند. این آرمان که در واقع، از زمان آمریکای قبل از جنگ داخلی وجود داشت، رابطه بسیار ناچیزی با واقعیت عصر حاضر داشت. زنانگی آمریکایی شبیه حشره‌ای بود که در جواهر کهربایی به دام افتاده بود؛ اگر در پوشش قدیمی خود باقی می‌ماند، باارزش بود و در شکل آزادشده‌اش، زشت و به طور نگران‌کننده‌ای، رعب‌آور می‌شد. درک شیوه شکل‌گیری یک آمریکای از نظر سیاسی، قطبی شده و شیوه شکل‌گیری کشوری که بین حزب جمهوری‌خواه خشمگین و حزب دموکرات در محاصره، تقسیم شده است، هرگز ممکن نخواهد بود، مگر اینکه در ابتدا اذعان کنیم بیشتر مردم، خودمختاری جنسی، خودکفایی اقتصادی و قدرت سیاسی مطرح شده برای زنان موجود را، حمله‌ای مهلک به سبک آمریکایی تفسیر می‌کردند.

منبع: ماهنامه سیاحت غرب – شماره ۱۰۵

Check Also

از كيومرث تا سوشيانس‏

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعى براى اين اعتقاد اقرار آورده اند و براى رهايى جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *